نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف آ آغاز میشوند را جمع آوری کردهایم.
پیشنهاد ستاره برای انتخاب اسم پسر با آ:
آبان | آبتین | آذرپاد | آراد | آران | آرتا | آرشام | آروین | آریان | آریو | آریَن | آراز | آیدین | آیین
اسم پسر با آ فارسی
آباد /ābād/
معنی: تندرست و مرفه، آراسته
آبادیس /ābādis/
معنی: نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی
آبان /ābān/
معنی: آبها؛ – (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی – (در قدیم) نام روز دهم از هر ماه شمسی؛ – (در آیین زرتشتی) نام فرشتهی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آبان زاد /ābānzād/
معنی: زاده آبان کسی که در آبان متولد شده است
آبان سار /ābān sār/
معنی: مانند آبان
آبان یاد /ābān yād/
معنی: به یاد آبان یا کسی یاد آور آبان ماه است
آبتین /ābtin/
معنی: صاحب گفتار و کردار نیک، نام پدر فریدون پادشاه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۰۰۵
آبدست /ābdast/
معنی: چابک، تردست، تر و فرز
آبرو /āberu/
معنی: حیثیت، شرف، قدر
آبکار /ābkār/
معنی: سقا، می فروش، حکاک، نگین ساز، نام یکی از بزرگان ارمنی خاندان اشکانی
آبی /ābi/
معنی: به رنگ آب، نیلی، سرکش، یاغی، نافرمان
آپتین /āptin/
معنی: شکل دیگر آبتین (پدر فریدون)، آبتین و آتبین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آتردین /ātardin/
معنی: آذر دین، زردشتی
آتروان /ātarvān/
معنی: صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی
آترینا /ātarinā/
معنی: زیبا و محبوب همگان، آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۶۲
آترینه /ātrine/
معنی: صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
آتش افروز /ātaš afruz/
معنی: ققنوس، پرنده ای افسانه ای که هزار سال عمر می کند
آتش برزین /ātaš barzin/
معنی: آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین (با شکوه)
آتش زاد /ātaš zād/
معنی: زاده آتش
آتشبان /ātašbān/
معنی: محافظ آتش، نگهبان آتشکده های زردشتی
آتشپا /ātašpā/
معنی: تندرو دوان
آتشکار /ātaškār/
معنی: کسی که با آتش سر و کار داشته باشد، خشمگین و شتابزده
آجیر /ājir/
معنی: آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا
آخش /āxeš/
معنی: نام موبدی در ایران قدیم، قیمت بها ارزش
آدیش /ādiš/
معنی: آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش، اخگر، شراره آتش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آدین /ādin/
معنی: هم معنی با اسم آذین، آرایشها که در نوروز یا هنگام ورود پادشاهان و جشنهای بزرگ در کوی و برزن و راه ها انجام میدهند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۶
پیشینه تاریخی: آدین، نام مورخ یونانی قرن اول میلادی که در شرح لشکریان داریوش سوم هنگام جنگ با اسکندر از سواران تیرانداز داهه (قومی ایرانی) نام می برد.
آذرافروز /āzar afruz/
معنی: آتش افروز، نام ققنوس پرنده افسانه ای
آذران /āzarān/
معنی: آذر + ان | منسوب به آتش، جمع آذر، مجاز از دارندهی عواطف تند، پر شور و شوق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذربابا /āzarbaba/
معنی: پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت
آذرباد /āzar bād/
معنی: پاینده و نگهبان آتش یا کسی که آتش نگهدارنده اوست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: موبد موبدان زمان ساسانی [قرن۴ میلادی] که خُرده اوستا و بخشی از اوستا را گردآوری کرد و اندرز نامهای نوشت.
آذربه /āzarbeh/
معنی: بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان
آذرپاد /āzarpād/
معنی: صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست
آذرپی /āzarpey/
معنی: دارای قدمی چون آتش
آذرجوش /āzarjuš/
معنی: پهلوانی در داستان سمک عیار
آذرداد /āzardad/
معنی: داده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان
آذرشب /āzaršab/
معنی: ۱- به معنی شسته در آتش؛ ۲- نام سمندر و پنبه کوهی؛ ۳- برق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ) فرشتهی موکل آتش که پیوسته در آتش است؛ ۲) نام آتشکدهای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد
آذرشسب /āzaršasb/
معنی: مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده
آذرشن /āzaršan/
معنی: آفتاب پرست سمندر، نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه
آذرطوس /āzartus/
معنی: صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
آذرکیش /āzarkiš/
معنی: آتش پرست، دارای دین زرتشتی
آذرکیوان /āzarkeivān/
معنی: از روحانیون زرتشتی
آذرمان /āzar-mān/
معنی: هم معنی اسم آذرمن، مجاز از دارای فکر و اندیشه روشن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذرمن /āzar-man/
معنی: آذر = آتش + من/مان = اندیشه و فکر، مجاز از دارای فکر و اندیشه روشن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام سردار صاحب آوازه انوشیروان
آذرنرسی /āzarnersi/
معنی: نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
آذرنگ /āzarang/
معنی: آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذروان /āzarvān/
معنی: آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده
آراد /ārād/
معنی: در آیین زرتشتی نام فرشتهی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است – روز بیست و پنجم ماه شمسی به نام اوست – در پهلوی نیز آرای و آراینده معنی شده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۰۳۹
آراداشس /ārādāšes/
معنی: اردشیر، شیر خشمگین، شهریار مقدس
آرامان /ārāmān/
معنی: آرامان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵
آرامیان /ārāmiyān/
معنی: ۱) نام شعبهای از نژاد سامی، فرزندان آرام؛ ۲) پنجمین پسر سام ساکن سوریه و بینالنهرین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آران /ārān/
معنی: جایگاه مقدس، مکان گرمسیر، دارای طبیعت گرم
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۷۰
پیشینه تاریخی: ۱) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان؛ ۲) نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان)؛ ۳) نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است؛ ۴) نام شهری در کاشان.
آرپان /ārpān/
معنی: آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
آرتابان /ārtābān/
معنی: اردوان (اردوان: نگهبان درستکاران)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتام /ārtām/
معنی: دارای نیروی راستی.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۶
پیشینه تاریخی: والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
آرتامهر /ārtāmehr/
معنی: آرتا (اوستایی)= مقدس، راستین + مهر = محبت، دوستی و مهربانی ۱- محبت و دوستی مقدس؛ ۲- محبت، دوستی و مهربانی راستین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتان /ārtān/
معنی: نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپ.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۱۶
آرتمن /ārteman/
معنی: هم معنی اسم آرتابازان، نام فرزند داریوش و برادر بزرگ خشایارشاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۲
آرتی /ārti/
معنی: ۱- منسوب به آرت، تقدس و پاکی؛ ۲- مجاز از پاک و مقدس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتیا /ārtiā/
معنی: مرد پاک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶
آرتیمان /ārtimān/
معنی: آرتی= پاک و مقدس+ مان/من= اندیشه، به معنی اندیشهی پاک و مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۴
پیشینه تاریخی: نام روستایی در شهرستان تویسرکان، زادگاه میررضیالدین آرتیمانی، شاعر و عارف عهد صفوی.
آرتین /ārtin/
معنی: منسوب به آرت، پاکی و تقدس، مجاز از پاک و مقدس، عاقل و زیرک
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۹۵۷
پیشینه تاریخی: هفتمین پادشاه ماد.
آردین /ārdin/
معنی: آرد= آرت = مقدس+ ین (نسبت)، راستین و بزرگوار، به معنای مقدس.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۵
آرزم /ārazm/
معنی: جنگ، رزم، کارزار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرسام /ārsām/
معنی: گونهای دیگر از واژهی آرشام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۲۹۸
آرسامس /ārsāmes/
معنی: نام یکی از سرداران ایرانی که در جنگ علیه اسکندر شرکت داشت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرسان /ārsān/
معنی: اسم پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲۶
آرسس /ārses/
معنی: نام پادشاه ایران و پسر اردشیر سوم (اخس) که به دست باگواس خواجه کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۷
آرسین /ārsin/
معنی: پسر آریایی
آرشا /āršā/
معنی: هم معنی اسم آردا (ārdā)، مقدس.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۱۲
آرشاک /āršāk/
معنی: هم معنی اسم های اشک و ارشک
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۲
آرشام /āršām/
معنی: دارای زور خرس، خرس نیرو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۳۷
پیشینه تاریخی: پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ و نام نیای داریوش بزرگ شاهنشاهِ هخامنشی در قرن ۵ پیش از میلاد.
آرشان /āršān/
معنی: به معنی نر، مرد، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۹
آرشاویر /āršāvir/
معنی: مرد مقدس؛ مرد نرمنش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۶
پیشینه تاریخی: هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شاید همان فرهاد (چهارم یا پنجم) باشد.
آرشن /āršan/
معنی: مردانه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲
آرمان /ārmān/
معنی: ۱- آرزو، حسرت، کمال مطلوب، مراد و خواسته؛ ۲- تصوراتی که برای ساختن جنبههای گوناگون زندگیِ مطلوب در ذهن انسان هاست، آنچه باید باشد و به آن میاندیشیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۹۲۵
آرماییل /ārmāeel/
معنی: نجیب پارسی، اشراف پارسی، نام شاهزاده ای که طباخ ضحاک بود
آرمند /ārmand/
معنی: آرام گیرنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵
آروان /ārvān/
معنی: ایرانی، آریایی، ایران
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۷
پیشینه تاریخی: ۱) نام روستایی در قزوین؛ ۲) نام یکی از طایفههای لرستان.
آرون /ārun/
معنی: صفت نیک، فضیلت، خصلت حمیده، خوی خوش، صفت نیک و خصلت پسندیده
فراوانی در ثبت احوال: ۵۸۹
آروند /ārvand/
معنی: هم معنی اسم اروند؛ ۱- شأن و شوکت و فر و شکوه؛ ۲- اورند و اورنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۹
آروید /arvid/
معنی: آریایی و آتش پاک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷
آریا /āriyā/
معنی: آزاده، نجیب
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۲۶۷
پیشینه تاریخی: ۱) شعبهای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شدهاند؛ ۲) نژاد هند و اروپایی.
آریا برزین /āriya-barzin/
معنی: نام پسر ارتبان و برادر زادهی داریوش بزرگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریاباد /āriābād/
معنی: آریاپاد، نگهبان قوم آریایی
آریابرز /āriābarz/
معنی: شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
آریارامنه /āriārāmne/
معنی: آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی
آریاسپ /āriyāsp/
معنی: دارندهی اسب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نام یکی از سرداران کوروش؛ ۲) نام یکی از پسران اردشیر [داریوش که بزرگتر از همه بود، اریاسپ (آریاسپ)، اُخُس و ارسام] که نام آنها در تاریخ باقی مانده است.
آریافر /aryafar/
معنی: دارای فر و شکوه آریایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹
آریاگیو /āriāgiv/
معنی: آریا + گیو (سخنور)، سخنور آریایی، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار باستان
آریام /āriyām/
معنی: دارای نیروی آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳
آریان /āriyān/
معنی: منسوب به آریا، آریایی؛ م آریا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷۱۰
آریانوش /āriyā nuš/
معنی: آریا + نوش = جاوید، آریایی جاویدان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریاوا /āriyāvā/
معنی: منسوب به آریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریاوش /āryāvaš/
معنی: آریا + وش (پسوند شباهت) همانند آریاییها، شبیه آریاییها؛ مجاز از آریایی و نجیب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریمان /ārimān/
معنی: آریمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰
آرین /āriyan/
معنی: مرد آریایی، آریایی نژاد، از نسل آریایی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۳۷۱
آرینراد /āriyan rād/
معنی: هم معنی اسم آریوراد، آریایی شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پسر اردشیر دوم هخامنشی
آرینمهر /āriyan mehr/
معنی: آرین = آریائی + مهر= محبت، دوستی، خورشید، آفتاب ۱- مهر آریائی؛ ۲- خورشید آریایی، فروغ و روشنایی آریائیان؛ ۳- مظهر محبت و دوستی آریائیان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۳
آریه /ārie/
معنی: نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
آریو سام /ariu-sam/
معنی: پسر آتش مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲
آریوبرزن /āriu barzan/
معنی: هم معنی اسم آریوبرزین
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۳
پیشینه تاریخی: نام سرداری از سرداران داریوش سوم در هنگام هجوم اسکندر مقدونی به ایران، که شرافتمندانه از جان خود و همراهانش گذشت و تا واپسین دم ایستادگی کرد.
آریوراد /āriurād/
معنی: آریو= آریایی + راد= جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند، ۱- آریایی آزاده و جوانمرد؛ ۲- آریایی بخشنده؛ ۳- آریایی خردمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ایرانی و جوانمرد
آزاد /āzād/
معنی: ۱- رها شده از گرفتاری یا چیزی آزار دهنده، فارغ، آسوده، بی دغدغه خاطر؛ مختار، صاحب اختیار؛ ۲- درخت جنگلی (آزاد درخت)؛ ۳- در قدیم به معنای نجیب، شریف، آزاده؛ ۴- در شعر و ادب به عنوان صفتی برای بعضی گیاهان و درختان مورد استفاده قرار میگیرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۵۶۰
آزادان /āzādān/
معنی: منسوب به آزاد
آزادفروز /āzādafruz/
معنی: رهایی بخش، آنکه آزادی می آورد، باعث آزادی، نام مردی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
آزرمان /āzarmān/
معنی: همیشه جوان، پیر ناشدنی و فرسوده نگشتنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزما /āz(e)mā/
معنی: ۱- آزماینده، امتحان کننده؛ ۲- بیازما، آزمایش کن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزمون /āz(e)mun/
معنی: ۱- آزمایش؛ روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی؛ ۲- امتحان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آژند /āžand/
معنی: ۱- گل و لای ته حوض و جوی؛ ۲- کلافه نخ؛ ۳- (در قدیم) (در ساختمان) ملاط.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آژیر /āžir/
معنی: زیرک، هوشیار، آماده، پرهیزگار، بانک و فریاد
آسام /āsām/
معنی: سام، داستان خوشایند، حدیث خوش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه و اسم پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، همچنین نام یکی از ایالتهای مرزی شمال شرقی هند که مجاور بنگلادش است
آسپیان /āspiyān/
معنی: آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آسدین /āsdin/
معنی: نام موبدی در سده دهم یزگردی
آسیداد /āsidād/
معنی: آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
آسیم /āsim/
معنی: ۱- (به لغت زند و پازند) استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه؛ ۲- (در پهلوی، asēm) آسیم به معنی سیم و نقره است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آشناس /āš(e)nās/
معنی: نام فرزند طهماسب و پدر بزرگ گرشاسب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آشور /āšur/
معنی: ۱- آشوردن؛ ۲- در موسیقی ایرانی گوشهای در دستگاههای ماهور، نوا و راست پنجگاه
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۹
پیشینه تاریخی: ۱) نام پسر دومِ سام پسر نوح؛ ۲) در قدیم هم معنی اسم آسور و ربالنوع مورد پرستش مردم کشور آشور بوده است. ۳) آسور یا آشور نام سرزمینِ تمدن آشور.
آمنید /āmnid/
معنی: نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی
آموده /āmude/
معنی: لعل، مروارید به رشته کشیده، آراسته، پیراسته، پرده
آموی /āmuy/
معنی: رود جیحون، آمودریا
آناگ /ānāg/
معنی: نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
آوگان /āvgān/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
آوند /āvand/
معنی: ۱- حجت، دلیل، برهان، آونگ؛ ۲- در قدیم به معنی ظرف بوده است؛ ۳- لولهی باریک ساقه گیاهان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اسم پسر با آ ترکی
آباقا /ābāqā/
معنی: عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان
آتا /ātā/
معنی: پدر، جد، سرپرست، ریش سفید
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۲
پیشینه تاریخی: نام پادشاهی در دامنههای شمالی جبال «نیشپو» که در جنوب آن «داگارا» واقع بود. و محتملاً در نقطهای [در جغرافیای قدیم] از ناحیهی صحنه (سنندج) که توسط لشکر آشوریان تار و مار شد.
آتا بیگ /atabig/
معنی: لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک
آتاباللی /ātāballi/
معنی: یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام
آتابای /ātābāi/
معنی: آتا (ترکی) + بای (چینی) = پدربزرگ، اسم یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران
آتابیک /ātābeik/
معنی: پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
آتابیگ /ātābeig/
معنی: لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک
آتاش /ātāš/
معنی: آداش، همنام
آتاقلیچ /ātāqelič/
معنی: شمشیر پدری
آتاگلدی /ātāgoldi/
معنی: پدر آمد، پدر بزرگ آمد، در بین ترکمن ها رسم است برای اولین پسری که بعد فوت پدربزرگ به دنیا می آید این اسم را بر می گزینند
آتامان /ataman/
معنی: آتامان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴
آتامکین /ātāmkin/
معنی: مانند پدرم
آتان /ātān/
معنی: پرتاب کننده
آتجان /ātjān/
معنی: کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد
آتحان /āthān/
معنی: کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد
آتسز /ātsez/
معنی: اسم سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
آتلی /ātli/
معنی: سواره، صاحب اسب، اسب سوار
آتمش /ātmeš/
معنی: عدد شصت که از اعداد مقدس است، پرتاب کردنی
آتمین /ātmin/
معنی: مجاز از اسبسوار؛ البته در برخی از گویشهای زبان ترکی مفهوم اسب سوار را به ذهن متبادر میکند گو اینکه معنای اصلی آن «اسب سوار شو» میباشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۴
آتیال /ātyāl/
معنی: یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان
آتیجی /ātiji/
معنی: تیر انداز ماهر
آتیلا /ātilā/
معنی: آت به معنی اسب + یلا (صفت)، به معنی چابک، شجاع، نامی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۴۰
پیشینه تاریخی: پادشاه هونها [۴۳۴-۴۵۳ میلادی] که به روم شرقی تاخت و کشتار و ویرانی بسیار کرد، در جنگ با روم غربی شکست خورد، کشیشان به او تازیانهی خدا لقب داده بودند.
آداش /ādāš/
معنی: آتاش، همنام، هم اسم
آدلی /ādli/
معنی: صاحب اسم و جاه، مشهور، نام، نامدار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آدی /ādi/
معنی: امین تر، امانت دار تر
آدی گوزل /ādi gozel/
معنی: خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده میشود
آرات /ārāt/
معنی: شجاع، دلیر، جَسور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰
آراز /ārāz/
معنی: ارس
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۶۰
پیشینه تاریخی: قهرمان منسوب به طایفهی آس
آراس /ārās/
معنی: آراز، به معنی رود ارس
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۰۶
پیشینه تاریخی: مرکز استان پادوکاله، در شمال فرانسه.
آرال /ārāl/
معنی: از دریاچههای بزرگ جهان، در جنوب شرقی قزاقستان و شرق دریای خزر، که قبلاً در قلمرو جغرافیای ایرانی بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۸
آرخا /ārxā/
معنی: آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرکا /ārkā/
معنی: آرخ، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرویج /ārvij/
معنی: همیشه سبز، باطراوت، شاداب
آریتما /āritmā/
معنی: نام یکی از سران ماد
آقاجان /āqājān/
معنی: عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدر بزرگ
آقاخان /āqāxān/
معنی: سرور بزرگ
آقشام /āqšām/
معنی: اول شب، فلق
آلب /ālb/
معنی: دلیر، پهلوان
آلب ارسلان /āllb arsalān/
معنی: شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
آلب تکین /ālb takin/
معنی: مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
آلپ /ālp/
معنی: شجاع، قهرمان، پهلوان، دلاور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: رشته کوه اصلی و مرتفع در جنوب اروپای مرکزی به طول ۸۰۰ کیلومتر
آلپ ارسلان /ālp arsalān/
معنی: آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
آلپ تکین /ālp takin/
معنی: آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
آلپای /ālpāy/
معنی: ماه روی پهلوان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۹
آلپر /alpar/
معنی: دلیر، جسور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳
آلتونتاش /āltontāš/
معنی: مرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت) = همانند طلا، زیباروی
آلما گل /ālmāgol/
معنی: گل سیب، کنایه از زیبایی و تر و تازگی
آی بک /āy bak/
معنی: بت، صنم
آیتغمش /āyteqmaš/
معنی: زاده ماه
آیتونا /āytunā/
معنی: در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است
آیخان /āyxān/
معنی: آیخان (آی + خان) پادشاه ماه
آیدن /āyden/
معنی: آیدین، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، از امرای ولایت لیدیا، نام شهری در جنوب شرقی ترکیه
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۹
آیدین /āydin/
معنی: به معنی روشنایی، روشن، آشکار، شفاف، نورانی، صاف، معلوم، واضح – روشنفکر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۴۸
پیشینه تاریخی: ۱) نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه؛ ۲) نام سلسلهای از امرای ولایت لیدیا.
آیکان /āykān/
معنی: آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵
آیهان /āyhān/
معنی: آیهان = آیخان (آی + خان) = پادشاه ماه
اسم پسر با آ کردی
آدان /ādān/
معنی: مفید سودمند
آری /āri/
معنی: آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، اسم یکی از طوایف چادر نشین مازندران
آریز /āriz/
معنی: نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج نام ایرانی
آریشن /ārišan/
معنی: مینوی، معنوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریوسا /ariusa/
معنی: آریوسا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱
آزا /āzā/
معنی: آزا اسم کردی به معنی سالم بودن و سرحال و قبراق است، هم چنین آزا نام پادشاه مانایی بوده است
آکو /āko/
معنی: قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
آگا /āgā/
معنی: آگاه، مطلع، با خبر
آمانج /āmānj/
معنی: هدف، مقصد
آمیار /āmyār/
معنی: همکار، یاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۵
آهیر /āhir/
معنی: آتش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴
آوات /āvāt/
معنی: به معنی آرزو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۳
آویر /āvir/
معنی: آتش
اسم پسر با آ عربی
آصف /āsef/
معنی: ۱) آصف [ابن برخیا]، نام دبیر یا وزیر حضرت سلیمان نبی(ع) که در قرآن کریم ذکر آن رفته است؛ ۲) در قدیم عنوان و لقبی برای وزیران بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۹۱
آکام /ākām/
معنی: ۱- سرزمین فراز، سرزمین بلند، زمینهای بلند؛ ۲- تپهها.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۸۲
آمن /āman/
معنی: در قدیم به معنای ایمن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آمین /āmin/
معنی: برآور، بپذیر، اجابت کن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۰
آیت /āyat/
معنی: نشانه، علامت. + (آیه. [واژهی آیت و آیه هر دو از نظر معنی یکسان هستند اما با توجه به موسیقی واژهها، فراوانی و عرف نامگذاری آیت برای پسران و آیه برای دختران انتخاب میگردد].
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۶۵
آیت الله /āyatollāh/
معنی: نشانه خداوند
آقامیر /āqāmir/
معنی: آقا (ترکی) + میر (عربی) = سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند
ریشه: عربی – ترکی
اسم پسر با آ اوستایی
آبادان /ābādān/
معنی: خرم و با صفا
آباریس /ābāris/
معنی: موبد و پزشک دوره هخامنشی
آباگران /ābāgrān/
معنی: نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی
آبان داد – آبانداد /ābān dād/
معنی: داده آبان، کسی که در ماه آبان متولد شده است
آباندان /ābān dān/
معنی: فرستاده خسرو انوشیروان به دربار روم
آبدوس /ābdus/
معنی: نام یکی از درباریان اردوان سوم اشکانی
آبکام /ābkām/
معنی: نوشنده آب
آبلاتکا /āblātka/
معنی: کسی که پشتیبان و پُشتگرمی استاد است، دلگرمی آموزگار، استاد یار، پشتیبان، کارفرما
آبنیک /ābnik/
معنی: آب خوب و گوارا
آبیش /ābiš/
معنی: بی رنج
آپاسای /āpāsāi/
معنی: نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی
آپرویژ /āparviž/
معنی: پیروزمند و شکست ناپذیر، نام خسرو دوم پادشاه ساسانی
آتبین /ātbin/
معنی: نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک، آبتین، روح کامل و نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۸
آترابان /ātrābān/
معنی: نگهبان آتش، پیشوای دینی
آتروپات /ātropāt/
معنی: صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، سردار ایرانی که والی آذربایجان بود، سردار داریوش
آتروترسه /ātroterse/
معنی: پسر اسفندیار
آترونوش /ātronuš/
معنی: آذرنوش، پاکدین زرتشتی
آتریداد /ātridād/
معنی: دادهی آتشین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از بزرگان هخامنشی.
آتورپات /āturpāt/
معنی: صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار است
آتین /ātin/
معنی: در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۴
آخشیج /āxšij/
معنی: نماد، عنصر
آخشیک /āxšik/
معنی: هریک از عناصر چهارگانه: آب، خاک، هوا، آتش
آدر /ādar/
معنی: آذر، آتش
آدرباد /ādarbād/
معنی: نام موبد موبدان دوران شاپور
آذر آیین /āzar āeen/
معنی: نام پسر آذرساسان
آذر برزین /āzar barzin/
معنی: نام موبدی بوده
آذربد /āzarba(o)d/
معنی: آذر= آتش + بد/-bod/ و/-bad/ (پسوند محافظ یا مسئول)] نگهبان آتش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پسر هومت که نوشتن نامه دینکرد را به انجام رساند
آذربود /āzarbud/
معنی: موبدی در زمان یزدگرد
آذرپژوه /āzarpažuh/
معنی: پسر آذرآیین، پسر گستهم نوینده کتاب گلستان دانش
آذرپناه /āzarpanāh/
معنی: نام یکی از ساتراپ آذرآبادگان
آذرمه /āzarmah/
معنی: رئیس و بزرگ آتشها (آتشکدهها)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرازش /ārāzeš/
معنی: داد و دهش به راه اهورایی
آراسپ /ārāsp/
معنی: از سرداران کوروش بزرگ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آراستی /ārāsti/
معنی: نام عموی آشوزرتشت و پدر میدیوماه
آرپک /ārpak/
معنی: بنیانگذار پادشاهی ماد باستان
آرتا /ārtā/
معنی: مقدس، راست گفتار، درست کردار.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۲۶
پیشینه تاریخی: پاک، نام پهلوان ایرانی، ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است
آرتاباز /ārtā bāz/
معنی: نام سپهدار و فرماندهی گردونههای کوروش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چَترپَت [ساتراپ یا استاندار] باختر و بلخ گردید؛ ۳) نام چندین پادشاه ارمیه، ارمنستان و آسیای صغیر در دورهی هخامنشی و اشکانی.
آرتاپارت /ārtāpārt/
معنی: نگهبان ویژه کوروش بزرگ
آرتور /ārtur/
معنی: در کتاب ماتیکان هزاردستان از بزرگان بوده است
آرش /āraš/
معنی: درخشنده – عاقل، زیرک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳۵۷۳
پیشینه تاریخی: نام یکی از تیراندازان زمان منوچهر شاه که ماجرای پرتاب تیر او از داستانهای حماسی است؛ ۲) نام پسر دوم کیقباد و برادر کیکاووس، مشهور به کیآرش؛ ۳) (در شاهنامه) جد اعلای اشکانیان (= ارشک و اشک).
آرشاویز /āršāviz/
معنی: مرد سپندینه و ورجاوند
آرمال /ārmāl/
معنی: نجیب پارسی در بارگاه آژیدهاک
آرمون /ārmun/
معنی: زر، نقدینگی
آرنگ /ārang/
معنی: ۱- آرنج، مرفق؛ ۲- رنگ؛ ۳- حاکم، مالک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آروکو /ārukku/
معنی: ایرج، نجیب نجیب زاده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام فرزند کوروش هخامنشی (اول) که به رسم گروگان نزد آشور باناپال از سوی پدر فرستاده شد.
آروین /ārvin/
معنی: ۱- امتحان و آزمایش و تجربه؛ ۲- آزموده و آزمایش شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۱۹۲
آریابان /āriābān/
معنی: نگهبان قوم آریایی
آریابد /āriyābod/
معنی: آریا + بُد/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول)، مهتر و بزرگ قوم آریائی، رئیس قوم آریایی، نگهبان نژاد آریا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۱
آریاداد /ārādad/
معنی: برخواسته از نسل آریا، داده شده آریایی
آریاراد /āriārād/
معنی: آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده، آریا + راد (جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آریایی جوانمرد، آریایی شجاع، آریایی دانا، پسر آریامنش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی – پادشاه کپدوکیه
آریارمن /āriārman/
معنی: رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی
پیشینه تاریخی: از نخستین پادشاهان ایران در ۲۶۰۰ سال پیش – نیای داریوش
آریاز /āriyāz/
معنی: راهنما، راهبر
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۴
پیشینه تاریخی: نام بزرگی پارسی در زمان هخامنشیان
آریاک /āriyāk/
معنی: نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریامس /āriāmes/
معنی: آریای بزرگ، از شاهزادگان سغد در زمان اسکندر
آریامن /āriyā man/
معنی: آرامش دهنده، خوشبختی دهنده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۵
پیشینه تاریخی: نام فرماندهی ناوگان خشایارشاه که سرداری رشید و شجاع در جنگ «سالامین» بود.
آریامنش /āriāmaneš/
معنی: دارای خوی و رفتار آریایی
پیشینه تاریخی: نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
آرین مهر /ārianmehr/
معنی: آریایی، خورشید آریایی، فروغ و روشنایی آریاییان، مظهر محبت و دوستی آریاییان
آریو /āriu/
معنی: منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۶۰
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
آریوداد /āriodad/
معنی: ایران داد، داده ایران
آریومهر /āriomehr/
معنی: از سرداران داریوش سوم
آزادمنش /āzādmaneš/
معنی: راد، جوانمرد، دارنده خوی آزادگی
آزادمهر /āzādmehr/
معنی: دوستدار آزادی، محبت، مهر و دوستی همراه با رهایی و وارستگی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نامی برای مردان در داستانهای ملی ایران؛ ۲) نام پسر سلطان ابراهیم غزنوی
آزرمگان /āzarmgān/
معنی: با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
آژمان /āžmān/
معنی: بی زمان
آساد /āsād/
معنی: ۱- پسر مهر گشسب، پدر فرخ داد پارسی؛ ۲- در عربی آساد جمع اَسَد است به معنی شیرها و شیران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آستیاژ /āstiyāž/
معنی: آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو – در فارسی باستان، arštivaiga)، نیزه انداز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام آخرین پادشاه ماد [۵۸۴- ۵۵۰ پیش از میلاد] وی در برابر دولتهای بابل و لیدی (لودیا) قدرت سلطنت بر مملکت وسیع ماد را از دست داد و دولت ماد به سبب قیام کوروش منقرض گردید.
آستیاک /āstiāk/
معنی: نام چهارمین پادشاه ماد
آستیاگ /āstiyāg /
معنی: آستیاژ، آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو) در فارسی باستان، نیزه انداز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام آخرین پادشاه ماد [۵۸۴- ۵۵۰ پیش از میلاد] وی در برابر دولتهای بابل و لیدی (لودیا) قدرت سلطنت بر مملکت وسیع (ماد را) از دست داد و دولت ماد به سبب قیام کوروش منقرض گردید
آسیمن /āsiman/
معنی: سیمین، نقره فام
آگاه /āgāh/
معنی: ۱- بینا، دقیق، مطلع، باخبر؛ ۲- آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آگومان /āgoman/
معنی: بی گمان
آلان /ālān/
معنی: الان، اران [اران/arrān/ = آران، آلان و الان: آر (= آریا) + ان (پسوند مکان)]، – روی هم به معنی سرزمین آریاییها
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۶۱
پیشینه تاریخی: نام سرزمینی در شمال غربی ایران که روسها به آن نام آذربایجان را دادهاند. اعراب نام پارسی این شهر (آران) را تغییر داده و اران (بر وزن شداد) نامیدند.
آوه /āve/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
آیریک /āyrik/
معنی: [آیر = آریا، ایران + یک /- ik / (پسوند نسبت ساز)] آریایی، ایرانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۳
پیشینه تاریخی: نام نیای یازدهم آشوزرتشت
آیین گشسب /āeengašsb/
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی
آئیریک /āeerik/
معنی: نیای یازدهم زرتشت
آئیریه من /āeeriyeman/
معنی: ایرانمنش در روزگار ساسانی
آئین گشنسب /āeengošnasb/
معنی: سپهبد ایرانی در نبرد با بهرام چوبینه
اسم پسر با آ در سایر ریشه ها
لری
آرُنگ /ārong/
معنی: آهنگ، ناله
آرمن /ārmon/
معنی: آرزو
آرمی /āromi/
معنی: آرامش و آسایش
آسای /āsāy/
معنی: عزیز
آستن /āston/
معنی: صخره پلکانی
آشوی /āšoy/
معنی: شاهین
گیلکی
آرسو /ārsu/
معنی: اشک چشم
آهیل /āhil/
معنی: مرغ انجیرخوار
آهین /āhin/
معنی: آهن
آئیل /āeel/
معنی: نام پرنده ای
بلوچی
آدینگ /ādinag/
معنی: آن که روز جمعه به دنیا آمده است
پهلوی
آتور /ātur/
معنی: ۱- آتش، آذر؛ ۲) نام فرشتهی در ایران باستان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۲
پیشینه تاریخی: یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغهای دوران پادشاهی ماد بر پایه روح و زروانی آن را تغییر دادهاند
آرسن /ārsen/
معنی: ۱- (پهلوی، ārasan) انجمن، مجمع؛ ۲- در عبری به معنی مردِ مبارز.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۷
آیین (آئین) /āyin، ā’in/
معنی: ۱ – کیش، روش، دین، شیوهی مناسب و مطلوب؛ ۲- در قدیم به معنای جلال و شکوه، عادت و خوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۶۳
شاهنامه
آذرگشسپ /āzargošasp/
معنی: آذرگشنسب، آتش جهنده، همانند خیزش اسب نر
پیشینه تاریخی: از سرداران جنگی بهرام
آذرمهربرزین /āzarmehrbarzin/
معنی: آتش محبت، مجازا به معنی آن که بسیار پر محبت است
پیشینه تاریخی: آتشکده زرتشتیها
آرمین /ārmin/
معنی: مرد همیشه پیروز، از شحصیت های شاهنمامه
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۷۵۰
پیشینه تاریخی: نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی؛ ۲) نژاد آرمین. + کی آرمین۱.
آزاد سرو /āzādsarv/
معنی: همچون سرو زیبا و بی تعلق، بزرگوار و متواضع
پیشینه تاریخی: از موبدان دربار کسرا
آیین گشسپ /āeengašsp/
معنی: فرد دارای اسب نر که پیرو مرام خاصی باشد
پیشینه تاریخی: از بزرگان دربار هرمزد
ارمنی
آرارات /ārārāt/
معنی: نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت
آراهوسب /ārāhusb/
معنی: معادل یوسف
آرتوش /ārtuš/
معنی: از نامهای باستانی ارمنی
آندرانیک /āndrānik/
معنی: بزرگ، ارشد
آنوش /ānuš/
معنی: بی مرگ، جاوید، جاویدان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۵
آشوری
آدارایل /ādārāyl/
معنی: خداوند یاریگر
آدورا /ādurā/
معنی: مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، مددکار
آسور /āsor/
معنی: آشور
آشینا /āšinā/
معنی: قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
ترکمنی
آرپاچی /ārpāči/
معنی: جو فروش، فقیر
سانسکریت
آپادا /āpādā/
معنی: کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل
آپاداش /āpādāš/
معنی: آموختن علوم معنوی از مرشد
آپنیتا /āpnitā/
معنی: مقرب، بنده خاص پروردگار
آتیتی /ātiti/
معنی: مهمان
آدبهاوا /ādbhāvā/
معنی: تولد حقیقی
آدهاوا /ādhāvā/
معنی: نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی
فارسی – ترکی
آبرلی /āberli/
معنی: آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند
آذر اوغلی /āzar uqli/
معنی: پسر آذربایجان
آذرتاش /āzartāš/
معنی: آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند
آقا گل /āqāgol/
معنی: آقا (ترکی) + گل (فارسی) = نام روستایی در نزدیکی اصفهان
فرانسوی
آراشید /ārāšid/
معنی: پسته زمینی یا پسته شام
آراکس /ārāks/
معنی: نام رودخانه ارس
آرژان /āržān/
معنی: نقره
آریسته /āriste/
معنی: آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت، آموزنده تربیت نحل
پیشینه تاریخی: آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
لاتین
آدرین /ādrin/
معنی: آدر = آتش + ین (پسوند نسبت) + الف اسم ساز)، ۱- آتشین، سرخروی؛ ۲- مجاز از زیبارو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۹۸
آلبرت /ālbert/
معنی: استوار، مسئول
آلفرد /ālfered/
معنی: شاهانه، شاهواره
آنتی گون /āntigun/
معنی: حاکم بابل درزمان اسکندرمقدونی
هندی
آشوک /āšok/
معنی: نام یکی از شاهان در امپراتوری بزرگ هند [قرن ۳ پیش از میلاد].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
یونانی
آدریان /adriyan/
معنی: دریا و آب، آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم
آدریانوس /ādriyānus/
معنی: آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
آندرو /āndro/
معنی: مردانه
آتیلا سپنتا
آتیلا
Asal
اسمی که به آوا بیاد پسر
ایمان
اسم پسر که به آیسودا بیاد
بدون نام
ی اسم پسر ب اسم احمد بیاد
بدون نام
اسم پسر که به تارا بیاد
بدون نام
اسم پسری گه به آرسام بیاد
مهسا
آرشام
بدون نام
اسم پسری که به مهنازبیاد
بدون نام
اسم پسری ک ب آسنات بیاد
سعید
اسمی که با نام ایسل شبیه باشد
یسنا
اسم پسری که به آریا بیاد
ناشناس
آرین
Mehrsa
سلام اسم پسر ک ب آرزو بیاد لطفا
سیما
سلام.اسم پسر که به آناهید بیاد و ایرانی باشه
آیناز
سلام اسم دختر پسر که به آيناز بیاد لطفا
ناشناس
ایلماز الیناز
بدون نام
سلام اسم پسر که به ایسان بیاد لطفا پیشنهاد بدید
ناشناس
آیلار
ملسا
اسم پسر که به احسان بیاد
ناشناس
حسام
اسم پسر که با آرتا همخوانی داشته باشه
اسم پسر ایرانی که با آرتا همخوانی داشته باشه
melisa
آرکا ، آرشا
نورا
اسم پسر ک به آرمان بیاد
....
اریان
رعنا
سلام اسم دخترک ب رعنابیاد
ناشناس
اسم ارشام خیلی قشنگ واقن هر کی اسم بچه اش ارشام میزاره واقن باسلیقس
رعنا
سلام اسم ک ب زهرا بیاد
ناشناس
زهره
Z
ممنون از سایتتون عالیه مرسی