اسم پسر با ج | فهرست کامل اسم پسر که با حرف ج شروع می‌شود

در این مطلب فهرست اسم پسر با ج را می‌بینید. لیست کامل اسم پسر اصیل که با حرف ج شروع می شود از به همراه ریشه نام (فارسی، ترکی، کردی، عبری و … ) به همراه معنی اسم

اسم پسر با ج

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی زیبا از “اسم پسر با ج” را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با ج

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ج:

جان مهر | جاوید | جاهد | جهان

 

اسم پسر با ج فارسی

جابان /jābān/

معنی: امیری که پوراندخت پادشاه عجم او را با سپاهی عظیم به جنگ سپاه عرب فرستاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جادی /jādi/

معنی: زعفران


جالینوس /jālinus/

معنی: نام پزشکی یونانی


جاماس /jāmās/

معنی: نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جامشید /jāmašid/

معنی: جمشید
پیشینه تاریخی: پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی


جان افزا /jānafzā/

معنی: جانبخش، فزاینده جان


جان آرا /jānārā/

معنی: آراینده جان و روح، زینت جان


جان آفرین /jānāfarin/

معنی: آفریننده جان


جان بخشان /jānbaxšān/

معنی: جان بخش


جان مهر /jānmehr/

معنی: مهربان جان


جانافزا /jān afzā/

معنی: مجاز از جان افروز، جان افروز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جانپرور /jān parvar/

معنی: جانبخش، جانبخش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جانمهر /jān mehr/

معنی: دوستدارِ جان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جانوسیار /jānuspār/

معنی: نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی
پیشینه تاریخی: وزیر دارا که او را کشت


جانوشیار /jānušyār/

معنی: جانوسیار
پیشینه تاریخی: وزیر دارا که او را کشت


جانیار /jānyār/

معنی: دوست و همراه جان
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۱
پیشینه تاریخی: نام مورخی از مردم بخارا


جستان /jastān/

معنی: اسم مصدر از جهیدن، چابک و چالاک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جمزاد /jamzād/

معنی: [جم = در روایات داستانی ایران یکی از بزرگترین پادشاهان سلسله‌ی پیشدادی است که «جام جهان نما» (جام جم) به او منسوب است + زاد = زاده] ۱- روی هم به معنی از نژاد و گوهر جم؛ ۲- مجاز از بزرگ زاده، از نسل پادشاهان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جمشاد /jamšād/

معنی: پادشاه بزرگ و شاد


جمشید /jamšid/

معنی: به معنای جم درخشان یا جم شاه
فراوانی در ثبت احوال: ۸۶۱۶۶
پیشینه تاریخی: آخرین شاه پیشدادی در داستانهای ملی ایران، ملقب به جَم، که ۶۵۰ سال پادشاهی کرد و در سیصد سال نخست آن هیچ بیماری و مرگ نبود. سپس او گمراه و ستمکار شد و مردم به یاری ضحاک بر او شوریدند. او از ایران گریخت و مردم پس از صد سال او را در نزدیکی دریای چین یافتند و با اره دو نیم کردند.


جندل /jandal/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی


جهان افروز /jahānafruz/

معنی: فروزنده گیتی، روشنی بخش جهان، صفت خورشید


جهان آفرین /jahānāfarin/

معنی: آفریننده جهان


جهان بخت /jahān-baxt/

معنی: ۱- بلند اقبال؛ ۲- آن که جهان بر وفق مرادش باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جهان بخش /jahānbaxš/

معنی: آن که جهان تحت سلطه اوست و می تواند آن را به کسی ببخشد


جهان بین /jahān-bin/

معنی: ۱- ویژگی آن که جهان را می‌بیند؛ ۲- در قدیم مجاز از چشم و دیده؛ ۳- در قدیم به معنی آنچه جهان را در آن می‌توان دید، جهان نما.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۷


جهان دار /jahān-dār/

معنی: ۱- جهان دارنده؛ ۲- نگهبان جهان؛ ۳- پادشاه؛ ۴- مدبرِ امور جهان؛ ۵- مجاز از بزرگ و قدرتمند؛ ۶- در قدیم به معنی خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۵
پیشینه تاریخی: شاه تیموری هند [۱۱۲۴-۱۱۲۵ قمری] که به فرمان پسرعمش فرخ سیَر کشته شد.


جهان سوز /jahānsuz/

معنی: فتنه و آشوب به پا کننده در جهان، بی اعتنا به جهان و هر چه در آن است


جهان شاد /jahānšād/

معنی: آن که مردم جهان از او شادند


جهان شید /jahānšid/

معنی: نور و روشنایی عالم


جهان شیر /jahānšir/

معنی: دلاور در جهان


جهان فر /jahānfar/

معنی: شکوه جهان


جهان گرد – جهانگرد /jahāngard/

معنی: آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می  کند، سیاح، گردشگر


جهان گشای /jahāngošāy/

معنی: تسخیرکننده جهان، فاتح


جهانبان /jahānbān/

معنی: خداوند، نگهدار جهان


جهاندار /jahāndār/

معنی: خداوند، نگهبان جهان، پادشاه


جهانشاه /jahānšāh/

معنی: شاه عالم، فرمانروای عالم


جهانگرد /jahān gard/

معنی: آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند، سیاح، گردش گر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۵


جهانگیر /jahāngir/

معنی: ۱- جهان گشا؛ ۲- بسیار مشهور در همه‌ی جهان؛ ۳-فراگیرنده‌ی عالم
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۶۴۷
پیشینه تاریخی: ۱) چهارمین امپراتور گورکانی هند [۱۰۱۴-۱۰۳۷ قمری]، که سخت تحت تأثیر همسرش نورجهان بود. با هندوها بردباری پیشه کرد و به تشویق هنرمندان و ادیبان پرداخت؛ ۲) جهانگیر: (= جهانگیر ابن رستم) اتابک لر کوچک [تا سال ۹۵۹ هجری]، که مدت فرمانروایی‌اش معلوم نیست؛ ۳) جهانگیر: (= جهانگیر ترکمان) امیر سلسله‌ی آق قویُنلو [۸۴۸-۸۵۷ قمری] که برادرش اوزون حسن او را برکنار کرد و خود جایش را گرفت.


جهانور /jahānvar/

معنی: جهان + ور (پسوند دارندگی)، جهاندار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جهانیار /jahānyār/

معنی: یاور و یاور مردم جهان


جوان /javān/

معنی: ۱- آن که زمان زیادی از عمرش نگذشته است، کم سن و سال؛ ۲- مجاز از شاداب و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵


جوان مرد /javān-mard/

معنی: مجاز از دارای خصلت‌های نیک و پسندیده مانند بخشندگی، گذشت، دلیری و کمک به دیگران.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۰


جوانبخت /javānbaxt/

معنی: خوش اقبال، خوشبخت


جوانوی /javānuy/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام موبدی دانا و دبیری بزرگ در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


جویا /juyā/

معنی: آن که برای یافتن چیزی یا کسی یا آگاه شدن از چیزی تلاش و جستجو میکند، جستجوگر، جوینده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲

 

اسم پسر با ج عربی

جاحظ /jāhez/

معنی: مرد بزرگ چشم


جارالله /jārollāh/

معنی: مجاور خانه خدا
پیشینه تاریخی: جارالله زمخشری مفسر قرن پنجم


جاسر /jāser/

معنی: بی باک، گستاخ، جسور


جاسم /jāsem/

معنی: عامیانه قاسم، بزرگ، ستبر، نام دهی در شام


جان احمد /jānahmad/

معنی: ترکیبی از جان + احمد


جان محمد /jānmohammad/

معنی: جان (روان) + محمد (ستوده شده)
ریشه: فارسی – عربی


جانعلی /jānali/

معنی: جان(بلند مرتبه) + علی (عربی)
ریشه: فارسی – عربی


جاهد /jāhed/

معنی: کوشا، ساعی، جهدکننده
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۴


جبار /jabbār/

معنی: ۱- از صفات خداوند؛ ۲- یکی از صورت‌های فلکی؛ ۳- پادشاه و حاکمی که سلطه و قدرت دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۳۲۶


جبران /jebrān/

معنی: قدرت، توانایی، جبران خلیل جبران، نویسنده و شاعر معاصر عرب


جرجیس /jerjis/

معنی: گل سیاه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نام پیامبری از بنی‌اسرائیل که به انواع عقوبت او را میکشتند، باز به امر الهی زنده می‌شد و امتِ خود را دعوت میکرد؛ ۲) جرجیس ابن جبریل ابن بختیشوع [حدود ۱۵۲ هجری] رییس بیمارستان جندی شاپور و پزشک منصور خلیفه‌ی عباسی؛ ۳) جرجیس قدیس جرج [حدود ۳۰۳ میلادی] قدیس مسیحی اهل کاپادوکیه در آسیای صغیر، که بر اساس افسانه‌ها با کشتن اژدها، دختر شاه را از جنگش رهانید.


جرعه /jore/

معنی: آن اندازه از مایعات که به یکباره نوشیده می‌شود


جرهام /jerhām/

معنی: شیر، اسد، دلیر، کوشا


جریر /jarir/

معنی: ۱- جاری، روان؛ ۲- تند زبان؛ ۳- گویا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نام پدر محمّد ابن جَریر طبری: [۳۱۰ هجری] معروف به جَریر طبری، مورخ و مفسر ایرانی ساکن بغداد، مؤلف تاریخ طبری و تفسیر طبری (هر دو ترجمه)، هر دو به عربی؛ ۲) جریر: [۳۲-۱۱۵ قمری] شاعر عرب، که در هجو مخالفانش مشهور بود. دیوانش چاپ شده است.


جعفر /jaefar/

معنی: ۱- جوی، رود؛ ۲- ناقه‌ی پر شیر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۹۲۳۸
پیشینه تاریخی: ۱) ابوعبدالله جعفر ابن محمّد [۸۰-۱۴۸ قمری] ششمین امام شیعیان (= امام صادق(ع))، که اساس فقه شیعه به او منسوب است؛ ۲) جعفرابن ابی طالب: [قرن اول هجری] صحابی و پسر عم پیامبر اسلام(ص) و برادر حضرت علی(ع) [= جعفر طیار]، که در جنگ با کافران در مؤته کشته شد


جعفر /jafar/

معنی: جوی پر آب، رود، ناقه پر شیر
پیشینه تاریخی: نام امام ششم شیعیان، نام برادر علی(ع) ملقب به ذوالجناحین و معروف به جعفر طیار


جعفر صادق /jafar-sādeq/

معنی: رود و رودخانه، جوی پرآب و جویبار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۱۹
پیشینه تاریخی: «جعفر» نام ششمین امام معصوم (ع) ملقب به « صادق » است. صادق صفت فاعلی از صدق است یعنی کسی که راستگو در علم و عمل است. اما در مورد امام (ع) به دلیل ظهور کرامات و فضائل مخصوص استعمال می‌شود امام جعفر صادق (ع) به دلیل فضای سیاسی و فرهنگی عصر خویش، نهضت علمی پدرش را دنبال کرد و به تربیت شاگردان و فرهیختگان در علوم مختلف پرداخت. جوهر دیانت و حقیقت وحی نبوی را که در معرض خطر بود در تفکر شیعه تثبیت کرد و هویتی جاودانه به آن بخشید. و با گذشت روزگار اعماق و لایه های پنهان این حرکت عظیم الهی بر جهانیان آشکارتر می‌شود.


جلال الدین /jalāloddin/

معنی: شکوه و عظمت دین
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۸۶
پیشینه تاریخی: ۱) مولانا جلال‌الدین محمّد بلخی (= مولوی) از عارفان و شاعران بنام ایرانیِ قرن ۷ هجری، مؤلف منظومه‌ی عرفانی معروف به مثنوی معنوی، مجموعه غزلهای موسوم به دیوان شمس، دو کتاب به نامهای فیه مافیه و مجالس سبعه؛ ۲) جلال‌الدین خوارزمشاه فرزند سلطان محمّد خوارزمشاه از سلاطین سلسله‌ی خوارزمشاهی در قرن ۷ هجری.


جلیل /jalil/

معنی: ۱- بلند مرتبه، بزرگوار؛ ۲- بزرگ، شکوهمند؛ ۳-از نام‌ها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۱۳۹
پیشینه تاریخی: منطقه‌ی تاریخی زراعتی در شمال فلسطین در شرق رود اردن [= جلیله] که به دو بخش جلیل سفلا و جلیل علیا تقسیم می‌شود، بنا به روایت انجیل مرکز اصلی رسالت حضرت عیسی(ع) بوده است.


جلیل الدین /jaliloddin/

معنی: بزرگ و بزرگوار در دین و شریعت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جمال الدین /jamāloddin/

معنی: ۱- زیبایی در دین؛ ۲- نیکویی در دین؛ ۳- آن که در چهره‌اش زیبایی دین نهفته است
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۶۱
پیشینه تاریخی: ۱) جمال‌الدین اسدآبادی: [حدود ۱۲۵۴-۱۳۱۵ قمری] اندیشمند ترقی‌خواه مسلمان همدانی یا کابلی، معروف به افغانی، که زمانی در کابل، استانبول و قاهره به تبلیغ اندیشه های خویش پرداخت؛ ۲) جمال‌الدین اصفهانی: (محمّد ابن عبدالرّزاق) شاعر ایرانی قرن ۶ هجری؛ ۳) جمال‌الدین اینجو: (حسین ابن فخرالدین شیرازی) ادیب و فرهنگ نویس ایرانی تبار هند، مؤلف فرهنگ جهانگیری [قرن ۱۳ هجری].


جناده /jannāde/

معنی: نام یکی از یاران پیامبر اسلام(ص).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جنید /jonaid/

معنی: به معنای سرباز و لشکری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۵
پیشینه تاریخی: ۱) جُنید بغدادی [قرن ۳ هجری] عارف و عالم دینی که پیشوا و مقتدا و سید صوفیان صفا بود؛ ۲) جنید صفوی (= سلطان جنید) [قرن ۹ هجری] پیشوای صوفیان صفوی و نوه‌ی صفی‌الدین اردبیلی، که پس از تلاش نافرجام برای تشکیل دولتی مستقل، در جنگ با شروانشاه کشته شد.


جهاد /ja(e)hād/

معنی: ۱- در راه دین جنگیدن؛ ۲- پیکار، مبارزه؛ ۳- کوشیدن، تلاش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲۷


جواد /javād/

معنی: ۱- بخشنده، با سخاوت؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۴۹۵۹
پیشینه تاریخی: لقب امام محمّد ابن علی ابن موسی‌الرضا ابن جعفر(ع) [۱۹۵-۲۲۰ قمری] (= امام جواد) نهمین امام شیعیان.


جواد رضا /javād-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های جواد و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جودت /jodat/

معنی: نیک بودن، خوب شدن، تیزهوشی


جوشن /jo(w)šan/

معنی: ۱- نوعی لباس جنگی قدیمی شبیه زره؛ ۲- مجاز از محافظت کننده از خطر و آسیب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جیحون /jeyhun/

معنی: ۱- مجاز از رود بزرگ، رود؛ ۲- (در اصل) نام رودی در آسیای میانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم پسر با ج اوستایی

جاماسب /jāmāsb/

معنی: در اوستایی (jāmāspa) به معنای دارای اسب درخشان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۱
پیشینه تاریخی: نام برادر قباد شاهنشاه ساسانی و فرزند فیروز (پیروز). [جاماسب در ادبیات ایران و عرب به لقب فرزانه و حکیم خوانده شد و پیش گویی‌هایی به او نسبت داده‌اند که ذکر آنها در رساله‌ی پهلوی «یادگار زریران»، «گشتاسب نامه‌ی دقیقی» و «جاماسب نامه» آمده است. (نقل از حاشیه‌ی برهان به اهتمام دکتر معین ص۱۵۵)]


جاماسپ /jāmāsp/

معنی: جاماسب


جامی /jāmi/

معنی: جام + ی (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به جام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۰
پیشینه تاریخی: نورالدین ابوالبرکات عبدالرحمان بن نظام الدین احمد بن محمد جامی [۸۱۷-۸۹۸ قمری]، شاعر، عارف و نویسنده ی ایرانی، مرید و شاگرد نزدیک او عبدالغفور لاری، لقب اصلی او را عمادالدین و لقب مشهور او را نورالدین ذکر کرده است.


جان پرور /jānparvar/

معنی: نشاط انگیز


جانبخش /jān baxš/

معنی: ۱- ویژگی آنکه موجب شادی، آرامش و تازگی روح می‌شود و لذت بخش و خوشایند است؛ ۲- زنده کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲


جاودان /jāv(e)dān/

معنی: پایدار، پایندده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جاوید /jāvid/

معنی: جاویدان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵۴۹
پیشینه تاریخی: نام مستعار حسین راثی زاده شاعر و نمایشنامه نویس آذربایجانی، که پس از سال ۱۹۳۶ میلادی مغضوب و به سیبری تبعید شد و در همانجا درگذشت. از کارهای او نمایشنامه‌های منظوم ابلیس، پیغمبر، تیمورلنگ، خیام، در برابر خدای جنگ، شیخ صنعان می‌باشد.


جاویدان /jāvidān/

معنی: همیشگی، ابدی، به طور همیشگی، تا ابد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲


جم چهر /jamčehr/

معنی: دارنده چهره درخشان


جمسار /jamsār/

معنی: از پهلوانان باستانی و یاور افراسیاب


جمشاسپ /jamšāsp/

معنی: از دانشمندان و پارسیان دودمان آبادانی


جهشیار /jahešyār/

معنی: یار و یاور


جوان شیر /javān-šir/

معنی: شیرجوان، کنایه از زورمند و دلاور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸۴
پیشینه تاریخی: نام پسر خسروپرویز


جویان /juyān/

معنی: جوینده، جستجوکننده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی

 

اسم پسر با ج در شاهنامه

جانوسیار /jānusyār/

معنی: جانوشیار
پیشینه تاریخی: وزیر دارا که او را کشت


جم /jam/

معنی: دارای ذات پاک و درخشان، پسر خورشید و نخستین پسری که مرگ بر او چیره شد و بر دوزخ حکومت می کند، جمشید
پیشینه تاریخی: جمشید


جمهور /jomhur/

معنی: گروه، توده، بخش اعظم یک چیز، حکومتی که زمام آن در دست نمایندگان ملت باشد، عامه مردم
پیشینه تاریخی: پادشاه هند که نامش در شاهنامه آمده است


جهان بخش /jahān-baxš/

معنی: مجاز از ویژگی آن که جهان تحت سلطه‌ی اوست و می‌تواند آن را به کسی ببخشد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۸۰۳
پیشینه تاریخی: از القاب رستم


جهان جو /jahān-ju/

معنی: ۱- جوینده‌ی جهان، جوینده‌ی عالم؛ ۲- مجاز از پادشاه بزرگ و قدرتمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جهن /jahn – jehn/

معنی: درشتی روی و ترشی آن، از شخصیتهای شاهنامه
پیشینه تاریخی: چهارمین پسر افراسیاب

 

اسم پسر با ج ترکی

جانلی /jānli/

معنی: جاندار، زنده


جرکا /jerkā/

معنی: صف، قطار، رده


جغتای /joqtāi/

معنی: نام یکی از پسران چنگیز
پیشینه تاریخی: هر کس را نام « جعفر» باشد و با نیت پاک و خالص در ولایت امام صادق (ع) سلوک کند به بحر بیکران معارف او متصل خواهد شد و همانند جویباری خروشان در طول عمر بابرکت خود می جوشد و


جلایر /jalāyer/

معنی: ۱) نام یکی از قبایل مغول که مابین نهرِ اُنن (onon) و دریاچه‌ی بایکال سکونت داشتند؛ ۲) نام شاعری ایرانی در عهد شاه اسماعیل اول صفوی؛ ۳) اسماعیل جلایر [قرن ۱۳ هجری] نقاش و خوشنویس ایرانی، از شاگردان دارالفنون، که در ساختن شمایل چیره دست بود، از آثار اوست. شمایل حضرت علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و سلمان فارسی، مجلس چای زنان و ناصرالدین شاه بر صندلی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم پسر با ج عبری

جاد /jād/

معنی: نیک و طالع، سعادتمند
پیشینه تاریخی: نام یکی از پسران یعقوب


جاکوب /jākub/

معنی: معادل یعوب، ژاکوب


جبرائیل /jebrā’il/

معنی: جبریل، جبرئیل ۱- بنده‌ی خدا، مرد خدا؛ ۲- در فرهنگ اسلامی و دیگر ادیان نام یکی از فرشتگان مقرب الهی که رابط میان خدا و پیامبران است، روح‌القدس، روح‌الامین.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۰۰


جبریل /jebril/

معنی: جبرئیل، مرد خد نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


جبرئیل /gabriel /

معنی: نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست


جبرئیل /jebreeil/

معنی: جبریل، مرد خدا، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست

 

اسم پسر قرانی با ج

جابر /jāber/

معنی: زورگو، ستمگر، شکسته بند، از صفات الهی ۱- شکسته بند؛ ۲- ستمگر، ستمکار، جبار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۱۷۱
پیشینه تاریخی: ۱) نام ابن حیان ازدی کوفی شیمیدان مسلمان ساکن کوفه معروف به جابر ابن حیان [قرن۲ هجری]؛ ۲) جابر انصاری ابن سفیان، معروف به جابر ابن انصاری، صحابی پیامبر اسلام(ص)، ساکن مدینه، که حدیثهایی از او نقل شده است. [قرن اول هجری].


جلال /jalāl/

معنی: ۱- بلند پایگی، عظمت، بزرگی؛ ۲- از صفات خداوند که به مقام کبریایی او اشاره دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۶۴۰
پیشینه تاریخی: می خروشد و تشنگان معارف خود را سیراب می کند مخصوصا دستیابی به علم کیمیا در علوم غریبه تنها با سلوک باطنی و توسل به ولایت جعفری و طهارت قلبی مدام حاصل می‌شود و رمز ماندگاری این علوم حفظ اسرار دیگران و کتمان راز آن از نامحرمان است


جمال /jamāl/

معنی: ۱- زیبایی؛ ۲- مجاز از مایه‌ی زیبایی و زینت بخش؛ ۳- در تصوف جلوه‌های الطاف خداوندی.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۹۶۰


جمیل /jamil/

معنی: ۱- زیبا؛ ۲- مجاز از شایسته، بایسته، نیکو، خوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۳۲۱

 

ممکن است در کنار جستجوی خود به دنبال اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، گالری کامل و زیبایی از این اسامی را برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی یا سایر اسامی پسرانه هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • مریم عظیمی

    خیلی زیبا من عاشق اسم جیحون هستم یه پسری رو دوست دارم اون اسمش جیحونه من خیلی دوستش دارم

  • اسم جهان و نانیا توی ثبت احوال ایران مجازه؟

  • جابر از جبر میاد و به معنی جبران کننده میباشد

  • محب علی

    جابر به معنای جبران کننده است که ازاسامی خدای مهربون هست

    • مدیر سایت

      جابر در لغت نامه به ستمگر معنی شده اما با توجه به اینکه در برخی از منابع جبران کننده نیز قید شده است، معنی مورد نظر شما نیز اضافه شد. ممنون از دقت نظر شما

نظر خود را بنویسید