نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم هستند. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ق آغاز میشوند را جمع آوری کردهایم.
پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ق:
اسم پسر با ق فارسی
قابوس /qābus/
معنی: کاووس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: شمس المعالی قابوس وشمگیر: امیر [۳۳۶-۳۷۱ ؛ ۴۰۳ قمری] سلسلهی زیاریان در شمال ایران، که بر اثر شکست از سپاهیان آل بویه به سامانیان پناه برد و ۱۷ سال را در تبعید گذراند، تا دوباره سلطنتش را به دست آورد. سرانجام به دست سپاهیانش کشته شد.
قلندر /qalandar/
معنی: هر یک از افراد قلندریه، فرقهای از صوفی که به دنیا بی توجه و نسبت به آداب و رسوم بی قید بودهاند
قهرمان /qahre(a)mān/
معنی: ۱- آن که در کار دشوار و مهمی مثل ورزش یا جنگ تلاش زیادی کرده و به شهرت رسیده است؛ ۲- پهلوان؛ ۳- دلاور؛ ۴- نگهبان و محافظ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۰۲۴
قیام /qiam/
معنی: به پا خواستن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۹
اسم پسر با ق در شاهنامه
قارن /qāren/
معنی: ۱) از خاندانهای اشرافی ایران در دورهی اشکانیان و ساسانیان؛ ۲) (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر کاوهی آهنگر؛ ۳) نام باستانی ناحیهای کوهستانی در شهرستان ساری، شامل بخشهای دو دانگه و چهاردانگه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
قباد /qobād/
معنی: محبوب، شاه محبوب، سرور گرامی
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۷۲
پیشینه تاریخی:
۱) (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر کاوه و برادر قارِن، که به دست پهلوانی تورانی کشته شد؛
۲) (در شاهنامه) (= کیقباد) شاه داستانی ایران، نخستین شاه از سلسلهی کیانیان و از تبار فریدون، که در البرزکوه به سر میبرد. زال پس از مرگ گرشاسپ، رستم را به جستجوی او فرستاد و او را به پادشاهی خواند. او صد سال پادشاهی کرد و پایتختش شهر استخر بود.
۳) نام دو تن از شاهان ساسانی ایران. قباد اول: شاه [۴۸۸-۴۹۴؛ ۴۹۸-۵۳۱ میلادی]، که پس از خلع بلاش از سوی بزرگان ایران به شاهی برداشته شد. در زمان او مزدک ظهور کرد و قباد آیین او را پذیرفت. قباد دوم، معروف به شیرویه: شاه [۶۲۸ میلادی]، که پدرش خسرو پرویز را همراه با ۱۷ تن از برادران خودش کشت و پس از ۶ ماه سلطنت بر اثر مسمومیت کشته شد.
قراخان /qarakhan/
معنی: امیر سیاه
پیشینه تاریخی: پسر افراسیاب – سالار بلخ بامیان
اسم پسر با ق عربی
قابیل /qābil/
معنی: یکی از فرزندان آدم که برادرش هابیل را کشت
قادر /qāder/
معنی: ۱- دارای قدرت، توانا ۲- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۵۸۶
قاسم /qāsem/
معنی: بخشکننده، مقسم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۸۹۴۸
پیشینه تاریخی:
۱) قاسم ابن حسن: [حدود ۴۴-۶۱ قمری] فرزند امام حسن(ع) و از نخستین یاران امام حسین(ع) که در واقعهی کربلا شهید شد.
۲) نام یکی از فرزندان پیامبر اسلام(ص).
قاسمعلی /qāsemali/
معنی: مرکب از نامهای قاسم + علی
قانع /qānee/
معنی: ۱- آن که به دارایی خود یا آنچه در اختیار دارد، راضی است و بسنده میکند، قناعت کننده، خرسند؛ ۲- راضی و خرسند از جواب یا از سخنی که شنیده است، مُجاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۱
قاهر /qāher/
معنی: مقهور کننده، چیره، توانا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: قاهر: (= ابومنصور محمّد) خلیفهی عباسی [۳۲۰-۳۲۲ قمری] پسر معتضد، که سردارانش بر او شوریدند، او را کور و زندانی کردند و راضی را به جایش به خلافت نشاندند.
قائد /qā’ed/
معنی: ۱- آن که جمعی از مردم را رهبری میکند، رهبر، پیشرو، پیشوا ۲- رئیس قافله، کاروان سالار؛ ۳- در نجوم نام ستارهای است در انتهای دُم صورت فلکی دُب اکبر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
قائم /qā’em/
معنی: ۱- ایستاده، به حالت عمودی قرار گرفته؛ ۲- در ادیان لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج) ۳- اقامه کنندهی حق، برپادارندهی دین ۴-مجاز از قدرتمند و با اراده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۵۴
پیشینه تاریخی:
۱) دومین خلیفهی فاطمی مغرب [۳۲۲-۳۳۴ قمری]، لشکر کشی او به کرانههای فرانسه، ایتالیا و اسکندریه توفیقی نداشت.
۲) خلیفهی عباسی [۴۲۲-۴۶۷ قمری]، که در زمان او بساسیری در بغداد قیام کرد. طغرل سلجوقی به دعوت خلیفه به بغداد رفت و قیام را سرکوب کرد [۴۵۰ هجری].
قدرت /qodrat/
معنی: ۱- توانایی، توان، سلطه و نفوذ؛ ۲- در فلسفه قدیم توانایی ویژهی موجود زنده که با آن از روی قصد و اراده عملی را انجام میدهد یا ترک میکند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۰۲۲
قدرت الله /qodratollāh/
معنی: قدرت خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۷۰۶
قدوس /qoddus/
معنی: ۱- پاک و منزه ۲- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۹
قدیر /qadir/
معنی: ۱- توانا، قادر؛ ۲- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۶۶
قدیر محمد /qadir-mohammad/
معنی: مرکب از نامهای قدیر و محمّد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
قدیم /qadim/
معنی: ۱- دیرینه، کهن، قدیمی، زمان گذشته؛ ۲- در حالت قیدی به معنه در زمان گذشته، سابقاً؛ ۳- سابق، پیشین؛ ۴- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
قربان /qorbān/
معنی: نزدیک شدن، صدقه، همنشین، در ترکی: ترکش، کماندان
قربانعلی /qorbānali/
معنی: فدایی علی
قزل ملک /qezelmalek/
معنی: پادشاه سرخ
قطب الدین /qotboddin/
معنی: محور آیین و کیش
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۶
پیشینه تاریخی:
۱) قطبالدین شیرازی: (= محمود ابن مسعود) [۶۳۴-۷۱۰ قمری] دانشمند و حکیم ایرانی، شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی و استاد کمالالدین فارسی. سفرهای زیادی کرد. پیدایش رنگین کمان را توضیح داد. بر قانون ابن سینا و حکمت اشراق سهروردی شرح نوشت. تحریر اصول اقلیدس خواجه نصیرالدین طوسی را به فارسی به نام دُرَةالتّاج، تألیف کرد و کتابهای نَهایَتُ الاِدراک و تُحفهی شاهی را در نجوم نوشت.
۲) قطبالدین رازی: (= محمّدابن محمّد) [قرن ۸ هجری] حکیم ایرانی، که در دمشق سکونت داشت، مؤلف کتاب محاکمات به عربی، در مقایسهی شرح نصیرالدین طوسی و شرح فخر رازی بر کتاب اشارات ابن سینا و شرح شمسیه
قطران /qatrān/
معنی: چکیدن آب، قطران تبریزی از شاعران قرن پنجم هجری
قمرالدین /qamaroddin/
معنی: ماه دین و مذهب
قنبرعلی /qanbarali/
معنی: غلام علی
قهار /qahhār/
معنی: ۱- نیرومند، پر زور ۲- سلطهگر و غالب و چیره ۳- از نامها و صفات خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۲
قوام /qavām/
معنی: استواری، استحکام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۶
قوام الدین /qavāmoddin/
معنی: موجب استواری و استحکام دین
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۳
قیام الدین /qiāmoddin/
معنی: موجب ایستادگی دین و آیین
قیس /qays/
معنی: با خودنمائی و برازندگی راه رفتن، سختی، اندازه کردن، چیزی را به چیزی قیاس و اندازه نمودن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲۰
پیشینه تاریخی:
۱) قیسابن سعد انصاری: [قرن اول هجری] از اصحاب پیامبر اسلام(ص)
۲) قیسابن مسهر صیداوی [قرن اول هجری] از یاران امام حسین(ع) که توسط ابنزیاد دستگیر و به شهادت رسید
۳) قیسابن مُلَوَّح عامری [قرن اول هجری] ملقب به مجنون: شاعر عرب عصر اموی، که عشق او به لیلی موضوع داستانهای فراوانی در ادبیات عربی و فارسی بوده است.
قیطون /qeytun/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه مصر در زمان حکومت اسکندر مقدونی
اسم پسر با ق ترکی
قاآن /qa ān/
معنی: پادشاه بسیار عادل و بخشنده
قاورد /qāvard/
معنی: نوعی حلوا، موسس سلسله سلجوقیان
قراتکین /qaratakin/
معنی: غلام سیاه، نام یکی از امیران سامانی
قزل ارسلان /qezelarsalān/
معنی: شیر سرخ و نیرومند
قلی /qoli/
معنی: غلام، بنده، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند حسینقلی، حسنقلی
قلیچ /qelič/
معنی: شمشیر، تیغ
اسم پسر با ق در سایر ریشه ها
قازان /qāzān/
معنی: پادشاه مغولی ایران
ریشه: مغولی
قیصر /qeysar/
معنی: لقب پادشاهان روم و بعضی از کشورهای اروپایی
ریشه: لاتین
سخن آخر
ممکن است در کنار جستجوی خود برای یافتن اسم پسر با ق، به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کردهایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردییا سایر چیدمانهای اسامی پسرانه مانند اسم پسر سه حرفی یا اسم پسر چهار حرفی و… هستید، میتوانید آنها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.