لیست اسم پسر با ر را در این مطلب می خوانید. انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا فهرست کامل نام و اسم پسر اصیل که با حرف ر شروع میشود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، ترکی، عبری و …).
نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و … از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ر آغاز میشوند را جمع آوری کردهایم.
پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ر:
راد | رادان | رادمان | رادمهر | رادین | رادوین | راستین | رامبد | رامتین | رامین | رایان | رایا | رایبد | رستاک | رهام | رزین | رضا
اسم پسر با ر فارسی
راثین /rāsin/
معنی: ۱- سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد؛ ۲- سردار سپاه ایران در جنگ با سردار «سدمونی».
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راجان /rājān/
معنی: نام جد زردشت
راد /rād/
معنی: ۱- جوانمرد؛ ۲- آزاده؛ ۳- بخشنده، سخاوتمند؛ ۴- خردمند، دانا، حکیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۳
رادان /rādān/
معنی: ۱- راد + ان (پسوند نسبت)، منسوب به راد
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۳
پیشینه تاریخی: نام دهی در شهرستان اصفهان.
رادبد /rād-bod/
معنی: راد + بد /-bod/ (پسوند محافظت) روی هم به معنی نگهبان جوانمردی و آزادگی و بخشندگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادبه /rād-beh/
معنی: راد + به = بهتر، روی هم به معنی بهترین جوانمرد، آزاده و بخشندهی بهتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶
رادفر /rād-far/
معنی: راد= جوانمرد، آزاد، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا، حکیم + فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد؛ مجاز از مایهی جلال و شکوه، زیبایی و برازندگی، روی هم رفته ویژگی کسی که شکوه و جلال صفات جوانمردی، آزادگی، بخشندگی، خردمندی و دانایی اش موجب شگفتی و تحسین دیگران است، این صفات مایهی جلال و شکوه اوست و زیبایی و برازندگی برایش دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادک /rādak/
معنی: جوانمرد کوچک
رادمان /rād-mān/
معنی: رادمنش، کریم، با سخاوت
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۸۰
پیشینه تاریخی: نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.
رادمرد /rād-mard/
معنی: جوانمرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادمن /rād-man/
معنی: راد + من / مان = اندیشه و فکر، مردی که دارای اندیشهی جوانمردی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادمنش /rād-maneš/
معنی: کریم الطبع، سخاوت پیشه و جوانمرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادمهر /rād-mehr/
معنی: خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۸۶۹
رادنوش /rādnuš/
معنی: مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
رادنیک /rād-nik/
معنی: راد = جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند + نیک = خوب، نیکو ۱- جوانمرد خوب و نیکو؛ ۲- آزاده ی خوب و نیکو؛ ۳- بخشنده و خردمند خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادهرمز /radhormoz/
معنی: نام یکی از قضات ساسانی
رادوی /rādoy/
معنی: منسوب به راد، نام موبد بزرگ زمان، یزگرد سوم ساسانی
رادوین /rādvin/
معنی: راد = جوانمرد + وین (پسوند تصغیر)، ۱- جوانمرد کوچک؛ ۲- مجاز از راد و جوانمرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۸۴
رادین /rādin/
معنی: آزادوار، آزاده، به مانند آزاده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۲۳۴
رازبین /rāz bin/
معنی: بیننده راز، واقف به اسرار نهانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رازدار /rāz dār/
معنی: آن که اسرار را افشا نمیکند، راز نگهدار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رازمهر /rāz mehr/
معنی: راز = نهانی، سِر، رمز + مهر = مهربانی و محبت ۱- محبت و مهربانی نهانی؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رازی /rāzi/
معنی: منسوب به ری، اهل ری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵
پیشینه تاریخی: ابوبکر محمّد ابن زکریای رازی: [۲۵۱-۳۱۳ قمری] پزشک، فیلسوف، شیمیدان و فیزیکدان ایرانی، از مردم ری، دارای حدود ۲۰۰ کتاب و رساله در رشتههای مختلف به زبان عربی، از جمله اَلحاوی، طبُّ المُلوکی و طبُّ المنصوری، احتمالاً کاشف الکل و اسید سولفوریک
رازیار /razyar/
معنی: رازیار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷
راستین /rāstin/
معنی: حقیقی، واقعی، راست قامت
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۹۳
رامبد /rāmbod/
معنی: رام + بد /-bod/ (پسوند نگهبان و مسئول)، ۱- رئیس رامشگران؛ ۲- آرامش دهنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲۴
رامپور /rāmpur/
معنی: فرزند رام، ناحیه ای در اوتارپرادش هند
رامتین /rāmtin/
معنی: رامسین، رامین، ۱- نوازنده؛ ۲- سازنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۹۳
پیشینه تاریخی: نام شخصی که واضع چنگ بوده
رامسین /rāmsin/
معنی: گونهی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۴
رامشگر /rāmešgar/
معنی: خواننده، خنیاگر، مطرب
رامشین /rāmšin/
معنی: نوازنده و مطرب، نام روستایی در نزدیکی سبزوار
رامفر /rāmfar/
معنی: رام = آرام + فر = شکوه و جلال، ۱- شکوه و جلالِ آرام؛ ۲- مجاز از ویژگی پسری که آرام است و دارای شکوه و جلال می باشد؛ ۳- مجاز از متین و با وقار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رامک /rāmak/
معنی: رام +ک (تصغیر)، مصغر رام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۳
رامن /rāman/
معنی: رامش
رامند /rāmand/
معنی: نام نوایی و لحنی در موسیقی ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ) از روستاهای خارج از محوطه ی بخارا در عهد رودکی؛ ۲) یکی از بخش های شهرستان بوئین زهرا در استان قزوین.
رامی /rāmi/
معنی: منسوب به رام، دلنشین، صورت برج قوس
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۲
رامیاد /rāmyād/
معنی: ۱- مطیع؛ ۲- از واژههای ایران باستان به معنی بنده و دوستدار اهورامزدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲
رامیار /rāmyār/
معنی: رمیار، رمه یار، چوپان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۲۰
رامیان /rāmiyān/
معنی: نام رود و بخشی از شهرستان گنبد کاوس
رامین /rāmin/
معنی: رام، رامتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲۸۷۳
پیشینه تاریخی: نام عاشق ویسه، این کلمه در بعضی منابع مرکب از «رام» به معنی طرب و «ین» و در کل به معنی طربناک است
راهبر /rāhbar/
معنی: بلد راه، بلد، راهنما.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راهجو /rāh ju/
معنی: ۱- بلد راه، راه شناس؛ ۲- مجاز از چاره جو؛ تندرو، تیزتک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راهوار /rāhvār/
معنی: مجاز از چابک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راهوی /rāhoy/
معنی: منسوب به راه، راهی، از الحان موسیقی قدیم
راهی /rāhi/
معنی: رونده، مسافر، بنده
راوند /rāvand/
معنی: ریواس، گیاهی از تیره ترشکها، نام شهری نزدیک کاشان
راویز /rāviz/
معنی: نام درختی معروف به اشترخار یا اشترغار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رایان /rāyān/
معنی: اسم کوهی در حجاز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۹۲۶
رایبد /rāybod/
معنی: به ضم ب، دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۷
رایکا /rāikā/
معنی: ریکا، به معنی پسر، محبوب و مطلوب. ریشه این اسم گیلکی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۸
رایمند /rāymand/
معنی: رای + مند (پسوند دارندگی)، ۱- صاحب رأی، با تدبیر، عاقل، خردمند؛ ۲- آن که عزم و قصد کاری دارد؛ عزم کننده، قصد کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۸
راین /rāyen/
معنی: نام شهری در شهرستان کرمان در استان کرمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رایین /rāi’n/
معنی: رائین
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۴
رائین /rā’in/
معنی: نام بلوک و قصبهای است در جنوب شرقی کرمان بین این شهر و بلوک ساردوئیه و قصبه خبیص در شمال آن قرار گرفته است
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۸
رخام /roxām/
معنی: سنگ سپید و نرم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رزمآرا /razm ārā/
معنی: جنگجویی که در جنگ هنرنمایی میکند، جنگجویِ زبردست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رزمجو /razm ju/
معنی: ۱- جنگجو؛ ۲- مجاز از دلیر و شجاع.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رزمهر /raz mehr/
معنی: نام پسر سوخره سردار جنگی در ایرانِ باستان و اصل آن زَرمهر است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رزمیار /razmyār/
معنی: ۱- رزمنده، یاری کننده در جنگ؛ ۲- مجاز از شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رزمین /razmin/
معنی: ۱- منسوب به رزم، جنگی؛ ۲- مجاز از شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رزوان /razvān/
معنی: رَزبان، در قدیم به معنی باغبان بویژه نگهبان باغ انگور.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۶
رسا /re(a)sā/
معنی: ۱- ویژگی صدایی که به وضوح قابل شنیدن است، موزون و بلند، آنچه به راحتی قابل درک است، بلیغ؛ ۲- مجاز از رشید و خوش قد و قامت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۸۸
رستار /rastār/
معنی: نجات یافته، رها شده
رستگار /rast(e)gār/
معنی: ۱- رها، خلاص؛ ۲- نجات یافته.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۴۴
رستهم /rostahm/
معنی: رستم
رشتاک /raštāk/
معنی: رستاک، شاخهای که از بیخ درخت بر آمده و راست رسته باشد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رنگین /rangin/
معنی: رنگارنگ، پرنقش و نگار
رهاد /rahād/
معنی: مسافر، سیاح، جهانگرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱
رهام /rohām, rohhām/
معنی: ۱- در شاهنامه پهلوان ایرانی، نام پسر گودرز که در جنگ یازده رخ کشته شد؛ ۲) در شاهنامه از سرداران بهرامگور در جنگ با خاقان چین؛ ۲- در عربی به معنی پرندهای که شکار نکند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷۸۶
رهان /rahān/
معنی: رهنده، رهاشونده
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۷
پیشینه تاریخی: نام پهلوانی در داستان سمک عیار.
رهاو /rahāv/
معنی: نغمه و آهنگی از موسیقی قدیم، راهوی
رهبان /rahbān/
معنی: ۱- محافظ راه، نگهبان راه؛ ۲- مجاز از راهنما، اگر رُهبان عربی باشد به معنی آن که در ترس از خدا مبالغه کند، زاهد، ترسا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رهبر /rahbar/
معنی: پیشوا، راهنما، مرشد، امام
رهبین /rahbin/
معنی: راه بین ۱- در قدیم مجاز از دانا، عارف، آگاه از حقایق امور. ۲- راه نما، رهبر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رهنما /rahnamā/
معنی: راه نما، بلد راه، دلیل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رهنورد /rahnavard/
معنی: راه رونده، تند رونده، پیک
رهور /rahvar/
معنی: ۱- راهوار؛ ۲- مجاز از چابک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رهیاب /rah yāb/
معنی: راه یاب، آن که به جایی یا مقصودی راه پیدا می کند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رهیار /rahyār/
معنی: دارندهی راه، راه شناس، راه نما.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روان /ravān/
معنی: جان، روح، حیات، زندگی
روانبخش /ravānbaxš/
معنی: روحبخش، روح القدس، از صفات خداوند
روانمهر /ravān mehr/
معنی: روان = جان، روح + مهر= محبت، دوستی، مهربانی ۱- ویژگی کسی که دارای جان و روح مهربان است؛ ۲- کسی که روح و جانش با محبت و دوستی آمیخته است؛ ۳- مجاز از دوستدار و مهربان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روح پرور /ruhparvar/
معنی: پرورش دهنده روح، مفرح
روحی /ruhi/
معنی: منسوب و وابسته به روح
رودک /rudak/
معنی: رود= فرزند به ویژه پسر+ ک/-ak/ (پسوند تحبیب و نسبت)، ۱- پسر دوست داشتنی و محبوب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نامِ مَعبر کوهستانی بسیار خطرناکی در انتهای رشتهکوههای فارس، بر سر راه کازرون و بوشهر.
رودین /rudin/
معنی: رود = فرزند به ویژه پسر + ین (پسوند نسبت) مجاز از فرزند پسر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳
روزبان /ruzbān/
معنی: در قدیم به معنی آن که در درگاه کاخ شاه پاسبانی میکرد، دربانِ کاخ شاه، نگهبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روزبه /ruzbeh/
معنی: مجاز از خوشبخت، سعادتمند، بهروز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۴۲
روزبهان /ruzbehān/
معنی: روزبه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: روزبهان بقلی: (= ابومحمّد) از عارفان [قرن۶ و ۷ هجری] عارفِ معروف به شیخ شَطّاح. کتاب عرفانی عبهرالعاشتین از آثار اوست.
روزمهر /ruz mehr/
معنی: مجاز از مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روشن مهر /rošan-mehr/
معنی: خورشیدِ درخشان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روهان /rohan/
معنی: نیک سیرت و پارسا، زاهدان دین زرتشت را گویند، مرکب از روه به معنای سیرت نیک + پسوند نسبت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹
رویین تن /rueen-tan/
معنی: ۱- مجاز از دارای بدنی که سلاح بر آن کارگر نباشد؛ ۲- در قدیم به معنی دارای بدنهای از روی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در شاهنامه اسفندیار که طبق روایات ملی به دست زرتشت رویین تن گردید و پیروزی ها یافت
اسم پسر با ر اوستایی
راتین /rātin/
معنی: رادترین، دادگر و بخشنده ترین.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۱
رایش /rāyeš/
معنی: پسر زادشم
رپیتون /rapitvan/
معنی: گاه نیمروزی
رتوشتر /ratuštar/
معنی: برادر بزرگ اشو زرتشت
رتوناک /ratunāk/
معنی: دارای بزرگی و سروری، یکی از بزرگان هخامنشی
رستان /rastān/
معنی: رستان یعنی رها و آزاد، اسم پسر فارسی اصیل ایرانی، از ریشه “رستن” به معنی رهیدن، بزرگمنش، متعالی، قدرتمند
رشنان /rašnān/
معنی: ۱- در اوستایی منسوب به رَشن که در آئین زرتشتی فرشتهی عدالت است و به معنی عادل و دادگر میباشد؛ ۲- در فارسی رَشن = رش و باران + ان (پسوند نسبت)، منسوب به رَشن و رَش، منتسب به باران (اندک)؛ ۳- مجاز از با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رشنو /rašnu/
معنی: ایزد دادگری و آزمایش
رنگوشتر /ranguštar/
معنی: نام برادر بزرگ اشوزرتشت
روشاک /rošāk/
معنی: از سرداران مبارز در برابر اسکندر
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر
ریکا /rikā/
معنی: دخترانه، محبوب، معشوق، به لهجه مازنی یعنی پسر، مقابل کیجا، دختر
ریوند /reyvand/
معنی: میوه ریواس
ریونیز /rivniz/
معنی: ریو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پسرکیکاووس و داماد طوس
اسم پسر با ر در شاهنامه
رادبرزین /rād-barzin/
معنی: جوانمردِ بلند مرتبه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: یکی از نجبای ایرانیان معاصر بهرام گور ساسانی.
رادفرخ /rādfarrox/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام آخورسالار هرمز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از یاران هرمز
رام /rām/
معنی: ۱- مأنوس، خوگیر، الفت گرفته؛ ۲- موافق، سازگار؛ ۳- شاد و خوشحال، رامی، رامین؛ ۴- در قدیم و (در گاه شماری روز بیست و یکم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رام برزین /ram barzine/
معنی: آتش رام شده، نام یکی از آتشکده های قدیم ایران.
پیشینه تاریخی: موبدی که مزدک منشور ولیعهدی انوشیروان را بدون سپرد
رامان /rāmān/
معنی: ۱- رام + ان (پسوند نسبت)، منسوب به رام
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۷۸
پیشینه تاریخی: نام ناحیهای است در شهرستان اهواز
رای /Raí /
معنی: راجه و پادشاه هند
پیشینه تاریخی: لقب پادشاه هند
رستم /rostam/
معنی: ۱- کشیده بالا، بزرگ تن، قوی اندام؛ ۲- در فارسی باستان، گاتها و دیگر بخشهای اوستا به معنی دلیر و پهلوان؛ ۳-در قدیم مجاز از مرد شجاع و نیرومند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۵۰۹
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) پهلوان داستانی ایران، فرزند زال و رودابه که ۶۰۰ سال زندگی کرد. در هنگام زاده شدن چنان درشت بود که به اندرز سیمرغ پهلوی مادرش را شکافتند و او را بیرون آوردند. او با دشمنان ایران، دیوان و جادوان جنگهای بسیار کرد و همیشه پیروز بود. سرانجام بر اثر توطئهی نابرادریاش کشته شد؛ ۲) نام چند تن از فرمانروایان باوندی که هویت و دوران فرمانروائیشان به طور دقیق معلوم نیست؛ ۳) نام سه تن از اتابکان لُر کوچک. رستم اول: اتابک [۸۷۳ قمری به بعد]؛ رستم دوم: اتابک [۸۷۳ قمری به بعد]؛ رستم سوم: اتابک [۹۴۹ قمری به بعد]. دوران فرمانروایی هیچکدام مشخص نیست.
رشنواد /rašnavād/
معنی: راستگویی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام سپهسالار همای چهرآزاد و مادر بهمن.
رهنمون /rahnemun/
معنی: راهنما، هادی
پیشینه تاریخی: بزرگمهر
رویین /ruiyn/
معنی: مجاز از سخت و محکم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۵
پیشینه تاریخی: در شاهنامه پسر پیران ویسه که در جنگ یازده رخ به دست بیژن کشته شد.
ریو /rio/
معنی: ریونیز، بی ریا، از سرداران ایرانی از نژاد زرسپ
پیشینه تاریخی: از سرداران ایرانی از نژاد زرسپ – داماد طوس – پسر کاووس
اسم پسر با ر کردی
رابین /rābin/
معنی: معتمد
راژان /rāžān/
معنی: خوابیدن، جنبیدن گهواره
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۳
پیشینه تاریخی: روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه.
راژور /rāžvar/
معنی: ۱- جای بالا در مجلس؛ ۲- حاکم، فرمانروا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روچیار /ručyār/
معنی: روجیار، آفتاب، زمانه، روزگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روژمان /ružmān/
معنی: ۱- مانند روز؛ ۲- اندیشه چون روز؛ ۳- مجاز از اندیشه ی روشن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۷
روژهات /ruž hāt/
معنی: ۱- روزِ آمد؛ ۲- روزها؛ ۳- مجاز از روز پرخیر و برکت و مبارک.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۳
اسم پسر با ر عربی
راجی /rāji/
معنی: امیدوار
راحم /rāhem/
معنی: رحمت آورنده، دل سوزاننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رادف /rādef/
معنی: پیروی کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راسخ /rāsex/
معنی: استوار، پابرجا، مقاوم
راسم /rāsem/
معنی: ۱- (صفت از رسم) رسم کننده، نقش کننده؛ ۲-آب روان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳
راشد /rāšed/
معنی: ۱- آن که در راه راست است؛ ۲- مجاز از دیندار، متدین
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۶۱
پیشینه تاریخی: لقب ابو جعفر منصور، خلیفهی عباسی [۵۲۹-۵۳۰ قمری] که بر اثر لشکر کشی غیاثالدین مسعود سلجوقی از بغداد گریخت و در راه اصفهان به دست فدائیان اسماعیلی کشته شد.
راشن /rāšen/
معنی: ۱- آرامنده؛ ۲- ثابت و برجای؛ ۳- انعام، پاداش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راضی /rāzi/
معنی: خوشنود، خوشدل
راغب /rāqeb/
معنی: دارای میل و رغبت به چیزی یا کسی، مایل، خواهان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۴
پیشینه تاریخی: حسن به ابن محمّد، راغب اصفهانی: [قرن۴ و۵ هجری] فقیه و ادیب ایرانی، مؤلف تفسیر قرآن، مفردات الفاظ القرآن، اَلذَریعه اِلی مکارِمُ الشریعه که به نام اَلنَّوادِر به فارسی ترجمه شده است.
رافتالله /ra’fatollāh/
معنی: مهربانی خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رافد /rāfed/
معنی: اسم فاعل رَفَد، ۱- یاور، یاریگر؛ ۲- قائم مقام پادشاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رافع /rāfe‛/
معنی: ۱- رفع کننده، از میان برنده و نابود کننده؛ ۲- برپا دارنده، بلند کننده؛ ۳- آورنده، رساننده؛ ۴- از نام ها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۰
پیشینه تاریخی: رافع بن هرثمه [قرن سوم قمری]، سردار عرب در خراسان؛ ابتدا در دربار طاهریان بود. پس از قدرت یافتن یعقوب لیث و گرفتن نیشابور به او پیوست. هنگامیکه خلیفه خراسان را به محمدبن طاهر داد رافع نایب او شد و توانست طبرستان را بگیرد امّا پس از آنکه خلیفه با عمرولیث آشتی کرد و خراسان را دوباره به او داد رافع به ری رفت و با جمع آوری لشکری به جنگ با عمرولیث شتافت. در این جنگ شکست خورد و کشته شد.
راکع /rāke‛/
معنی: رکوع کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
راهب /rāheb/
معنی: عابد مسیحی، گوشه نشین
راوی /rāvi/
معنی: ۱- نقل کنندهی حدیث و حکایت؛ ۲- در قدیم به معنی آن که شعر شاعری را در بارگاه حاکمان یا در بازار برای مردم میخوانده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رائد /rā’d/
معنی: ۱- جوینده و خواهنده؛ ۲- پیام آور؛ ۳- مجاز از پیش رو و راهنما.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۸
رائف /rā’ef/
معنی: مهربان، بسیار مهربان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۴
ربیع /rabi‛/
معنی: ۱- فصل اول سا ل، بهار؛ ۲- در گاه شمار نام دو ماه از سال قمری؛ ۳- در تصوف به معنی مقام بسطت در قطع مسافت سلوک
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۳۹
پیشینه تاریخی: ابن احمد اخوینی (یا اجوینی) نجاری مکنی [کنیه او] به ابوبکر یا ابو حکیم، شاگرد ابوبکر محمّد ابن زکریای رازی و مؤلف هدایهالمتعلهین فی طب.
رجب /rajab/
معنی: ترسیدن، بزرگ داشتن، شرم نمودن
رحمان /rahmān/
معنی: ۱- مهربان و بخشاینده (صفت خاص خداوند)؛ ۲- از نامهای خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۳۹۹
پیشینه تاریخی: نام سورهی پنجاه و پنجم قرآن کریم دارای هفتاد و هشت آیه.
رحمانعلی /rahmānali/
معنی: مورد بخشش علی
رحمت /rahmat/
معنی: ۱- دلسوزی و مهربانی؛ ۲- مهربانی و بخشایندگی و عفو مخصوصِ خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۸۱۲
رحمتعلی /rahmatali/
معنی: بخشش علی
رحیل /rahil/
معنی: عزیمت، راه افتادن
رحیم /rahim/
معنی: بسیار مهربان، مهربانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱۱۵۱
پیشینه تاریخی: از نامها و صفات خداوند.
رحیم الله /rahimollah/
معنی: مورد مهر خداوند
رزاق /razzāq/
معنی: ۱- روزی دهنده؛ ۲- از نام های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۱۹
رسام /rassām/
معنی: در قدیم به معنی رسم کننده، طراح، نقاش.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۰
رسول /rasul/
معنی: ۱- پیغمبر خدا؛ ۲- در قدیم به معنی آنکه از طرف کسی برای بردن پیغام فرستاده میشود، پیک، قاصد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۱۸۶۴
پیشینه تاریخی: رسول الله پیامبر اسلام(ص).
رشاد /rašād/
معنی: به راه راست بودن، هدایت یافتن، رستگاری.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۲
رشحه /rašhe/
معنی: قطره، چکه آب
رشید /rašid/
معنی: ۱- دارای قامت بلند و متناسب، بلند و متناسب؛ ۲- شجاع، دلیر؛ ۳- از نامها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۷۰۷
رشیدالدین /rašidoddin/
معنی: رشد یافته و بالنده در امور دین، صاحب رأی و عقیده در دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱- رشیدالدین فضل الله: [۶۴۵-۷۱۸ قمری] وزیر، پزشک و مورخ ایرانی، از مردم همدان، وزیر غازان خان و الجایتو، مؤلف جامعالتواریخ، در تاریخ عمومی و بنیانگذار ربع رشیدی. همراه پسرش، به فرمان ابوسعید بهادرخان کشته شد؛ ۲- رشیدالدین محمّد (= رشید وطواط) [حدود ۴۸۰-۵۷۳ قمری] شاعر و ادیب ایرانی، مؤلف حدائقُ السِحر.
رضا /rezā/
معنی: رضا:در لغت به معنای راضی شدن، رضایت و رضوان آمده است همچنین لقب امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) است، در اصطلاح عرفا، رضا از مقامات عرفانی است که بعد از مقام توکل قرار دارد و آن مقام کسی است که راضی به خواسته حق تعالی است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۹۳۴۸
پیشینه تاریخی: امام رضا (ع) در عصر مأمون عباسی بعنوان انتقال خلافت به او به شهر مرو در ایران دعوت شد که درایت و برخورد حکیمانه او با نقشه های پنهانی مأمون و ملازمانش همه حقایق پشت پرده را بر ملا ساخت و ماهیت منافقانه حکومت مأمون را برای افکار عمومی روشن نمود و سرانجام به زهر نفاق مأمون عباسی شهید و در مشهد خراسان بخاک سپرده شد.
رضا علی /rezā-ali/
معنی: مرکب از نامهای رضا و علی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳۴۴
رضاقلی /rezāqoli/
معنی: غلام رضا: بنده رضا
رضی الدین /raziy(y)oddin/
معنی: پسندیدهی آیین و دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱- رضیالدین استرآبادی [قرن ۷ هجری] زبان شناس ایرانی، مؤلف شرح کافیه و شرح شافیه؛ ۲- رضیالدین نیشابوری [قرن۶ هجری] فقیه، شاعر و نویسندهی ایرانی، مؤلف مکارم الاخلاق؛ ۳- رضیالدین آرتیمانی، شاعر و عارف عهد صفوی. + ن.ک. آرتیمان.
رعد /raed/
معنی: ۱- در فیزیک صدای حاصل از تخلیهی الکتریکی بین دو قطعه ابر و پژواکهای متوالی آن، تندر؛ ۲- سورهی سیزدهم از قرآن کریم دارای چهل و سه آیه.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۴
رفیع /rafie/
معنی: ۱- افراشته، مرتفع، بلند؛ ۲- مجاز از با اهمیت، ارزشمند، عالی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۰۱
پیشینه تاریخی: نام شهری در شهرستان دشت آزادگان، در استان خوزستان.
رفیع الدین /rafieoddin/
معنی: بلند پایه در دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رقیب /raqib/
معنی: ۱- آن که میکوشد در به دست آوردن امتیازی، از یک یا چند نفر پیشی بگیرد، آن که با یک یا چند نفر درباره ی موضوعی واحد رقابت می کند؛ ۲- هریک از دو شخصی که در زمان واحد به شخص سومی عشق می ورزند؛ ۳- (در قدیم) نگهبان، نگهبان و مراقب شاه زادگان و زنان و مردان جوان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
رکن الدین /roknoddin/
معنی: پایه و اساس دین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۴
پیشینه تاریخی: ۱- یوسف شاه دوم: ملقب به رکنالدین اتابک [۷۲۰-۷۴۵ قمری]؛ ۲- رکنالدین خورشاه: آخرین رهبر [۶۵۳-۶۵۴ قمری] اسماعیلیان الموت، که به هلاکوخان تسلیم شد و او را در راه مغولستان کشتند؛ ۳- رکنالدین سام: [قرن ۶ هجری] بنیانگذار سلسلهی اتابکان یزد؛ ۴- رکنالدین کرت: [۶۷۷- ۶۸۲ قمری] شاهی از سلسلهی آل کرت، که غور و قندهار را گشود؛ ۵) رکنالدین مبارک خواجه: امیر قراختایی کرمان [۶۳۳-۶۴۸ قمری] پسر براق حاجب، که به دست جانشینش کشته شد.
رمضانعلی /ramazānali/
معنی: ترکیبی از رمضان + علی
رهام الدین /rehāmoddin/
معنی: ۱- بارانِ دین؛ ۲- مجاز از نعمت و بخشش دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
روح الامین /ruholamin/
معنی: جبرائیل، روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست و خطاب امین از آن یافته که از آنچه از کلام جناب الهی مسموع میکرد به عینه پیش پیامبر اسلام(ص) ادا مینمود
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۲
روح الله /ruhollāh/
معنی: روح و روان خدا، لقب حضرت عیسی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸۱۶۱
پیشینه تاریخی: لقب حضرت عیسی(ع)، [در قرآن کریم چندین جا اشاره شده که عیسی از نفحهی روح الهی و یا تمثیل روح (جبرئیل) بر مریم بوجود آمده است
روحالدین /ruhoddin/
معنی: روان دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۶
ریاض /riyāz/
معنی: جمع رَوضَه، روضه ها، باغ ها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴۱
پیشینه تاریخی: شهر، پایتخت کشور عربستان صعودی
ریان /riyān/
معنی: سیراب ضد عطشان؛ شاخههای سبزِ نرم.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۵
رئوف /ra’uf/
معنی: مهربان
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۳۸
اسم پسر با ر در سایر ریشه ها
رابرت /rābert/
معنی: پرنده نهایی، پیروز، فاتح، روبرت
ریشه: انگلیسی
رافی /rāfi/
معنی: مخفف رافائل، در فارسی منسوب به راف به معنای می، شراب
ریشه: ارمنی
راگا /rāgā/
معنی: نغمه، سرود
ریشه: هندی
رامایانا /rāmāyānā/
معنی: نام حماسه هند
ریشه: هندی
راوش /rāvaš/
معنی: زاوش و زواش و به معنی مشتری
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸
پیشینه تاریخی: این کلمه اصلاً یونانی میباشد و از « زوس »zeus (خدای بزرگ) مشتق شده است
رایموند /rāymond/
معنی: نگهبان عاقل
ریشه: انگلیسی
رهی /rahi/
معنی: رونده، روان، غلام، بنده، مسافر
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴
پیشینه تاریخی: رهی معیری شاعر مشهور معاصر
روبیک /rubik/
معنی: نام یکی از هنرمندان ارمنی
ریشه: ارمنی
روت /rot/
معنی: دوستانه
ریشه: عبری
رودس /rodes/
معنی: به معنی گل، نام جزیره ای در جنوب غربی آسیای صغیر
ریشه: عبری
رونالد /ronāld/
معنی: شایسته تحسین و آفرین
ریشه: انگلیسی
سلام اسمی که به سارا بیاد؟ خودمون مد نظرمون نیما
اسم پسر که به دانیال بیاد
اسماشون عالی بود
سلام یه اسم که به هلنا و رهان بیاد (اسم پسر باشه)
عالیییی