فهرست کامل اسم پسر که به حرف م (میم) ختم می شود

فهرست کامل نام و اسم پسرانه که با حرف میم تمام می‌شوند و یا به عبارت دیگر اسم پسر که با میم ختم می شود، به ترتیب حروف الفبا، با ذکر معنی اسم و معرفی ریشه آن.

اسم پسر که با میم ختم می شود

لیست اسامی دخترانه

لیست اسامی پسرانه

ستاره | سرویس مادر و کودک –  لیست کاملی از اسم پسر که با میم ختم می شود یا با حرف میم تمام می شود را با ریشه های فارسی، عربی و … در این مطلب به همراه معنی اسامی می‌خوانید که می تواند به شما در نامگذاری فرزند پسرتان کمک شایانی بکند. 

 

اسم پسر با آخر میم

 

اسامی پسرانه که با حرف م تمام می شود

اَدهم
معنی: سیاه، تیرگون؛ آثار نو؛ بند و قید؛ نام پدرِ ابراهیم (ابواسحاق ابراهیم ابن ادهم ابن منصور ابن زید بلخی) معروف به ابراهیم ادهم از بزرگان صوفیه و عرفان.
ریشه: عربی

اَرحام
معنی: خویشان، کسان، بستگان، منسوبان به ویژه منسوبان نَسَبی، مهربانی کردن، مهر ورزیدن، بخشایش آوردن است.
ریشه: ترکی

اَرسام
معنی: به معنای آرشام
ریشه: فارسی

اَرشام
معنی: پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول، نخستین شاه از شاخه‌ی دوم سلسله‌ی اشکانیان.
ریشه: فارسی

اَسلَم
معنی: سالمتر، تندرستتر، بیخطرتر؛ نام ساربان پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

اِبراهیم
معنی: پدر عالی، یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد (ص) که در کودکی وفات یافت.
ریشه: عبری

اِحتشام
معنی: جلال، بزرگی، شکوه، عظمت؛ بزرگداشت، تکریم؛ غرور.
ریشه: عربی

اِکرام
معنی: بزرگداشت، گرامی داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان؛ از واژه‌های قرآنی.
ریشه: عربی

ابوالقاسم
معنی: پدر قاسم، کنیه‌ی حضرت رسول اکرم (ص)
ریشه: عربی

ابومسلم
معنی: نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.
ریشه: عربی

اردشام
معنی: پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان
ریشه: ارمنی

اسلام
معنی: نام آئین مسلمانان که آورنده‌ی آن حضرت محمّد(ص) است، دین حق؛ مسلمان شدن؛ تسلیم شدن، گردن نهادن.
ریشه: عربی

امیر ابراهیم
معنی: مرکب از امیر و ابراهیم
ریشه: عربی – عبری

امیربهرام
معنی: نام مرکب از امیر و بهرام.
ریشه: عربی – فارسی

امیرحِسام
معنی: پادشاه و امیری که دارای شمشیری تیز و برنده است.
ریشه: عربی

امیرسام
معنی: نام مرکب از امیر و سام
ریشه: عربی – اوستایی

امیرقاسم
معنی: نام مرکب از امیر و قاسم 
ریشه: عربی

امیرهاشم
معنی: امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد کننده.
ریشه: عربی

آبرام
معنی: صورت دیگر ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، هم چنین نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عبری

آبراهام
معنی: ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
ریشه: عبری

آچیم
معنی: نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود به معنای خداوند استقرار خواهد یافت.
ریشه: عبری

 

اسم پسر که با میم ختم می شود
اسم پسر که با میم ختم می شود

آدم
معنی: نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد.
ریشه: عبری

آذربهرام
معنی: نام پسر آذرنوش
ریشه: فارسی

آرام
معنی: (تلفظ: ārām) سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت، (در قدیم) مایه ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش – آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
ریشه: فارسی

آرتام
معنی: والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی

آرسام
معنی: (تلفظ: ārsām) گونه‌ای دیگر از واژه‌ی آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
ریشه: فارسی

آرشام
معنی: (تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی، به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
ریشه: فارسی

آسام
معنی: سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، همچنین از شخصیتهای شاهنامه و اسم پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، همچنین نام یکی از ایالتهای مرزی شمال شرقی هند که مجاور بنگلادش است.
ریشه: فارسی

آسیم
معنی: (تلفظ: āsim) به لغت زند و پازند استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، (در پهلوی، asēm) آسیم به معنی سیم و نقره است، استاد بزرگ مرتبه واستاد عظیم الشأن
ریشه: فارسی

آکام
معنی: سرزمین فراز، سرزمین بلند، زمین‌های بلند؛ تپه‌ها.
ریشه: عربی

بَرسام
معنی: آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
ریشه: فارسی

بَسام
معنی: بسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی؛ یکی از شاعران فارسی گوی پس از اسلام در زمان یعقوب بن لیث.
ریشه: عربی

بَهرام
معنی: پیروزگر، (در نجوم) مریخ، (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران، در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موکل بر مسافران و روز بهرام است، (در اعلام) نام چند تن از شاهان ساسانی.
ریشه: کردی

بِهکام
معنی: کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.
ریشه: فارسی

بِهنام
معنی: نیک نام، خوش نام
ریشه: فارسی

باسم
معنی: تبسم کننده؛ شکر.
ریشه: عربی

براهام
معنی: نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

برزام
معنی: نام جد مانی
ریشه: کردی

بسطام
معنی: نام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

بهرام
معنی: فتح و پیروزی، نام ستاره ی سیاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه ‏کیانی بود.
ریشه: فارسی

بهفام
معنی: مرکب از به (بهتر یا خوب) + فام (رنگ)
ریشه: فارسی

بهنام
معنی: دارای نام نیک
ریشه: فارسی

پَرهام
معنی: فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) می‌باشد. معادل عبری آن آبراهام می‌باشد. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است، صورت فارسی ابراهیم.
ریشه: فارسی

پَیام
معنی: الهام، وحی؛ مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانه‌ای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود.
ریشه: فارسی

پدرام
معنی: آراسته؛ نیکو؛ خوشدل، شاد؛ سرسبز وخرم؛ مبارک، فرخ، خجسته؛ شادی، خوشحالی.
ریشه: فارسی

پریام
معنی: در افسانه‌های قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان افتاد.
ریشه: یونانی

تَمیم
معنی: تمام و کامل؛ استوار، سخت؛ نام چند تن از صحابه و اشخاص در جهان اسلام.
ریشه: عربی

تیام
معنی: چشمانم؛ عزیز و گرامی
ریشه: لری

جاسم
معنی: عاميانه قاسم
ریشه: عربی

حِسام
معنی: شمشیر تیز و برنده
ریشه: عربی

حاتم
معنی: حاکم، قاضی، داور؛ رییس قبیله و شاعر عرب قرن ۷ میلادی که به بخشش و دلاوری معروف بود.
ریشه: عربی

حام
معنی: حمایت کننده، نام یکی از پسران نوح (ع)
ریشه: عبری

حکیم
معنی: پزشک، طبیعت، دانا، خردمند، فرزانه، دانا به چیزی (داننده‌ی امری)؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

حلیم
معنی: خویشتن دار، با صبر و تحمل، بردبار؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

حمام
معنی: کبوتر
ریشه: عربی

خداکریم
معنی: خدا(فارسی)+ مراد(عربی) نام یکی از سرداران کریمخان زند
ریشه: عربی

داتام
معنی: (تلفظ: dātām) آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
ریشه: فارسی

رَسام
معنی: رسم کننده، طراح، نقاش
ریشه: عربی

رُستم
معنی: کشیده بالا، بزرگ تن، قوی اندام؛ شجاع، دلیر و پهلوان، در شاهنامه پهلوان ایران
ریشه: فارسی

رُهام
معنی: در شاهنامه پهلوان ایرانی، (در عربی) پرنده‌ای که شکار نکند.
ریشه: فارسی

رحیم
معنی: بسیار مهربان، مهربانی؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

زعیم
معنی: پیشوا، رهبر
ریشه: عربی

سالم
معنی: فاقد بیماری جسمی یا روحی؛ بدون عیب یا خرابی، بدون آلودگی؛ منزه و به دور از مفاسد اخلاقی
ریشه: عربی

سام
معنی: آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال، در عبری سام به معنی ‘اسم’ است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی (ع) می‌باشد،
ریشه: فارسی

سهام
معنی: سهم‌ها، بهره‌ها
ریشه: عربی

شِهام
معنی: تیز خاطر، چالاک
ریشه: فارسی

 

اسم پسر که با میم ختم می شود
اسم پسر که با میم ختم می شود

شهرام
معنی: مطیع شاه، رام شاه؛ موجب آرامش شاه
ریشه: فارسی

شهنام
معنی: بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ نیکنام، نکونام
ریشه: فارسی

صَمصام
معنی: شمشیر تیز و محکم
ریشه: عربی

صَمیم
معنی: صمیمی؛ اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی
ریشه: عربی

صارم
معنی: شمشیر تیز؛ قطع کننده، بُرنده
ریشه: عربی

صیام
معنی: روزه گرفتن، روزه
ریشه: عربی

ضَرغام
معنی: معنی: شیر درنده؛ (به مجاز) پهلوان دلاور
ریشه: عربی

ضِیغم
معنی: معنی: (تلفظ: zeyqam) شیر بیشه زار، شیر قوی، کنایه از فرد شجاع و دلیر
ریشه: عربی

عِصام
معنی: بند، ریسمان، طناب؛ حفظ، نگه داری؛ شرافت و شخصیت اکتسابی.
ریشه: عربی

عاصم
معنی: نگهدارنده، محافظ
ریشه: عربی

عالَم
معنی: کیهان، پهنه‌ زمین و آنچه در آن است، جهان؛ حالت و وضعیت
ریشه: عربی

عبدالحلیم
معنی: بنده پروردگار که حلیم و بردبار است.
ریشه: عربی

عبدالرحیم
معنی: بنده پروردگار رحیم و مهربان
ریشه: عربی

عبدالعظیم
معنی: بنده پروردگار بزرگ، نام یکی از بزرگان و نوادگان امام حسن (ع) در قرن دوم که آرامگاه وی در شهر ری است.
ریشه: عربی

عبدالکریم
معنی: بنده پروردگار بخشنده
ریشه: عربی

عظیم
معنی: بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

غانِم
معنی: غنیمت گرفته و بهره‌مند
ریشه: عربی

غلام
معنی: ارادتمند و فرمانبردار، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند غلامحسین، غلامرضا، غلامعلی
ریشه: عربی

فرام
معنی: معرب از عبری، تندرو
ریشه: عبری

فراهیم
معنی: اسم جد زرتشت
ریشه: فارسی

فراییم
معنی: معرب از عبری نام پسر یوسف (ع)
ریشه: عبری

فرزام
معنی: لایق، درخور، شایسته
ریشه: فارسی

فرسام
معنی: دارای شکوه و عظمتی چون سام
ریشه: فارسی

فرشیم
معنی: قسم، جزو
ریشه: فارسی

فرنام
معنی: دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور
ریشه: فارسی

فرهام
معنی: نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت
ریشه: اوستایی – پهلوی

فرینام
معنی: دارای نام با شکوه و زیبا
ریشه: فارسی

قَوام
معنی: استواری، استحکام
ریشه: عربی

قاسم
معنی: بخش‌کننده، مقسم، فرزند امام حسن(ع)
ریشه: عربی

قائم
معنی: ایستاده، به حالت عمودی قرار گرفته؛ لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج)
ریشه: عربی

قیوم
معنی: قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

کاظم
معنی: فروبرنده خشم، حلیم، بردبار، لقب امام هفتم شیعیان
ریشه: عربی

کرم
معنی: بزرگواری، بخشندگی جوانمردی،لطف، احسان
ریشه: عربی

کریم
معنی: بخشنده، سخاوتمند، از اسامی خداوند
ریشه: عربی

کلیم
معنی: هم سخن، سخنگو، لقب موسی (ع)
ریشه: عربی

کهرم
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
ریشه: فارسی

کیارزم
معنی: مرکب از کیا (پادشاه) + رزم (نبرد)؛ به معنی پادشاه نبرد و مبارزه
ریشه: فارسی

گرزم
معنی: از شخصیتهای شاهنامه،نامپهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
ریشه: فارسی

گژدهم
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
ریشه: فارسی

گستهم
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیسرو پادشاه کیانی

ریشه: فارسی

 

لیام

محافظ و حامی

ریشه: فارسی

مَهرام
معنی: (مَه + رام) آن که ماه رام اوست؛ (به مجاز) خوشبخت.
ریشه: فارسی

مَهنام
معنی: نشان، صورت، نشان و اثرِ ماه، دارای صورت و ظاهر ماه
ریشه: فارسی

مُکَرم
معنی: گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم
ریشه: عربی

مُنعم
معنی: دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده
ریشه: عربی

محتشم
معنی: دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ (به مجاز) بزرگ و توانگر و ثروتمند
ریشه: عربی

مهرسام
معنی: پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.
ریشه: فارسی

میثم
معنی: پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ نام یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع).
ریشه: عربی

میثم
معنی: میثم از ریشه واژه اوستایی مَئیثن به معنای ماندن است و میثم یعنی آنکه می‌ماند، در فارسی میثم یعنی دونده‌ای که ردّ پایش به روشنی بر زمین بماند، کسی که با استواری گام بر می‌دارد.
ریشه: اوستایی – پهلوی

ندیم
معنی: همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان
ریشه: عربی

نظام
معنی: مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است.
ریشه: عربی

نعیم
معنی: نعمت، نرم و لطیف، از اسامی بهشت
ریشه: عربی

نهام
معنی: آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین
ریشه: عربی

نیشام
معنی: نام فرشته نگهبان آذرخش
ریشه: فارسی

وستهم
معنی: ویستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

وهرام
معنی: بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه کیانی بود. 
ریشه: فارسی

ویستهم
معنی: وستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی

هاشم
معنی: شکننده، خرد کننده، (در اعلام) نام ابن عبد مناف از اجداد پیغمبر اکرم (ص) معروف به هاشم بن عبد مناف، هاشم نیز نام یکی از اصحاب حضرت رسول اکرم (ص) است.
ریشه: عربی

همام
معنی: دارای مقام و منزلت و فضایل، ارجمند، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
ریشه: عربی

هوم
معنی: نام گیاهی مقدس نزد ایرانیان باستان، ازشخصیتهای شاهنامه، نام مردی پرهیزکار و عابدی کوه نشین از نژاد فریدون، در زمان افراسیاب تورانی
ریشه: فارسی

هونام
معنی: خوشنام، نیک نام
ریشه: فارسی

یورام
معنی: خداوند بر من است.
ریشه: عبری

 
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید