نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. اگر در فرایند انتخاب اسم برای مسافر کوچولوی خود هستید، ما در این مسیر و در این مقاله قصد داریم تا شما را با لیستی کامل از زیباترین اسامی پسرانه که با م آغاز میشوند، آشنا کنیم.
لازم به ذکر است که راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم فرزند شما است. در هر صورت اگر قصد انتخاب اسم پسر با م را دارید، تا پایان این مقاله همراه ما باشید.
پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با م:
مازیار | مانا | مانی | ماهان | مهراب | مهراد | مهران | مهرداد | مهرزاد | مهرشاد | مهیاد | ماکان | مبین | متین | مجید | محراب | محسن | محمد | مهدی | میثاق | میثم | میعاد | میلاد | ماهور | مهراج | مهدیار
اسم پسر با م فارسی
ماتیار /mātyār/
معنی: مادیار
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۶
ماد /mād/
معنی: ناحیه قدیمی از ایران شامل آذربایجان و عراق عجم، مدیا
مادیار /mādyār/
معنی: ماد = مادر + یار = کمک کننده، یاور، مددکار و به معنی یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۳
ماراب /mārāb/
معنی: بخت و دولت تازه
ماراسپند /mārespand/
معنی: مهراسپند، کلام مقدس، روز بیست و نهم هر ماه شمسی
مازیار /māzyār/
معنی: ماه ایزدیار، مازدیار، صاحبِ کوه ماز
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۹۰۱
پیشینه تاریخی: پسر ونداد هرمز از فرزندان سوخرای بزرگ، وی از سال ۲۰۸ هجری قمری از جانب مأمون حاکم طبرستان، رویان و دماوند شد و در اندک مدتی سراسر طبرستان را به تصرف درآورد وی از سال ۲۲۴ هجری قمری به دستیاری افشین از فرمان خلیفه سرپیچید و با بابک خرمدین پیمان بست. ولی کوهیار برادر وی به امید اینکه خود بر طبرستان حکومت کند وسایل دستگیری مازیار را به دست عمال خلیفه فراهم ساخت. مازیار به سال ۲۵۵ هجری قمری در بغداد به قتل رسید.
مانوک /mānok/
معنی: نوعی مرغابی که سرخاب هم نامیده میشود
مانی /māni/
معنی: مانی در لغت به معنی «اندیشمند» است
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۶۴۷
پیشینه تاریخی: [۲۱۵-۲۷۶ میلادی] بنیانگذار آئین مانوی، وی پسر «فاتک» بود و در ایام جوانی به آموختن علوم و حکمت و غور و مطالعه در ادیان زرتشتی و عیسوی و سایر دینهای زمان خویش پرداخت و در ۲۴ سالگی ادعای پیامبری کرد و آئین خود را آشکار ساخت. آموزههای خود را در کتابی به نام شاپورگان نوشت و به نزد شاپور اول ساسانی برد و مورد پذیرش او قرار گرفت. ولی بعداً شاپور او را تبعید کرد و مانی به هند، تبت و چین رفت. در زمان هرمز به ایران بازگشت [۲۷۲ میلادی] و مورد پذیرش شاه قرار گرفت و به انتشار آیین خود پرداخت. ولی بهرام اول جانشین هرمز او را دستگیر و محاکمه کرد و کشت. از کتابهای دیگر مانی ارژنگ بوده است.
مانیاد /mānyād/
معنی: مان = ماندن + یاد ۱- به یاد بمان؛ ۲- مجاز از عزیز و گرامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۲
مانیار /manyar/
معنی: یار ماندگار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷
ماه شاد /māh-šād/
معنی: مجاز از خوش سیمای شادمان، خوش سیمای خوشحال.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ماهان /māhān/
معنی: ۱) نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد؛ ۲) نام یکی از شهرهای استان کرمان؛ ۳) نام دشت بزرگی در مغربِ تبریز.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۱۱۲
ماهبد /māhbod/
معنی: ماه + بُد/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) ۱- نگهبان ماه؛ ۲- مجاز از خوش سیما
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۸
پیشینه تاریخی: نامِ ابن بدخشان، یا سلمان فارسی بوده قبل از قبول اسلام.
ماهداد /māhdād/
معنی: داده و بخشیده ماه
ماهفر /māhfar/
معنی: دارای فر و شکوه ماه
ماهوی /māhoy/
معنی: ماهو، لقب عمومی شاهان مرو
مخمل /maxmal/
معنی: نوعی پارچه نخی یا ابریشمی لطیف
مرآویز /merāviz/
معنی: مردآویج، دلاور، جنگنده با مردان
مرتیا /martiyā/
معنی: جوانمرد، مردانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۸
مرداس /merdās/
معنی: سنگ کوب، آسیای دستی، نام پدر ضحاک
مردان /mardān/
معنی: منسوب به مرد، مردانه، مردها
مردآویج /mardāvij/
معنی: دلاور، جنگجو
مرزوان /marzvān/
معنی: مرزبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مشکان /moškān/
معنی: مشک + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به مشک (ماده معطر شکم آهو)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پدر بونصر (مشکان) صاحب دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی.
مناک /menāk/
معنی: اندیشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
منوشنگ /manušang/
معنی: نام پدر هما در داستان همای و همایون
مه کام /mahkām/
معنی: در آرزوی ماه
مهبود /mah bud/
معنی: وزیر و گنجور بیدار دل انوشیروان که دلی پر خرد و رایی درست داشت و پیوسته در جستجوی نیکنامی بود و انوشیروان در بزمها بجز از دست وی غذا نمیخورد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳
مهتر /mehtar/
معنی: بزرگتر، سرور، پیغمبر
مهداد /mehdād/
معنی: مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده، مجاز از بزرگزاده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴۹
مهدار /meh dār/
معنی: مِه = مِهتر، بزرگتر + دار = سرا، سرای، خانه، روی هم به معنی مِهتر خانه، بزرگتر خانه و سرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر /mehr/
معنی: ۱- محبت و دوستی، مهربانی؛ ۲- خورشید؛ ۳- ماه هفتم از سال شمسی؛ ۴- روز شانزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم؛ ۵- در عرفان به معنی محبت به اصل خود با علم و آگاهی از یافت مقصد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: مهر (= میترا): ۱) خدای بزرگ در دین مهر پرستی؛ ۲) (در آیین زرتشتی) فرشتهی نور و عهد و پیمان، که روز شانزدهم هر ماه و ماه هفتم سال شمسی ایران به نام اوست.
مهر اندیش /mehr-āndiš/
معنی: ۱- ویژگی آن که دارای اندیشه و فکر مهرورزی است؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر آرتا /mehr-ārtā/
معنی: مهر = مهربانی و محبت + آرتا = مقدس، مهربانی و محبت مقدس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر آزاد /mehr-āzād/
معنی: نام یکی از اجداد رستم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر آزما /mehr-āzmā/
معنی: مهر آزمای، آزمایندهی محبت، آن که دوستی و مهر را به امتحان گیرد، مهرورز، عاشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر باز /mehr-bāz/
معنی: مهر= مهربانی و محبت + باز = طرفدار و دوستدار (جزء پسین کلمات مرکب)، دوستدار و طرفدار مهر و مهربانی و محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر بد /mehr-bod/
معنی: مهر = مهربانی و محبت + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول)، ۱- محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ ۲-مجاز از شخصِ مهربان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۰۲
مهر پو /mehr-pu/
معنی: مِهر = مهربانی، محبت + پو = پوینده، جستجو کننده، جوینده، آن که برای رسیدن به مهر و محبت و مهربانی تلاش و کوشش با شتاب میکند، پویندهی مهر، جویندهی مهربانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر پویان /mehr-puyān/
معنی: مهر = مهربانی و محبت + پویان = جوینده و جستجو کننده، جوینده و جستجو کننده مهربانی و محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر جو /mehr-ju/
معنی: ۱- جویندهی عاطفه و دوستی؛ ۲- خواهان محبت از سوی دیگران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر خو /mehr-xu/
معنی: مهر = مهربانی، محبت + خو = خوی، عادت، ۱- دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر داد /mehr-dād/
معنی: دادهی مهر، آفریده شدهی مهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹۸۷۳
پیشینه تاریخی: ۱) نام چهار تن از شاهان اشکانی. مهرداد اول: شاه [حدود ۱۷۱-۱۳۸ پیش از میلاد] و نخستین فرمانروای بزرگ اشکانی، که سلوکیان را یکسره از قلمرو ایران بیرون راند؛ مهرداد دوم (= مهرداد بزرگ): شاه [حدود ۱۲۳- ۱۸۸ پیش از میلاد]، که سکاها را شکست داد و با چین روابط بازرگانی برقرار کرد؛ مهرداد سوم: شاه [حدود ۵۷-۵۵ پیش از میلاد]، که پدرش را کشت و برادرش به یاری درباریان بر او شوریدند و سلطنت را در دست گرفت؛ مهرداد چهارم: شاه [۱۲۸-۱۴۷ میلادی]
مهر دار /mehr-dār/
معنی: مهر = مهربانی، محبت + دار، ۱- دارندهی مهربانی و محبت؛ ۲- مجاز از مهربان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر زاد /mehr-zād/
معنی: زادهی مهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۴۰۸
پیشینه تاریخی: بنا بر بعضی از نسخههای شاهنامه نام یکی از پسران اسفندیار است (مهرنوش).
مهر سام /mehr-sām/
معنی: پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۵۴
مهر سینا /mehr-sinā/
معنی: مرکب از نامهای مهر و سینا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر شاد /mehr-šād/
معنی: خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵۶۲
مهر کام /mehr-kām/
معنی: مهر = مهربانی، محبت + کام = آنچه خواستهی دل است، آرزو، خواهندهی مهربانی و محبت، آرزومند محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر کوش /mehr-kuš/
معنی: مهر = مهربانی، محبت + کوش = کوشش و سعی، کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر کوشا /mehr-kušā/
معنی: در اوستا به معنی دیو ملکوش، مَهرک، طبق روایات اوستا طوفان آینده که جهان را ویران و مخلوقاتش را نابود خواهد کرد؛ ۲- در پهلوی مَلکوش، به همان معنا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر کیش /mehr-kiš/
معنی: مهر = مهربانی، محبت + کیش = آیین، دین، ۱- آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر مند /mehr-mand/
معنی: مهر+ مند (پسوند دارندگی)، دارای مِهر، با محبت، دوست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر نام /mehr-nām/
معنی: مهر = محبت، دوستی، مهربانی + نام = مجاز از شهرت و آوازه، مشهور به مهربانی و دارندگی محبت؛ مجاز از مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر ورز /mehr-varz/
معنی: ۱- با محبت، مهربان؛ ۲- (در قدیم) عاشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر وند /mehr-vand/
معنی: مهر = خورشید + وند (پسوند شباهت)، منسوب به خورشید، خورشیدی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر یاد /mehr-yād/
معنی: مهر = مهربانی و محبت + یاد = خاطره، یادآوری ۱- یادآوری مهربانی و محبت؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸
مهراب /mehrāb/
معنی: دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۱۳۱
پیشینه تاریخی: پادشاه کابل بود، همسر او سیندخت نام داشت، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و مادر رستم میباشد.
مهراد /meh rād/
معنی: مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد، جوانمرد مِهتر و بزرگتر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴۲۵
پیشینه تاریخی: از نویسندگان دورهی ساسانی که کتابی به نام بزرگمهر ابن بختگان نوشته است.
مهراسپند /mehrespand/
معنی: کلام مقدس، از ایزدان زردشتی
مهرام /mahrām/
معنی: مَه + رام ۱- آن که ماه رام اوست؛ ۲- مجاز از خوشبخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۰
مهران /mehrān/
معنی: به معنی دارندهی مهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵۳۸۹
پیشینه تاریخی: ۱) نام یکی از خاندانهای هفتگانهی عصر ساسانی (ویس پوهر) مقر افراد این خاندان پارس بوده است؛ ۲) نام پدرِ اورند سردار ایرانی در عهد انوشیروان و نیز نام چند تن اشخاص در ایران باستان؛ ۳) نام شهرستانی در غرب استان ایلام.
مهران فر /mehran-far/
معنی: دارای شأن و شکوه از حیث مهربانی و محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهراورنگ /mehrorang/
معنی: دارنده مهر و شکوه خورشید
مهربانک /mehrbānak/
معنی: گیاه عشقه، نوعی پیچک
مهرپویا /mehrpuyā/
معنی: در جستجوی مهر ومحبت، مهر + پویا
مهرتاج /mehrtāj/
معنی: آنکه تاجش از خورشید است
مهردید /mehrdid/
معنی: کسیکه مورد مهر و محبت قرار گرفته
مهرسب /mehrasb/
معنی: دارنده اسب خورشید
مهرعلی /mehrali/
معنی: دوستدار علی
مهروان /meh ravān/
معنی: مِه = مِهتر و بزرگتر + روان، دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهزیار /mahziyār/
معنی: مازیار
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۷۲
پیشینه تاریخی: نام پدر علی اهوازی [علی ابن مهزیار اهوازی دورقی شیعی، مکنی (کنیهی او) به ابوالحسن مشهور به پسر مهزیار، وی فقیه و مفسر بود].
مهناد /mohnād/
معنی: فریاد بلند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهوند /mehvand/
معنی: مِه = مِهتر، بزرگتر + وند (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بزرگی و مِهتری؛ ۲- مجاز از مِهتر و بزرگتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهیاد /mah yād/
معنی: مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد، ۱- تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ ۲- مجاز از مِهتر و بزرگتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵۸
مهیار /mah yār/
معنی: ماهیار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۰۹۷
پیشینه تاریخی: ۱) پیرمردی مهمان نواز در روزگار بهرام گور؛ ۲) پهلوان ایرانی که نام او دو بار در گرشاسب نامهی اسدی طوسی آمده، اول در جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو، دوم در جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو؛ ۳) مهیار دیلمی: [قرن ۵ هجری] شاعر عرب زبان ایرانی، از شاگردان شریفرضی.
مهیمن /mohaymen/
معنی: معرب از عبری ۱- آگاه به حاضر و غایب؛ ۲- از نامها و صفات خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۵
میرک /mirak/
معنی: امیر کوچک
میهن یار /mihanyār/
معنی: دوست و یاور میهن
میهندوست /mihandust/
معنی: میهن پرست
اسم پسر با م در شاهنامه
ماخ /māx/
معنی: زر قلب و ناسره را گویند، از شخصیتهای شاهنامه، نام سخندانی پیر و مرزبان هری و از راویان شاهنامه
پیشینه تاریخی: مرزبان هری – پیر جهاندیده
ماه یار /māh-yār/
معنی: ۱) یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او هم به فرمان اسکندر کشته شد؛ ۲) پدر آرزو و پدر زن بهرام گور، که گوهر فروش بود؛ ۳) ماهیار نوابی: [۱۲۹۱-۱۳۷۹ شمسی] زبان شناس ایرانی، پژوهشگر فرهنگ ایران باستان و استاد دانشگاه، از مردم شیراز و استاد دانشگاه. مترجم درخت آسوریک و یادگار زریران، مؤلف کتاب شناسی ایران (۱۰ جلد)، ناشر گنجینهی دستنویسهای پهلوی و پژوهشهای ایرانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۶
مرزبان /marzbān/
معنی: ۱- آن که از مرز کشور پاسداری میکند، سرحد دار؛ ۲- مجاز از آن که حکومت قسمتی از یک کشور با اوست، حاکم ناحیهای از کشور؛ ۳- مجاز از جنگجو و مبارز و پهلوان، نگهبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۰
منوچهر /manučehr/
معنی: به معنی «از نژاد و پشت منوش» [منوش یکی از ناموران قدیم]
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۲۲۹
پیشینه تاریخی: منوچهر شاه اساطیری ایران، از خاندان ایرج یکی از پادشاهان پیشدادی است. او پسر پشنگ و نوهی ایرج است که به کین خواهی ایرج برخاست و سلم و تور را کشت. آنگاه جدش فریدون او را پادشاهی داد و او ۱۲۰ سال پادشاهی کرد.
منوشان /manušān/
معنی: نام حاکم فارس در زمان کی خسرو کیانی که از سرداران سپاه او نیز بود
پیشینه تاریخی: از شاهان کشور پارس در روزگار کیخسرو
مهبد /mah bod/
معنی: نگهبان ماه، مجازا به مفهوم نورانی و درخشان است، ماهبد
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۹۷
پیشینه تاریخی: وزیر و گنجور و و دستور انوشیروان که مردی خردمند و نیکنام بود ولی مورد رشک قرار گرفت و متهم به توطئه شد و انوشیروان بی گناه او و فرزندانش را کشت
مهربنداد /mehrbandād/
معنی: دارای بنیاد و شالوده ای از محبت
پیشینه تاریخی: پیرمردی دهقان در زمان بهرام گور
میرین /mirin/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم
پیشینه تاریخی: داماد دوم قیصر
اسم پسر با م اوستایی
مازار /māzār/
معنی: یکی از سرداران مادی کوروش
مازنه /māzane/
معنی: مازندران در اوستا
ماهانداد /māhāndād/
معنی: دادماه، بخشیده ماه
پیشینه تاریخی: نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان
ماونداد /māvandād/
معنی: نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
مزدا /mazdā/
معنی: ۱- به معنی دانا ؛ ۲- در ادیان و در آیین زرتشتی به خدا اطلاق میگردد، اهورامزدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۵
مزدک /mazdak/
معنی: مژدک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۵
پیشینه تاریخی: مزدک: [قرن ۶ میلادی] پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین«دریست دین»، را که قبلاً توسط زردشت بونده (بوندس) پسر خرگان پی افکنده شده بود رواج داد، و در زمان پادشاهی قباد [حدود ۴۹۰ میلادی] دعوت خود را اظهار کرد و توانست او را به پذیرش آیین خود وادارد. بعدها اشراف و درباریان به سرکردگی انوشیروان، قباد را به ترک هواداری از مزدک واداشتند و مزدک را با بسیاری از پیروانش کشتند.
مزدیسنا /mazdeyasnā/
معنی: در ادیان دین پیامبر ایران اشوزرتشت اسپنتمان موسوم است به مزدیسنا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: این کلمه صفت به معنی پرستندهی مزدا که اسم خدای یگانه است و بسا با صفتِ زرتشتی یکجا استعمال شده است که به معنی دین آوردهی زرتشت است
مشی /maši/
معنی: نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوه های سامی
مکابیز /mekābiz/
معنی: مگابیز، نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
منوشفر /manušfar/
معنی: نام پدر منوچهر شاه پیشدادی
مه زاد /mahzād/
معنی: بزرگ زاده، شاهزاده، زاده ماه، زیبا
مهراشک /mehrāšk/
معنی: نام اصیل ایرانی
مهرپوی /mehrpuy/
معنی: آن که در راه مهر و محبت قدم برمی دارد
مهرپیکر /mehrpeikar/
معنی: کسی که وجودش بر پایه مهر است
مهرساد /mehrsād/
معنی: خورشید بی آلایش، مهر به معنای خورشید و ساد به معنای ساده و بی آلایش،پاک، می باشد
مهرمس /mehrmas/
معنی: مهر بزرگ یا بزرگ مهر، نام نیای ششم اردشیر بابکان
میشه /miše/
معنی: مشی
اسم پسر با م عربی
ماجد /mājed/
معنی: دارای مجد و بزرگی، بزرگوار
فراوانی در ثبت احوال: ۷۴۶۴
ماشاءالله /māšā’allāh/
معنی: ۱- (شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم) ۲- مجاز از هنگام تعجب و تحسین برای دفع چشم بد گفته میشود، چشمِ بد دور
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۵۷۶
پیشینه تاریخی: ماشاءالله: [حدود ۲۰۰ هجری] دانشمند یهودی ایرانی، مؤلف کتابهایی در احکام نجوم، که به لاتینی ترجمه شده است و قدیمیترین کتاب موجود دربارهی قیمت کالاها به زبان عربی است.
ماکان /mākān/
معنی: آنچه بوده است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۷۳
پیشینه تاریخی: نام پسر کاکی از سران دیالمه [قرن ۳و ۴ هجری] که در آغاز نزد ابوالحسین ناصر در گرگان بسر میبرد و از سران با نفوذ او بود و مدتی از جانب وی بر «تمیشه» حکومت میکرد.
مالک /mālek/
معنی: ۱- آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ ۲- آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ ۳- از نامها و صفات خداوند؛ ۴- در ادیان ملک الموت گیرندهی جان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵۲۹
پیشینه تاریخی: مالکِ اشتر: [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و سردار حضرت علی(ع) در جنگهای جمل و صفین. در هنگام عزیمت به مصر به عنوان والی آن سرزمین، به دست مخالفان مسموم شد
ماهد /māhed/
معنی: ۱- گسترنده، گستراننده؛ ۲- نامی از نامهای باری تعالی.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۹
ماهر /māher/
معنی: آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳۳
مایل /māyel/
معنی: راغب، خمیده
مائد /mā’ed/
معنی: ۱- خوردنی، طعام؛ ۲- سفرهای که بر آن غذا میگذارند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲
مبارز /mobārez/
معنی: ۱- آن که برای رسیدن به هدف خود پیوسته با مخالفان در جدال و ستیز است؛ ۲- آن که فعالیت سیاسی دارد؛ ۳- همآورد، حریف، رزمنده، جنگآور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مبارزالدین /mobārezaddin/
معنی: جنگنده در راه دین
مبارک /mobārak/
معنی: دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خجسته، فرخنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۲
مبدع /mobde/
معنی: مبتکر، ابداع کننده
مبرز /mobarrez/
معنی: ۱- برتر و ممتاز از دیگران؛ ۲- برجسته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مبشر /mobaššer/
معنی: آن که خبر خوش و مژده میدهد، نوید دهنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۵
مبین /mobin/
معنی: آشکارکننده، آشکار، روشن، هویدا، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده، نشان دهنده، نشانگر
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۹۷۰
مبین رضا /mobin-rezā/
معنی: مرکب از نامهای مبین و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
متقی /mottaqi/
معنی: پرهیزکار، با تقوا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام بیست و یکمین خلیفه از خلفای عباسی
متوکل /mote(a)vakkel/
معنی: ۱- آن که به خدا توکل میکند؛ ۲- تکیه کننده، پشتگرم؛ ۳- در عرفان متوکل کسی است که به هیچ سبب توسل و توصل به رزق مقسوم نجوید و بر خدا توکل کند و از هیچ مخلوق استعانت نجوید تا مسبب الاسباب به هر طریق که خواهد رزق به ایشان برساند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: خلیفهی عباسی [۲۳۲-۲۴۷ قمری]، که پایتختش را مدتی به دمشق و سپس به سامرا انتقال داد. به مبارزه با معتزله پرداخت.
متین /matin/
معنی: ۱- دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ ۲- استوار، محکم؛ ۳- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۹۰۷
متین رضا /matinrezā/
معنی: مرکب از نامهای متین و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مجاهد /mojāhed/
معنی: ۱- ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعهی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ ۲- در قدیم به معنی کوشش و جد و جهد کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳۷
مجتبی /mojtabā/
معنی: برگزیده شده، انتخاب شده
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۸۳۳۳
پیشینه تاریخی: لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیان (امام حسن مجتبی)(ع)
مجد /majd/
معنی: بزرگی، عزت، بلندی
مجد /mojed(d)/
معنی: بسیار کوشنده، کوشا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مجدالدین /majddoddin/
معنی: ۱- سبب عزت و بزرگی دین؛ ۲- مایهی شوکت و بزرگی دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱
مجدود /majdud/
معنی: بختیار، کامروا، سعادتمند
مجذوب /majzub/
معنی: شیفته، جذب شده
مجذوبعلی /majzubali/
معنی: شیفته علی
مجمر /mejmar/
معنی: آتشدان
مجیب /mojib/
معنی: ۱- جواب دهنده؛ ۲- پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ ۳- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵۰
مجید /majid/
معنی: ۱- دارای قدر و مرتبهی عالی، گرامی؛ ۲- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۸۲۲۳
مجید رضا /majid-rezā/
معنی: مرکب از نامهای مجید و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۴۵
مجیدالدین /majidoddin/
معنی: دارای قدر و مرتبهی عالی در دین و آیین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مجیر /mojir/
معنی: ۱- پناه دهنده، فریادرس؛ ۲- از نامها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۷
پیشینه تاریخی: مجیر بیلقانی: [قرن ۶ هجری] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، که دیوان شعرش در دست است و به خاطر شعری که در هجو مردم اصفهان گفت و آنان را بر ضدّ خود برانگیخت، شهرت دارد.
مجیرالدین /mojiroddin/
معنی: پناه دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محب /moheb(b)/
معنی: ۱- محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار؛ ۲- در تصوف به معنی دوستدار خداوند، سالک.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۴
محب الله /moheb(b)ollāh/
معنی: دوستدار و دوست دارندهی خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴۷
محبالدین /moheb(b)oddin/
معنی: دوستدار دین و آیین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۴
محبت /mohebat/
معنی: دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، دوستی
محبرضا /moheb rezā/
معنی: دوستدار و دوستدارندهی رضا [منظور امام رضا(ع)].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محبوب /mahbub/
معنی: ۱- آنکه یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، دوست داشتنی، مورد محبت؛ ۲- در تصوف به معنی خداوند، چنانچه به طور مطلق حق را محبوب گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۲۷
محتشم /mohtašam/
معنی: ۱- دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ ۲- در قدیم به معنی دارای خَدَم و حَشَم زیاد؛ ۳- مجاز از بزرگ و توانگر و ثروتمند
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۱
پیشینه تاریخی: محتشم: (= محتشم کاشانی) [قرن۱۰ هجری] شاعر مرثیه سرای ایرانی، که به ویژه ۱۲ بند او در مرثیهی شهیدان کربلا معروف است. دیوانش به نام جامعالطایف چاپ شده است.
محدث /mohaddes/
معنی: ۱- در ادیان به معنی آن که احادیث پیشوایان دینی را میداند و آنها را بیان میکند؛ ۲- قصه گو، مورخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محراب /mehrāb/
معنی: ۱- جایی از مسجد (معمولاً با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ بخشی از یک عبادتگاه که هنگام عبادت در آنجا میایستند یا رو به آن قرار میگیرند؛ ۲- مجاز از عبادتگاه، قبله؛ ۳- در عرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲۴۴
محرمعلی /mahramali/
معنی: محرم + علی
محزون /mahzun/
معنی: اندوهگین، غمناک
محسن /mohsen/
معنی: ۱- نیکوکار، احسان کننده؛ ۲- از نامها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۰۸۲۸
پیشینه تاریخی: ۱) نام فرزند علی ابن ابیطالب(ع)؛ ۲) نام فرزند امام هفتم شیعیان امام موسیالکاظم(ع).
محسن رضا /mohsen-rezā/
معنی: مرکب از نامهای محسن و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محصون /mahsun/
معنی: محفوظ، مصون.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محقق /mohaqqeq/
معنی: ۱- آن که دربارهی موضوعی مطالعه و تحقیق میکند، پژوهشگر، پژوهنده، جستجو کننده؛ ۲- در تصوف به معنی آن که حقیقت امور چنان که هست بر او کشف و یقین حاصل شده که به غیر از تجلی ذات خداوند موجود دیگری نیست و هر چه هست، مظاهر ذات حق است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محلی /mohallā/
معنی: آراسته، زیور داده شده، چهره
محمد احسان /mohammad-ehsān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اِحسان
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۳۸
محمد ادیب /mohammad-adib/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ادیب
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۵
محمد ارشاد /mohammad-eršād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ارشاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد اسامه /mohammad-osāme/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اُسامه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد اسلام /mohammad-eslām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اسلام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷۱
محمد اعلا /mohammad-aelā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اعلا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد افضل /mohammad-afzal/
معنی: مرکب از نام های محمّد و افضل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱
محمد اقبال /mohammad-eqbāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اقبال
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۲
محمد امیر /mohammad-amir/
معنی: مرکب از نام های محمّد و امیر
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۹۴
محمد امین /mohammad-amin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و امین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۸۲۰۰
محمد انور /mohammad-anvar/
معنی: مرکب از نام های محمّد و انور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴۰
محمد اویس /mohammad-oveys/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اویس
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۰
محمد ایمان /mohammad-imān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ایمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۸۳
محمد باقر /mohammad-bāqer/
معنی: مرکب از نام های محمّد و باقر
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۳۸۵
محمد برهان /mohammad-borhān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و برهان
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۹
محمد بسام /mohammad-bassām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بسام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد بشیر /mohammad-bašir/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بشیر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۶
محمد بصیر /mohammad-basir/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بصیر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۶
محمد بلال /mohammad-belāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بِلال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶
محمد تحسین /mohammad-tahsin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و تحسین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد تقی /mohammad-taqi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و تقی
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۲۰۸
پیشینه تاریخی: ۱) محمّد تقی اصفهانی (= آقا نجفی): [۱۲۶۲-۱۳۲۲ قمری] مجتهد با نفوذ اصفهان، دارای کتابهای متعدد در موضوعهای دینی؛ ۲) محمّدتقی مجلسی [قرن ۱۱ هجری] پدر محمّدباقر مجلسی، روحانی شیعهی ایرانی، مؤلف کتابهایی در اخبار و حدیث شیعه، از جمله: شرح تهذیبالحدیث طوسی و ترجمه مَنلایَحضَرهُ الفقیه.
محمد توفیق /mohammad-to(w)fiq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و توفیق
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۹
محمد جابر /mohammad-jāber/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جابر
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۶
محمد جاوید /mohammad-jāvid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جاوید
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۶
محمد جبار /mohammad-jabbār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جبار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد جعفر /mohammad-jaefar/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جعفر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۰۰۷
محمد جلال /mohammad-jalāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جلال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۰۷
محمد جلیل /mohammad-jalil/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جلیل
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۶
محمد جمال /mohammad-jamāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جمال
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۹
محمد جمیل /mohammad-jamil/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جمیل
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۷
محمد جواد /mohammad-javād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جواد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳۶۵۲
محمد حاتم /mohammad-hātam/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حاتم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد حافظ /mohammad-hāfez/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حافظ
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۹۷
محمد حامد /mohammad-hāmed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حامد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱۲
محمد حامی /mohammad-hāmi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حامی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۲
محمد حبیب /mohammad-habib/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حبیب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۰
محمد حجت /mohammad-hojjat/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حجت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹
محمد حسام /mohammad-hesām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حسام
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۴۷
محمد حسان /mohammad-hesān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حسان
فراوانی در ثبت احوال: ۸۶۸
محمد حسن /mohammad-hasan/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حسن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷۶۴۶
پیشینه تاریخی: ۱) محمّدحسن اصفهانی، مشهور به صاحب جواهر [قرن ۱۳ هجری]، مرجع شیعیان عصر خود، مؤلف جواهر الکلام؛ ۲) محمّدحسن میرزا نایب السلطنه: [۱۲۷۷-۱۳۲۱ شمسی] شاهزادهی قاجار، برادر و ولیعهد احمدشاه، آخرین شاه قاجار، که پس از عزل برادرش از سلطنت [۱۳۰۴ شمسی] به پاریس رفت و در همانجا درگذشت.
محمد حسین /mohammad-hoseyn/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حسین
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۴۳۱۴
محمد حکیم /mohammad-hakim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حکیم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۱
محمد حلیم /mohammad-halim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حلیم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد حمزه /mohammad-hamze/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حمزه
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۲
محمد حمید /mohammad-hamid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حمید
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۲
محمد حنان /mohammad-hannān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حنان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۷
محمد حنیف /mohammad-hanif/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حنیف
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۱۳
محمد حیدر /mohammad-heydar/
معنی: مرکب از نام های محمّد و حیدر
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۰
محمد خالد /mohammad-xāled/
معنی: مرکب از نام های محمّد و خالد
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۲
محمد خالق /mohammad-xāleq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و خالق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد خلیل /mohammad-xalil/
معنی: مرکب از نام های محمّد و خلیل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۷۷
محمد ذاکر /mohammad-zāker/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ذاکر
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۰
محمد راشد /mohammad-rāšed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و راشد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۵
محمد رحمان /mohammad-rahmān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رحمان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۷
محمد رحیم /mohammad-rahim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رحیم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۳۸۷
محمد رسام /mohammad-rassām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رَسّام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد رسول /mohammad-rasul/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رسول
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹۳۵
محمد رشاد /mohammad-rašād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رشاد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳
محمد رشید /mohammad-rašid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رشید
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۵۵
محمد رضا /mohammad-rezā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رضا
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۵۶۳۰
محمد رفیع /mohammad-rafie/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رفیع
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۴۵
محمد رئوف /mohammad-ra’uf/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رئوف
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰۲
محمد زاهد /mohammad-zāhed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و زاهد
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۲
محمد زمان /mohammad-zamān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و زمان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۷۱
محمد زهیر /mohammad-zohayr/
معنی: مرکب از نام های محمّد و زُهَیر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴
محمد ساجد /mohammad-sājed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ساجد
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۸
محمد سبحان /mohammad-sobhān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سبحان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۵۵
محمد ستار /mohammad-sattār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ستار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۴
محمد سجاد /mohammad-sajjād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سجاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۳۵
محمد سرور /mohammad-sarvar/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سرور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷
محمد سعد /mohammad-saed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سعد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷
محمد سعید /mohammad-saeid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سعید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۴۵۶
محمد سلمان /mohammad-salmān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سلمان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۶
محمد سلیم /mohammad-salim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سلیم
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۵۵
محمد سمیع /mohammad- samie/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سمیع
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۰
محمد سنا /mohammad-sanā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سنا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد سهیل /mohammad-soheyl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سهیل
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۴۵
محمد شاهد /mohammad-šāhed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و شاهد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد طاها(محمدطه) /mohammad-tāhā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و طاها (طه)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۸۶۴۸
محمد طاهر /mohammad-tāher/
معنی: مرکب از نام های محمّد و طاهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۶۳۷
محمد طیب /mohammad-tayyeb/
معنی: مرکب از نام های محمّد و طیب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۰۰
محمد ظاهر /mohammad-zāher/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ظاهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۸۴
پیشینه تاریخی: محمدظاهرشاه [۱۹۱۴-۲۰۰۷ میلادی] پادشاه افغانستان [۱۹۳۳-۱۹۷۳ میلادی]؛ در جنگ جهانی دوم بی طرفی افغانستان را حفظ کرد در سال [۱۹۵۶ میلادی] یک برنامه ی پنج ساله برای ساختن راه و توسعه ی معادن و صنایع، بهبود آموزش و پرورش و کشاورزی اجرا کرد که در سال ۱۹۶۱ میلادی با موفقیت به پایان رسید و بعد از آن برنامه پنج ساله دوم را به مرحله ی اجرا درآورد.
محمد ظفر /mohammad-zafar/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ظفر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد عابد /mohammad-ābed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عابد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۰
محمد عادل /mohammad-ādel/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عادل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۶
محمد عارف /mohammad-āref/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عارف
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۱۰
محمد عامر /mohammad-āmer/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عامر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۸
محمد عباس /mohammad-abbās/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عباس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸۰
محمد عدنان /mohammad-adnān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عدنان
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۷
محمد عرفان /mohammad-erfān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عرفان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۸۹۲
محمد عطا /mohammad-atā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عطا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴۲
محمد عظیم /mohammad-azim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عظیم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۲۹
محمد عقیل /mohammad-aqil/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عقیل
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۱
محمد علی /mohammad-ali/
معنی: مرکب از نام های محمّد و علی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۸۸۸۹
پیشینه تاریخی: ۱) محمّدعلی اصفهانی: [قرن ۱۳ هجری] مشهور به سروش، شاعر ایرانی دربار ناصرالدین شاه ملقب به شمس الشُّعرا؛ ۲) محمّدعلی پاشا: [۱۷۶۹-۱۸۴۹ میلادی] خدیو مصر [۱۸۰۵-۱۸۴۹ میلادی] از تبار آلبانیایی، بنیانگذار آخرین سلسلهی سلطنتی مصر، معروف به خدیویه
محمد علیم /mohammad-alim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و علیم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷
محمد عماد /mohammad-emād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عِماد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶۵
محمد عمید /mohammad-amid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عَمید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد غفور /mohammad-qafur/
معنی: مرکب از نام های محمّد و غَفور
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۵
محمد فاتح /mohammad-fāteh/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فاتح
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۸
پیشینه تاریخی: محمدفاتح [۱۴۲۹-۱۴۸۱ میلادی] هفتمین سلطان عثمانی [۱۴۵۱-۱۴۸۱ میلادی] پسر سلطان مراد دوم؛ در سال ۱۴۵۱ میلادی بعد از درگذشت سلطان مراد دوم به تخت سلطنت نشست.
محمد فاخر /mohammad-fāxer/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فاخر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد فاروق /mohammad-fāruq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فاروق
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۵۷
محمد فاضل /mohammad-fāzel/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فاضل
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۰۰
محمد فائق /mohammad-fā’eq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فائق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد فتاح /mohammad-fattāh/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فتاح
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۱
محمد فرحان /mohammad-farhān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرحان
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۶
محمد فرید /mohammad-farid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرید
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۱
محمد فهیم /mohammad-fahim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فهیم
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۷
محمد فؤاد /mohammad-fu’ād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فؤاد
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۷
محمد فیاض /mohammad-fayyāz/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فیاض
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد قادر /mohammad-qāder/
معنی: مرکب از نام های محمّد و قادر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴
محمد قاسم /mohammad-qāsem/
معنی: مرکب از نام های محمّد و قاسم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۴۰
محمد قائم /mohammad-qā’m/
معنی: مرکب از نام های محمّد و قائم
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۸
محمد قدیر /mohammad-qadir/
معنی: مرکب از نام های محمّد و قدیر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۱
محمد کاظم /mohammad-kāzem/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کاظم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۲۴۳
محمد کریم /mohammad-karim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کریم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۱۵۶
پیشینه تاریخی: محمّدکریم خان کرمانی: [۱۲۲۵-۱۲۸۸ قمری] روحانی و فقیه ایرانی.
محمد کمال /mohammad-kamāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کمال
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۲
محمد کمیل /mohammad-komeyl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کمیل
فراوانی در ثبت احوال: ۹۸۱
محمد ماجد /mohammad-mājed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ماجد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۲
محمد مالک /mohammad-mālek/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مالِک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مبین /mohammad-mobin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مبین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۷۳
محمد متین /mohammad-matin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و متین
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۰۹۷
محمد مجتبی /mohammad-mojtabā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مجتبی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸۷
محمد مجیب /mohammad-mojib/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مجیب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مجید /mohammad-majid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مجید
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۰
محمد مجیر /mohammad-mojir/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مُجیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد محتشم /mohammad-mohtašam/
معنی: مرکب از نام های محمّد و محتشم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد محراب /mohammad-mehrāb/
معنی: مرکب از نام های محمّد و محراب
فراوانی در ثبت احوال: ۵۸۸
محمد محسن /mohammad-mohsen/
معنی: مرکب از نام های محمّد و محسن
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۶۴
محمد محمود /mohammad-mahmud/
معنی: مرکب از نام های محمّد و محمود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مختار /mohammad-moxtār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مختار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۱
محمد مراد /mohammad-morād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مراد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۴۹
محمد مرتضی /mohammad-mortezā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مرتضی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۳
محمد مرصاد /mohammad-mersād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مرصاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱۲
محمد مسعود /mohammad-maseud/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مسعود
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۹۵
محمد مسلم /mohammad-moslem/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مُسلِم
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۸
محمد مشتاق /mohammad-moštāq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مشتاق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مصباح /mohammad-mesbāh/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مصباح
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۸
محمد مصطفی /mohammad-mostafā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مصطفی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۹۲
محمد معراج /mohammad-meerāj/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مِعراج
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۸۵
محمد معز /mohammad-moeez(z)/
معنی: مرکب از نام های محمّد و معزّ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳
محمد معصوم /mohammad-maesum/
معنی: مرکب از نام های محمّد و معصوم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد معید /mohammad-moeid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و معید
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۵
محمد معین /mohammad-moein/
معنی: مرکب از نام های محمّد و معین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۷۵
محمد مقداد /mohammad- meqdād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مِقداد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مقصود /mohammad-maqsud/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مقصود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد منصور /mohammad-mansur/
معنی: مرکب از نام های محمّد و منصور
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۸
محمد منعم /mohammad-monem/
معنی: مرکب از نام های محمّد و منعم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد منیب /mohammad-monib/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مُنیب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱
محمد مهبد /mohammad-mahbod/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مَهبد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۴
محمد مهتدی /mohammad-mohtadi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مُهتدی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مهدی /mohammad-mahdi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهدی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۶۳۴۰
محمد میثاق /mohammad-misāq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و میثاق
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۶
محمد میثم /mohammad-meysam/
معنی: مرکب از نام های محمّد و میثم
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۴
محمد میعاد /mohammad-mieād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و میعاد
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۴
محمد میلاد /mohammad-milād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و میلاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰۴
محمد ناجی /mohammad-nāji/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ناجی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد نادر /mohammad-nāder/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نادر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۸
محمد ناصح /mohammad-nāseh/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ناصح
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸
محمد ناصر /mohammad-nāser/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ناصر
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۸۶
محمد نافع /mohammad-nāfee/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نافع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد نبی /mohammad-nabi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نبی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۶۷۷
محمد نجات /mohammad-nejāt/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نِجات
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد نصیر /mohammad-nasir/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نصیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۹
پیشینه تاریخی: محمّدنصیر حسینی: (= فرصت شیرازی) [۱۲۷۱-۱۳۳۹ قمری] متخلص به فرصت، ادیب، شاعر، موسیقیدان و نقاش عصر قاجار، مؤلف اشکال المیزان، در منطق، آثار عجم، در تاریخ، بحورالالحان، در موسیقی آوازی و دیوان اشعار.
محمد نعیم /mohammad-naeim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نعیم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۲۲
محمد نقی /mohammad-naqi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نقی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۷۹
محمد نورالدین /mohammad-nuroddin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نورالدین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد هاتف /mohammad-hātef/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هاتف
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۳
محمد هادی /mohammad-hādi/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هادی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۱۵۵
محمد هاشم /mohammad-hāšem/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هاشم
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۳۳
محمد هانی /mohammad-hāni/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هانی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۴
محمد هدایت /mohammad-hedāyat/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هدایت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد هشام /mohammad-hešām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هشام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد همام /mohammad-homām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هُمام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد وحید /mohammad-vahid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و وحید
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۳
محمد وصال /mohammad-vesāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و وصال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد وفا /mohammad-vafā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و وفا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۴
محمد ولی /mohammad-vali/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ولی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹۴۵
محمد وهاب /mohammad-vahhāb/
معنی: مرکب از نام های محمّد و وهاب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۴
محمد وهب /mohammad-vahab/
معنی: مرکب از نام های محمّد و وَهَب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد یاسر /mohammad- yāser/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یاسر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۶۹
محمد یاسین /mohammad-yāsin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یاسین
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۹۹۳
محمود /mahmud/
معنی: ۱- آن که یا آنچه ستایش شده است، ستوده شده و مورد پسند، نیک، خوش؛ ۲- از نامها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۴۵۷۰
پیشینه تاریخی: نام دو تن از شاهان عثمانی. محمود اول: شاه [۱۴۳-۱۸۱ قمری]. در زمان او ایرانیان به فرماندهی نادرشاه سرزمینهای اشغالی را از عثمانی باز پس گرفتند. محمود دوم: شاه [۱۲۲۳-۱۲۵۵ قمری] در زمان او یونان و مصر استقلال یافت و از حکومت عثمانی جدا شد
محمود رضا /mahmud-rezā/
معنی: مرکب از نامهای محمود و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۴۰
محی الدین /mohioddin/
معنی: زنده کننده و احیا کننده دین
محیط /mohit/
معنی: ۱- مجاز از در برگیرنده و احاطه کننده؛ ۲- در حدیث آن که با صدهزار حدیث از نظر متن، سند و راویان آنها آشنا باشد؛ ۳- از نامها و صفات خداوند؛ ۴-مجاز از آگاه و با خبر، واقف به رموز؛ ۵- دریای محیط.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محیی الدین /mohyiyoddin/
معنی: زنده کننده و حیات بخش دین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۳
پیشینه تاریخی: ۱) محییالدین (= ابوسعید محمّد نیشابوری) [۴۷۶-۵۵۰ قمری] فقیه و مؤلف ایرانی، که در حملهی ترکان غز کشته شد. از آثار اوست: الانتصاف فی مسایل الخلاف والمحیط فی شرح الوسیط، هر دو به عربی؛ ۲) ابوبکر محیّیالدین محمّد، ملقب به ابن عربی: [۵۶۰-۶۳۸ قمری]، ادیب، شاعر و صوفی آندلسی، که در کشورهای اسلامی سفرهای زیادی کرد. از آثار اوست: فتوحات مَکیّه و فُصوصُ الحِکَم
مختار /moxtār/
معنی: ۱- آن که در انجام دادن یا انجام ندادنِ کاری آزاد است، صاحب اختیار در مقابل مجبور؛ ۲- در قدیم به معنی انتخاب شده، برگزیده شده؛ ۳- گزیده، ممتاز، عالی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۹۷۰
پیشینه تاریخی: مختار ابن ابی عبید ثقفی: [۱-۶۷ قمری] سردار عرب، که در سال ۶۶ در کوفه به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرد و مردم را به خلافت محمّد حنفیه فراخواند، سپاهیان ابن زیاد را شکست داد و او را کشت. عبدالله ابن زبیر برادرش مصعب را به سرکوبی او فرستاد و مختار در جنگ با وی کشته شد.
مدبر /modabber/
معنی: ۱- با تدبیر، اندیشمند، چارهگر؛ ۲- از نامها و صفات خداوند؛ ۳- در قدیم به معنی پیشکار و مشاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مدثر /moddasser/
معنی: جامه در سر کشیده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۶
پیشینه تاریخی: سورهی هفتاد و چهام از قرآن کریم دارای پنجاه و پنج آیه.
مدد /madad/
معنی: ۱- یاری کمک؛ ۲- یار یاور مددکار؛ ۳- آنچه به چیزی افزوده میشود تا قدرت آن را بیفزاید.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱۹
مدرس /moddares/
معنی: درس دهنده، تدریس کننده
مراد /morād/
معنی: ۱- خواست، آرزو، مقصود، منظور، قصد؛ ۲- در تصوف به معنی پیر؛ ۳- در قدیم به معنی عزم، اراده، مایهی کامرانی و موفقیت؛ ۴- در عرفان کسی است که قوت ولایت در او به مرتبهی تکمیل نقصان رسیده باشد
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۸۹۸
پیشینه تاریخی: ) نام پنج تن از شاهان عثمانی. مراد اول: [۷۶۱-۷۹۱ قمری]، مراد دوم: [۸۲۴-۸۵۵ قمری]، مراد سوم: [۹۸۲-۱۰۰۳ قمری]، مراد چهارم: [۱۰۳۲-۱۰۴۹ قمری]و مراد پنجم: [۱۲۹۳ هجری]؛ ۲) مراد بیگ ترکمان: شاه [۹۰۳-۹۰۸ قمری] سلسلهی آق قوینلو، که پس از شکست از شاه اسماعیل صفوی به بغداد گریخت و سرانجام در دیار بکر به دست شاه اسماعیل کشته شد.
مرادعلی /morādali/
معنی: کسی که علی مراد و مرشد اوست
مرآت /mer’āt/
معنی: آینه و آئینه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹
مرتضی /mortazā/
معنی: پسندیده شده، مورد رضایت و پسند قرار گرفته
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۰۲۲۴
پیشینه تاریخی: ۱) از لقبهای امیرالمؤمنین علی(ع)، امام اول شیعیان؛ ۲) مرتضی زبیدی [۱۱۴۵-۱۲۰۵قمری] محدث و لغت شناس عرب، اهل عراق و ساکن زبید یمن و مصر، مؤلف فرهنگ عربی تاج العروس و شرح احیای علومالدین غزالی.
مرتضی علی /mortazā ali/
معنی: ترکیبی از لقب و نامِ امیرالمؤمنین علی (ع)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳۸
مرزوق /marzugh/
معنی: بهره مند، روزی داده شد
مرسل /morsal/
معنی: ۱- در ادیان به معنی فرستاده شده از سوی خدا، رسول صاحب کتاب؛ ۲- در حدیث ویژگی روایتی است که تمام یا بعضی از راویان آن حذف شده باشد، یا بدون ذکر راویان به امام معصوم نسبت داده شود؛ ۳- در خوشنویسی یکی از انواع خطوط عربی است؛ ۴- در مقولهی صفت ساده، روان معنی میدهد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۶۵
مروت /morovvat/
معنی: ۱- جوانمردی، مردانگی؛ ۲- در فقه به معنی ملازمت عادات پسندیده و پرهیز از عادات مکروه و داشتن بزرگ منشی و بلند همتی است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۱۱
مزید /mazid/
معنی: ۱- افزونی، زیادی، بسیاری، فراوانی؛ ۲- زیاد شونده، زیاد، افزون؛ ۳- مجاز از باعث افزونی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶
مستعان /mostaeān/
معنی: ۱- آن که از او یاری میخواهند؛ ۲- مجاز از از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۶
مستور /mastur/
معنی: پوشیده، پنهان، پاکدامن
مسعود /maseud/
معنی: ۱- مبارک، خجسته؛ ۲- نیک بخت، سعادتمند
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۹۷۹۳
پیشینه تاریخی: نام سه تن از شاهان سلسلهی غزنوی. مسعود غزنوی: شاه [۴۲۱-۴۳۲ قمری]، که برادرش محمّد ابن محمود را زندانی کرد. در زمان او سلجوقیان به خراسان تاختند و طغرل او را شکست داد. در نتیجه سربازانش بر او شوریدند، او را کشتند و برادرش را به شاهی برداشتند. مسعود دوم: شاه [۴۴۱هجری] طفل شش ماههی مودود غزنوی، که درباریان پس از مرگ مودود او را به سلطنت برداشتند ولی چند روز بعد عمویش را با او در سلطنت شریک ساختند، که آن هم دوامی نیافت. مسعود سوم: شاه [۴۹۲-۵۰۸ قمری]، شوهر خواهر سلطان سنجر
مسعود رضا /masud-rezā/
معنی: مرکب از نامهای مسعود و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۲
مسلم /moslem/
معنی: پیرو دین اسلام، مسلمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۸۹۲
پیشینه تاریخی: ۱) مسلم ابن عقیل ابن ابیطالب: [قرن اول هجری] پسرعموی امام حسین(ع) و فرستادهی او به کوفه، که از مردم آنجا برای امام حسین(ع) بیعت گرفت. ابن زیاد والی او را دستگیر کرد و به شهادت رساند؛ ۲) مسلم ابن حجاج نیشابوری: [۲۰۴-۲۶۱ قمری] محدث ایرانی، که برای تألیف کتاب معروفش صحیحِ مسلم، سفرهای زیاد و ۱۵ سال وقت صرف کرد. از تألیفهای دیگرش: اَلمُسنَدُالکَبیر و اَلجامع است.
مسیب /mosayyeb/
معنی: ۱- رها کنندهی آب یا ستور که به هر کجا خواهد رود؛ ۲- آزاد کنندهی بنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۵۵۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از تابعین که از سرداران امیرالمؤمنین علی(ع) بود.
مسیحا /masihā/
معنی: مسیح، در قرآن مجید کلمه «مسیح» آمده و الحاق حرف «ا» در پایان کلمه مسیح از تصرف فارسی زبانان است که بعضی گویند آن (الف) علامت تعظیم است.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۵۸
مشتاق /moštāq/
معنی: ۱- دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند؛ ۲- مجاز از عاشق؛ ۳- در عرفان مشتاق کسی است که به نهایت عشق و شیفتگی رسیده است و در نزد ایشان اشتیاق یعنی شوق به لقاء حق میباشد
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۳
پیشینه تاریخی: ) میرسیدعلی حسینی اصفهانی معروف به مشتاق [قرن ۱۲ هجری] شاعر ایرانی، از مردم اصفهان، از پیشگامان نهضت بازگشت به سبک عراقی.
مشرف /mošref/
معنی: افراشته قامت، بلند، رفیع، نمایان
مشفق /mošfeq/
معنی: مهربان، دلسوز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مشکور /maškur/
معنی: سپاسگزاری شده، مورد سپاس قرار گرفته
مشکوه /meškāt/
معنی: مشکات، چراغدان
مشهود /mašhud/
معنی: ۱- آشکار، نمایان؛ ۲- دیده شده، مشاهده شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۱
مشهور /mašhur/
معنی: ۱- معروف، بسیار شناخته شده، شهرت یافته، نام آور، نامی؛ ۲- در علم حدیث ویژگی حدیثی است که جماعتی از اهل حدیث آن را روایت کردهاند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مشیر /mošir/
معنی: آن که در کارها با او مشورت میکنند، مشورت کننده، رای زننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳
مصباح /mesbāh/
معنی: چراغ
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۳
مصدق /mosaddeq/
معنی: ۱- گواهی دهنده به درستی کسی یا چیزی؛ ۲- در حقوق به معنی آن که از طرف اصحاب دعوا انتخاب میشود تا اظهار نظر یا شهادت او از ماوقع برای طرفین حجت باشد؛ ۳- در فقه به معنی مأمور وصول زکات
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲۹
پیشینه تاریخی: مصدق: شهرت محمّد مصدق: [حدود ۱۲۶۱-۱۳۴۶ شمسی] دولتمرد و سیاستمدار ایرانی، دکتر حقوق، وزیر دارایی [۱۳۰۰ شمسی] و نمایندهی مجلس شورا از تهران [۱۳۰۲-۱۳۰۷ ؛ ۱۳۲۲-۱۳۲۸ شمسی] از مخالفان سلطنت رضاشاه، رهبر نهضت ملی کردن نفت ایران، بنیانگذار جبههی ملی ایران [۱۳۲۹ شمسی]، نخست وزیر [۱۳۳۰-۱۳۳۲ شمسی]. بر اثر کودتای ۲۸ مرداد زندانی و سپس به روستای احمدآباد تبعید شد.
مصطفی /mostafā/
معنی: در قدیم به معنی برگزیده، صاف کرده شده
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۹۸۳۵
پیشینه تاریخی: ۱) از القاب حضرت رسول اکرم محمّد ابن عبدالله(ص)؛ ۲) نام چهارتن از شاهان عثمانی.
مصعب /mosab/
معنی: کار دشوار، نر، اسبی که سواری نداده باشد
مصفا /mosaffā/
معنی: ۱- زیبا و با صفا؛ ۲- پاکیزه و پاک، صاف و خالص، زلال و صاف؛ ۳- گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانوادهی آفتابگردان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مصلح /mosleh/
معنی: آنکه با خیر اندیشی و نیکوکاری به مردم کمک میکند و مشکلات آنها را برطرف میسازد، در مقابلِ مفسد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۵
مصلح الدین /moslehoddin/
معنی: اصلاحکننده در دین، نیکخواه در امور دین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷
پیشینه تاریخی: مصلحالدین عبدالله شیرازی [حدود ۶۰۰-۶۹۱ قمری] متخلّص و مشهور به سعدی، شاعر و نویسندهی ایرانی، مؤلف گلستان و بوستان، غزلها، قصیدهها و رسالههای مختلف، که همه در کلیات دیوان او چاپ شده است.
مطیع /moti/
معنی: فرمانبردار، اطاعت کننده
مظاهر /mazāher/
معنی: جمعِ مَظهَر، جلوهها، نشانهها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۱۳
مظفر /mozaffar/
معنی: ۱- پیروز، غالب، موفق؛ ۲- در حالت قیدی به معنی با پیروزی و موفقیت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۲۴۷
مظفرالدین /mozaffaroddin/
معنی: آن که موجب پیروزی دین و آیین است، پیروزمند در دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۹
پیشینه تاریخی: ۱) مظفرالدین ازبک: از اتابکان آذربایجان [۶۰۷-۶۲۲ قمری]، پدر اتابک خاموش. به وسیلهی جلال الدین خوارزمشاه خلع شد؛ ۲) مظفرالدین زنگی (= مظفر ابن مودود) از اتابکان فارس [۵۵۸-۵۷۱ قمری] و جانشین برادرش سنقر ابن مودود، که پس از او مدعیان را دفع کرد و در شیراز به حکومت پرداخت؛ ۳) مظفرالدین شاه: شاه ایران [۱۲۷۸-۱۳۱۳ قمری] پسر ناصرالدین شاه و ولیعهد او [۱۲۷۸-۱۳۱۳ قمری]. در زمان او انقلاب مشروطه روی داد و او فرمان مشروطه را صادر کرد [۱۳۲۴ هجری].
مظفرعلی /mozaffarali/
معنی: علی پیروزمند، مظفر + علی
مظهر /mažar/
معنی: ۱- نماد، نشانه؛ ۲- محل تجلی، تجلیگاه؛ ۳- در تصوف به معنی شخصی که دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت و چهرهی نافذ است.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۴
معاد /maeād/
معنی: ۱- زنده شدن دوباره ی انسان بعد از مرگ تا در روز قیامت به اعمال او رسیدگی شود؛ ۲- اعتقاد به زندگی دوباره، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمان؛ ۳- جهان آخرت؛ ۴- در ادبیات در بدیع آن است که پایان مصراع دوم به آغاز مصراع سوم باز می گردد؛ ۵- در قدیم به معنی محل بازگشت.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۷
معاذ /maeāz/
معنی: در قدیم به معنی پناهگاه
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۱۹
پیشینه تاریخی: معاذ ابن جبل: [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص)، که برای دعوت مردم به دین اسلام به یمن فرستاده شد. در فتح شام شرکت داشت و در آنجا درگذشت.
معارج /maeārej/
معنی: جمعِ مَعرَج و مِعراج؛ در قدیم به معنی نردبانها، پلکانها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: سورهی هفتادم از قرآن کریم دارای چهل و چهار آیه.
معتصم /moetasem/
معنی: ۱- چنگ در زننده، پناه برنده؛ ۲- چنگ زننده در چیزی برای استعانت و نجات، پناه گیرنده
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۱
پیشینه تاریخی: لقب ابو اسحاق محمّد ابن هارونالرشید، هشتمین خلیفهی عباسی [۲۱۸-۲۲۷ قمری] که در زمان او سرداران ترک در دربار قدرت یافتند، قیام بابک سرکوب شد. و بابک و افشین را به فرمان او کشتند. او پایتخت خود را به سامرا انتقال داد.
معتمد /moetame(a)d/
معنی: مورد اعتماد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲
پیشینه تاریخی: لقب ابوالعباس احمد، خلیفهی عباسی [۲۵۶-۲۷۹ قمری] که در زمان او قدرت در دست برادرش موفق بود. در آن دوران یعقوب لیث طاهریان را برانداخت ولی خود در لشکر کشی به بغداد ناکام ماند و قیام زنگیان هم سرکوب شد.
معراج /meerāj/
معنی: ۱- رفتن به سوی آسمان، به ویژه در مورد پیامبر اسلام (ص)؛ ۲- به بالا رفتن، عروج؛ ۳- مجاز از تکامل؛ ۴- وسیلهای برای بالا رفتن، به ویژه نردبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۸۸۵
معرفت /maerefat/
معنی: ۱- شناخت کسی یا چیزی در آشنا شدن به ویژگی او یا آن از طریق مطالعه، تحقیق یا تجربه؛ ۲- دانش، علم؛ ۳- شناخت آداب و رسوم رایج در جامعه و رعایت آنها در معاشرت و ارتباط با دیگران به ویژه آداب و رسوم ناظر بر انسانیت و مردمداری؛ ۴- بینشعلمی و داشتنِ ملکهی تحقیق و تفحص؛ ۵- مجموعهی آگاهیهای اخلاقی و نتیجهی عمل به آنها؛ ۶- (در تصوف) مرحلهی سوم سلوک در عرفان در بعضی نحلههای تصوف؛ ۷- (در قدیم) آشنایی؛ ۸- (در فلسفه) ادراک جزئیات مانند ادراک گرمی و سردی در مقابل علم که ادراک کلیات است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۹۳
معرفت الله /maerefatollāh/
معنی: خداشناسی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۷۸
معروف /maeruf/
معنی: ۱- آنچه در نزد دیگران یا در نزد همه شناخته شده است؛ ۲- موسوم و شناخته شده؛ ۳- در علم حدیث حدیثی است مقبول که راوی آن ضعیف است؛ ۴- در تصوف به معنی خداوند؛ ۵- مجاز از مهم، اصلی؛ ۶- مجاز از مقرب، نزدیک
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۶۲
پیشینه تاریخی: ۱) معروف بغدادی [قرن ۸ و ۹ قمری] خوش نویس و شاعر، در بغداد زاده شد. هنگامی که سلطان احمد ملایر در بغداد مسلط شد به دربار او رفت و به کتابت مشغول شد. در سال ۸۱۷ هجری قمری هنگامی که شاهرخ تیموری به اصفهان آمد او را همراه خود به اصفهان برد و کاتب مخصوص خود کرد. از شاگردان او شمس الدین هروی و استاد بایسنقر میزا بودند، هنگامی که احمد لر به شاهرخ سوء قصد کرد چون معروف از ملازمان او بود در قلعه ی اختیارالدین زندانی شد و در همانجا درگذشت؛ ۲) معروف کرخی [قرن دوم هجری] از دوستان امام رضا (ع) و از زاهدان و متصوفان مشهور زمان خود، ابوالفرج بن الجوزی کتابی در اخبار و آداب او نوشته است.
معز /moeez(z)/
معنی: ۱- گرامی دارنده؛ ۲- از نامها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۳
پیشینه تاریخی: معز فاطمی لقب ابوتمیم مَعَد ابن اسماعیل، خلیفهی فاطمی [۳۴۱-۳۶۵ شمسی] که شمال آفریقا و مصر را تسخیر کرد و شهر قاهره را بنیاد نهاد.
معزالدین /moezoddin/
معنی: عزیز و گرامی در دین
معصوم /maesum/
معنی: ۱- بیگناه و پاک؛ ۲- در دین اسلام صفتی است منسوب به پیامبر اسلام (ص)، دخترش فاطمه(س) و هریک از دوازده امام شیعه؛ ۳- در امان، محفوظ.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۷۷
معصومعلی /masumali/
معنی: معصوم + علی
معظم /moeazzam/
معنی: بزرگ داشته شده، بزرگوار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۱
معید /moeid/
معنی: ۱- بازگشت دهنده، بازگرداننده؛ ۲- ماهر، زبردست، کارآزموده؛ ۳- از نامها و صفات خداوند؛ ۴- آن که در مدرسههای قدیم بعد از استاد درس را برای شاگردان دوباره شرح میداده و یا در غیاب استاد جلسهی درس را اداره میکرده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۲۴
معیدرضا /moeid rezā/
معنی: مرکب از نامهای معید و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۰
معیر /moeayyer/
معنی: ۱- سنجیده شده؛ ۲- نوعی پارچهی ابریشمی منقش؛ ۳- در تصدی دیوانی و در دورهی قاجار به مسئول ضرابخانهی هر کدام از شهرهای مهم گفته میشده است؛ ۴- در قدیم به معنی آن که عیار مسکوکات و طلا و نقره را معیّن میکرده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
معین /moein/
معنی: یاریگر، کمک کننده، یاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۰۳۲
معین الدین /moeinoddin/
معنی: کمک کننده و یاور دین
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۹
پیشینه تاریخی: ۱) معینالدین پروانه: [قرن ۷ هجری] شهرت امیر سلیمان ابن علی، امیر و دولتمرد نیرومند دربار سلجوقیان روم، از معاصران و حامیان مولوی. به خاطر همدستی با بیبرس، خشم و دشمنی اباقاخان را برانگیخت و به فرمان او به قتل رسید؛ ۲) معینالدین نطنزی: [قرن ۹ هجری] مورخ ایرانی، مؤلف کتاب منتخب التواریخ معینی، که ابتدا آن را به نام ابراهیم میرزا، پسر امیر تیمور و سپس به نام شاهرخ تیموری کرده است؛ ۳) معینالدین یزدی: [قرن ۸ هجری] ادیب و مورخ ایرانی، مؤلف مَواهب الاهیه، در تاریخ سلسلهی آل مظفّر.
معین رضا /moein rezā/
معنی: ۱- کمک کننده و یاور رضا؛ ۲- مجاز از دوستدار و محب امام رضا(ع).
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۸
معینا /moeinā/
معنی: کمک کننده و یاور دین
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۹
پیشینه تاریخی: ۱) معینالدین پروانه: [قرن ۷ هجری] شهرت امیر سلیمان ابن علی، امیر و دولتمرد نیرومند دربار سلجوقیان روم، از معاصران و حامیان مولوی. به خاطر همدستی با بیبرس، خشم و دشمنی اباقاخان را برانگیخت و به فرمان او به قتل رسید؛ ۲) معینالدین نطنزی: [قرن ۹ هجری] مورخ ایرانی، مؤلف کتاب منتخب التواریخ معینی، که ابتدا آن را به نام ابراهیم میرزا، پسر امیر تیمور و سپس به نام شاهرخ تیموری کرده است؛ ۳) معینالدین یزدی: [قرن ۸ هجری] ادیب و مورخ ایرانی، مؤلف مَواهب الاهیه، در تاریخ سلسلهی آل مظفّر.
مغیث /moqis/
معنی: ۱- فریادرس، یاری کننده؛ ۲- از نامهای خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مفتح /mofatteh/
معنی: باز کننده، گشاینده
مفتون /maftun/
معنی: عاشق، شیفته
مفضل /mofazzel/
معنی: برتری داده شده، ارجح، راجح
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: مُفَضَّل ضبی (= مفضل ابن محمّد): [قرن۲ هجری] نحوی و شاعر عرب از مردم کوفه، مؤلف مُفَضَّلیات.
مفلح /mofleh/
معنی: رستگار، پیروز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مفید /mofid/
معنی: ۱- دارای فایده، سودمند، رساننده؛ ۲- در منطق به معنی دارای معنی در مقابلِ مهمل.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۵
مقبل /moqbel/
معنی: ۱- (در قدیم) خوشبخت، خوش اقبال؛ ۲- رو کننده به چیزی، روی آورنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مقتدا /moqtadā/
معنی: ۱- آن که مردم از او پیروی می کنند، پیشوا؛ ۲- در ادیان پیش نماز
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۵
پیشینه تاریخی: لقب ابوالقاسم عبدالله، خلیفه ی عباسی [۴۶۷-۴۸۷ قمری] داماد ملکشاه سلجوقی.
مقداد /meqdād/
معنی: بسیار قطع کنندهی چیز
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۶۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام(ص) که مردی فاضل و دانشمند و شجاع بود و یکی از هفت نفری است که در آغاز بعثت اسلام آوردند.
مقدم /moghadam/
معنی: پیشوا، رئیس، پیش فرستاده
مقصود /maqsud/
معنی: آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۰۵۵
مقیما /moqimā/
معنی: از شاعران قرن یازدهم هجری (مقیم تهران).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مکرم /mokarram/
معنی: ۱- گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم؛ ۲- در حالت قیدی به معنی با عزت و بزرگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶
ملیح الزمان /malihozamān/
معنی: با نمک روزگار
ممدوح /mamdoh/
معنی: ۱- آنکه در شعر مدح یا ستایش شده باشد؛ ۲- ستایش شده، تحسین شده، پسندیده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
منتجب /montajab/
معنی: برگزیده، منتخب
منتجب الدین /montajabaddin/
معنی: برگزیده دین و آیین
منتظر /montazer/
معنی: ۱- آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه؛ ۲- در حالت قیدی به معنی در حال انتظار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۲
منجی /monji/
معنی: نجات دهنده، نجات بخش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
منذر /monzer/
معنی: ترساننده، بر حذر دارنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۱
منشور /manšur/
معنی: ۱- اصول، نظریات و عقاید کسی یا سازمانی که به صورت رسمی و اعلامیه اعلام و منتشر میشود؛ ۲- حکم، فرمان؛ ۳- سند، قباله؛ ۴- عهد و پیمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
منصف /monsef/
معنی: دارای انصاف، با انصاف، عادل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹
منصور /mansur/
معنی: ۱- یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق؛ ۲- درحالت قیدی به صورت غلبه یافته، پیروزمندانه معنی شده است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۳۰۳۴
پیشینه تاریخی: ۱) نام دو تن از امیران سامانی. منصور اول: امیر [۳۵۰-۳۶۶ قمری]، محمّد بلعمی وزیر او بود. منصور دوم: امیر سامانی [۳۸۷-۳۸۹ قمری]؛ ۲) منصور: لقب ابوجعفر عبدالله، دومین خلیفهی عباسی [۱۳۶-۱۵۸ قمری] معروف به دوانیقی، که به دستور او پایتخت عباسیان در بغداد ساخته شد، ابو مسلم کشته شد و قیام مقنع و چندین قیام علویان سرکوب شد. در زمان او آندلس از خلافت عباسی جدا شد
منعم /moneem/
معنی: ۱- دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ ۲- آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۶
منهاج /menhāj/
معنی: ۱- راه آشکار و گشاده؛ ۲- روش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
منهاج الدین /menhājoddin/
معنی: راه روشن و آشکار دین و آیین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: مِنهاجالدین عثمان ابن سراجالدین جوزجانی از ادبا و نویسندگان قرن ۷ هجری.
منیب /monib/
معنی: بازگشت کننده به سوی حق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷۰
منیرالدین /moniroddin/
معنی: سبب روشنی دین و آئین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰
منیع /manie/
معنی: بلند، رفیع، دارای مرتبهی بلند، بلند مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
منیف /monif/
معنی: بلند، والا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهاجر /mohājer/
معنی: ۱- آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند؛ ۲- هر یک از یاران پیامبر اسلام(ص) که به همراه او از مکه به مدینه هجرت کردند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۴
مهتدی /mohtadi/
معنی: هدایت شده، راه راست یابنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهدی /mahdi/
معنی: هدایت شده، نام امام زمان (عج)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۴۴۰۲
مهدی امین /mahdi-amin/
معنی: مرکب از نامهای مهدی و امین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهدی حسین /mahdi-hoseyn/
معنی: مرکب از نامهای مهدی و حسین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهدی رضا /mahdi-rezā/
معنی: مرکب از نامهای مهدی و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۳
مهدی صالح /mahdi-sāleh/
معنی: مرکب از نامهای مهدی و صالح.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
موتمن /motaman/
معنی: امین، مورد اطمینان، وکیل
موحد /movahhed/
معنی: آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱۳
مودب /moadab/
معنی: با ادب، تربیت شده
مودود /mudud/
معنی: محبوب، مورد مهر و محبت
موعود /mo(w)eud/
معنی: وعده داده شده یا از پیش تعیین شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۰
موفق /movaffaq/
معنی: ۱- توفیق یافته در امری یا به مقصود رسیده، پیروز؛ ۲- توأم با موفقیت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵
موفق الدین /movafaghoddin/
معنی: موفق در دین
موقر /movaqqar/
معنی: ۱- دارای سنجیدگی در گفتار و کردار چنان که احترام دیگران را جلب کند، دارای وقار و متانت، متین؛ ۲- محکم و اثر گذار؛ ۳- در حالت قیدی به معنی با احترام و وقار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مویدالدین /moayedoddin/
معنی: تایید کننده دین
مؤتمن /mo’taman/
معنی: مورد اعتماد، امین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مؤمن /mo’men/
معنی: ۱- در ادیان یه معنی آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین؛ ۲- مجاز از مسلمان؛ ۳- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۰۵
پیشینه تاریخی: سورهی چهلم از قرآن کریم دارای هشتاد و پنج آیه
مؤید /mo’ayyed/
معنی: تأیید کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۹۶۸
پیشینه تاریخی: مؤید بلخی: (= ابوالمؤید بلخی) [قرن ۴ هجری] شاعر و نویسندهی ایرانی دورهی سامانی، مؤلف شاهنامهی منثور معروف به شاهنامهی مؤیدی، داستان منظوم یوسف و زلیخا و کتاب عَجایبُ البُلدان.
میثاق /misāq/
معنی: پیمان و عهد.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۰۰
میثم /meysam/
معنی: پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۰۲۰۷
پیشینه تاریخی: میثم ابن یحیی تمار (= میثم تمار): [قرن اول هجری] از موالی (غلامان) بنی اسد و از اجله (بزرگان) اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع)، که بوسیلهی ابن زیاد به دار آویخته شد.
میعاد /mieād/
معنی: ۱- محل قرار ملاقات، وعدهگاه؛ ۲- زمان قرار ملاقات، زمان وعده؛ ۳- وعده، قرار.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۰۳
میلاد /milād/
معنی: ۱- زمان تولد؛ ۲- در قدیم به معنی تولد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۱۰۵۰
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) پدر گرگین و از پهلوانان ایران باستان.
میلان /milān/
معنی: صفت مشبه از میل، خواهش، آرزو
فراوانی در ثبت احوال: ۷۴۰
پیشینه تاریخی: نام دو روستا در شهرستانهای تبریز و لردگان.
اسم پسر با م عبری
مارلین /mārlin/
معنی: برج، پناهگاه، مارلن
مدیان /mediān/
معنی: دشمنی، نام یکی از فرزندان ابراهیم
مردخای /mardxāi/
معنی: شخص کوچک یا پرستنده مریخ
ملکان /malakān/
معنی: نام پدر حضرت خضر پیغمبر(ع) که از فرزند زادگان سام ابن نوح است و الیاس عموی اوست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهراس /mehrās/
معنی: ۱) نام پدر الیاس پیغمبر (ع) ۲) موبدی رومی که قیصر او را به ریاست شصت موبد به نزد انوشیروان فرستاد تا هدیهها نزد او برد و با او پیمان دوستی ببندد و باژو ساو را بپذیرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۸
موسی /musā/
معنی: به معنی از آب کشیده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۸۶۸۷
پیشینه تاریخی: ۱) موسی ابن عمران(ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون و رهبر اسیران یهودی در مصر، که آنان را به سوی فلسطین رهبری کرد، ولی پیش از رسیدن بدانجا در اردن درگذشت؛ ۲) موسی ابن جعفر(ع) (= ابوالحسن موسی بن جعفر): [۱۲۸-۱۸۳ قمری] ملقب به کاظم هفتمین امام شیعیان. در زندان هارون الرشید مسموم و به شهادت رسید
میکال /mikāl/
معنی: میکائیل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
میکائیل /mikāeil/
معنی: ۱- میکال به معنی «کیست مثل یهوّه»
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۵۱۳
پیشینه تاریخی: ۱) نام فرشتهی روزی، فرشتهی روزیها؛ ۲) نام یکی از چهار مَلَک مقرب.
اسم پسر با م فارسی – عربی
محمد اردلان /mohammad-ardalān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اردلان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد ارشام /mohammad-aršān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ارشام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد ارشیا /mohammad-aršiyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ارشیا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۱
محمد اشکان /mohammad-aškān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اشکان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۳
محمد افشین /mohammad-afšin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و افشین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد امید /mohammad-omid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و امید
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۴
محمد ایلیا /mohammad-iliyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ایلیا
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۹۰
محمد آرتین /mohammad-ārtin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آرتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵۳
محمد آرشام /mohammad-āršām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آرشام
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۷
محمد آرمان /mohammad-ārmān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آرمان
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۴
محمد آرمین /mohammad-ārmin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آرمین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۸۱
محمد آروین /mohammad-ārvin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آروین
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۶
محمد آریا /mohammad-āriyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۹۶
محمد آریان /mohammad-āriyān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آریان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴
محمد آرین /mohammad-āriyan/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آرین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷۲
محمد آیین(محمدآئین) /mohammad-āyin , ā’in/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آیین (آئین)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۹
محمد برنا /mohammad-bornā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و برنا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد بنیامین /mohammad-benyāmin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بِنیامین
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۴
محمد بهراد /mohammad-behrād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بهراد
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۰
محمد بهروز /mohammad-behruz/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بهروز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد بهزاد /mohammad-behzād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بهزاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴
محمد بهمن /mohammad-bahman/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بهمن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد بهنام /mohammad-behnām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بهنام
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹
محمد بهنود /mohammad-behnud/
معنی: مرکب از نام های محمّد و بهنود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد پارسا /mohammad-pārsā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پارسا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۳۹۵
محمد پایا /mohammad-pāyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پایا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد پدرام /mohammad-pedrām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پدرام
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۵
محمد پرهام /mohammad-parhām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پرهام
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۰۱
محمد پوریا /mohammad-puryā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پوریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۱
محمد پویا /mohammad-puyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پویا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۸۳
محمد پویان /mohammad-puyān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پویان
فراوانی در ثبت احوال: ۷۴۱
محمد پیام /mohammad-payām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پیام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱
محمد پیمان /mohammad-peymān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پیمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۸
محمد ثاقب /mohammad-sāqeb/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ثاقب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد جمشید /mohammad-jamšid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و جمشید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد خسرو /mohammad-xosro(w)/
معنی: مرکب از نام های محمّد و خسرو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد دارا /mohammad-dārā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و دارا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد دانش /mohammad-dāneš/
معنی: مرکب از نام های محمّد و دانش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد راد /mohammad-rād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و راد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد رادمان /mohammad-rādmān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رادمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱
محمد راستین /mohammad-rāstin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و راستین
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۱
محمد رامتین /mohammad-rāmtin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رامتین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۳
محمد رامین /mohammad-rāmin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رامین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷
محمد رسا /mohammad-rasā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رَسا
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۱
محمد رستگار /mohammad-rast(e)gār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رستگار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد رهام /mohammad-rohhām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و رُهام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۸۰
محمد ساسان /mohammad-sāsān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ساسان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد ساعد /mohammad-sāed/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ساعد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد سالار /mohammad-sālār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سالار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۲۹
محمد سامان /mohammad-sāmān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سامان
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۸
محمد سپهر /mohammad-sepehr/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سپهر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۷۲
محمد سروش /mohammad-soruš/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سروش
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۸
محمد سهراب /mohammad-sohrāb/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سهراب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد سهند /mohammad-sahand/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سهند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد سورن /محمدسورن/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سورن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸
محمد سینا /mohammad-sinā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سینا
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۱۶
محمد شاهرخ /mohammad-šāhrox/
معنی: مرکب از نام های محمّد و شاهرخ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد شاهین /mohammad-šāhin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و شاهین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵
محمد شایان /mohammad-šāyān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و شایان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۲۸
محمد شایگان /mohammad-šāygān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و شایگان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد عرشیا /mohammad-aršiyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عرشیا
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰۸
محمد فراز /mohammad- farāz/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فراز
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳
محمد فربد /mohammad-farbo(u)d/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فربُد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲
محمد فردین /mohammad-fardin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فردین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۶
محمد فرزاد /mohammad-farzād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرزاد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۰
محمد فرزام /mohammad-farzām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرزام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱
محمد فرزان /mohammad-fārzān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرزان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد فرزین /mohammad-farzin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرزین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷
محمد فرساد /mohammad-farsād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرساد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد فرشاد /mohammad-faršād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرشاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد فرشید /mohammad-faršid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرشید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد فرهاد /mohammad-farhād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرهاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۳
محمد فیروز /mohammad-firuz/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فیروز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد کامران /mohammad-kāmrān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کامران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد کسری(محمدکسرا) /mohammad-kasrā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کسری (کسرا)
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۷۵
محمد کیا /mohammad-kiyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کیا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۱
محمد کیان /mohammad-kiyān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کیان
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۹۵
محمد کیهان /mohammad-keyhān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کیهان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد کیوان /mohammad-keyvān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و کیوان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۹
محمد مانیار /mohammad-mānyār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مانیار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹
محمد ماهان /mohammad-māhān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ماهان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۲۴
محمد مهدیار /mohammad-mahdyār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مَهدیار
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۸
محمد مهر /mohammad-mehr/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد مهراب /mohammad-mehrāb/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مِهراب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵
محمد مهراد /mohammad-mehrād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهراد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۰
محمد مهران /mohammad-mehrān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهران
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۳
محمد مهرداد /mohammad-mehrdād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهرداد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۷
محمد مهرشاد /mohammad-mehršād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهرشاد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰
محمد مهزیار /mohammad-mahziyār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهزیار
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۲
محمد مهیار /mohammad-mahyār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مهیار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۱۸
محمد نوید /mohammad-navid/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نوید
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷۰
محمد نیکان /mohammad-nikān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نیکان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۰
محمد نیما /mohammad-nimā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و نیما
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۸
محمد هامان /mohammad-hāmān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هامان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد همایون /mohammad-homāyun/
معنی: مرکب از نام های محمّد و همایون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد هومان /mohammad-humān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هومان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد هومن /mohammad-human/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هومن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد یزدان /mohammad-yazdān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یزدان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۹
مطیعا /motieā/
معنی: مطیع = اطاعت کننده، فرمانبردار + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به مطیع؛ ۲- مجاز از کسی که فرمانبردار و مطیع است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: مطیعا شاعر ایرانی از مردم تبریز و ساکن اصفهان.
ملک آرا /molk ārā/
معنی: مجاز از مایهی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ملک آرا: [۱۲۵۵-۱۳۱۶ قمری]، لقب عباس میرزا نایب السلطنه، شاهزادهی ایرانی، برادر ناصرالدین شاه، مؤلف کتابی در شرح حال خود.
مهدی پارسا /mahdi-pārsā/
معنی: مرکب از نامهای مهدی و پارسا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهدی یار /mahdi-yār/
معنی: یاور مهدی؛ مجاز از دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد (ع).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۶۳
مهدیار /mahdyār/
معنی: مَهد = مجاز از سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول)، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۷۵۰
میران /mirān/
معنی: میر = امیر + ان (پسوند نسبت)، منسوب به امیر، امیرانه، شاهانه
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۷۶
میرشاد /mir šād/
معنی: میر = امیر + شاد، امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اسم پسر با م عربی – عبری
محمد ابراهیم /mohammad-ebrāhim/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ابراهیم
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۳۶۱
محمد ادریس /mohammad-edris/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ادریس
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۶
محمد ارمیا /mohammad-armiyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ارمیا
فراوانی در ثبت احوال: ۸۶۸
محمد اسحاق /mohammad-ešāq/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اسحاق
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۵
محمد اسماعیل /mohammad-esmā’il/
معنی: مرکب از نام های محمّد و اسماعیل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۰۱۳
محمد الیاس /mohammad-eliyās/
معنی: مرکب از نام های محمّد و الیاس
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۰
محمد ایوب /mohammad-ayyub/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ایوب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۷۲
محمد دانیال /mohammad-dāniyāl/
معنی: مرکب از نام های محمّد و دانیال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۴
محمد داوود /mohammad-dāvud/
معنی: مرکب از نام های محمّد و داوود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵
محمد زکریا /mohammad-zakariyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و زکریا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۹
محمد سلیمان /mohammad-soleymān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سلیمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد عمران /mohammad-emrān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عِمران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۰
محمد عیسی /mohammad-isā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و عیسی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۳۲
محمد مسیح /mohammad-masih/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مسیح
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۶
محمد مسیحا /mohammad-masihā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و مسیحا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۹
محمد موسی /mohammad-musā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و موسی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱۷
محمد میکائیل /mohammad-mikā’il/
معنی: مرکب از نام های محمّد و میکائیل
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۴
محمد هورام /mohammad-hurām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و هورام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد یحیی /mohammad-yahyā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یحیی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۰
محمد یوسف /mohammad-yus(e)of/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یوسف
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸۰۲
محمد یونس /mohammad-yuno(e)s/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یونس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۹۴
موسی الرضا /musarrezā/
معنی: مرکب از نامهای موسی و رضا، لقب امام هشتم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۶۸۸
اسم پسر با م عربی – ترکی
محمد ارسلان /mohammad-arsalān/
معنی: مرکب از نام های محمّد و ارسلان
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۵
محمد افشار /mohammad-afšār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و افشار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد آراس /mohammad-ārās/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آراس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد آیدین /mohammad-āydin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آیدین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۴
محمد پاشا /mohammad-pāšā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و پاشا
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۶
محمد تکین /mohammad-takin/
معنی: مرکب از نام های محمّد و تکین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
محمد یاشا /mohammad-yāšā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یاشا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰
محمد یاشار /mohammad-yāšār/
معنی: مرکب از نام های محمّد و یاشار
فراوانی در ثبت احوال: ۹۸۲
اسم پسر با م در سایر ریشه ها
ماتیکان /mātikān/
معنی: نام پسر بزرگ جغتای از فرماندهان مغول
ریشه: مغولی
مارتیا /mārtiyā/
معنی: آدمی، انسان
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱۲
پیشینه تاریخی: نام پیشوای شورش عیلام در کتیبهی بیستون، منسوب به داریوش اوّل.
مارتیک /mārtik/
معنی: اسم خواننده ایرانی
ریشه: ارمنی
ماردین /mārdin/
معنی: نام یکی از شهرهای کردستان ترکیه است که در دامنهی جنوبی قراجه داغ واقع است
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۱۵
پیشینه تاریخی: جزیره مشرف بر دُنیسرودارا.
مارس /mārs/
معنی: مریخ، رب النوع جنگ در نزد رومی های قدیم
ریشه: فرانسوی
مارکار /mārkār/
معنی: پیامبر
ریشه: ارمنی
ماژان /māžān/
معنی: بزرگان
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵
پیشینه تاریخی: نام جایی در شهرستان بیرجند.
ماسیس /māsis/
معنی: نام کوه آرارات
ریشه: ارمنی
ماگدولین /māgdulin/
معنی: ماخوذ از مجدلیه، عهد جدید، انجیل
ریشه: انگلیسی
محمد /mohammad/
معنی: در لغت از واژه « حمد» بخاطر کثرت حمد و ستایش خداوند است محمد آخرین فرستاده خدا، نام پیامبر گرامی اسلام (ص) است که خُلق عظیم آفرینش و جمیع انبیاء و اولیاء در او جمع شده است.
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۲۳۶۴۹
محمد آرا /mohammad-ārā/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آراد
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷۰
محمد آراد /mohammad-ārād/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آراد
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷۰
محمد آرش /mohammad-āraš/
معنی: مرکب از نام های محمّد و آرش
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۶
محمد سام /mohammad-sām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و سام
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۱۵
محمد فرهام /mohammad-farhām/
معنی: مرکب از نام های محمّد و فرهام
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۳
مرصاد /mersād/
معنی: در قدیم به معنی کمینگاه، گذرگاه.
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۲۵
مسیح /masih/
معنی: عیسی – لقب حضرت عیسی(ع) که به قولی به معنی «دوست و بسیار پیمایش کنندهی زمین» است
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۴۵
پیشینه تاریخی: ۱) در قاموس کتاب مقدس آمده عیسی ملقب به مسیح است زیرا که از برای خدمت به خدا معین و قرار داده شده است. ۲) مسیح تهرانی (= میرزا مسیح مجتهد استرآبادی): [۱۱۹۳-۱۲۶۳ قمری] روحانی شیعهی ایرانی، از مجتهدان بانفوذ تهران در زمان فتحعلیشاه که به تقاضای روسها به عراق تبعید شد.
مصیب /mosib/
معنی: ۱- آن که حقیقت امری را دریافته است؛ ۲- درستکار، صواب کار، در مقابلِ مخطی.
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳۵۰
منش /maneš/
معنی: ۱- اخلاق و رفتاری که ناشی از خوی و خصلتها و عادتهای رفتاری یک شخص است، خوی، طبیعت؛ ۲- شخصیت برجسته و عالی، طبع عالی؛ ۳- اندیشه، تفکر؛ تصمیم، قصد، نیت؛ ۴- مزاج.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهر تاش /mehr-tāš/
معنی: مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی) (= داش) این کلمه به آخر اسمها اضافه میشود و شرکت، مصاحبت یا همراهی را میرساند و معادل پیشوند «هم» است؛ ۱- روی هم به معنای هم مهر؛ ۲- مجاز از با محبت و مهربان.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۰
مهراج /mahrāj/
معنی: مهاراجه، عنوان هر یک از افراد طبقه ای ممتاز در هند، شاه، امیر.
ریشه: سانسکریت
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۲
موریس /muris/
معنی: مصر، مبرم، اصرار کننده
ریشه: لاتین
میکسا /miksā/
معنی: کودکی که نشان از بزرگان دارد، در مراجع لاتین این واژه به معنای ماکسیمیوس کوچک آمده است که خود ماکسیمیوس به معنای بزرگترین است
ریشه: لاتین
مینوس /minus/
معنی: در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس
ریشه: یونانی
جمع بندی
ممکن است در کنار جستجوی خود به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کردهایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی، اسم پسر سه حرفی یا هر ترکیب دیگری هستید، میتوانید آنها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.
ف
محمد حافظ. محمد جواد. مهر علی
Masooma Hakimi
اسم های عالی است
لطف کنید یک نام فارسی پسرامه هم اوای مژده برام بفرستین
تشکر
بدون نام
سلام ميشه اسم يه پسربگيد كه به مهسا ومحدثه بياد ممنون ميشم
Nrgs
اسم پسر که به میکائیل و مهیا بیاد؟میشه رهنماییم کنید
ناشناس
مرصاد
متینا
اممم اسم ماه صنم خوشکلع
بدون نام
اسم پسر با م
مهرانه
ی اسم پیشنهاد بدین پسر ک ب اسم مهرانه میلاد بیاد ممنون
M
مهراب
بدون نام
سلام یه اسمی که به مهشیدبیاد
هم دخترهم پسر
ناشناس
مهسا مانی
25
مهراد اسم خوبیه
رها
میخواسم بگم ک چهاراسم دوتابرا دختردوتابراپسر ک چهارقلوهستن ک ب اسم رهامهران بیاد
مدریک
ریما،راما، مهرآفرین، مهرزاد،مهرام،مهلا،
مهشید،مهرسانا،
مهرسام،مهرشاد،…. ،واسمی که عالی صعودی خوش قدم هست براشون بزارید
ناشناس
اسمی بگین که به محدثه یسرا حسنا و صاعمه بیاد
میعاد
می خواهم اسم پسر ایرانی از م باشد
ناشناس
مازیار
مرتضی
اسم پیر پی مرتضی با چی شروع میشه
♥️
اسم پسر و دختر که به حسین و محدثه بیان
ف
مهدی ، مهدیه،
مهدیه محدثه
ناشناس
محسن مهسا
مجتبی
یه اسم پسربهم میگن که با امیرمهدی بیاد
ندا
سلام میشه یه اسم پسرکه به اسم مجید واسیه بیاد بگین
کامران
این اسم ها ایرانی نیست و نصف بیشترش عربیه
بدون نام
سلام میشه یه اسم پسرانه بگین که به مهدی وهادی بیاد
ناشناس
مهدیار
محمد مهدی