اگر به هر دلیلی به دنبال اسم پسر با د (دال) میگردید ما در این مطلب گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف د آغاز میشوند را جمعآوری کردهایم. نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است.
پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با د:
داتیس | دادفر | دادمهر | دارا | داریا | داریوش | دانا | دامون | دانیال | داوود | داوید | دایان
اسم پسر با د فارسی
داتیس /dātis/
معنی: سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی، وی نیز پدر هرماتیز از فرماندهان سواره نظام خشایارشاست.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۶
دادار /dādār/
معنی: ۱- خالق و آفریدگار، آفریننده؛ ۲- از نامهای خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادالله /dādallāh/
معنی: عطیه و بخشش خداوند
دادایزد /dād’eezad/
معنی: عدل خداوند، خداداد
دادآفرید /dād āfarid/
معنی: ۱- از داد آفریده شده؛ ۲- از نامهای خداوند؛ ۳- در موسیقی از الحان قدیم موسیقی ایران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادآفرین /dād āfarin/
معنی: ۱- در قدیم به معنی پدید آورندهی عدالت؛ ۲- مجاز از خداوند؛ ۳- (در موسیقی ایرانی) دادآفرید، از الحان قدیم موسیقی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادآور /dād āvar/
معنی: ۱- دادور، دارای عدل و داد؛ ۲- از نامهای خداوند، دادار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادبخش /dād baxš/
معنی: ۱- عادل، دادگر؛ ۲- مجاز از خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادبک /dādbak/
معنی: رئیس قضات، متصدی عدلیه
دادبه /dād beh/
معنی: ۱- دارندهی بهترین داد، عدل، داوری، دادگری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: دادبه (در منابع عربی) یا روزبه نامِ عبدالله ابن مقفع نویسنده و مترجم مشهور قرن ۲ هجری (مترجم کلیله و دمنه) قبل از پذیرفتن آئین اسلام.
دادبین /dād bin/
معنی: حق بین، نگرنده از روی عدل و داد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام حکیمی پارسی در عهد پادشاهان پیشدادی.
دادفر /dād far/
معنی: دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادفروز /dādforuz/
معنی: فروزنده عدل و داد، عادل
دادفرین /dādāfarin/
معنی: نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
دادگر /dādgar/
معنی: ۱- آن که به عدالت رفتار میکند، عادل؛ ۲- خداوند، پادشاه عادل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب انوشیروان پسر قباد پادشاه ساسانی.
دادمهر /dād mehr/
معنی: عدالت دوست
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۴
پیشینه تاریخی: نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.
دادور /dādvar/
معنی: ۱- دادگر؛ ۲- مجاز از قاضی؛ ۳- از نامهای خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳
دادوند /dādvand/
معنی: معتدل، منسوب به داد
دارا /dārā/
معنی: ۱- برخوردار از چیزی یا در اختیار دارندهی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ ۲- در قدیم مجاز از خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۶۹
پیشینه تاریخی: در شاهنامه آخرین شاه ایران از سلسلهی کیانی، پسر و جانشین داراب و برادر اسکندر، چون اسکندر از پرداخت خراج مقرر به دارا خودداری کرد، میانشان جنگ در گرفت، دارا شکست خورد و در حین فرار به دست دو تن از خدمتکارانش کشته شد.
داراب /dārāb/
معنی: دارنده
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۳۲
پیشینه تاریخی: در شاهنامه شاه ایران از سلسلهی کیانی، پسر بهمن و همای، که مادرش او را در شیرخوارگی در صندوقی نهاد و به آب انداخت. او وقتی بزرگ شد سلطنت را بازگرفت و با دختر فیلقوس پادشاه روم ازدواج کرد، ولی بعداً او را نزد پدرش بازگرداند. اسکندر (ذوالقرنین) از این ازدواج زاده شد. سپس داراب با زن دیگری ازدواج کرد و او پسری آورد به نام دارا که جانشین داراب شد؛ ۲) داراب نام شهرستانی در جنوب شرقی استان فارس.
دارات /dārāt/
معنی: شان، شکوه و عظمت
داراشکوه /dārašokuh/
معنی: دارنده شکوه و عظمت، از شاهزادگان هندی
داران /dārān/
معنی: دنیا و آخرت
دارنوش /dārnuš/
معنی: نام یکی از وزیران بخت نصر
داریا /dāriyā/
معنی: در پارسی باستان به معنی دارنده، دارا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۱
داریان /dāriyān/
معنی: در گویش شوشتری داریون و منسوب به دارا
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۵
پیشینه تاریخی: ۱) نام شهری در شیراز در استان فارس؛ ۲) نام شهری در شوشتر که احداث آن را به دارا (داریوش) نسبت می دهند و آب کارون را به مزارع و باغ های میاناب می برد؛ ۳) نام دو روستا در شهرستان های پاوه و شبستر
داریاو /dāriyāv/
معنی: نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکی ها
داریس /dāris/
معنی: صورتی دیگر از کلمه داریوش به معنی دارندهی نیکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دارینوش /dārinuš/
معنی: نام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است
داریوش /dāruš/
معنی: دارا، دارای، داراب و به معنی دارندهی نیکی (بهی)
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۵۵۳
پیشینه تاریخی: نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسلهی هخامنشی. ۱) داریوش اول: معروف به داریوش بزرگ (کبیر) [۵۲۱-۴۸۶ پیش از میلاد] پسر ویشتاسپ؛ که به یاری بزرگان پارسی گوماتا را دستگیر کرد و خود به پادشاهی نشست. ۲) داریوش دوم: [۴۲۴- ۴۰۴ پیش از میلاد] فرزند نامشروع اردشیر اول، او اسپارت را بر ضدّ آتن به جنگ واداشت. ۳) داریوش سوم: [۳۳۶- ۳۳۰ پیش از میلاد] که در زمان او اسکندر به ایران تاخت و او را شکست داد. او در جریان فرار به دست کسانش کشته شد.
داشاب /dāšāb/
معنی: هدیه، داد و دهش و چیزی به مردم دادن
دامور /dāmur/
معنی: آواز نرم و لطیف
دانا /dānā/
معنی: دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۹۵
دانا دل /danā-del/
معنی: مجاز از آگاه و عارف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دانش /dāneš/
معنی: علم، مجموعهی اطلاعات یا آگاهیها دربارهی یک پدیده که از طریق آموختن، تجربه یا مطالعه به دست میآید.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۵۶
دانشگر /dānešgar/
معنی: دانا، عالم، دانشمند
دانشور /dānešvar/
معنی: دانش + ور (پسوند دارندگی)، دارای علم و دانش، دانشمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶
دانشیار /dānešyār/
معنی: کسی که دانش یار اوست، آنکه دانش یاری اش نماید
داننده /dānande/
معنی: ۱- دارندهی علم و توانایی، دانا؛ ۲- در قدیم به معنی استاد، ماهر حاذق، واقف و آگاه به امری.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دانوش /dānuš/
معنی: ودانوش، نام شخصی در داستان وامق و عذرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۱
دانیار /dānyār/
معنی: دان (بن مضارع)= دانستن، مجاز از آگاهی و دانش + یار (پسوند دارندگی) ۱- دارنده ی دانش و آگاهی؛ ۲- مجاز از آگاه و دانشیار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳۲
داو /dāv/
معنی: هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب میکنند، قاضی، خداوند
داور /dāvar/
معنی: ۱- حَکَم؛ ۲- (در حقوق) قاضی؛ ۳- مجاز از خداوند، پادشاه، حاکم.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۰۷
داوران /dāvarān/
معنی: منسوب به داور
دایا /dāyā/
معنی: ۱- زر سرخ و طلا؛ ۲- در عربی به معنی ذَهب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دبیر /dabir/
معنی: نویسنده، منشی، کاتب
درخش /doraxš/
معنی: روشنی، فروغ
درخشش /deraxšeš/
معنی: درخشیدن، پرتو افکندن
درود /dorud/
معنی: ۱- ستایش، ثنا؛ ۲- سلام و آفرین، سلام و آفرین بر تو (شما) باد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
درویش /darviš/
معنی: فقیر، تهیدست، گوشه نشین، صوفی
دریا دل /daryā-del/
معنی: ۱- مجاز از شجاع و قوی؛ ۲- دارای بردباری و گذشت و وارستگی و آزاد منشی؛ ۳- در قدیم به معنی بخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دستان /dastān/
معنی: آهنگ و لحن، داستان، قصه، افسانه
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰
پیشینه تاریخی: لقب زال پدر رستم
دلاور /del āvar/
معنی: ۱- مجاز از شجاع و جنگجو؛ ۲- در قدیم به معنی گستاخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۵۴
دلیر /dalir/
معنی: ۱- مجاز از شجاع، دارای جرأت و جسارت؛ ۲- در قدیم به معنی گستاخ، بی پروا.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۵
دهخدا /dehxodā/
معنی: صاحب و مالک ده
دهقان /dehqān/
معنی: معرب از فارسی دهگان ۱- کشاورز، مالکِ ده؛ ۲- در قدیم به معنی مجاز از ایرانی؛ ۳- مجاز از زرتشتی؛ ۴- در قدیم به معنی مجاز از هر یک از دانایان و راویان تاریخ و اساطیر ایران؛ ۵- بزرگ و حاکم ولایت.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۸
دهگان /dehgān/
معنی: فرمانده ده تن سرباز
دوست محمد /dustmohammad/
معنی: دوستدار محمد
دوستار /dustār/
معنی: دوست دار، دارای علاقه، علاقهمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دوستدار /dust dār/
معنی: دوستار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دوستعلی /dostali/
معنی: دوستدار علی
دولت /dolat/
معنی: اقبال، نیکبختی
دولتشاه /dolatšāh/
معنی: دارای اقبال شاهانه
دیانوش /diyānuš/
معنی: از اسامی کهن ایرانی در داستان وامق و عذرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵
دیباج /dibāj/
معنی: دیبا و دیباه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دیدار /didār/
معنی: ملاقات، دیدن یکدیگر، دیدن، (در تصوف) مشاهده، مجاز از چهره، روی و چشم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۳
دینبه /din beh/
معنی: ۱- دینِ بهتر، کیش و آیینِ برتر؛ ۲- در قدیم به معنی دین زرتشتی؛ ۳- در قدیم به معنی مجاز از زرتشتیان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دیندار /din dār/
معنی: آن که به مبانی دینی اعتقاد دارد و به دستورهای آن عمل میکند، متدین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دینور /dinvar/
معنی: دین + ور (پسوند دارندگی)، دیندار، مؤمن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دینوند /dinvand/
معنی: دین + وند (پسوند نسبت)، متصف به اوصاف دین، دیندار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دینیاد /din yād/
معنی: پایبند به مبانی دین و عامل بر دستورهای آن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دینیار /din yār/
معنی: یار و یاور و مددکار دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۸
اسم پسر با د اوستایی
داتام /dātām/
معنی: آفریننده و مخلوق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: پسر کامیسار از مردم کاریه حاکم لک و سیری [قسمتی از کاپادوکیه و مجاور کلیکلیه] بعد از اردشیر دوم هخامنشی.
داتامیس /dātāmis/
معنی: استاندار (= ساتراپ) ایرانی کیلیکیه [حدود ۳۶۲ پیش از میلاد] که بر اردشیر دوم شورید و سرانجام کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
داته /dāte/
معنی: دادگری، قانون
دادبان /dādbān/
معنی: نگهبان قانون
دادپویه /dādpuye/
معنی: از شاگردان موبد کیخسرو پور آذرکیوان
دادجو /dād ju/
معنی: ۱- جوینده و خواستار عدالت و دادگری؛ ۲- داد دهنده، دادرس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دادخواه /dādxāh/
معنی: خواستار عدل و داد
دادرس /dādras/
معنی: دادرسنده
دادگون /dādgun/
معنی: قانونی، با عدل و داد
دادنام /dādnām/
معنی: دارای عدالت
دارشاد /dāršād/
معنی: نام پدر خورزاد پارسی
داریو /dāryu/
معنی: داریوش [این واژه با نام «داریو» (روبن داریو، Ruben dario) یکی از شاعران برجسته آمریکای لاتین (اهل نیکاراگوئه) هم آوا و هم نویسه می باشد].
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۱
داژو /dāžu/
معنی: سوخته، داغ، گرم
داماسپ /dāmāsp/
معنی: گونه دیگر جاماسپ
دامان /dāmān/
معنی: دامن کوه و بیابان، بادبان کشتی
دامیار /dāmyār/
معنی: شکاربان، ماهیگیر
دانین /dānin/
معنی: از خاندان های ایرانی
دریز /dariz/
معنی: نام داماد داریوش بزرگ
دسم /dasam/
معنی: فرمانده ده تن سرباز
دماوند /demāvand/
معنی: دارای دمه و بخار، نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران
پیشینه تاریخی: نام سرداری در زمان ساسانیان
دیاکو /diyāko/
معنی: پسر فرورتیش، نخستین شاه ایران [حدود ۷۴۰-۷۰۸ پیش از میلاد] از سلسلهی ماد که شهر همدان را به پایتختی برگزید.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۴۰
دیان /dayyān/
معنی: ۱- قاضی، داور، حاکم، پاداش دهنده؛ ۲- یکی از اسما الهی؛ ۳- (در اوستا، dayān) به معنی فرمانده.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۹
اسم پسر شاهنامه ای با د
دادبرزین /dadbarzin/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از سرداران بهرام گور
داراپناه /dārāpanāh/
معنی: کسی که خداوند پناه او باشد.
پیشینه تاریخی: از یاران بهرام چوبینه
دارمان /dārmān/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران ارمنی در دوره خسروپرویز
دشمه /dašme/
معنی: مرد بی خیر، یا عام است (منتهی الارب)، آنکه خیری در او نباشد. (از اقرب الموارد)، حقیر و بی قدر و بی خیر (ناظم الاطباء)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه، پدر تخوار، نام یکی از مبارزان ایرانی که از نژاد نامور دشمه است.
دمور /damur/
معنی: آواز نرم و آهسته
پیشینه تاریخی: نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب
اسم پسر با د لری
دامون /dāmun/
معنی: دشت و صحرا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۲
پیشینه تاریخی: از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان
داوار /davār/
معنی: موطن مادری
درستبا /dorostbā/
معنی: سالم باش
دسبار /desbār/
معنی: از مناطق بختیاری
دلِسپ /delesp/
معنی: ید مهربان، دلپاک
اسم پسر با د عربی
داعی /dāei/
معنی: ۱- دعاکننده، دعاگو؛ ۲- دعوت کننده؛ ۳- (در حقوق) دلیل نهایی که باعث اقدام فرد به عملی قانونی یا غیر قانونی میشود، غرض.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
داهی /dāhi/
معنی: زیرک، باهوش، تیزفهم
داوود /dāvud/
معنی: محبوب، از پیامبران بنی اسرائیل
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۳۵
پیشینه تاریخی: شاه عبرانیان که شاعر و پیغمبر بود.
داوود رضا /dāvud-rezā/
معنی: مرکب از نامهای داوود و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دعبل /deebal/
معنی: ماده شتر نیرومند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: دِعبل خزاعی [۱۴۸-۲۴۶ قمری] شاعر شیعی عرب، که شعرهایی در مدح امام رضا(ع) و در هجو هارون، مأمون و متوکل دارد. آرامگاهش در شوش است.
دها /dahā/
معنی: زیرکی، هوشیاری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
دیار /diyār/
معنی: جمعِ دار، سرزمین، کشور، موطن، زادگاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۱۲
اسم پسر با د در سایر ریشه ها
داتان /dātān/
معنی: مربوط به چشم، نام یکی از روسای یهود
ریشه: عبری
دادبرزین /dadbarzin/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از سرداران بهرام گور
دادعلی /dādali/
معنی: داد (فارسی) + علی (عربی)، داده علی (ع)، آن که عدل و دادی چون علی (ع) دارد
ریشه: فارسی – عربی
داراپناه /dārāpanāh/
معنی: کسی که خداوند پناه او باشد.
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از یاران بهرام چوبینه
دارمان /dārmān/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران ارمنی در دوره خسروپرویز
داژیار /dāžyār/
معنی: روزی، قُوت.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
داشلی /dāšli/
معنی: سنگدار
ریشه: ترکمنی
دانیال /dāniyāl/
معنی: قضاوت خدا، یا خدا حاکم من است
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۹۵۵
پیشینه تاریخی: یکی از چهار پیغمبر بزرگ بنیاسرائیل [زنده در ۵۴۷ پیش از میلاد] که در روایات اسلامی مخترع «رمل» به شمار میرود. در سال ۶۰۵ پیش از میلاد به اسارت به بابل برده شد در آنجا به خاطر پیشگوییهایی که کرد شهرت و قدرت یافت.
داوید /dāvid/
معنی: دامنه کوه
ریشه: عبری
داوین /dāvin/
معنی: دامن، دامنه کوه.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۷
دردی /dordi/
معنی: رنج، درد
ریشه: ترکمنی
درفش /de(a)rafš/
معنی: پرچم
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: درفش کاویانی در داستانهای ملی ایران، پرچمی که کاوه از پیشبند چرمین خود ساخت و مردم در زیر آن بر ضدّ ضحاک قیام کردند و بعدها پرچم سلطنتی ایران شد.
دشمه /dašme/
معنی: مرد بی خیر، یا عام است (منتهی الارب)، آنکه خیری در او نباشد. (از اقرب الموارد)، حقیر و بی قدر و بی خیر (ناظم الاطباء)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه، پدر تخوار، نام یکی از مبارزان ایرانی که از نژاد نامور دشمه است.
دمور /damur/
معنی: آواز نرم و آهسته
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب
دومان /dumān/
معنی: مه، غبار
ریشه: ترکی
دین محمد /dinmohammad/
معنی: دین (فارسی) + محمد (عربی)، دارای دین محمد (ص)، نام یکی از پادشاهان ازبک
ریشه: فارسی – عربی
دیهیم /deyhim/
معنی: ۱- نوعی گل،آذینِ گل؛ ۲- در قدیم به معنی تاج، نوار جواهر نشان که به دور تاج یا به پیشانی میبستند؛ ۳- در قدیم به معنی مجاز از پادشاهی و سلطنت.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
مهدیه ام
دیاکو هم ننوشته بودین
که اولین پادشاه حکومت ماد بود
بدون نام
سلام یه اسم میخواهم که به داوود و دلشاد بیاد
Fatemeh
دل آرام
راضیه مرقسی
دوستان بنظرتون داراب اسم دلسا میخوره یا دیار
کدومشون ب دلسا بیشتر میخوره شیکه
کیانا
دیار بهتره
داریوش
سلام یه اسم پسر میخوام با اسم دیبا بخورد ممنون
دایان
چه اسم های عجیب غریبی بودن
اسم دارا داراب دیاکو امم
بدون نام
سلام اسم پسر که به داریوش بخوره؟
امیر محمد سلمانی
دارا
بدون نام
سلام اسم پسر میخواستم که به دریا بخوره
دریاچه
دریاچه
دنیا
اسم پسر میخوام به دنیابیاد
بدون نام
اسم پسر هم وزن دلشاد
ناشناس
مهرشاد
بدون نام
سلام یه اسم پسر هم وزن دیانا
ناشناس
دیان
دیلا
سلام اسم پسری میخوام که به دیلا بخوره ممنون
ناشناس
دیار
بدون نام
لطفاً یک اسم پسر میخواهم که باسپهر همخوانی داشته باشد هماز معنا وهماز وزن تشکر
گیلدا.
واقعا عالی هستید…….
ابوالفضل کوهی
سلام یه اسم پسر میخوام هیچکس نداره هنوز
بدون نام
دلژین هم اسم قشنگیه
دلسا
ممنون عالی بودند
شکی
میشه یه اسم پسر بگین که با دلسا بیاد
مدیر سایت
سامان، سامیار