فهرست کامل اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود

مجموعه‌ ای کامل از اسامی پسرانه که آخر آن دال است یا به عبارت دیگر لیست اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود به ترتیب حروف الفبا و با ذکر معنی و ریشه اسم را می‌خوانید.

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

ستاره | سرویس مادر و کودک – اسامی پسرانه که به د ختم شوند بسیار زیاد است و فراوانی بالایی در فارسی و عربی دارند. ما در این مطلب فهرست کاملی از اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود را به ترتیب حروف الفبا، با معنی و ریشه اسم جمع آوری کرده ایم تا به شما در انتخاب اسم کمک کرده باشیم. با ما همراه باشید. 

 

اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود،  اسم پسر به د ختم شود
اسم پسر به د ختم شود

اسامی پسرانه که با حرف دال تمام می شود

اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود با الف

اَحد
معنی: یگانه، یکتا، بی‌مانند؛ از نام‌های خداوند؛ یکی
ریشه: عربی

اَرجمند
معنی: گرامی و عزیز؛ دارای قدر و منزلت، محترم، بزرگوار، شریف؛ قیمتی، گرانبها؛ مهم، بااهمیت، عالی
ریشه: فارسی

اَسد
معنی: شیر، شیر درنده؛ کنایه از شجاعت و بیباکی
ریشه: عربی

اَسعد
معنی: سعید، نیک بخت؛ خوشترین، مباركترین؛ ۳- نیک بختتر، خوشبختتر، بهروزتر؛ نام چند تن از اشخاص معروف از جمله صحابه
ریشه: عربی

اَمجد
معنی: بزرگتر، بزرگوارتر، بزرگوار.
ریشه: عربی

اُرُد
معنی: نام دو تن از شاهان اشکانی
ریشه: فارسی

اِرشاد
معنی: رهبری، هدایت کردن، راه نمودن؛ راهنمایی، نشان دادن راه درست.
ریشه: عربی

اِعتماد
معنی: باور داشتن و صحیح دانستنِ چیزی یا کسی؛ پشتگرمی
ریشه: عربی

احمد
معنی: ستوده‌ترین؛ یکی از نامهای حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام
ریشه: عربی

اخشاد
معنی: نام پادشاه فرغانه
ریشه: فارسی

ارباد
معنی: نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ارشد
معنی: رشیدتر، بزرگتر؛ دارای درجه و مقامی بالاتر از دیگران، مافوق.
ریشه: عربی

اروند
معنی: تند، تیز، چالاک، دلیر، فر، شکوه، شأن و شوکت، نام رودِ دجله، نام پدر سهراب شاه که نسب وی به کی قباد می‌رسد، نام رودی در ایران
ریشه: فارسی

اشتاد
معنی: راستی و درستی، (در قدیم) نام روز بیست و ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز ‏پادشاه ساسانی
ریشه: اوستایی – پهلوی

افرود
معنی: فرود، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

الله داد
معنی: الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند
ریشه: عربی

الوند
معنی: در اوستا تندمند و دارای تندی و تیزی؛ نام کوهی است در همدان؛ رودی در قصر شیرین.
ریشه: فارسی

امید
معنی: آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت؛ اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن.
ریشه: فارسی

امیراحمد
معنی: امیر بسیار ستوده، پادشاه و حاکم ستوده شده، فرمانده و امیر ستودنی.
ریشه: عربی

امیربهزاد
معنی: (عربی – فارسی) امیر نیکوتبار، پادشاه نیک نژاد، حاکم و سردار نیکوزاده.
ریشه: فارسی

امیرجواد
معنی: امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی.
ریشه: عربی

امیرسجّاد
معنی: پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.
ریشه: عربی

امیرسعید
معنی: امیر سعادتمند، حاکم باسعادت، پادشاه نیک بخت.
ریشه: عربی

امیرمحمّد
معنی: امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده.
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

امیرمحمود
معنی: امیر و پادشاه ستوده شده، امیر و پادشاه مورد پسند.
ریشه: عربی

امیرمسعود
معنی: امیر و پادشاه نیکبخت و سعادتمند، پادشاه خوشبخت و خوش اقبال.
ریشه: عربی

امین محمّد
معنی: محمّد درستکار و مورد اطمینان؛ امین ستودنی و تحسین شده؛ شخص ستوده و مورد اطمینان.
ریشه: عربی

اولاد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

ایزد
معنی: خداوند در فرهنگ ایران باستان
ریشه: اوستایی – پهلوی

ایزدبد
معنی: نام یکی از سرداران زمان هخامنشی
ریشه: فارسی

ایزدداد
معنی: عطا و بخشش ایزد، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

ایلیاد
معنی: (ترکی – فارسی) یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومه‌ی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا
ریشه: ترکی

آباد
معنی: تندرست و مرفه، آراسته
ریشه: فارسی

آبان داد
معنی: داده آبان، متولد شده در ماه آبان
ریشه: فارسی

آبان زاد
معنی: زاده آبان کسی که در آبان متولد شده است
ریشه: فارسی

آبان یاد
معنی: به یاد آبان یا کسی یاد آور آبان ماه است.
ریشه: فارسی

آبد
معنی: همیشگی، ابدی، دائمی، جاودانه
ریشه: عربی

آتش زاد
معنی: زاده آتش
ریشه: فارسی

آذرباد
معنی: (تلفظ: āzar bād) پابنده و نگهبان آتش، (در اعلام) نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام آتشکده ای در تبریز – آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین
ریشه: فارسی

 

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

آذرباد
معنی: نام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
ریشه: اوستایی – پهلوی

آذرپاد
معنی: صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست
ریشه: فارسی

آذرداد
معنی: داده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان
ریشه: فارسی

آراد
معنی: (تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشته ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده – آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می‌دانند. 
ریشه: فارسی

آریاباد
معنی: آریاپاد نگهبان قوم آریایی
ریشه: فارسی

آریابد
معنی: (تلفظ: āriyābod) (آریا + بد/، bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، مهتر و بزرگ قوم آریائی، رئیس قوم آریایی، نگهبان نژاد آریا – به ضم ب، آریا + بد (صاحب و سرور) سرور قوم آریایی، بزرگ آریاییان
ریشه: فارسی

آریاراد
معنی: (تلفظ: āriyā rād) آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده – آریا+راد (جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

آریوداد
معنی: ایرانداد، داده ایران
ریشه: فارسی

آریوداد
معنی: ایرانداد، داده ایران
ریشه: اوستایی – پهلوی

آریوراد
معنی: نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ایرانی و جوانمرد
ریشه: فارسی

آزاد
معنی: (تلفظ: āzād) رها شده از گرفتاری یا چیزی آزار دهنده، فارغ، آسوده، بی دغدغه خاطر، مختار، صاحب اختیار، (در گیاهی) درخت جنگلی (آزاد درخت )، (در قدیم) نجیب، شریف، آزاده، (در قدیم) (شاعرانه) صفتی است برای بعضی گیاهان – رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، درختی جنگلی و بلند، رها شده از تعلقات دنیوی
ریشه: فارسی

آژند
معنی: (تلفظ: āžand) گل و لای ته حوض و جوی، کلافه نخ، (در قدیم) (در ساختمان) ملاط – پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح بنایی ملاطی که بین ردیفهای آجر می گذارند. 
ریشه: فارسی

آسیداد
معنی: آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
ریشه: فارسی

آمنید
معنی: نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

آوید
معنی: (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمه های ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است) – مشتاق و خواهان
ریشه: فارسی

 

اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود با ب شروع شود

بِهداد
معنی: در کمال عدل و داد.
ریشه: فارسی

بِهراد
معنی: جوانمرد نیکو.
ریشه: فارسی

بِهزاد
معنی: نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده؛ بهزاد نقاش و مینیاتور ساز مشهور اواخر عهد تیموری و اوایل دوره‌ی صفوی.
ریشه: فارسی

بِهنود
معنی: از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
ریشه: سنسکریت

بِهیاد
معنی: (به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند.
ریشه: فارسی

باراد
معنی: نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
ریشه: فارسی

باربد
معنی: پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.
ریشه: فارسی

بامداد
معنی: مدت زمانی از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و یک یا دو ساعت بعد از آن، صبح، صبا؛ اسم پدر مزدک
ریشه: فارسی

بامشاد
معنی: نام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

برزمند
معنی: باشکوه ، نام یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید
ریشه: فارسی

برزین داد
معنی: آفریده با شکوه یا مخفف آذربرزین داد (آتشکده) یعنی آفریده شده به وسیله آتش آذر برزین
ریشه: فارسی

برومند
معنی: بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر؛ قوی، رشید؛ کامروا، کامیاب.
ریشه: فارسی

بنشاد
معنی: شاد بنیان
ریشه: فارسی

به یزداد
معنی: آفریده نیک خداوند
ریشه: فارسی

بهاوند
معنی: دارنده نیکی
ریشه: فارسی

بهبد
معنی: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + بد (پسوند اتصاف)
ریشه: فارسی

بهبود
معنی: سلامت، تندرستی؛ درست شدن، درستی، اصلاح.
ریشه: فارسی

بهداد
معنی: آفریده خوب
ریشه: فارسی

بهراد
معنی: مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
ریشه: فارسی

بهزاد
معنی: مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب ‏سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

 

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

بهسود
معنی: از نامهای زمان ساسانیان
ریشه: فارسی

بهشاد
معنی: نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
ریشه: فارسی

بهشاد
معنی: مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
ریشه: فارسی

بیورد
معنی: نام چند تن از شخصیتهای کتاب شاهنامه فردوسی
ریشه: فارسی

بیورزاد
معنی: نام سپه سالاری در زمان سلسله اشکانیان.
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

پ

پرداد
معنی: نخستین آفریننده
ریشه: اوستایی – پهلوی

پولاد
معنی: فولاد؛ نام پهلوانی در زمان کیقباد.
ریشه: فارسی

پیرداد
معنی: داده پیر یا بچه‌ای که در پیری داده شده
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ت

توحید
معنی: یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاص
ریشه: عربی

تیرداد
معنی: زاده شده در تیرماه؛ نام سه تن از شاهان اشکانی.
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ج

جامشيد
معنی: جمشيد، از شخصيتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پيشدادی و دارای فره ايزدی 
ریشه: فارسی

جان محمد
معنی: جان ( روان) + محمد( ستوده شده)
ریشه: فارسی – عربی

جاويد
معنی: هميشگی، ابدی 
ریشه: فارسی

جاهد
معنی: كوشا، ساعی 
ریشه: عربی

جمشاد
معنی: پادشاه بزرگ و شاد
ریشه: فارسی

جمشيد
معنی: جامشيد، از شخصيتهاي شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پيشدادی و دارای فره ايزدی 
ریشه: فارسی

جنيد
معنی: نام عارفی معروف در قرن سوم هجری 
ریشه: عربی

جواد
معنی: بخشنده، از نامهای خدواند، لقب امام نهم شيعيان
ریشه: عربی

جهان شاد
معنی: آن که مردم جهان از او شادند
ریشه: فارسی

جهان شید
معنی: نور و روشنایی عالم
ریشه: فارسی

جهان گرد
معنی: آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند، سیاح، گردش گر.
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

چ

چکاد
معنی: بالای کوه، قله
ریشه: فارسی

چهرآزاد
معنی: نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ح

حَمّاد
معنی: بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستاینده
ریشه: عربی

حَمود
معنی: ستوده و پسندیده؛ حمد کننده، بسیار سپاسگزار پروردگار
ریشه: عربی

حادید
معنی: تند و تیز، نام روستایی بوده است.
ریشه: عبری

حامد
معنی: سپاسگزار
ریشه: عربی

حمد
معنی: شکرگزاری کردن، سپاس و ستایش کردن، شکر، سپاس؛ ۲الحمد، سوره‌ی اول از قرآن کریم دارای هفت آیه، فاتحۀالکتاب
ریشه: عربی

حمید
معنی: ستوده، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

خ

خُلود
معنی: همیشه باقی ماندن، جاودانگی.
ریشه: عربی

خالد
معنی: پاینده، جاوید
ریشه: عربی

خداآفرید
معنی: آفریده خداوند
ریشه: فارسی

خداداد
معنی: عطا شده از سوی خداوند
ریشه: فارسی

خراد
معنی: نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
ریشه: فارسی

خرداد
معنی: کمال،رسایی،نام ماه سوم از سال شمسی،نام فرشته نگهبان آب، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی
ریشه: اوستایی – پهلوی

خرزاد
معنی: خورزاد، نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

خرمشاد
معنی: با طراوت و شاداب
ریشه: فارسی

خسروداد
معنی: داده پادشاه
ریشه: فارسی

خسروزاد
معنی: زاده پادشاه
ریشه: فارسی

خسروشاد
معنی: پادشاه شاد و خرم
ریشه: فارسی

خورزاد
معنی: نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

خوشنود
معنی: خشنود
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

د

دادآفرید
معنی: از داد آفریده شده، از نامهای خداوند، نام یکی از سرودهای موسیقی
ریشه: فارسی

داشاد
معنی: هدیه
ریشه: فارسی

داوود
معنی: محبوب؛ شاه عبرانیان که شاعر و پیغمبر بود.
ریشه: عبری

داوید
معنی: داوود
ریشه: عبری

دماوند
معنی: دارای دمه و بخار، نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران
ریشه: فارسی

دوست محمد
معنی: دوست (فارسی) + محمد (عربی) دوستدار محمد
ریشه: فارسی – عربی

دین محمد
معنی: دین (فارسی) + محمد (عربی)، دارای دین محمد (ص)، نام یکی از پادشاهان ازبک
ریشه: فارسی – عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ر

رَشاد
معنی: به راه راست بودن، هدایت یافتن، رستگاری
ریشه: عربی

رَشید
معنی: دارای قامت بلند و متناسب، بلند و متناسب؛ شجاع، دلیر؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

راد
معنی: جوانمرد؛ آزاده؛ بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا، حکیم
ریشه: فارسی

راشد
معنی: آن که در راه راست است؛ دیندار، متدین
ریشه: عربی

رامبد
معنی: رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته
ریشه: فارسی

رامشاد
معنی: مرکب از رام (آرام یا مطیع) + شاد (خوشحال)
ریشه: فارسی

رایبد
معنی: به ضم ب، دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ز

زُبید
معنی: عطیه و بخشش
ریشه: عربی

زِید
معنی: رشد، فزونی؛ نام فرزند امام زین‌العابدین(ع)
ریشه: عربی

زاد
معنی: فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند زادعلی، زادمهر، مهرزاد
ریشه: فارسی

زامیاد
معنی: رامیاد، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم
ریشه: فارسی

زاهد
معنی: پارسا، پرهیزکار
ریشه: عربی

زیناوند
معنی: مسلح، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

س

سَجّاد
معنی: بسیار سجده کننده؛ لقب زینالعابدین ابن حسین(ع)، امام چهارم شیعیان ملقب به امام سجّاد(ع).
ریشه: عربی

سَرمد
معنی: پایدار، پیوسته، همیشگی، به طور دائم
ریشه: عربی

سَعد
معنی: خجسته، مبارک، خوش یمن، سعادت، خوشبختی، خوش یمنی
ریشه: عربی

سُعود
معنی: جمع سَعد، سعادتها، نیک بختیها، خجستگیها
ریشه: عربی

ساجد
معنی: آن که سجده میکند، سجده کننده
ریشه: عربی

ساعد
معنی: مساعدت کننده، مددکار
ریشه: عربی

سپند
معنی: اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می‌ریزند.
ریشه: فارسی

سپهراد
معنی: جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر
ریشه: فارسی

سپهرداد
معنی: نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود.
ریشه: فارسی

سعید
معنی: خجسته، مبارک؛ خوشبخت، سعادتمند
ریشه: عربی

سنباد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

سیامند
معنی: نام کوهی است.
ریشه: کردی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ش

شاهد
معنی: گواه، حاضر، مرد خوبروی؛ محبوب، خدای تعالی
ریشه: عربی

شاهرود
معنی: رود = فرزند به ویژه پسر، ۱- (به مجاز) فرزند پسر عزیز و گرامی، رودخانه‌ی اصلی و بزرگ
ریشه: فارسی

شفیع محمّد
معنی: از نامهای مرکب شفیع و محمّد
ریشه: عربی

شمشاد
معنی: درختچه‌ای همیشه سبز با انواع مختلف که در حاشیه‌ی باغچه‌ها کاشته می‌شود؛ (به مجاز) شخص خوش قد و قامت؛ (به مجاز) زلف و معشوق.
ریشه: فارسی

شهراد
معنی: پادشاهِ جوانمرد
ریشه: فارسی

شهرداد
معنی: زاده‌ی شهر، شهری
ریشه: فارسی

شهرود
معنی: نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی
ریشه: فارسی

شهزاد
معنی: شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه
ریشه: فارسی

شهیاد
معنی: مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)
ریشه: فارسی

شیرزاد
معنی: زاده شیر؛ دلیر و شجاع
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ص

صمد
معنی: آن که دیگران به او نیازمند هستند و او از دیگران بی‌نیاز است؛ (به مجاز) خداوند
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ظ

ظفرداد
معنی: ظفر (عربی) + داد (فارسی) نتیجه و حاصل
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ع

عَبید
معنی: بنده، فرمانبردار، مطیع.
ریشه: عربی

عابد
معنی: عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسی
ریشه: عربی

عاد
معنی: نام قومی که هود (ع) به پیامبری آنان برگزیده شد.
ریشه: عبری

عباد
معنی: بندگان، نام چندتن از خاندان بنی عباد
ریشه: عربی

عبدالجواد
معنی: بنده پروردگار که بخشنده است.
ریشه: عربی

عبدالحمید
معنی: بنده پروردگار ستایش شده، نام دو نفر از پادشاهان عثمانی
ریشه: عربی

عبدالرشید
معنی: بنده پروردگار هدایت کننده، نام پسر محمد غزنوی
ریشه: عربی

عبدالصمد
معنی: بنده پروردگار بی نیاز
ریشه: عربی

عبدالمُعید
معنی: بنده خدای بازگشت دهنده، بنده خدای بازگرداننده
ریشه: عربی

عبدالمجید
معنی: بنده پروردگار عالی مرتبه و گرامی، نام دو تن از پادشاهان عثمانی
ریشه: عربی

عبدالمحمد
معنی: بنده محمد
ریشه: عربی

عبدالواحد
معنی: بنده پروردگار یکتا
ریشه: عربی

عضد
معنی: بازو، یار و یاور
ریشه: عربی

عطارد
معنی: نام نزدیکترین سیاره به خورشید در منظومه شمسی که نماد نویسندگی و سخن سرایی است.
ریشه: عربی

عماد
معنی: (تلفظ: emād) ستون، (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه
ریشه: عربی

عمید
معنی: عاشق و بی قرار، همچنین بزرگ قوم، سرور و تکیه گاه طایفه
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

غ

غلام محمّد
معنی: ارادتمند و فرمان بردار محمّد، منظور حضرت محمّد(ص))
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ف

فارد
معنی: یگانه، تنها، تک، یکه
ریشه: عربی

فراراد
معنی: مرکب از فرا (بالاتر) + راد (بخشنده) = بسیار بزرگوار
ریشه: فارسی

فربد
معنی: دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا
ریشه: فارسی

فربود
معنی: راست و درست
ریشه: فارسی

فرجاد
معنی: فاضل و دانشمند
ریشه: اوستایی – پهلوی

فرجود
معنی: معجزه، اعجاز
ریشه: فارسی

فرخ بد
معنی: فرخنده و خجسته
ریشه: فارسی

فرخ داد
معنی: مرکب از فرخ (مبارک) + داد (عدالت)
ریشه: فارسی

فرخ زند
معنی: مرکب از فرخ (مبارک) + زند، نام پسر علیمردان خان زند
ریشه: فارسی

فرخ شاد
معنی: مرکب از فرخ (مبارک) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان
ریشه: فارسی

فرخزاد
معنی: نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه ساسانی، نیز یکی از شاهان آن سلسله
ریشه: فارسی

فرداد
معنی: فر + داد، داده شکوه، زیبایی و جلال
ریشه: فارسی

فرزاد
معنی: زاده شکوه و جلال
ریشه: فارسی

فرساد
معنی: حکیم، دانشمند، دانا
ریشه: فارسی

فرشاد
معنی: شادمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ
ریشه: فارسی

فرشید
معنی: دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
ریشه: فارسی

فرشیدورد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، اسم دلاوری تورانی، برادر پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی، همچنین نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

فرقد
معنی: هر یک از دو ستاره فرقدین
ریشه: عربی

فرمد
معنی: نام روستایی در نزدیکی طوس
ریشه: فارسی

فرمند
معنی: فر + مند = دارای شکوه و وقار
ریشه: فارسی

فرناد
معنی: پایان و پایاب
ریشه: فارسی

فرند
معنی: به کسر ف و کسر ر، معرب پرند، حریر منقش، بسیار نرم و لطیف و زیبا
ریشه: فارسی

فرنود
معنی: برهان، دلیل
ریشه: فارسی

فرود
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

فرهاد
معنی: از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانه‌ای شیرین
ریشه: فارسی

فرهمند
معنی: دارای شکوه و نور خیره کننده، باشکوه و موقر ، مجازا به معنای باهوش ، خردمند ، دانا
ریشه: فارسی

فرهود
معنی: پرهود، صداقت و راستی در دین، هم چنین فلزی که رنگ آن به علت حرارت دگرگون شده است را گویند.
ریشه: فارسی

فرهود
معنی: پسر زیبا، مرد درشت هیکل، شتابزده، این اسم در لغتنامه دهخدا به عنوان نام عربی ذکر شده است.
ریشه: عربی

فرهوشداد
معنی: دارنده فر و هوش،نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

فرید
معنی: یکتا، یگانه، بی نظیر
ریشه: عربی

فریشاد
معنی: مرکب از فری (با شکوه) + شاد (خوشحال)
ریشه: فارسی

فریمند
معنی: صاحب زیبایی و شکوه
ریشه: فارسی

فؤاد
معنی: دل، قلب
ریشه: عربی

 

ق

قائد
معنی: آن که جمعی از مردم را رهبری می‌کند، رهبر، پیشرو، پیشوا؛ رئیس قافله، کاروان سالار
ریشه: عربی

قباد
معنی: محبوب، شاه محبوب، سرور گرامی؛ در شاهنامه پهلوان ایرانی
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ک

کاد
معنی: نام پسر یعقوب (ع)
ریشه: عبری

کاروند
معنی: از اسامی پسرانه ایرانی
ریشه: فارسی

کامداد
معنی: نام وزیر و مشاور آبتیننام پارسی
ریشه: فارسی

کامشاد
معنی: مرکب از کام (خواسته، آرزو) + شاد؛ اسم پسر به معنی کسی که آرمان، میل و آرزویش شادمانی است.
ریشه: فارسی

کشواد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز، سردودمان گودرزیان و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی
ریشه: فارسی

کلباد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی
ریشه: فارسی

کوشاد
معنی: ریشه گیاهی خوشرنگ
ریشه: فارسی

کوهشاد
معنی: نام روستایی در استان هرمزگان
ریشه: فارسی

کی راد
معنی: پادشاه بخشنده
ریشه: فارسی

کی زاد
معنی: زاده پادشاه
ریشه: فارسی

کیاراد
معنی: پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
ریشه: فارسی

کیازند
معنی: پادشاه بزرگ
ریشه: فارسی

کیقباد، کیغباد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

گ

گردآزاد
معنی: پهلوان آزاده، از پهلوانان حماسه ملی ایران
ریشه: فارسی

گشواد
معنی: کشواد، داراي بیان شیوا و فصیح است.
ریشه: فارسی

گلباد
معنی: کلباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

م

مَجید
معنی: دارای قدر و مرتبه‌ی عالی، گرامی؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

مَهبد
معنی: مهبود
ریشه: فارسی

مُهنّد
معنی: ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شمشیر هندی
ریشه: عربی

مِهداد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده
ریشه: فارسی

مِهراد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر
ریشه: فارسی

مِهربُد
معنی: محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان
ریشه: فارسی

مِهرداد
معنی: داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی
ریشه: فارسی

مِهرزاد
معنی: زاده‌ی مهر
ریشه: فارسی

مِهزاد
معنی: بزرگ زاده، شاهزاده
ریشه: فارسی

مِهیاد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر
ریشه: فارسی

ماجد
معنی: دارای مجد و بزرگی، بزرگوار
ریشه: عربی

ماهِد
معنی: گسترنده، گستراننده؛ نامی از نامهای باری تعالی.
ریشه: عربی

مجاهد
معنی: ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده.
ریشه: عربی

محمّد
معنی: ستوده، بسیار تحسین شده؛ آنکه خصال پسندیده‌اش بسیار است؛ نام پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص)
ریشه: عربی

مقصود
معنی: آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد
ریشه: عربی

موحد
معنی: آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست
ریشه: عربی

موعود
معنی: وعده داده شده یا از پیش تعیین شده
ریشه: عربی

مهرآزاد
معنی: نام یکی از اجداد رستم – مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آزاد (رها)
ریشه: فارسی

مهرشاد
معنی: خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده
ریشه: فارسی

مؤید
معنی: تأیید کننده
ریشه: عربی

میعاد
معنی: محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعده
ریشه: عربی

میلاد
معنی: زمان تولد؛ تولد؛ از پهلوانان ایران باستان
ریشه: عربی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ن

نستود
معنی: نستور،‏ اسم از شخصیت‌های شاهنامه فردوسی، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

نشواد
معنی: نام پهلوان تورانی
ریشه: فارسی

نوید
معنی: مژده، خبرخوش، بشارت
ریشه: فارسی

نهاد
معنی: سرشت، اساس، ضمیر دل، طبیعت، بنیاد، قاعده، مقام و جایگاه
ریشه: فارسی

نیاوند
معنی: از نسل نیاکان، ادامه نسل اجداد
ریشه: فارسی

نیوزاد
معنی: (بر وزن دیو) به معنی پهلوان زاده
ریشه: فارسی

نیهاد
معنی: نهاد، سرشت، طبیعت، بنیاد، ضمیر دل،اساس، مقام و جایگاه، قاعده
ریشه: کردی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

و

واجد
معنی: دارنده، دارا، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

واحد
معنی: یگانه، آن که در نوع خود بی نظیر و منحصر به فرد است.
ریشه: عربی

وحید
معنی: یگانه، یکتا، بی نظیر
ریشه: عربی

وخش داد
معنی: داده روشنایی، یکی از سرداران هخامنشی
ریشه: فارسی

ورازاد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است.
ریشه: فارسی

ورازداد
معنی: دارنده زور و نیرومندی، نام یکی از شاهزادگان اشکانی فرماندار ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

ورشاد
معنی: وظیفه و مقرری
ریشه: فارسی

 

ونداد
معنی: خواهش، امید و آرزو
ریشه: اوستایی-پهلوی

وهزاد
معنی: بهزاد، مرکب از وه ( بهتر، خوب) + زاد ( زاده) ، نام اسب ‏سیاوش،زاده خوب و نیکو
ریشه: فارسی

وهسود
معنی: بهسود، از نامهای زمان ساسانیان
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ه

هرمزد
معنی: هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی
ریشه: فارسی

هماوند
معنی: از نامهای امروزی زرتشتیان
ریشه: فارسی

همنواد
معنی: از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
ریشه: فارسی

هود
معنی: نام پیامبر قوم عاد، نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عربی

هوداد
معنی: نیک آفریده، داده خوب، داده نیک
ریشه: فارسی

هوراد
معنی: جوانمرد و با خدا، مرد نیکناماسم فارسی پسر
ریشه: فارسی

هورمزد
معنی: هرمز
ریشه: فارسی

هوشمند
معنی: دارای هوش و توانیی ذهنی و بسیار با هوش، عاقل، خردمند
ریشه: فارسی

هیراد
معنی: کسی که چهره‌ای خوشحال و شاد دارد.
ریشه: فارسی

هیربد
معنی: شاگرد، آموزنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلیددار سراپرده کیکاووس پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

هیرمند
معنی: نام رودی بزرگ در سیستان، لقب گشتاسپ پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

هیرود
معنی: نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

⇔ اسم پسر که به حرف د (دال) ختم می شود ⇔

ی

یارمحمد
معنی: یار (فارسی) + محمد (عربی) یار و یاور محمد (ص)
ریشه: فارسی – عربی

یزداد
معنی: نام پسرانوشیروان پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

یزدگرد
معنی: آفریده‌ی یزدان، ایزد آفریده، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام آخرین پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید