اسم پسر با د؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف د شروع می‌شود

فهرست کامل نام‌ و اسم پسر با د (دال) شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، ترکی، عبری و …).

اسم پسر با د

لیست اسامی دخترانه

لیست اسامی پسرانه

اگر به هر دلیلی به دنبال اسم پسر با د (دال) می‌گردید ما در این مطلب گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف د آغاز می‌شوند را جمع‌آوری کرده‌ایم. نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است.

 

اسم پسر با د

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با د:

داتیس | دادفر | دادمهر | دارا | داریا | داریوش | دانا | دامون | دانیال | داوود | داوید | دایان

 

اسم پسر با د فارسی

داتیس /dātis/

معنی: سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی، وی نیز پدر هرماتیز از فرماندهان سواره نظام خشایارشاست.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۶


دادار /dādār/

معنی: ۱- خالق و آفریدگار، آفریننده؛ ۲- از نام‌های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادالله /dādallāh/

معنی: عطیه و بخشش خداوند


دادایزد /dād’eezad/

معنی: عدل خداوند، خداداد


دادآفرید /dād āfarid/

معنی: ۱- از داد آفریده شده؛ ۲- از نام‌های خداوند؛ ۳- در موسیقی از الحان قدیم موسیقی ایران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادآفرین /dād āfarin/

معنی: ۱- در قدیم به معنی پدید آورنده‌ی عدالت؛ ۲- مجاز از خداوند؛ ۳- (در موسیقی ایرانی) دادآفرید، از الحان قدیم موسیقی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادآور /dād āvar/

معنی: ۱- دادور، دارای عدل و داد؛ ۲- از نام‌های خداوند، دادار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادبخش /dād baxš/

معنی: ۱- عادل، دادگر؛ ۲- مجاز از خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادبک /dādbak/

معنی: رئیس قضات، متصدی عدلیه


دادبه /dād beh/

معنی: ۱- دارنده‌ی بهترین داد، عدل، داوری، دادگری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: دادبه (در منابع عربی) یا روزبه نامِ عبدالله ابن مقفع نویسنده و مترجم مشهور قرن ۲ هجری (مترجم کلیله و دمنه) قبل از پذیرفتن آئین اسلام.


دادبین /dād bin/

معنی: حق بین، نگرنده از روی عدل و داد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام حکیمی پارسی در عهد پادشاهان پیشدادی.


دادفر /dād far/

معنی: دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادفروز /dādforuz/

معنی: فروزنده عدل و داد، عادل


دادفرین /dādāfarin/

معنی: نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی


دادگر /dādgar/

معنی: ۱- آن که به عدالت رفتار میکند، عادل؛ ۲- خداوند، پادشاه عادل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب انوشیروان پسر قباد پادشاه ساسانی.


دادمهر /dād mehr/

معنی: عدالت دوست
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۴
پیشینه تاریخی: نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.


دادور /dādvar/

معنی: ۱- دادگر؛ ۲- مجاز از قاضی؛ ۳- از نام‌های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳


دادوند /dādvand/

معنی: معتدل، منسوب به داد


دارا /dārā/

معنی: ۱- برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده‌ی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ ۲- در قدیم مجاز از خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۶۹
پیشینه تاریخی: در شاهنامه آخرین شاه ایران از سلسله‌ی کیانی، پسر و جانشین داراب و برادر اسکندر، چون اسکندر از پرداخت خراج مقرر به دارا خودداری کرد، میانشان جنگ در گرفت، دارا شکست خورد و در حین فرار به دست دو تن از خدمتکارانش کشته شد.


داراب /dārāb/

معنی: دارنده
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۳۲
پیشینه تاریخی: در شاهنامه شاه ایران از سلسله‌ی کیانی، پسر بهمن و همای، که مادرش او را در شیرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و با دختر فیلقوس پادشاه روم ازدواج کرد، ولی بعداً او را نزد پدرش بازگرداند. اسکندر (ذوالقرنین) از این ازدواج زاده شد. سپس داراب با زن دیگری ازدواج کرد و او پسری آورد به نام دارا که جانشین داراب شد؛ ۲) داراب نام شهرستانی در جنوب شرقی استان فارس.


دارات /dārāt/

معنی: شان، شکوه و عظمت


داراشکوه /dārašokuh/

معنی: دارنده شکوه و عظمت، از شاهزادگان هندی


داران /dārān/

معنی: دنیا و آخرت


دارنوش /dārnuš/

معنی: نام یکی از وزیران بخت نصر


داریا /dāriyā/

معنی: در پارسی باستان به معنی دارنده، دارا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۱


داریان /dāriyān/

معنی: در گویش شوشتری داریون و منسوب به دارا
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۵
پیشینه تاریخی: ۱) نام شهری در شیراز در استان فارس؛ ۲) نام شهری در شوشتر که احداث آن را به دارا (داریوش) نسبت می دهند و آب کارون را به مزارع و باغ های میاناب می برد؛ ۳) نام دو روستا در شهرستان های پاوه و شبستر


داریاو /dāriyāv/

معنی: نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکی ها


داریس /dāris/

معنی: صورتی دیگر از کلمه داریوش به معنی دارنده‌ی نیکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دارینوش /dārinuš/

معنی: نام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است


داریوش /dāruš/

معنی: دارا، دارای، داراب و به معنی دارنده‌ی نیکی (بهی)
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۵۵۳
پیشینه تاریخی: نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ی هخامنشی. ۱) داریوش اول: معروف به داریوش بزرگ (کبیر) [۵۲۱-۴۸۶ پیش از میلاد] پسر ویشتاسپ؛ که به یاری بزرگان پارسی گوماتا را دستگیر کرد و خود به پادشاهی نشست. ۲) داریوش دوم: [۴۲۴- ۴۰۴ پیش از میلاد] فرزند نامشروع اردشیر اول، او اسپارت را بر ضدّ آتن به جنگ واداشت. ۳) داریوش سوم: [۳۳۶- ۳۳۰ پیش از میلاد] که در زمان او اسکندر به ایران تاخت و او را شکست داد. او در جریان فرار به دست کسانش کشته شد.


داشاب /dāšāb/

معنی: هدیه، داد و دهش و چیزی به مردم دادن


دامور /dāmur/

معنی: آواز نرم و لطیف


دانا /dānā/

معنی: دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۹۵


دانا دل /danā-del/

معنی: مجاز از آگاه و عارف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دانش /dāneš/

معنی: علم، مجموعه‌ی اطلاعات یا آگاهی‌ها درباره‌ی یک پدیده که از طریق آموختن، تجربه یا مطالعه به دست می‌آید.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۵۶


دانشگر /dānešgar/

معنی: دانا، عالم، دانشمند


دانشور /dānešvar/

معنی: دانش + ور (پسوند دارندگی)، دارای علم و دانش، دانشمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶


دانشیار /dānešyār/

معنی: کسی که دانش یار اوست، آنکه دانش یاری اش نماید


داننده /dānande/

معنی: ۱- دارنده‌ی علم و توانایی، دانا؛ ۲- در قدیم به معنی استاد، ماهر حاذق، واقف و آگاه به امری.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دانوش /dānuš/

معنی: ودانوش، نام شخصی در داستان وامق و عذرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۱


دانیار /dānyār/

معنی: دان (بن مضارع)= دانستن، مجاز از آگاهی و دانش + یار (پسوند دارندگی) ۱- دارنده ی دانش و آگاهی؛ ۲- مجاز از آگاه و دانشیار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳۲


داو /dāv/

معنی: هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می‌کنند، قاضی، خداوند


داور /dāvar/

معنی: ۱- حَکَم؛ ۲- (در حقوق) قاضی؛ ۳- مجاز از خداوند، پادشاه، حاکم.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۰۷


داوران /dāvarān/

معنی: منسوب به داور


دایا /dāyā/

معنی: ۱- زر سرخ و طلا؛ ۲- در عربی به معنی ذَهب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دبیر /dabir/

معنی: نویسنده، منشی، کاتب


درخش /doraxš/

معنی: روشنی، فروغ


درخشش /deraxšeš/

معنی: درخشیدن، پرتو افکندن


درود /dorud/

معنی: ۱- ستایش، ثنا؛ ۲- سلام و آفرین، سلام و آفرین بر تو (شما) باد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


درویش /darviš/

معنی: فقیر، تهیدست، گوشه نشین، صوفی


دریا دل /daryā-del/

معنی: ۱- مجاز از شجاع و قوی؛ ۲- دارای بردباری و گذشت و وارستگی و آزاد منشی؛ ۳- در قدیم به معنی بخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دستان /dastān/

معنی: آهنگ و لحن، داستان، قصه، افسانه
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰
پیشینه تاریخی: لقب زال پدر رستم


دلاور /del āvar/

معنی: ۱- مجاز از شجاع و جنگجو؛ ۲- در قدیم به معنی گستاخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۵۴


دلیر /dalir/

معنی: ۱- مجاز از شجاع، دارای جرأت و جسارت؛ ۲- در قدیم به معنی گستاخ، بی پروا.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۵


دهخدا /dehxodā/

معنی: صاحب و مالک ده


دهقان /dehqān/

معنی: معرب از فارسی دهگان ۱- کشاورز، مالکِ ده؛ ۲- در قدیم به معنی مجاز از ایرانی؛ ۳- مجاز از زرتشتی؛ ۴- در قدیم به معنی مجاز از هر یک از دانایان و راویان تاریخ و اساطیر ایران؛ ۵- بزرگ و حاکم ولایت.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۸


دهگان /dehgān/

معنی: فرمانده ده تن سرباز


دوست محمد /dustmohammad/

معنی: دوستدار محمد


دوستار /dustār/

معنی: دوست دار، دارای علاقه، علاقه‌مند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دوستدار /dust dār/

معنی: دوستار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دوستعلی /dostali/

معنی: دوستدار علی


دولت /dolat/

معنی: اقبال، نیکبختی


دولتشاه /dolatšāh/

معنی: دارای اقبال شاهانه


دیانوش /diyānuš/

معنی: از اسامی کهن ایرانی در داستان وامق و عذرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵


دیباج /dibāj/

معنی: دیبا و دیباه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دیدار /didār/

معنی: ملاقات، دیدن یکدیگر، دیدن، (در تصوف) مشاهده، مجاز از چهره، روی و چشم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۳


دینبه /din beh/

معنی: ۱- دینِ بهتر، کیش و آیینِ برتر؛ ۲- در قدیم به معنی دین زرتشتی؛ ۳- در قدیم به معنی مجاز از زرتشتیان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دیندار /din dār/

معنی: آن که به مبانی دینی اعتقاد دارد و به دستورهای آن عمل میکند، متدین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دینور /dinvar/

معنی: دین + ور (پسوند دارندگی)، دیندار، مؤمن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دینوند /dinvand/

معنی: دین + وند (پسوند نسبت)، متصف به اوصاف دین، دیندار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دینیاد /din yād/

معنی: پای‌بند به مبانی دین و عامل بر دستورهای آن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دینیار /din yār/

معنی: یار و یاور و مددکار دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۸

 

اسم پسر با د اوستایی

داتام /dātām/

معنی: آفریننده و مخلوق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: پسر کامیسار از مردم کاریه حاکم لک و سیری [قسمتی از کاپادوکیه و مجاور کلیکلیه] بعد از اردشیر دوم هخامنشی.


داتامیس /dātāmis/

معنی: استاندار (= ساتراپ) ایرانی کیلیکیه [حدود ۳۶۲ پیش از میلاد] که بر اردشیر دوم شورید و سرانجام کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


داته /dāte/

معنی: دادگری، قانون


دادبان /dādbān/

معنی: نگهبان قانون


دادپویه /dādpuye/

معنی: از شاگردان موبد کیخسرو پور آذرکیوان


دادجو /dād ju/

معنی: ۱- جوینده و خواستار عدالت و دادگری؛ ۲- داد دهنده، دادرس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دادخواه /dādxāh/

معنی: خواستار عدل و داد


دادرس /dādras/

معنی: دادرسنده


دادگون /dādgun/

معنی: قانونی، با عدل و داد


دادنام /dādnām/

معنی: دارای عدالت


دارشاد /dāršād/

معنی: نام پدر خورزاد پارسی


داریو /dāryu/

معنی: داریوش [این واژه با نام «داریو» (روبن داریو، Ruben dario) یکی از شاعران برجسته آمریکای لاتین (اهل نیکاراگوئه) هم آوا و هم نویسه می باشد].
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۱


داژو /dāžu/

معنی: سوخته، داغ، گرم


داماسپ /dāmāsp/

معنی: گونه دیگر جاماسپ


دامان /dāmān/

معنی: دامن کوه و بیابان، بادبان کشتی


دامیار /dāmyār/

معنی: شکاربان، ماهیگیر


دانین /dānin/

معنی: از خاندان های ایرانی


دریز /dariz/

معنی: نام داماد داریوش بزرگ


دسم /dasam/

معنی: فرمانده ده تن سرباز


دماوند /demāvand/

معنی: دارای دمه و بخار، نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران
پیشینه تاریخی: نام سرداری در زمان ساسانیان


دیاکو /diyāko/

معنی: پسر فرورتیش، نخستین شاه ایران [حدود ۷۴۰-۷۰۸ پیش از میلاد] از سلسله‌ی ماد که شهر همدان را به پایتختی برگزید.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۴۰


دیان /dayyān/

معنی: ۱- قاضی، داور، حاکم، پاداش دهنده؛ ۲- یکی از اسما الهی؛ ۳- (در اوستا، dayān) به معنی فرمانده.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۹

 

اسم پسر شاهنامه ای با د

دادبرزین /dadbarzin/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از سرداران بهرام گور


داراپناه /dārāpanāh/

معنی: کسی که خداوند پناه او باشد.
پیشینه تاریخی: از یاران بهرام چوبینه


دارمان /dārmān/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران ارمنی در دوره خسروپرویز


دشمه /dašme/

معنی: مرد بی خیر، یا عام است (منتهی الارب)، آنکه خیری در او نباشد. (از اقرب الموارد)، حقیر و بی قدر و بی خیر (ناظم الاطباء)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از شخصیت‌های شاهنامه، پدر تخوار، نام یکی از مبارزان ایرانی که از نژاد نامور دشمه است.


دمور /damur/

معنی: آواز نرم و آهسته
پیشینه تاریخی: نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب

 

اسم پسر با د لری

دامون /dāmun/

معنی: دشت و صحرا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۲
پیشینه تاریخی: از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان


داوار /davār/

معنی: موطن مادری


درستبا /dorostbā/

معنی: سالم باش


دسبار /desbār/

معنی: از مناطق بختیاری


دلِسپ /delesp/

معنی: ید مهربان، دلپاک

 

اسم پسر با د عربی

داعی /dāei/

معنی: ۱- دعاکننده، دعاگو؛ ۲- دعوت کننده؛ ۳- (در حقوق) دلیل نهایی که باعث اقدام فرد به عملی قانونی یا غیر قانونی می‌شود، غرض.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


داهی /dāhi/

معنی: زیرک، باهوش، تیزفهم


داوود /dāvud/

معنی: محبوب، از پیامبران بنی اسرائیل
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۳۵
پیشینه تاریخی: شاه عبرانیان که شاعر و پیغمبر بود.


داوود رضا /dāvud-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های داوود و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دعبل /deebal/

معنی: ماده شتر نیرومند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: دِعبل خزاعی [۱۴۸-۲۴۶ قمری] شاعر شیعی عرب، که شعرهایی در مدح امام رضا(ع) و در هجو هارون، مأمون و متوکل دارد. آرامگاهش در شوش است.


دها /dahā/

معنی: زیرکی، هوشیاری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


دیار /diyār/

معنی: جمعِ دار، سرزمین، کشور، موطن، زادگاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۱۲

 

اسم پسر با د در سایر ریشه ها

داتان /dātān/

معنی: مربوط به چشم، نام یکی از روسای یهود
ریشه: عبری


دادبرزین /dadbarzin/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از سرداران بهرام گور


دادعلی /dādali/

معنی: داد (فارسی) + علی (عربی)، داده علی (ع)، آن که عدل و دادی چون علی (ع) دارد
ریشه: فارسی – عربی


داراپناه /dārāpanāh/

معنی: کسی که خداوند پناه او باشد.
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از یاران بهرام چوبینه


دارمان /dārmān/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران ارمنی در دوره خسروپرویز


داژیار /dāžyār/

معنی: روزی، قُوت.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


داشلی /dāšli/

معنی: سنگدار
ریشه: ترکمنی


دانیال /dāniyāl/

معنی: قضاوت خدا، یا خدا حاکم من است
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۹۵۵
پیشینه تاریخی: یکی از چهار پیغمبر بزرگ بنی‌اسرائیل [زنده در ۵۴۷ پیش از میلاد] که در روایات اسلامی مخترع «رمل» به شمار می‌رود. در سال ۶۰۵ پیش از میلاد به اسارت به بابل برده شد در آنجا به خاطر پیشگویی‌هایی که کرد شهرت و قدرت یافت.


داوید /dāvid/

معنی: دامنه کوه
ریشه: عبری


داوین /dāvin/

معنی: دامن، دامنه کوه.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۷


دردی /dordi/

معنی: رنج، درد
ریشه: ترکمنی


درفش /de(a)rafš/

معنی: پرچم
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: درفش کاویانی در داستانهای ملی ایران، پرچمی که کاوه از پیشبند چرمین خود ساخت و مردم در زیر آن بر ضدّ ضحاک قیام کردند و بعدها پرچم سلطنتی ایران شد.


دشمه /dašme/

معنی: مرد بی خیر، یا عام است (منتهی الارب)، آنکه خیری در او نباشد. (از اقرب الموارد)، حقیر و بی قدر و بی خیر (ناظم الاطباء)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از شخصیت‌های شاهنامه، پدر تخوار، نام یکی از مبارزان ایرانی که از نژاد نامور دشمه است.


دمور /damur/

معنی: آواز نرم و آهسته
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب


دومان /dumān/

معنی: مه، غبار
ریشه: ترکی


دین محمد /dinmohammad/

معنی: دین (فارسی) + محمد (عربی)، دارای دین محمد (ص)، نام یکی از پادشاهان ازبک
ریشه: فارسی – عربی


دیهیم /deyhim/

معنی: ۱- نوعی گل،‌آذینِ گل؛ ۲- در قدیم به معنی تاج، نوار جواهر نشان که به دور تاج یا به پیشانی می‌بستند؛ ۳- در قدیم به معنی مجاز از پادشاهی و سلطنت.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید