اسم پسر با ز؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ز شروع می‌شود

در این مطلب مجموعه اسم پسر با ز را می بینید. فهرست کامل نام‌ و اسم پسر اصیل که با حرف ز شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، عبری و …).

اسم پسر با ز

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

اگر به دنبال اسم پسر با ز می‌گردید ما در این مطلب گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ز آغاز می‌شوند را جمع آوری کرده‌ایم. نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم هستند.

 

اسم پسر با ز

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ز

زادمن | زامیاد | زرمهر | زهیر | زاهد | زانیار

 

اسم پسر با ز فارسی

زادان /zādān/

معنی: زاد = آزاد + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به آزاد؛ ۲- آزاد و آزاده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: سرسلسله‌ی زادنیان در عصر پیامبر اسلام(ص) که بر گروهی از اعراب حکومت میکرده است و او از قبایل معروف قزوین است.


زادانفر /zādānfar/

معنی: زاییده از نور و روشنی
پیشینه تاریخی: یکی از القاب خسروپرویز پادشاه ساسانی


زادچهر /zādčehr/

معنی: دارای نژاد اصیل و آزاد


زادسرو /zādsarv/

معنی: آزادسرو


زادفر /zādfar/

معنی: فرزاد، زاده فر و شکوه، شکوهمند


زادفرخ /zād farrox/

معنی: فرخ زاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از ایرانیان اصیل (باستان) است و نیز نام میرآخورِ هرمز می‌باشد.


زادک /zādak/

معنی: نام روستایی در نزدیکی قوچان


زادمن /zādman/

معنی: آزادمنش


زادمهر /zād mehr/

معنی: زاد = آزاد + مهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: یکی از خنیاگران، سرایندگان و نوازندگان ایرانی.


زادهرمز /zādhormoz/

معنی: زاده اهورامزدا


زاگرس /zāgros/

معنی: نام رشته کوهی که از مغرب ایران تا شرق ترکیه و شمال عراق ادامه دارد که همان کوه‌های پشتکوه کنونی یا پاطاق است و یونانیان آن را زاگرس گفته‌اند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۷


زامیاد /zāmyād/

معنی: ۱- به معنی زمین ۲- روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در آیین زرتشتی فرشته‌ای است که مصالح و تدبیر امور روز زامیاد (۲۸ از هر ماه شمسی) به او تعلق دارد


زراتشت /zarātošt/

معنی: دارنده شتر زرد و پیر، نام پیامبر ایران، زردشت، زرهشت


زرار /zo(a)rār/

معنی: تیزفهم، سبک روح
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷
پیشینه تاریخی: پدر بابک و نیای اردشیر بابکان است.


زراسپ /zarasp/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


زراوند /zarāvand/

معنی: گیاهی با گلهای ارغوانی و صورتی


زراوه /zarāve/

معنی: نام پهلوانی ایرانی


زربان /zar bān/

معنی: مصحف زرمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: از نام های حضرت ابراهیم خلیل (ع)


زرداده /zardāde/

معنی: نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار


زردشت /zardošt/

معنی: زرتشت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۹
پیشینه تاریخی: ۱) زردشت نام بخشی از رودخانه‌ی دِهوج در استان کرمان؛ ۲) زردشت بهرام پژدو [زنده در سال ۶۷۷ قمری] شاعرِ زرتشتی ایرانی، سراینده‌ی منظومه‌ی اَرداویرافنامه.


زرسب /zarsab/

معنی: دارنده اسب طلایی، پسر منوچهر، برادر نوذر


زرکش /zarkaš/

معنی: کسی که تارهای زر به پارچه می کشد، از الحان موسیقی قدیم


زرکوب /zarkub/

معنی: طلا کوب، چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد


زرگر /zargar/

معنی: کسی که با طلا و زر کار می کند


زرمهر /zar mehr/

معنی: ۱) نام سوخرای (سوفرای)، وی از تخمه‌ی (نژاد) کارن (قارِن) و مسقط‌الرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود؛ ۲) زرمهر حکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزارپت (هزارفت) داشت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زرنگار /zar negār/

معنی: آنچه در آن زر به کار رفته است، دارای نقش‌هایی از طلا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زرنوش /zar nuš/

معنی: زر + نوش = جاوید، جاویدان، زر و طلای جاوید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام شهری که دارا آن را بنا کرده است.


زروانمهر /zarvānmehr/

معنی: مرکب از زروان (نام ایزدی) + مهر(خورشید)


زروند /zarvand/

معنی: دارنده‌ی زر و طلا، صاحب زر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زریاب /zar yāb/

معنی: ۱- زر؛ ۲- آب زر؛ ۳- زرباف؛ ۴- به تعبیری یابنده‌ی زر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: علی ابن نافع، زریاب: [قرن ۳ هجری] موسیقیدان ایرانی، که از بغداد به اندلس رفت و گفته می‌شود عود را تکمیل کرد و سیم پنجمی به آن افزود و ده فرزند از جمله حمدونه داشت که همه موسیقیدان بودند.


زریر /zarir/

معنی: ۱- تیز خاطر؛ ۲- سبک روح؛ ۳- نام گیاهی به اسم اسپرک؛ ۴- در اوستا به معنی زرین‌بر و زرین جوشن
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۱
پیشینه تاریخی: پهلوان ایرانی، برادر گشتاسب و سپهسالار ایران و پیروِ زردشت، وی در جنگ‌های دینی ایرانیان با تورانیان [جنگ با سپاه ارجاسپ تورانی] به دست بیدرفش (ویدرفش) جادو کشته شد.


زریون /zariyun/

معنی: زرگون، به رنگ زر، طلایی، سبز و خرم


زمان /zamān/

معنی: ۱- جریانی پیوسته، غیر قابل انقطاع، رونده، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن، حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ می‌دهد؛ ۲- روزگار، زمانه فلک؛ ۳-وقت، هنگام، گه، گاه؛ ۴- مجاز از آسمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۹۲


زمران /zamrān/

معنی: نام پسر ابراهیم(ع)


زند /zand/

معنی: ۱- ژند، شرح و بیان و گزارش؛ ۲- در قدیم به معنی بزرگ، عظیم؛ ۳- در ادیان مجموعه‌ی تفسیر اَوِستا به زبان فارسی میانه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: زند [= زندیه] سلسله‌ی پادشاهی ایران [۱۱۶۳-۱۲۰۸ قمری] که به وسیله‌ی کریم خان تأسیس شد و با کشته شدن لطفعلی خان به دست آقای محمّدخان پایان یافت.


زو /zu/

معنی: زاو، یاری کننده، از رودهای غرب ایران


زوبین /zubin/

معنی: در قدیم نوعی نیزه‌ی کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پسر پیران و نام پسر کاووس.


زوپین /zupin/

معنی: نام پسر کاووس پادشاه کیانی


زویین /zoeen/

معنی: زوپین


زیرک /zirak/

معنی: باهوش، هوشیار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷


زیناوند /zināvand/

معنی: مسلح، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی


زینل /zeynal/

معنی: مخفف زین العابدین

 

اسم پسر با ز اوستایی

زروان /zarvān/

معنی: ۱- در اوستا به معنی«زمان» و از آن فرشته‌ی زمانه‌ی بیکرانه اراده شده و در رساله‌ی پارسی علمای اسلام به «زمان درنگ خدای» تعبیر شده است؛ ۲- در فرهنگ ایران پیش از اسلام زروان به معنی ایزدِ زمانِ بی پایان است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) یکی از نام‌های ابراهیم خلیل(ع)؛ ۲) نام پرده دار و حاجب نوشیروان می‌باشد.


زم /zam/

معنی: نام یکی از پسران غباد ساسانی


زنگه /zange/

معنی: از پهلوانان ایرانی در دوره کاووس شاه کیانی


زوپیر /zupir/

معنی: از بزرگان پارس و پسر مگابیز که از ایران مهاجرت کرده در یونان توطن یافت و هرودت بعضی از وقایع را موافق گفته های او نقل کرده است
پیشینه تاریخی: هم پیمان داریوش بزرگ که گوش و بینی خود را در فتح بابل برید


زیگ /zig/

معنی: راه ستاره شناسی

 

اسم پسر با ز در شاهنامه

زادشم /zādšam/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی ایران وجد افرسیاب تورانی
پیشینه تاریخی: نام نیای افراسیاب، پسر تور.


زال /zāl/

معنی: هم معنی نام زر، سفید موی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۲
پیشینه تاریخی: پسر سام و پدر رستم، پهلوان افسانه ای ایران، که به وسیله ی سیمرغ پرورش یافت.


زرتشت /zartošt/

معنی: دارنده‌ی شتر زرد، زردشت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۴
پیشینه تاریخی: پیامبر ایران باستان از خانواده‌ای سپیتمه


زردهشت /zardhošt/

معنی: صاحب شتر زرد، به روایتی به مفهوم آفریده نخست، نوریزدان و عقل فعال است، زرتشت
پیشینه تاریخی: موبد موبدان – زرتشت


زنگوی /zangui/

معنی: یکی از نجبای ایران معاصر خسرو پرویز
پیشینه تاریخی: نام یکی از نجبای ایران که معاصر خسروپرویز بود.


زواره /zavare/

معنی: زنده، دارای زندگی
پیشینه تاریخی: برادر رستم

 

اسم پسر با ز عربی

زافر /zāfar/

معنی: نام یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) و چند تن از مشاهیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زاهد /zāhed/

معنی: ۱- پارسا، پرهیزکار؛ ۲- در تصوف به معنی آن که از دنیا و بهره‌های آن روی گردان است و مدام در حال عبادت و ذکر است
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۷۵
پیشینه تاریخی: شیخ زاهد گیلانی از عارفان بنام ایرانی در قرن ۷ هجری.


زاهر /zāher/

معنی: ۱- در قدیم درخشان، روشن، تابان؛ ۲- مجاز از دارای تشخیص، ممتاز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زایر /zāyer/

معنی: ۱- آن که به زیارت اماکن مقدسه می‌رود، زیارت کننده؛ ۲- در قدیم دیدار کننده، زائر؛ ۳- در قدیم مجاز از تقاضا کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴


زائر – زایر /zāer/

معنی: زیارت کننده، دیدار کننده


زبید /zobeyd/

معنی: عطیه و بخشش
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷


زبیر /zobayr/

معنی: ابن‌عوام قریشی [قرن‌اول هجری] از خویشاوندان و از صحابه‌ی پیامبر اسلام(ص) و برادر زاده‌ی حضرت خدیجه همراه با طلحه در جنگ جمل شرکت کرد و کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۶۵


زراره /zorāre/

معنی: نام چند تن از صحابیان است و نیز نام یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) می‌باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زعیم /zaeim/

معنی: رئیس، پیشوا، رهبر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۶


زکی /zaki/

معنی: پاک، طاهر، پارسا


زکی الدین /zakioddin/

معنی: پارسا در دین


زهیْر /zohayr/

معنی: شکوفه دار و درخت پر شکوفه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵۵
پیشینه تاریخی: ۱) نام یکی از شهدای کربلا؛ ۲) زهیر ابن ابی اسما [حدود ۶۲۷ میلادی] شاعر عرب، که یکی از معلقات به او منسوب است و او را یکی از سه شاعر بزرگ عرب جاهلی شمرده‌اند.


زهیر /zahir/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی


زیاد /ziād/

معنی: افزون، فراوان، بسیار


زید /zeyd/

معنی: رشد، فزونی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳۹


زیدان /zeidān/

معنی: نام نویسنده‌ای عرب، او نخستین نویسنده عرب است که به سبک نویسندگان اروپایی مطالب علمی و تاریخی اسلامی را به صورت رمان منتشر کرد


زین الدین /zeynaddin/

معنی: موجب آرایش و زینت دین


زین العابدین /zeynolabedin/

معنی: زینت و آرایش، عبادت کنندگان، لقب امام چهارم


زینالدین /zaynoddin/

معنی: موجب آرایش دین؛ زینت دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۷


زین‌العابدین /zaynoleābedin/

معنی: زین العابدین: لقب علی ابن الحسین (ع) چهارمین امام معصوم (ع) است. که به معنای زینت عبادت کنندگان است
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۱۹۸


زینعلی /zeinali/

معنی: زینت و زیور والا

 

اسم پسر با ز در سایر ریشه ها

زانیار /zānyar/

معنی: یار دانا و دانشمند
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰


زانکو /zānko/

معنی: شبیه به کوه
ریشه: کردی


زاور /zāve(a)r/

معنی: ظاهراً از برخاسته‌های فرقه آذر کیوان است و معنای متعددی برای آن آورده‌اند از جمله دلیری و یارایی.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زاوش /zāvoš/

معنی: نام ستاره‌ی مشتری، زاوش، مشتری، به قولی از کلمه‌ی یونانی زوس zeus (خدای بزرگ) مشتق باشد
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵


زکریا /zakariyā/

معنی: زکریای نبی
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۹۵۷۷
پیشینه تاریخی: از پیامبران بنی اسرائیل و مؤلف احتمالی کتاب زکریای نبی از کتابهای عهد عقیق، که نام او در قرآن آمده است. ۲) (به روایت انجیل) پدر یحیای تعمید دهنده، کاهن معبد بیت‌المقدس، که خود و همسرش تا سالخوردگی فرزندی نداشتند، تا آنکه جبرئیل به او مژده داد که صاحب پسری خواهد شد و همسرش یحیی را زایید؛ ۳) زکریای قزوینی: [حدود ۶۰۰-۶۲۸ قمری] دانشمند ایرانی، مؤلف کتابهای عجایب المخلوقات، در جهان شناسی و آثار البلاد، در جغرافیا.

 

سخن پایانی

ممکن است در کنار جستجوی خود به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر خاص، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی، اسم پسر سه حرفی یا هر ترکیب دیگری هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید