اسم پسر با ص؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ص شروع می‌شود

در این مطلب لیستی از اسم پسر با ص را می‌خوانید. فهرست کامل نام‌ و اسم پسر اصیل که با حرف ص (صاد) شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (اکثرا دارای ریشه عربی می‌باشند).

اسم پسر با ص

لیست اسامی دخترانه

لیست اسامی پسرانه

اگر به دنبال اسم پسر با ص می‌گردید ما در این مطلب گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ص آغاز می‌شوند را جمع آوری کرده‌ایم. نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم است.

 

اسم پسر با ص

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ص:

صدرا | صابر | صدیق | صادق | صالح | صفا

 

اسم پسر با ص فارسی – عربی

صحت یار /se(a)hat yār/

معنی: صحت + یار (پسوند دارندگی)، ۱- دارای تندرستی و سلامتی، تندرست و سلامت؛ ۲- درست بودن و درستی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


صدران /sadrān/

معنی: صدر (عربی) + ان (فارسی) رؤسا و بزرگان


صفدر /safdar/

معنی: ۱- صف‌شکن؛ ۲- مجاز از شجاع و دلیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۲۲۸
پیشینه تاریخی: از القاب حضرت علی(ع)

 

اسم پسر با ص
اسم پسر با ص

 

اسم پسر با ص عربی

صابر /sāber/

معنی: ۱- صبور، صبر کننده، شکیبا؛ ۲- از نامهای خداوند؛ ۳- در تصوف به معنی ویژگی آن که برای خدا صبر کند و از سختی‌ها شکایت نکند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۰۸۳
پیشینه تاریخی: ۱) ادیب صابر: (= شهاب‌الدین صابر ابن اسماعیل تِرمِذی) [قرن ۶ هجری] از شاعران غزلسرای ایرانی، متخلص به صابر و ادیب، که به گناه جاسوسی برای سلطان سنجر، به فرمان اتسز خوارزمشاه کشته شد. ۲) صابر شیرازی: [قرن ۱۳ هجری] شاعر ایرانی، که با افزودن ۳۰۴ بیت منظومه‌ی نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را به پایان رساند. ۳) صابر طاهر زاده: [۱۲۷۸-۱۳۲۹ قمری] شاعر آذربایجانی، از مردم شماخی، که با نام مستعار هوپ هوپ، شعرهای سیاسی و اجتماعی می‌سرود، به ویژه توجه و علاقه‌ی عمیقی به سرنوشت مردم ایران داشت، به ارتجاع، استبداد و ریاکاری با طنزی قوی حمله می‌کرد. دیوانش به نام هوپ هوپ نامه چاپ شده است.


صاحب /sāheb/

معنی: ۱- دارنده، مالک، دارا؛ ۲- سرور، آقا (استفاده از این معنی منسوخ شده است) ۳- در قدیم به معنی هم‌نشین و هم‌صحبت، یار؛ ۴- فرمانروا و حاکم؛ ۵- در عرفان به معنی یار و هم‌صحبت و خداوندگار و دارنده‌ی چیزی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۳۸
پیشینه تاریخی: ۱) نام شهری در شهرستان سقز، در استان کردستان. ۲) صاحب ابن عباد: (= ابوالقاسم اسماعیل) [۳۲۶-۳۸۵ قمری] وزیر ایرانی مؤیدالدوله و فخرالدوله‌ی دیلمی و از نویسندگان و ادیبان عربی نویس، مؤلف اَلکشَف، در نقد شعر و المحیط، در لغت. ۳) صاحب الزنج: [قرن ۳ هجری] شهرت علی ابن محمّد، رهبر قیام بردگان در بصره [۲۵۵- ۲۷۰ قمری]، که مدعی انتساب به خاندان حضرت علی(ع) بود. این قیام جنوب عراق و خوزستان را فرا گرفت و مدت ۱۵ سال دوام یافت، تا اینکه صاحب الزنج از برادر معتمد خلیفه در نزدیکی اهواز شکست خورد و کشته شد و قیام فرو نشست. ۴) صاحب جواهر: [قرن ۱۳ هجری] شهرت محمّدحسن اصفهانی، مرجع شیعیان عصر خود، مؤلف جواهرالکلام. ۵) صاحب رجال: [قرن ۱۰و ۱۱ هجری] شهرت میرزا محمّد استرآبادی، فقیه شیعی ایرانی، مؤلف آیات الاحکام و سه دوره کتاب در مورد رجال حدیث موسوم به رجال صغیر، رجال کبیر و رجال وسیط. او در مکه اقامت داشت و در همانجا درگذشت.


صادق /sādeq/

معنی: آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راستگو، راست و درست و راستین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷۰۸۳
پیشینه تاریخی: ۱) لقب امام جعفر صادق(ع): [۸۰-۱۴۸ قمری] ششمین امام شیعیان، که اساس فقه شیعه به او منسوب است. ۲) صادق خان زند: شاه [۱۱۹۴-۱۱۹۶ قمری] از سلسله‌ی زند، برادر کریم خان زند، که ابوالفتح خان او را از سلطنت خلع کرد و خود به جایش نشست، ولی به زودی با حمله‌ی علی مرادخان روبرو شد، که پس از محاصره‌ای طولانی شیراز را گرفت و او را کور کرد و صادق خان از غصه خود را کشت. ۳) صادق ملارجب: [حدود ۱۲۲۵-۱۳۳۰ قمری] شاعر ایرانی که شعرهای طنز به لهجه‌ی اصفهانی می‌سرود. ۴) صادق هدایت: [۱۲۸۱- ۱۳۳۰ شمسی] نویسنده‌ی ایرانی، از پیشگامان ادبیات داستانی به سبک غرب و با محتوای کاملاً ایرانی. از جمله: زنده بگور، سه قطره خون، سایه روشن، علویه خانم، حاجی آقا. از نخستین گردآورندگان ایرانی فرهنگ مردم شامل نیرنگستان و اوسانه. مترجم متنهای پهلوی به فارسی از جمله: زند و هومن یسن، شهرستانهای ایران، کارنامه‌ی اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن.


صارم /sārem/

معنی: ۱- شمشیر تیز؛ ۲- قطع کننده، بُرنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۷


صارم الدین /sāremodin/

معنی: مرد دلاور در دین


صاعد /sāeed/

معنی: ۱- بالارونده، صعود کننده؛ ۲- در نجوم ویژگیِ ستاره‌ای است که نسبت به زمین از سمت شمال بر‌می‌آید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: صاعداندلسی: (= ابوالقاسم صاعدابن احمد) [۴۲۰-۴۶۲ قمری] مورخ و اخترشناس مسلمان، مؤلف کتابی در تاریخ علم، معروف به طبقات الامم (ترجمه).


صافی /sāfi/

معنی: پاکیزه، خالص، شفاف


صالح /sāleh/

معنی: ۱- شایسته و درستکار، نیک، خوب، درست؛ ۲-در قدیم به معنی دارای اعتقاد و عمل درست دینی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۰۳۰
پیشینه تاریخی: ۱) پیامبر قوم ثمود به روایت قرآن، که چون آن قوم دعوت او را نپذیرفتند و شترش را کشتند، صاعقه ای آنان را نابود کرد؛ ۲) صالح ابن عبدالرحمان: [قرن ۱۱هجری] منشی ایرانی امور مالی عراق در زمان حجاج ابن یوسف، که دفترهای حساب را از پهلوی به عربی نقل کرد.


صالح محمد /sālehmohammad/

معنی: محمد نیکوکار و لایق


صامت /sāmet/

معنی: ۱- خاموش، بی صدا، ساکت؛ ۲- در حالت قیدی به معنی در حال سکوت؛ ۳- در قدیم مجاز از طلا و نقره.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۵


صامد /sāmed/

معنی: ۱- باصلابت، نیرومند؛ ۲- ثابت و پابرجا بر آنچه بر خود واجب دانسته یا بر آنچه تعهد کرده و پیمان بسته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳


صانع /sānee/

معنی: ۱- سازنده، آفریننده؛ ۲- در قدیم به معنی صنعت‌گر؛ ۳- آفریدگار، خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰


صاین /sāyen/

معنی: نگه دارنده، محافظ، مجاز از حفظ کننده‌ خویشتن از گناه، پرهیزکار


صائب /sā’eb/

معنی: راست و درست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱۰
پیشینه تاریخی: صائب تبریزی: [قرن ۱۱هجری] شاعر ایرانی که مدتی را در کابل و هند گذراند. او از بنیانگذاران سبک تازه ای در شعر فارسی، معرف به سبک هندی است. به هر دو زبان فارسی و ترکی شعر گفته است و دیوان مفصلی دارد.


صائن /sāen/

معنی: پرهیزگار، نگاهدارنده


صائن الدین /sāenodin/

معنی: پرهیزگار در دین


صبیح /sabih/

معنی: ۱- مجاز از زیبا و شاد؛ ۲- خندان و خوشحال.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۱


صحبت الله /sohbatollāh/

معنی: هم گفتگوی خدا


صدرا /sadrā/

معنی: صدر + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به صدر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۶۸۳
پیشینه تاریخی: فیلسوف و متکلم ایرانی [حدود ۹۷۹- ۱۰۵۰ قمری] معروف به صدرا، ملاصدرا و ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین. مؤلف اسفار در فلسفه و شرح چندین اثر فلسفی پیشینیان از قبیل شرح هِدایه، شواهد ربوبیه، شرح حکمت اشراق، همه به عربی و سه اصل به فارسی، در انتقاد از متعصبان.


صدرالدین /sadroddin/

معنی: ۱- پیشوای دین ۲- لقبی است که به بعضی از علمای اسلام داده‌اند
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۷
پیشینه تاریخی: ۱) صدرالدین محمّد شیرازی: (ملاصدرا)، صَدرا. ۲- ؛ ۲) صدرالدین قونیوی: [قرن ۷ هجری] صوفی مسلمان، ناپسری و شاگرد ابن عربی، معلم مولوی که در قونیه خانقاه و مدرسه داشت. نوشته‌هایش به عربی از مرجع‌های اصلی مطالعه‌ی تصوّف است، از جمله: مِفتاحُ الغِیب و فُکوک.


صدرالدین محمد /sadroldin-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های صدرالدین و محمّد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


صدرالله /sadrollāh/

معنی: ۱- مجاز از کسی که برتری و مهتری او از سوی خداست؛ ۲- به تعبیر عرفانی دارای باطن و روح خدایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۶۰۸


صدوق /saduq/

معنی: در قدیم به معنی راستگو، صدیق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام شهرستانی در مرکز استان یزد.


صدیق /seddiq/

معنی: ۱- در تصوف به معنی بنده‌ی خاص خداوند؛ ۲- بسیار راستگو و درستکار؛ ۳- در عرفان صدیق کسی را می‌گویند که در گفتار و کردار و دانش‌ها و احوال و روش و نیات و خوی و اخلاق خود راست باشد و راستی و درستی او در مجاورین او تأثیر کند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷۳۹
پیشینه تاریخی: لقب ابوبکر صدیق اولین خلیفه، بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص)


صراط /serāt/

معنی: ۱- راه، طریق؛ ۲- مجاز از پل صراط.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


صریر /sarir/

معنی: ۱- صدایی که از قلم در وقت نوشتن ایجاد می‌شود؛ ۲- مجاز از آواز، صدا؛ ۳- صدایی که از در هنگام باز و بسته شدن بر می خیزد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


صفدرعلی /safdarali/

معنی: علی صف شکن


صفر /safar/

معنی: عقل، نفس، دومین ماه قمری


صفرعلی /safarali/

معنی: ترکیبی از صفر + علی


صفوان /safvān/

معنی: ۱- روشنی، بی آلایشی؛ ۲- صفا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام برخی از صحابه و محدثان.


صفوت /safvat/

معنی: خلوص و ویژگی، خالص، برگزیده


صفوت الدین /safvataddin/

معنی: برگزیده دین و آیین


صفی /safi(y)/

معنی: ۱- خالص و یگانه (دوست)؛ ۲- برگزیده؛ صاف، پاک، روشن؛ ۳- مجاز از صفی‌الله
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۹
پیشینه تاریخی: صَفی، فخرالدین علی: [قرن ۸ و۹ هجری] شاعر، نویسنده و واعظ ایرانی، پسر ملاحسین کاشفی سبزواری، مؤلف لَطایفُ الطّوایف، رَشَحات عین اَلحَیات، در شرح حال بزرگان سلسله‌ی نقشبندی، منظومه‌ی محمود و ایاز و بدایع الوقایع، در شرح سرگذشت خودش و برخی رویدادهای آن زمان، همه به فارسی.


صفی الدین /safiyyoddin/

معنی: خالص و پاک در دین، برگزیده‌ی دین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۹
پیشینه تاریخی: ۱) صفی‌الدین اردبیلی: (= شیخ صفی)، شیخ اسحاق [۶۵۰-۷۳۵ قمری] صوفی و عارف ایرانی، که نفوذ و احترام زیادی کسب کرد و فرزندانش به تدریج قدرت سیاسی به دست آوردند و سلسله‌ی شاهان صفوی را بنیاد نهادند؛ ۲) صفی‌الدین اُرموی، عبدالمؤمن ابن یوسف: [قرن ۷ هجری] موسیقیدان و خوشنویس ایرانی که در دربار عباسی و سپس نزد خاندان جوینی خدمت می کرد. پس از برافتادن خاندان جوینی دچار فلاکت شد، به خاطر بدهکاری به زندان افتاد و در زندان درگذشت. مؤلف کتاب الادوار و رسالة الشَرفیه، در موسیقی. مبتکر نوعی نت موسیقی و مخترع دو نوع ساز تاره؛ ۳) صفی‌الدین حلّی: (= ابن السرایا) [۶۷۷-۷۵۰ قمری] شاعر و موسیقیدان ایرانی ساکن عراق، که به عربی شعر می گفت. نویسنده کتاب فائده فی تَوَلّدُالاغنام، در موسیقی.


صفی الله /safiyyollāh/

معنی: در قدیم برگزیده‌ی خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۸۹
پیشینه تاریخی: لقب حضرت آدم(ع)


صفیعلی /safiali/

معنی: دوست برگزیده علی


صلاح /salāh/

معنی: ۱- شایسته و مناسب بودن امری با در نظر گرفتن پیامدهای آن، مصلحت؛ درست کاری، نیکوکاری؛ ۲- سودمند بودن، فایده داشتن.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۸۹


صلاح الدین /salāhoddin/

معنی: موجب نیکی دین و آیین
فراوانی در ثبت احوال: ۹۳۱۴
پیشینه تاریخی: صلاح‌الدین ایوبی: (= یوسف ابن ایوب) [۵۳۲-۵۸۹ قمری] سلطان مصر و شام [۵۶۶-۵۸۹ قمری]، بنیانگذار سلسله‌ی ایوبیان. او پس از عمویش شیرکوه، وزیر آخرین خلیفه‌ی فاطمی مصر شد. سپس او را برکنار کرد و با مرگ نورالدین محمود زنگی، شام و بین النهرین را گرفت [۵۶۹-۵۸۲ قمری] و صلیبیان را از قدس بیرون راند [۵۸۲ هجری].


صمد /samad/

معنی: ۱- آن که دیگران به او نیازمند هستند و او از دیگران بی‌نیاز است؛ ۲- مجاز از خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۳۶۶


صمدالله /samadollāh/

معنی: خداوند بی نیاز و پاینده


صمصام /samsām/

معنی: شمشیر تیز و محکم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۷


صمصام الدین /samsāmoddin/

معنی: شمشیر برنده دین


صمیم /samim/

معنی: ۱- صمیمی؛ ۲- اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی؛ ۳- در علم نجوم ویژگی ستاره‌ای است که فاصله‌اش تا خورشید شانزده دقیقه یا کمتر باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰


صنعان /san’ān/

معنی: ۱- صَنعان به تخفیف یاء (ی) منسوب به صنعا (نام شهری در یمن) است، صنعانی، از مردم صنیعا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۶۲
پیشینه تاریخی: نام شیخی عارف در ادبیات ایران معروف به شیخ صنعان. [قرن ۶ هجری].


صنیع /sanie/

معنی: ساخته شده، آفرینش، کار، عمل، احسان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


صهیب /sohaib/

معنی: ۱- سرخ و سفید به هم آمیخته؛ ۲- آن که موهای سرخ و سفید به هم آمیخته دارد؛ ۳- آنکه یا آنچه سفیدی آن آمیخته با سرخی (گندمگونی) باشد؛ ۴- کنیه‌ی شیر درنده
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۵۴
پیشینه تاریخی: [قرن اول هجری] از صحابه‌ی پیامبر اسلام(ص)، که در کودکی به دست رومیان اسیر و بعدها آزاد شده بود. در زمان ظهور اسلام در مکه تجارت می کرد، مسلمان شد و در مدینه به پیامبر اسلام(ص) پیوست و در جنگهای مسلمانان شرکت داشت.


صوفی /sufi/

معنی: پیرو یکی از فرقه‌های تصوف، درویش
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۱
پیشینه تاریخی: عبدالرحمان صوفی: [۲۹۱-۳۷۶ قمری] اخترشناس ایرانی از مردم ری، مؤلف کتاب صُورالکواکب و رساله‌ی اسطرلاب (هر دو ترجمه)، به عربی.


صولت /so(w)lat/

معنی: ۱- فرّ و شکوه معمولاً ناشی از برتری کسی یا چیزی بر دیگران، هیبت؛ ۲- در قدیم به معنی شدت، سختی، حمله.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۲۹


صیام /siyām/

معنی: ۱- روزه گرفتن، روزه؛ ۲- در عرفان به معنی صوم، امساک از خوردن و آشامیدن بر اساس احکام شرع.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۷

 

ممکن است در کنار جستجوی خود برای اسم پسر با ص، به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر خاص، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر اسامی پسرانه هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید