اسم پسر با و؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف و شروع می‌شود

فهرست کامل نام‌ و اسم پسر که با حرف و (واو) شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، ارمنی و …). اسم پسر با و – زیباترین اسم پسر با واو را اینجا بیابید.

اسم پسر با و

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم فرزند شما است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف و آغاز می‌شوند را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با و

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با و:

ورشاد | ونداد | وریا | وستا | وحید | واصف | والا | وثوق | وارتان | ویگن | ویکتور

 

اسم پسر با و فارسی

وادان /vādān/

معنی: نام روستایی در نزدیکی دماوند


وادگان /vādegān/

معنی: نام شخصی در وندیداد


واردان /vārdān/

معنی: نام دادوری در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


وارسته /vāraste/

معنی: ۱- رها شده از تعلقات، به ویژه تعلقات دنیایی، آزاده؛ ۲- آزاد، رها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


واسپور /vāspur/

معنی: «پسر طایفه» و به تعبیری «ولیعهد» و به قولی «فرزند والاگهر شاهنشاه»
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب نجبای اشکانی و ساسانی و صاحبان مناصب کشوری و لشکری آنان


والا گهر /vālā-go(w)har/

معنی: والا تبار؛ دارای اصل و نسب عالی، اصیل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


والا یار /vālā-yār/

معنی: ۱- یارِ والامقام و بلندمرتبه؛ ۲- یار عزیز و گرامی؛ ۳- یار محترم؛ ۴- یار دارای ارج و اهمیت؛ ۵- یار شایسته و پسندیده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وانان /vānān/

معنی: نام روستایی در نزدیکی شهرکرد، نام یکی از پادشاهان اشکانی


وانتیار /vāntiār/

معنی: نام پسر ایرج به نوشته بندهشن


وجاسب /vajāsb/

معنی: دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانیاسم فارسی


وخشور /vaxšur/

معنی: ۱- در قدیم به معنی پیغمبر، رسول؛ ۲- در زبان اوستایی وخشور در لغت به معنی حامل کلام (سخن) آسمانی و اصطلاحاً به معنی پیامبر است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وراز /vorāz/

معنی: گراز که در ایران باستان نشانه زورمندی بوده است


ورازاد /varāzād/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است


ورازبنده /vorāzbande/

معنی: بنده نیرومند، از نام های ساسانیان


ورازپیروز /vorāzpiruz/

معنی: آن که نیرومند و پیروز است، آن که در زورآزمایی پیروز است


ورازداد /vorāzdād/

معنی: دارنده زور و نیرومندی، نام یکی از شاهزادگان اشکانی فرماندار ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


ورازمهر /vorāzmehr/

معنی: از نام های زمان ساسانیان


ورجا /varjā/

معنی: ورج = ارج + ا (پسوند نسبت) منسوب به ارج، دارای ارج و ارزش، دارای قدر و مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وردا /vardā/

معنی: ورد + ا (پسوند نسبت) منسوب به وَرد، (وَرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وردان /verdān/

معنی: ۱- شاگردان، مریدان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: بردان، شاه اشکانی [۴۰-۴۶ میلادی]، که به دست هواداران گودرز کشته شد.


وردانشاه /vardānšāh/

معنی: نام جد مرداویج


ورزا /varzā/

معنی: نام پسرفرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی


ورزاک /varzāk/

معنی: نام پدر مهرترسه وزیر یزدگرد اول پادشاه ساسانی


ورزنده /varzande/

معنی: ۱- کار کننده، ممارست (تمرین) کننده، حاصل کننده، کوشنده؛ ۲- زراعت کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ورزیده /varzide/

معنی: تمرین کرده، کوشیده، زراعت کرده


ورنوش /varnuš/

معنی: نام روان سپهر قمر است


وریا /voriā/

معنی: قوی و درشت هیکل، چکش آهنی بزرگ


وژاسپ /važasp/

معنی: وجاسب، دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی


وساک /vasāk/

معنی: نساک، نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی


وسپور /vaspur/

معنی: واسپور، لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


وستهم /vastham/

معنی: ویستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی


وستوی /vastuy/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی


وشمگیر /vošmgir/

معنی: وُشم (بلدرچین) گیرنده، صید کننده‌ی وُشم (بلدرچین)، صیاد کرک (بلدرچین)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: امیر ایرانی [۳۲۳-۳۵۷ قمری] سلسله‌ی زیاریان، که بر اثر حمله‌ی دیلمیان ری و گرگان را از دست داد و به سامانیان پناه برد. بر اثر زخم گراز درگذشت.


ونداامید /vandāomid/

معنی: آرزوی بازیافته


وندافر /vandāfar/

معنی: دارنده فر و شکوه، امید و آرزو


ونون /vonun/

معنی: نام چهار تن از پادشاهان اشکانی


وه پناه /vahpanāh/

معنی: نام یکی از دادوران مشهور ساسانی


وه وران /vahvarān/

معنی: بهوران، آنکه دارای روح و روان نیکوست


وهبرز /vahborz/

معنی: نام یکی از دادوران ساسانی


وهران /vahrān/

معنی: بیمناک، خائف


وهرز /vahrez/

معنی: وهریز، وهوز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: وَهرز: [زنده در ۵۷۰ میلادی] سردار ایرانی که انوشیروان او را با سپاهی به یمن فرستاد و او به یاری اعراب حبشیها را از آنجا بیرون راند و حکومت را در دست گرفت.


وهزاد /vahzād/

معنی: بهزاد، مرکب از وه (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام اسب ‏سیاوش، زاده خوب و نیکو


وهسود /vahsud/

معنی: بهسود، از نام های زمان ساسانیان


وهشاپور /vahšāpur/

معنی: نام موبدی مشهور در زمان قباد پادشاه ساسانی


وهمهر /vahmehr/

معنی: نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


وهنیا /vahniā/

معنی: بهنیا، کسی که از نسل خوبان است


ویارش /viāraš/

معنی: بیارش، دو دلیر


ویدوش /viduš/

معنی: دانا، آگاه


ویراب /virāb/

معنی: از نامهای امروزی زرتشتیان


ویریا /viriā/

معنی: همت، یکی از کمالات ششگانه که یک بوداسف باید به آن برسد


ویسمن /visman/

معنی: خردمند، اندیشه، دانا


ویشتاسب /vištāsb/

معنی: به معنی دارنده‌ی اسب چموش و رَمو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ویشتاسب: [زنده در ۴۸۶ پیش از میلاد] والی پارت، پسر ارشامه و پدر داریوش اول پادشاه بزرگ هخامنشی.


ویناسب /vināsb/

معنی: نام دوازدهمین جد آذرباد مهراسپند


ویهان /vihān/

معنی: ۱- وهان، نیکان؛ ۲- در پهلوی به معنی بهانه، علت، سبب
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۷۹
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران دیلمی


ویو /viv/

معنی: گیو
پیشینه تاریخی: نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی


ویوان /vivān/

معنی: نام حاکم رُخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی

 

اسم پسر با و اوستایی

واته /vāte/

معنی: ایزد آب در اوستا


وخش /vaxš/

معنی: روشنایی، نام چهاردهمین جد آذرباد مهراسپند


وخش داد /vaxšdād/

معنی: داده روشنایی، آفریده روشنایی
پیشینه تاریخی: یکی از سرداران هخامنشی


ورجاوند /varjāvand/

معنی: ۱- بلند پایه و برازنده و ارجمند؛ ۲- مجاز از ورجمند و دارای فره‌ی ایزدی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ورزم /varzam/

معنی: شعله آتش


ورساز /varsāz/

معنی: جوان آراسته و زیبا


وسپار /vaspār/

معنی: بخشنده


وسنه /vasane/

معنی: نام کوهی در اوستا


ولخش /valaxš/

معنی: بلاش، پادشاه اشکانی


وندیداد /vandidād/

معنی: به معنی قانون ضد (علیه) دیو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: بخشی از اوستا شامل ۲۲ فصل، که بیشتر درباره‌ی حلال و حرام در آیین زرتشت است


وهامان /vahāman/

معنی: نام پدر سلمان فارسی


وهمنش /vahmaneš/

معنی: بهمنش، کسی که دارای راه و روش نیکویی است، خوش منش، نیک منش


وهومن /vahuman/

معنی: بهمن، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام ‏پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیان
پیشینه تاریخی: ریشه اصلی بهمن امروزی


ویام /viyām/

معنی: از واژه‌ی اوستایی «آئی‌ویامَ»/aivyāma/ به معنی دستگیری کننده، یاری کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۶


ویسپار /vispār/

معنی: هم پیمان داریوش بزرگ در براندازی مغ دروغین
پیشینه تاریخی: نخستین پادشاه همزمان با اشوزرتشت / از نجبای پارس


ویسپرد /visperd/

معنی: از بخش های اوستا


ویستور /vistur/

معنی: گشوده و منتشر شده

 

اسم پسر با و عربی

واثق /vāseq/

معنی: ۱- در قدیم به معنی دارای اطمینان، مطمئن؛ ۲- استوار، قطعی؛ ۳- دارای حسن ظن و اعتماد کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب ابوجعفر هارون، خلیفه‌ی عباسی [۲۷۷-۲۳۲ قمری] که به بیماری استسقا در گذشت.


واجد /vājed/

معنی: ۱- دارنده، دارا؛ ۲- در تصوف به معنی آن که در حال وجد است؛ ۳- از نام‌ها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


واحد /vāhed/

معنی: ۱- آنکه در نوع خود بی‌نظیر و منحصر به فرد است، یگانه، بی‌مثل، یکتا؛ ۲- از نامهای خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۷۴
پیشینه تاریخی: ۱) واحد تبریزی، مولانا رجبعلی [۱۰۰۸ میلادی] از شعرا و عرفای عصر شاه عباس بزرگ صفوی که بسیار مورد احترام و تکریم شاه مزبور بود. وی شعر میسرود و کتابی به نام کلید بهشت نیز تألیف کرد و سرانجام در اصفهان درگذشت؛ ۲) واحدالعین، اسماعیل بن سمیع اصفهانی [۱۲۷۷ میلادی] از بزرگان علمای معقول و از شاگردان ملاعلی نوری


وادی /vādi/

معنی: ۱- مجاز از سرزمین؛ ۲- فضای ذهنی ای که برای چیزی تصور می‌شود؛ ۳- بیابان؛ ۴- فضا، مکان، جایگاه؛ ۵- در قدیم به معنی زمین میان دو کوه؛ دره؛ ۶- آب جاری فراوان، رود.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۴


وارث /vāres/

معنی: ۱- در فقه و حقوق آن که مال، مِلک یا مقامی را از کسی به ارث می بَرَد؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند، بدین معنی که پس از فنای خلایق او زنده می‌ماند و هر آن کس، هرچه را که در حیطه‌ی مالکیت خویش دارد به او بر می‌گردد؛ ۳- در ادیان نام زیارتی معروف که حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را بدان زیارت می کنند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۳


واسط /vāset/

معنی: میانجی، نشیننده میان قوم


واسع /vāsee/

معنی: ۱- از نام‌ها و صفات خداوند؛ ۲- وسیع، گشاده، فراخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹


واصل /vāsel/

معنی: ۱- متصل، پیوسته؛ ۲- در قدیم به معنی آرایشگر؛ ۳- در تصوف به معنی آن که به مقام قرب رسیده است، رسنده به مرحله‌ی فنای فی الله
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: واصل ابن عطا: [۸۰-۱۳۱ قمری] متکلم و اندیشمند عرب از مردم مدینه، بنیانگذار معتزله


واعظ /vāez/

معنی: آن که در مجالس مذهبی یا ترحیم سخن رانی میکند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وافی /vāfi/

معنی: ۱- به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی؛ ۲- بسیار؛ ۳- کامل، تمام؛ ۴- لایق، شایسته؛ ۵- وفادار، با وفا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: وافی با لوفیات: فرهنگ عربی از صَفَدی، در زندگینامه‌ی بزرگان


واقد /vāqed/

معنی: تابناک، مشتعل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


واقف /vāqef/

معنی: ۱- آگاه، با خبر، مطلع؛ ۲- در فقه و در حقوق به معنی آن که مالش را برای استفاده در راه هدف عام المنفعه به موجب عقد خاصی اختصاص دهد؛ ۳- در قدیم به معنی مراقب، مواظب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸


والا /vālā/

معنی: بالا ۱- دارنده‌ی مقام و مرتبه‌ی مهم، به ویژه مقام و مرتبه‌ی دنیایی به صورت عنوان برای اشخاص؛ ۲- عزیز، گرامی، محترم؛ ۳- اصیل، نژاده؛ ۴- هر یک از افراد طبقه مرفه از اعیان و اشراف؛ ۵- دارای ارج و اهمیت؛ ۶- در قدیم به معنی رفیع، بلند؛ ۷- برتر، فائق، شامل؛ ۸- شایسته، پسندیده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۰


والا علی /vālā-ali/

معنی: مرکب از نام‌های والا و علی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وامق /vāmeq/

معنی: دوستدار، کنایه از شخص عاشق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: وامق طرفِ عشق عذرا در داستان وامق و عذرا که در زمان انوشیروان رواج داشته است


واهب /vāheb/

معنی: ۱- در علم حقوق به فردی گفته می‌شود که به موجب عقد هبه، مالش را مجاناً به ملکیت دیگری درآورد، هبهکننده؛ ۲- در قدیم به معنی عطا کننده، بخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وائل /vā’l/

معنی: طالب رستگاری
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۰
پیشینه تاریخی: نام چند تن از صحابه و تابعین


وثوق /vosuq/

معنی: اعتماد، اطمینان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وجاهت /vejāhat/

معنی: صاحب جاه و مقام، زیبا بودن، قشنگی


وجیه الدین /vajihaddin/

معنی: صاحب مقام در دین


وجیه الله /vajihollāh/

معنی: ویژگی آنکه در نزد خداوند دارای قدر و منزلت و محبوبیت است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱۶


وحدت /vahdat/

معنی: یگانگی، اتحاد، تنهایی


وحید /vahid/

معنی: ۱- یگانه، یکتا، بی‌نظیر؛ ۲- در حالت قیدی به معنی جدا از دیگران، تنها
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۵۸۷۲
پیشینه تاریخی: ۱) وحید تبریزی: [قرن ۱۰ هجری] ادیب ایرانی، مؤلف مفتاح البدایع، در علم بدیع و رساله جمع مختصر؛ ۲) وحید دستگردی: [۱۲۵۹-۱۳۲۱ شمسی] شهرت ادیب و محقق ایرانی، ناشر مجله‌ی ادبی ارمغان و مصحح و ناشر خمسه‌ی نظامی، دیوان کمال الدین اصفهانی و دیوان باباطاهر. ۳) وحید قزوینی (= محمّد طاهر): [قرن ۱۲ هجری] مورخ و منشی ایرانی، وزیر شاه سلیمان صفوی، مؤلف تاریخ شاه عباس دوم به نام عباسنامه.


وحیدالدین /vahidoddin/

معنی: یگانه و بی‌نظیر در دین و آئین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وحیدرضا /vahid rezā/

معنی: مرکب از نام‌های وحید و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۳۱


وداد /vedād/

معنی: در قدیم به معنی دوستی، محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴


ودود /vadud/

معنی: ۱- از نام‌ها و صفات خداوند؛ ۲- بسیار مهربان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۹۹


ودیع /vadie/

معنی: آرام، ساکن و نرم‌خوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ورد /vard/

معنی: ۱- گلِ سرخ، گل؛ ۲- شیر بیشه، دلاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ورقه /varaqe/

معنی: گرامی، ارجمند


وسام /vesām/

معنی: مدال، نشان افتخار، نشان شایستگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۲۲


وسیم /vasim/

معنی:  دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۶


وصال /vesāl/

معنی: ۱- رسیدن به فرد مطلوب و هم آغوش شدن با او؛ ۲- رسیدن به چیزی و به دست آوردن آن؛ ۳- در تصوف به معنی پیوند با خداوند و رسیدن به مرتبه‌ی فناء فی الله
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۹
پیشینه تاریخی: وصال شیرازی: (= محمّد شفیع) [۱۱۹۷-۱۲۶۲ قمری] شاعر، موسیقیدان و خوشنویس ایرانی، از مردم شیراز، دیوان شعرش چاپ شده است. او بخشی از منظومه‌ی نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را سرود.


وفا /vafā/

معنی: ۱- پایدار بودن در قول و قرار، تعهد دوستی یا عشق؛ ۲- در قدیم به معنی دوستی، رفاقت
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۴۳
پیشینه تاریخی: میرزا محمّد حسینی فراهانی متخلص به «وفا» از شعرای معروف اوائل قرن ۱۳ هجری و عموی قائم مقام فراهانی.


وقار /va(e)qār/

معنی: ۱- حالت کسی که حرکات جلف و سبک از او سر نمی‌زند و احترام دیگران را برمی‌انگیزد، متانت، سنگینی؛ ۲- آهستگی، آرامی؛ ۳- در قدیم به معنی شکوه و جلال؛ ۴- در عرفان در اصطلاح حکمت عملی آن است که وقتی نفس در پی نیل به چیزی است، آرام باشد تا از شتابزدگی، از حد درنگذرد، بدان شرط که مطلوب او از دست نرود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۳


ولی /vali/

معنی: ۱- پدر یا مادر یا کفیل خرج کودک؛ ۲- در فقه و در حقوق به فردی گفته می‌شود که بر طبق قانون اختیار تصمیم گیری در مورد دیگری دارد؛ ۳- در ادیان به معنی دارنده‌ی بالاترین مقام در دین پس از پیامبر اسلام (ص)؛ ۴- در قدیم به معنی دوست؛ ۵- در تصوف به معنی آن که در سلوک به نهایت رسیده است، عارف و اصل
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۲۰۴
پیشینه تاریخی: از القاب حضرت علی (ع).


ولی الله /valiyollāh/

معنی: ولی خدا، دوست خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۰۲۵
پیشینه تاریخی: از القاب حضرت علی(ع)


ولی مراد /valimorād/

معنی: آنکه مراد او علی است


ولید /valid/

معنی: زاده، فرزند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۴۳
پیشینه تاریخی: ۱) نام دو تن از خلیفه‌های اموی: ولید اول: خلیفه [۸۶-۹۶ قمری]. ولید دوم: خلیفه [۱۲۵-۱۲۶ قمری]؛ ۲) ولیدابن عتبه: [قرن اول هجری] امیر اموی، والی مدینه در زمان امام حسین(ع)؛ ۳) ولیدابن عقبه: [قرن اول هجری] برادر ناتنی عثمان خلیفه، والی کوفه در زمان او [۲۵-۲۹ قمری] از اشراف مکه، پدر خالدابن ولید سردار مسلمان.


وهاب /vahhāb/

معنی: ۱- بسیار بخشنده؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲۰۸


وهاج /vahhāj/

معنی: ۱- فروزان، روشن؛ ۲- مجاز از تیز، تند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وهاد /vehād/

معنی: جمع وهده، جای مطمئن و هموار، زمین پست و هموار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وهب /vahab/

معنی: بخشش، عطا
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۴۸
پیشینه تاریخی: ۱) وهب ابن عبدمناف: [قرن ۶ میلادی] پدر بزرگ مادری پیامبر اسلام(ص) و از بزرگان مکّه؛ ۲) وهب ابن عبدالله: [قرن اول هجری] از یاران امام حسین(ع) که در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در کربلا شهید شد؛ ۳) وهب ابن منیه: [۳۴-۱۱۴ قمری] مورخ ایرانی تبار یمنی مؤلف تیجان، قدیمی‌ترین کتاب درباره‌ی شاهان حمیر.

 

اسم پسر با و در سایر ریشه ها

واتیار /vātyār/

معنی: سخنگو
ریشه: کردی


وادا /vādā/

معنی: مکان مقدس
ریشه: آشوری


وادیار /vādiyār/

معنی: اینطور که پیداست، ظاهر امر
ریشه: کردی


وارطان /vārtān/

معنی: وارتان
ریشه: ارمنی


واروژ /vāruž/

معنی: آغاز یک زندگی
ریشه: ارمنی


واروژان /vāružān/

معنی: کبوتر نر
ریشه: ارمنی


وارونا /vārunā/

معنی: نام یکی از خدایان هندو
ریشه: سانسکریت


وازگن /vāzgen/

معنی: دونده
ریشه: ارمنی


وانیار /vānyār/

معنی: با سواد
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵


ورژ /verež/

معنی: انتقام
ریشه: ارمنی


ورهرام /varahrām/

معنی: بهرام، آتش بهرام.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وشم /vošm/

معنی: در مازندرانی و گیلکی (انزلی، رشت، لاهیجان) به معنی بلدرچین است.
ریشه: مازندرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


وفادار /vafā dār/

معنی: آن که یا آنچه به تعهد، دوستی و عشق پای بند باشد، با وفا.
ریشه: فارسی – عربی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۴


ونداد /vandād/

معنی: امید، آرزو، بشارت دهنده پیروزی، خواهش
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۳
پیشینه تاریخی: نام پسر سوخر از خاندان قارن


ویجن /vijen/

معنی: بیژن، جهش
ریشه: ارمنی


ویگن /vigen/

معنی: پیروزمند، بیژن
ریشه: ارمنی


ویویان /viviyān/

معنی: با روح زنده و جالب
ریشه: لاتین

 

سخن آخر

ممکن است در کنار جستجوی خود به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی خاص پسرانه را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر اسامی پسرانه هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید