اسم پسر با ب؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ب شروع می‌شود

فهرست کامل نام و اسم پسر با ب، به همراه معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی،اوستایی، کردی، ترکی، عبری و …) و معنی اسم.

اسم پسر با ب

لیست اسامی دخترانه

لیست اسامی پسرانه

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ب آغاز می‌شوند را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با ب

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ب

باربد | باراد | بردیا | برسام | برنا | بشیر | بنیامین | بوژان | بهروز | بهنیا | بهشاد | بهنام

 

اسم پسر با ب فارسی

بابک /bābak/

معنی: خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی، پدر جان، پدر، استوار، امین، پرورنده
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۲۷۳
پیشینه تاریخی: بابک خرمدین تندیس وطن پرستی ایرانیان – نام پسر ساسان در زمان اشکانیان – پدر اردشیر – نام موبد انوشیروان


بابوی /bābuy/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی


بادان /bādān/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پیروز (سردار دوران ساسانی) اسم ایرانی


بادرنگ /bādrang/

معنی: بالنگ (میوه ایست از جنس ترنج خوشبو)


باده /bāde/

معنی: شراب، می


باذان /bāzān/

معنی: نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


باراد /bārād/

معنی: نیرومند، جوانمرد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۹۳
پیشینه تاریخی: نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است


باربد /bārba(o)d/

معنی: بار = رخصت، اجازه + بد/ badـ/ و/ bodـ/ (پسوند محافظ یا مسئول)، ۱- خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۰۳
پیشینه تاریخی: نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز. نام او در پهلوی به صورت‌های پهربد و پهلبد و در منابع عربی به صورت بَهلبَذ به کار رفته است.


بارز /bārez/

معنی: بلند، برز، نمایان، به عربی: نادان، ظاهر


بارسین /bārsin/

معنی: فارسین، پارسین ۱- منسوب به پارس؛ ۲- مجاز از ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: (فارسینج، فارسین) نام روستایی در شهرستان همدان.


بارشین /bāršin/

معنی: در اصطلاح مردم فارس، درختچه


باژه /bāže/

معنی: نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی


باشو /bāšo/

معنی: در گویش خوزستان بچه‌ای که تقاضای ماندنش را از خداوند دارند (از خدا حیات در دنیا را می‌خواهد.)


باکالیجار /bākālijār/

معنی: جنگجو، دلاور


باگه /bāge/

معنی: نام یکی از سرداران هخامنشی


بامداد /bāmdād/

معنی: در پهلوی، bāmdāt) ۱- مدت زمانی از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و یک یا دو ساعت بعد از آن، صبح، صبا
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) اسم پدر مزدک؛ ۲) بامداد [محمّدعلی بامداد] از آزادی خواهان و مشروطه خواهان وطن پرست که در تهران روزنامه بامداد روشن را انتشار


بایا /bāyā/

معنی: بایسته، ضروری، مورد نیاز، واجب، لازم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بتیس /betis/

معنی: نام نگهبانِ شهر غزه از طرف داریوش سوم پادشاه ایران که در برابر اسکندر مقدونی مقاومت شدید کرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بختور /baxtvar/

معنی: خوشبخت، دولتمند


بختیار /baxt(i)yār/

معنی: دارای بخت، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳۹۷


بخشا /baxšā/

معنی: بخشاینده و بخششکننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بدرام /be(a)drām/

معنی: هم معنی اسم پدرام و به معنای آراسته، نیکو، خوشدل، شاد، سرسبز وخرم، مبارک، فرخ، خجسته، شادی، خوشحالی، سرسبز، خرم، شاد و خوش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برازنده /barāzande/

معنی: صفت فاعلی از برازیدن، ۱- ویژگی آنچه مناسب یا زیبنده‌ی کسی یا چیزی است؛ ۲- شایسته، لایق، سزاوار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برتن /bartan/

معنی: بردیس، به فتح ب و ت، مرد مغرور


بردان /bardān/

معنی: شاه اشکانی یا اشک نوزدهم پسر اردوان [۴۰-۴۶ میلادی] که به دست هواداران گودرز کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بردبار /bordbār/

معنی: دارای بردباری، شکیبا؛ صبور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بردیس /bardis/

معنی: مرد مغرور


برزفری /borzfari/

معنی: هم معنی فریبرز


برزم /barzam/

معنی: ناز و کرشمه، غنج و دلال


برزمند /barzmand/

معنی: باشکوه، نام یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید


برزین داد /barzindād/

معنی: آفریده با شکوه یا مخفف آذربرزین داد (آتشکده) یعنی آفریده شده به وسیله آتش آذر برزین


برسا /barsā/

معنی: مخفف ابرسان، دلیر گونه، چون پهلوان نیرومند


برسادیس /barsādis/

معنی: دلاورگونه، مانند دلیران


برسیان /barsiyan/

معنی: نام گیاهی است


برشام /baršām/

معنی: تیز و پیوسته نگریستن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برشان /baršān/

معنی: امت


برمک /barmak/

معنی: صورت دگرگون شده‌ی واژه‌ی سانسکریت پَرَه مَکه (پرمکا) به معنای رئیس، عنوان رئیس روحانی بودایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶
پیشینه تاریخی: نام جد وسر دودمان برمکیان، مقارن حکومت بنی امیه بر خراسان.


برنا /bornā/

معنی: ۱- جوان؛ ۲- در قدیم به معنای شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶۸


برومند /bo(a)rumand/

معنی: ۱- بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر؛ ۲- قوی، رشید؛ ۳- کامروا، کامیاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۱۷


بزرگ /bozorg/

معنی: ۱- دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، برجسته، مشهور؛ ۲- بزرگوار، شریف.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۰


بزرگمهر /bozorg-mehr/

معنی: طبق روایات نام وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده اند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۴


بزم افروز /bazmafruz/

معنی: مجلس افروز


بزم آرا /bazmārā/

معنی: آراینده بزم ومجلس


بستان /bostān/

معنی: گلزار، گلستان، مخفف بوستان


بسطام /bastām/

معنی: نام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی


بشتاسب /boštāsb/

معنی: گشتاسپ اسم ایرانی


بلاشان /balāšān/

معنی: پلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی


بمان علی /bemānali/

معنی: ماندگار در پناه علی


بن سان /bensān/

معنی: پسر برکت


بنیاد /bonyād/

معنی: اساس، پایه، شالوده اصل


بنیان /bonyān/

معنی: بنیاد، آنچه باعث ماندن و پایداریِ چیزی است، اساس، پایه.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۱


به آذین /behāzin/

معنی: خوشترین آرایش و بهترین زینت


به گوی /behguy/

معنی: خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین


به یزداد /behyazdād/

معنی: آفریده نیک خداوند


بهامین /bahāmin/

معنی: فصل بهار، بهار.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۲


بهاور /bahāvar/

معنی: قیمتی، گران بها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهآئین /beh āi’n/

معنی: ۱- بهترین آئین؛ ۲- نیک سیرت؛ نیک خصلت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهبود /behbud/

معنی: ۱- سلامت، تندرستی؛ ۲- درست شدن، درستی، اصلاح.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۳۲


بهپور /behpur/

معنی: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر)، نام پهلوانی در گرشاسب نامه


بهداد /behdād/

معنی: در کمال عدل و داد.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۰۴


بهداور /behdāvar/

معنی: آن که به درستی داوری می کند


بهدوست /beh dust/

معنی: ۱- یار شفیق؛ ۲- یار نیکو و خوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهدین /beh din/

معنی: دیندار بهین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: عنوانی برای پارسایان ایران باستان (زرتشتیان).


بهراد /behrād/

معنی: جوانمرد نیکو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۰۶


بهراز /behrāz/

معنی: به (صفت) = خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر؛ (اسم) شخص خوب و دارای اخلاق و رفتارِ نیکو + راز = سِر، موضوعی یا مطلبی که از دیگران پوشیده و پنهان است؛ پوشیده، پنهان. روی هم رفته به معنی شخص خوب و دارای اخلاق و رفتارِ نیکو که چون راز پوشیده و پنهان است و برای دیگران قابل شناسایی نیست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهرامن /bahrāman/

معنی: بَهرَمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهرمان /bahramān/

معنی: ۱- نوعی یاقوت سرخ؛ ۲- نوعی پارچه‌ی ابریشمی رنگارنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهرنگ /behrang/

معنی: نکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴۰


بهره‌مند /bahremand/

معنی: بهره + مند (پسوند دارندگی)، ۱- آن که یا آنچه بهره می‌برد، برخوردار، کامیاب؛ ۲- (در پهلوی، bahrmand) قابل تقسیم، قابل قسمت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهره‌ور /bahrevar/

معنی: بهره + ور (پسوند دارندگی)، بهره‌مند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهروان /beh ravān/

معنی: روان شاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهرود /behrud/

معنی: فرزند نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهروز /behruz/

معنی: ۱- سعادتمند، خوشبخت؛ ۲- همراه با سعادت و خوشبختی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۶۹۴
پیشینه تاریخی: نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی [۱۲۶۸-۱۳۵۰ شمسی] مؤلف در راه مهر، دبیره، تقویم و تاریخ در ایران، خط و فرهنگ و نمایشنامه‌های جیجکعلی شاه و شب فردوسی.


بهروزان /behruzān/

معنی: بهروز + ان (پسوند نسبت)، منسوب به بهروز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهزاد /beh zād/

معنی: نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۰۲۲
پیشینه تاریخی: بهزاد نقاش و مینیاتور ساز مشهور اواخر عهد تیموری و اوایل دوره‌ی صفوی، ملقب به کمال الدین


بهستون /behestun/

معنی: پسر بزرگ وشمگیرِ زیاری از حُکام طبرستان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهسود /behsud/

معنی: خوش آسودن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهشاد /behšād/

معنی: نیکوی شاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۸


بهفام /behfām/

معنی: به = بهتر + فام= جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی «رنگ» و بطور کلی به معنی بهرنگ یا رنگ بهتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهفر /behfar/

معنی: شکوهمند و با جلال و جبروت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۳


بهمن /bahman/

معنی: نیک اندیش، به منش، نیک نهاد؛ در گاه شمار ماه یازدهم از سال شمسی است؛ نام گیاهی دو ساله و سبز رنگ با گلی زرد رنگ که ریشه‌ی آن مصرف دارویی دارد؛ ۵- در پدیده‌های طبیعی توده عظیمی از برف و یخ، که از قسمت های بلند کوهستان لغزیده و همراه خود هزاران تن سنگ و مواد دیگر حمل می‌کند؛ در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای که موکل بر روز و ماه بهمن بوده است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷۲۹۹
پیشینه تاریخی: ۱. در شاهنامه پسر اسفندیار که پس از کشته شدن پدر به پادشاهی رسید و به خونخواهی پدر برخاست؛ ۲. نام پسر کیقباد، شاعر زردشتی، سراینده‌ی «قصه‌ی سنجان».


بهمن داد /bahman-dād/

معنی: ۱- نکو داد؛ ۲- آفریده‌ی نیک اندش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهمن زاد /bahman-zād/

معنی: ۱- نکوزاد؛ ۲- زاده شده در بهمن ماه؛ ۳- زاده‌ی نیک اندیش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهمن یار /bahman-yār/

معنی: ۱- دوست و یاورِ نیک منش؛ ۲- بهمن داده (آفریده)
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۳
پیشینه تاریخی: ۱) ابن مرزبان مکنی [کنیه او] به ابوالحسن، فیلسوف مشائی [قرن ۵ هجری] و شاگرد مشهورِ ابن سینا؛ ۲) احمد بهمنیار،[۱۲۶۱-۱۳۳۴ شمسی] ادیب و استاد دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.


بهمنش /behmaneš/

معنی: ۱- نیک منش؛ ۲- نیکو کردار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهناد /behnād/

معنی: به = بهتر + ناد = صدا، آواز، بانگ، بانگ و صدای بهتر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹
پیشینه تاریخی: در ایرانی باستانی، behnāt، بهنات) نام پسر جاماسب برادر قباد ساسانی.


بهنام /beh nām/

معنی: نیک نام، خوش نام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۶۹۳


بهنیا /behniyā/

معنی: نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۶۵


بهوران /behvarān/

معنی: آنکه دارای روح و روان نیکوست


بهوند /behvand/

معنی: به + وند (پسوند دارندگی و نسبت)، ۱- منسوب به خوبی و نیکی؛ ۲- دارنده خوبی و نیکی، ۳- مجاز از خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهیاد /behyād/

معنی: به + یاد ۱- دارنده‌ی بهترین یاد؛ ۲- مجاز از کسی که از او به نیکی یاد میکنند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۹


بهیان /behiyān/

معنی: بهی= نیکویی، خوبی صحت، تندرستی + ان (پسوند نسبت)، روی هم رفته به معنی نیکو و تندرست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهین مهر /behin mehr/

معنی: بهترین مهربانی و عشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بوپار /bupār/

معنی: نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


بورمند /burmand/

معنی: نام گیاهی بسیار خوشبو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بورنگ /burang/

معنی: نوعی ریحان کوهی


بیتک /beitak/

معنی: نام جد منوچهر پادشاه کیانی به نوشته بندهش


بیدار /bidār/

معنی: ۱- ویژگی آن که در خواب نیست؛ ۲- مجاز از آگاه، هوشیار؛ ۳- آگاه و هوشیار شدن؛ ۴- مجاز از برانگیخته شدن حس و حالتی در کسی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بیدل /bi del/

معنی: در قدیم مجاز از دل داده، عاشق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) ابوالمعالی میرزا عبدالقادر ابن عبدالخالق شاعر پارسی گوی هند و نماینده‌ی برجسته‌ی سبک هندی [قرنِ ۱۲هجری]، معروف به بیدل دهلوی؛ ۲) قادر بخش صوفی و شاعرِ سند [قرن ۱۳ هجری] مشهور به بیدل سندی؛ ۳) سید محمّدرحیم شاعر و طبیب و ندیم فتحعلی شاه و محمّدشاه قاجار از شاعران دوره‌ی بازگشت ادبی معروف به بیدل شیرازی.


بینش /bineš/

معنی: اسم مصدر از دیدن ۱- مجاز از قدرت ادراک و شناخت معمولاً وسیع و ژرف، بصیرت؛ ۲- مجاز از نگرش؛ ۳- در قدیم به معنی چشم، توانایی رؤیت، دیدن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶


بیورزاد /bivarzād/

معنی: نام سپه سالاری در زمان سلسله اشکانیان

 

اسم پسر با ب عربی

باسط /bāset/

معنی: ۱- در قدیم به معنای بسط دهنده، گسترش دهنده؛ ۲- از نامهای خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۰


باسل /bāsel/

معنی: شجاع، بهادر، دلیر، مرد دلیر، دلاوری، شیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


باسم /bāsem/

معنی: ۱- تبسم کننده؛ ۲- شکر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳۰


باقر /bāqer/

معنی: ۱- در قدیم به معنای شکافنده، گشاینده
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۷۹۴
پیشینه تاریخی: ۱) لقب محمّد ابن علی امام پنجم شیعیان محمّد باقر(ع). [همه ی مؤلفان در مذاهب شیعه و سنی سبب ملقب شدن آن حضرت را به «باقر» دانش فراوان او دانسته‌اند]؛ ۲) «باقرخان» ملقب به سالار ملی، از رهبران مجاهدان مشروطه خواه.


باهر /bāher/

معنی: ۱- روشن، آشکار، درخشان، هویدا؛ ۲- شاخص، مشهور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴
پیشینه تاریخی: لقب عبدالله ابن علی ابن حسین ابن علی ابن ابی طالب که او برادر پدری و مادری حضرت امام باقر(ع) است و از کثرت جمال [زیبایی زیاد] لقب باهر داشته است.


باهرالدین /bāheroddin/

معنی: مشهور در دین


بایزید /bāyazid/

معنی: مخفف ابا یزید، بایزید بستامی عارف مشهور قرن سوم


بدرالدین /badroddin/

معنی: آنکه در دیندکامل و درخشان است


بدیع /badie/

معنی: ۱- جدید، تازه، نوآیین؛ ۲- زیبا؛ ۳- جالب، شگفت انگیز، نادر؛ ۴- (در ادبیات) از دانش های ادبی که در آن از آرایش ها و زیبایی های شعر و نثر بحث می‌شود؛ ۵- از نام های خداوند، مبدع، آفریننده
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۴


بدیع الجمال /badiojamal/

معنی: دارای زیبایی تازه و با طروات


بدیع الزمان /badiozamān/

معنی: یکتا و یگانه زمانه، آنکه در عصر خود بی همتاست


بدیعالزمان /badieozzamān/

معنی: نادر روزگار، آن که در زمان خود یگانه است و نظیری ندارد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بدیل /badil/

معنی: عوض، جانشین


برات /barāt/

معنی: ۱- نوشته‌ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حُکام حواله‌ای وجهی دهد؛ ۲- کاغذ زر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۵۹۴


براتعلی /barātali/

معنی: مجازا کسی که مورد لطف و عنایت امام علی (ع) قرار گرفته باشد


برکت /bare(a)kat/

معنی: ۱- فراوانی و بسیاری و رونق؛ ۲- خجستگی، یمن، مبارک بودن؛ ۳- نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹۱


برهان /borhān/

معنی: ۱- دلیل، حجت، حجت روشن، دلیل قاطع؛ ۲- اصطلاحی در منطق و فلسفه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۷۶
پیشینه تاریخی: ۱) نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام؛ ۲) محمّدحسین ابن خلف تبریزی (برهان) فرهنگ نویس ایرانی [قرن ۱۱هجری] ساکن هند و مؤلف برهان قاطع.


برهان الدین /borhānoddin/

معنی: برهان دین، دلیل دین، حجت دین
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۹
پیشینه تاریخی: لقب بسیاری از اشخاص در تاریخ


بریر /borair/

معنی: یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸


بسام /bassām/

معنی: بسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۶
پیشینه تاریخی: یکی از شاعران فارسی گوی پس از اسلام در زمان یعقوب بن لیث.


بسحق /bošaq/

معنی: مخفف ابو اسحاق، بسحق اطمعه از شعرای قرن هشتم و نهم


بسیم /basim/

معنی: خندان چهر، گشاده روی، شادمان، مسرور، خرم و خوشحال.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بشار /bašār/

معنی: بشارت دهنده
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۱
پیشینه تاریخی: ۱) از اصحاب امام صادق(ع)؛ ۲) ابومُعاذ بَشّار بن بُرد شاعر نابینا و بلند آوازه‌ی عرب زبان عراقی [قرن۲ هجری] که در شعرهایش ایران و ایرانیان را می ستود. از این رو عرب ها او را به زندیق بودن متهم کردند و در باتلاق انداختند؛


بشر /bešr/

معنی: گشاده رویی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱
پیشینه تاریخی: بِشر حافی صوفی معروف که در بغداد می‌زیست و گروهی از صوفیان را در اطراف خود گرد آورد. گویند وی در آغاز به کار لهو و لعب مشغول بود و بر اثر تذکر امام موسی ابن جعفر(ع) متنبه شد و توبه کرد.


بصیر /basir/

معنی: ۱- بینا؛ ۲- مجاز از آگاه؛ ۳- از نام‌ها و صفات خداوند؛ ۴- دانا، بیننده، روشن بین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱۸
پیشینه تاریخی: ۱) ابوعلی بَصیر کاتب، شاعر و مترسّل نابینای شیعی [قرن ۳ هجری]؛ ۲) حسین ابن علی بَصیر مشهور به ابن زکوم (زقوم) شاعر نابینای مادر زاد شیعی اهل حِلّه در عراق [قرن ۱۳و ۱۴هجری].


بشیر /bašir/

معنی: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶۹۳
پیشینه تاریخی: ۱) از القاب پیامبر اسلام(ص)؛ ۲) بشیر ابن سعد ابن ثَعلَبه، ابونعمان صحابی انصاری خَزرَجی که در پیمان عَقَبه و تمامی غزوه ها شرکت داشت.


بقا /baqā/

معنی: باقی بودن، ماندگار بودن؛ پایداری، پایندگی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بلال /belāl/

معنی: آب و هر آن چه که، گلو را تر کند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳۷۳
پیشینه تاریخی: ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام(ص)


بلیان /baliyān/

معنی: ۱) نام خضر پیغمبر(ع) که برادرزاده ی الیاس پیغمبر(ع) می باشد؛ ۲) نام روستایی در کازرون که می گویند خضر(ع) آن روستا را بنا کرده و منسوب به نام نامی خود کرده است و این روستا محل و مرقد اولیاالله بسیار است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بنان /banān/

معنی: سرانگشت، انگشت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بها /bahā/

معنی: ۱- قیمت، ارزش؛ ۲- درخشندگی و روشنی؛ ۳- مجاز از فر و شکوه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهاءالدین /bahā’oddin/

معنی: آن که به آئین و دین خود ارزش دهد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۹۷
پیشینه تاریخی: شیخ محمّد ابن حسین عاملی (منسوب به جبل عامل) معروف به شیخ بهائی، دانشمند بنام عهد شاه عباس صفوی


بهلول /bohlul/

معنی: ۱- به معنای مرد خنده رو؛ ۲- مهتر نیکو روی؛ ۳- جامع همه‌ی خیرات؛ ۴- در حوزه های فرهنگی غیر عرب نظیر تاجیک به معنی گول و لوده ذکر شده است؛ ۵- در شمال افریقا به معنای عام ساده دل است.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۷۸
پیشینه تاریخی: ابو وُهیب ابن عَمرو مغیره، فرزانه‌ای دیوانه نما (از عُقلاءالمجانین) [قرن ۲ هجری] و از شاگردان امام جعفر صادق (ع) که در زمان هارون با تظاهر به دیوانگی از خلافت انتقاد میکرد.


بوعلی /buali/

معنی: مخفف ابوعلی


بیان الله /bayānollāh/

معنی: سخن، گفتار، شرح و توضیح، زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۸

 

اسم پسر با ب ترکی

بابر /bāber/

معنی: دلیر و شجاع


باشی /bāši/

معنی: سرور، رئیس


بایتگین /bāytagin/

معنی: از امرای سلطان مسعود غزنوی


بایرام /bayram/

معنی: عید، جشن، ترکی شده اسم پدرام


بایسنقر /bāysonqor/

معنی: بای: بیگ، بزرگ + سنقر: نوعی بازشکاری، پسر شاهرخ میرزا


بایقرا /bāyqara/

معنی: بیگ سیاه (بای: بیگ، سرور) + (قرا: سیاه، سلطان حسین بایقرا)


بایندر /bāyandor/

معنی: نام طایفه ای از ترکمانان


برکیارق /bare(a)kiāroq/

معنی: ۱- کلاهش پاره شده؛ ۲- آن که کلاهش شکسته است؛ ۳- مجاز از امیر و صاحب مقام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: شاه سلسله‌ی سلجوقی [۴۸۶- ۴۹۸ قمری] در ایران که به یاری کسان و هواداران نظام الملک به سلطنت رسید، ولی تمام دوران سلطنتش به جنگ با برادران و مدعیان گذشت در زمان او تجزیه‌ی قلمرو دولت سلجوقی آغاز شد.


بغرا /boqrā/

معنی: نام پادشاهی از خوارزم که به بخارا لشکر کشید و پایتخت سامانیان را گرفت و دولت خانیه را بنیان گذاشت


بکتاش /baktāš/

معنی: ۱- فرمانده‌ی یگ گروه، بزرگ ایل؛ ۲- هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳


بهادر /bahādor/

معنی: شکل فارسی و اردوی واژه‌ی ترکی مفعولیِ «بغاتور» یا «باغاتور» و به معنای دلیر، شجاع، قهرمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۰۰۰
پیشینه تاریخی: نام چند تن از پادشاهان در روزگار گذشته.


بهادران /bahādoran/

معنی: منسوب به بهادر


بوکدا /bukdā/

معنی: گندم


بیرام /beyrām/

معنی: بایرام عید، جن، گونه از کلمه بهرام


بیوک /biyuk/

معنی: بزرگ، مهتر

 

اسم پسر با ب کردی

بارزان /bārezān/

معنی: هم معنی نام بارِز، نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۶
پیشینه تاریخی: تاریخ این قوم به پیش از اسلام می‌رسد و نام آن از دوره‌ی ساسانیان در متون ضبط شده است، نخستین بار نام بارجان (بارزان) در کارنامه‌ی اردشیر بابکان آمده است. این قوم در کوه‌های بارز [رشته کوهی در جنوب شرقی استان کرمان مابین شهرهای بم و جیرفت] با سایر اقوام دیگر زندگی می‌کرده‌اند.


بارمان /bārmān/

معنی: شخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۲
پیشینه تاریخی: ) ۱) از سرداران تورانی در دوران نوذر؛ ۲) نام دلاوری تورانی که با دوازده هزار سپاه و با هدیه‌های فراوان از سوی افراسیاب به نزد سهراب فرستاده شد تا بکوشد که رستم و سهراب یکدیگر را نشناسند و او پیوسته با سهراب بود.


بازیار /bāzyār/

معنی: ۱- در قدیم به معنای کشاورز، برزگر، کارگر کشاورزی؛ ۲- مربی و نگهدارنده باز، میر شکار، بازدار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ) ۱) از سرداران تورانی در دوران نوذر؛ ۲) نام دلاوری تورانی که با دوازده هزار سپاه و با هدیه‌های فراوان از سوی افراسیاب به نزد سهراب فرستاده شد تا بکوشد که رستم و سهراب یکدیگر را نشناسند و او پیوسته با سهراب بود.


باستان /bāstān/

معنی: ۱- مربوط به گذشته‌ی دور، زمان قدیم؛ ۲- در قدیم مجاز از پیر و سالخورده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


باشار /bāšār/

معنی: چاره، علاج، درمان


باشوان /bāšoan/

معنی: نام کوهی در بانه، آشیانه


باشور /bāšur/

معنی: به معنی جنوب


باشوک /bāšuk/

معنی: نوعی پرنده شکاری


بخشان /baxšān/

معنی: دهش، بخشش


برزان /borzān/

معنی: بُرز = شکوه و جلال، عظمت، دارای قدرت، نیرومند و با شکوه، فراز + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به شکوه و جلال و عظمت؛ ۲- منتسب به قدرتمندی و نیرومندی؛ ۳- قدرتمند، نیرومند. [این واژه (بُرزان) با کلمه‌ی اوستایی «بَرزان» به معنای جایگاه بلند (بلندی کوه) هم نویسه می‌باشد].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸۷


برزآفرین /barzāfarin/

معنی: تشویق بزرگ


برزفر /barzfar/

معنی: دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی


بریار /beryār/

معنی: عهد و پیمان، قول و قرار، شرط و قرار.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۲


بهرام /bahrām/

معنی: ۱- به معنای «در هم شکننده مقاومت»؛ در زبان پهلوی اوستا به «پیروزگر» معنی شده است؛ در علم نجوم هم نام سیاره‌ای به نام مریخ است؛ در تقویم روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران است؛ در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موکل بر مسافران و روز بهرام است؛ در آیین زرتشتی به معنی پاسدار پیروزی و عهد و پیمان است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹۱۸۹
پیشینه تاریخی: از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو، فرزند گودرز برادر گیو است که به دست تژاو تورانی کشته شد.


بوبان /buban/

معنی: به‌سوی بالا


بوتان /butān/

معنی: لهجه‌ای در زبان کردی


بوژان /bužān/

معنی: نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن


بیکس /bikas/

معنی: تنها و بدون حامی

 

اسم پسر اوستایی با ب

باتیس /bātis/

معنی: از سرداران داریوش سوم در حمله اسکندر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵
پیشینه تاریخی: دژبان دلاور غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد.


بادرام /bāderām/

معنی: کشاورز


بامشاد /bāmšād/

معنی: شکوهمند، شاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰
پیشینه تاریخی: نام نوازنده‌ای بزرگ در عهد ساسانیان


بامگاه /bāmgāh/

معنی: هنگام بامداد


بانی /bāni/

معنی: بنیاگذار، سازنده، بناکننده


باوند /bāvand/

معنی: نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان که نسبت خود را به کیوس برادر انوشیروان می‌رسانید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام سلسله‌ای از امرای محلی مازندران (آل باوند).


بخت آور /baxtāvar/

معنی: خوشبخت، از درباریان اورنگ زیب شاه هند


بختگان /baxtegān/

معنی: وزیر خسرو انوشیروان


بخرد /bexrad/

معنی: هوشمند، خردمند


بخشایش /baxšāyeš/

معنی: اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن و به معنای گذشت و چشم‌‌پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱


براز /barāz/

معنی: برازندگی، زیبایی، آراستگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برازان /barāzān/

معنی: براز + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به براز، منسوب به برازندگی و آراستگی؛ ۲- مجاز از برازنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام چند ستاره.


برازمان /barāz mān/

معنی: بَراز + مان = فکر و اندیشه، ۱- دارای فکر و اندیشه زیبا؛ ۲- بلند اندیشه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برانوش /barānuš/

معنی: مهندس سپاه رومی در زمان شاپور اول ساسانی که به هنگام اسارت ایرانیان پل شوشتر را ساخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی


برتهم /barteham/

معنی: از سرداران نامی ایران


برجاسپ /barjāsp/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران تورانی
پیشینه تاریخی: نام مبارزی تورانی که با پیران، فرزند ویسه به جنگ گودرز آمد.


بردیا /bardiyā/

معنی: بلند پایه
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۲۹۰
پیشینه تاریخی: دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه (سومین پادشاه هخامنشی) است[حدود ۵۲۵ پیش از میلاد] بَردیا ظاهراً به امر کمبوجیه کشته شد.


برزآذر /barzāzar/

معنی: مرکب از برز (شکوه، جلال) + آذر (آتش)، نام برادر برز


برزن /barzan/

معنی: کوی، محل، کوچه، قسمتی ازشهر و شعبه، تابه ای که از گل سازند و نان بر بالای آن گذارند


برزو /borzu/

معنی: تنومند، بلند پایه
فراوانی در ثبت احوال: ۸۸۰۳
پیشینه تاریخی: ۱) نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی؛ ۲) نام آتشکده‌ی عهد ساسانی در استان مرکزی.


برزین مهر /barzin-mehr/

معنی: به معنی مهر بزرگوار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱.نام یکی از سه آتشکده ی عصر ساسانی در ایران؛ ۲. نام گروهی از ناموران در ایران باستان.


برسم /barsam/

معنی: شاخه های گیاهی


برشنوم /barešnum/

معنی: پاک و تمیز


بروسا /barusā/

معنی: پدر بهرام، از موبدان یزد


برین /barin/

معنی: برتر و بالاتر، نام دیگر آتشکده آذر برزین مهر


بساک /basāk/

معنی: تاج گل و گیاه، از سرداران خشایارشاه


بستور /bostur/

معنی: این نام در اوستا «بَستَوَری» یا «بَستَوَئیری» به معنی «جوشن بسته» آمده است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در داستان‌های ایرانی پسر زریر (برادر گشتاسپ) است که در نبرد با سپاه ارجاسپ فرماندهی پشت سپاه ایران را داشت.


بشوتن /bašutan/

معنی: هم معنی اسم پشتوتن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بگاداد /bagādād/

معنی: نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشی


بگاش /bagāš/

معنی: نام یکی از سرداران هخامنشی


بنشاد /bonšād/

معنی: شاد بنیاد


به روش /behraveš/

معنی: نیکترین راه – بهترین انتخاب زندگی


بهاوند /bahāvand/

معنی: در اوستا به چم وهوونت دارنده نیکی


بهبد /beh bod/

معنی: نگهبان خوبی و نیکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹


بهرامشاه /bahrāmšāh/

معنی: نام یکی از دانشمندان و عارفان زرتشتی


بهزیز /behziz/

معنی: گونه دیگر بهروز


بهسودان /behsudān/

معنی: نام فرمانروای دیلمان در سده سوم یزدگردی
پیشینه تاریخی: نام فرمانروای دیلمان در سده سوم یزدگردی


بهک /behak/

معنی: خوب و زیبای کوچک، از موبدان ساسانی / نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی


بهکام /behkām/

معنی: مجاز از کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱


بهمرد /behmard/

معنی: مرد نیک و نیکو، بهترین مرد، نام برگزیده


بهوار /behvār/

معنی: گونه دیگر بهفر


بوبار /bubār/

معنی: دارنده زمین، نام کشاورزی در زمان خشایار


بوجه /buje/

معنی: رهایی یافته، نام یکی از بزرگان هخامنشی


بوخشا /buxšā/

معنی: رستگار


بیارش /bayāreš/

معنی: کی بیارش، همان آرمین شاهنامه

 

اسم پسر با ب در شاهنامه

بالوی /bāluy/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از بزرگان سپاه خسروپرویز


براهام /barāhām/

معنی: ابراهیم – پدر عالی
پیشینه تاریخی: مرد جهود خسیس در زمان بهرام گور


برته /barte/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: نام پهلوانی ایرانی که در جنگ «دوازده رخ» با کهرم رو به رو شد و او را با شمشیر به دو نیم کرد.


برزمهر /borz mehr/

معنی: خورشید باشکوه، مرکب از برز (نیرومند، باشکوه) + مهر (خورشید)
پیشینه تاریخی: وزیر نوشیروان – وزیر خسروپرویز – نام موبد بهرام گور


برسام /barsām/

معنی: آتش بزرگ، بالاترین سوگند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۲۵
پیشینه تاریخی: ۱) از نام‌های شاهنامه؛ ۲) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.


بلاش /balaš/

معنی: مرد عارف و عالم
پیشینه تاریخی: پسر پیروز – شاه ایران


بندوی /banduy/

معنی: از سرداران و نجبای ایرانی در دوران ساسانی که دایی خسروپرویز بود
پیشینه تاریخی: دایی خسروپرویز


بوذرجمهر /Buzarjomehr/

معنی: بزرگمهر، بسیار مهربان
پیشینه تاریخی: بزرگمهر – وزیر کسرا


بوراب /burāb/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر
پیشینه تاریخی:  از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر


بیژن /bižan/

معنی: شجاع، جنگجو
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۵۴۵
پیشینه تاریخی: نام پهلوان ایرانی، پسر گیو و نواده ی گودرز و رستم، که داستان دلاوری‌های او در شاهنامه‌ی فردوسی و بیژن نامه آمده است


بیورد /bivard/

معنی: نام چند تن از شخصیت های کتاب شاهنامه فردوسی
پیشینه تاریخی: نام یکی از فرزندان گودرز که شهری به نام خود در خراسان بنا نهاد.

 

اسم پسر با ب در سایر ریشه ها

لری

بازیا /baziā/

معنی: درو گر


بانده /bānde/

معنی: پرنده


باهند /bāhand/

معنی: پرنده


باوام /bāvām/

معنی: عزیزم


بایار /bāyār/

معنی: دردمند


بردین /bardin/

معنی: نام پسرانه لری به معنای مثل سنگ و کنیه از رویین تن (لری تمام لرها)T معنی سنگی و مقاوم نیز برایش آمده است، نام طایفه ای از اسیوند


برفیز /barfiz/

معنی: بهمن


بروک /baruk/

معنی: پیکر و اندام


بروهی /beruhi/

معنی: آفرین، مرحبا


بشتار /baštār/

معنی: آرزومند


بشگار /baškār/

معنی: سپاسگزار


بندیر /bandir/

معنی: گرفتار، منتظر


بهدار /behdār/

معنی: پنهان


بیرم /beirom/

معنی: برف و بوران


بئوار /ba’vār/

معنی: غریب، بی موطن

 

پهلوی

برزویه /borzuyeh/

معنی: بلند بالا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نامِ پزشک دانشمند عصر خسرو انوشیروان و بانی ترجمه‌ی پَنجه تَنترَه از سنسکریت به فارسی که ترجمه‌ی فارسی آن به کلیله و دمنه معروف است.


برزین /barzin/

معنی: بالنده (بالنده مهر) فشرده‌ی آذر برزین مهر
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۶
پیشینه تاریخی: نام یکی از آتشکده‌ی ی بزرگ ایران.


برگر /bargar/

معنی: بخشنده سرنوشت


بستام /bestām/

معنی: ۱- این نام به معنی لفظی «گشوده و منتشر شده» معنا شده است؛ ۲- صورت دیگری از بسطام و گستهم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام خال (دایی) خسرو پرویز، از امرای عهد ساسانی [۵۹۶-۵۹۲ پیش از میلاد] که مدت چهارسال در ماد حکومت کرد.

 

سانسکریت

بهنود /behnud/

معنی: پسر عزیز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۰۶

 

عبری

برنابا /barnābā/

معنی: پیر وعظ و نصیحت، یکی از مسیحیان که انجیر را تفسیر کرد


بنجامین /benjāmin/

معنی: بنیامین، ضامن، کفیل


بنیام /benyām/

معنی: مخفف بنیامین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بنیامین /benyāmin/

معنی: یعنی پسر دست راستِ من
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۷۱۳
پیشینه تاریخی: آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع) که پدرش (حضرت یعقوب) وی را بنیامین نامید. [درباره وجه تسمیه‌ی بنیامین آمده است که مادرش، راحیل همسر محبوب یعقوب، به هنگام تولد وی درد و رنج بسیار متحمل شد، از اینرو فرزندش را «بن اونی» نامید که در عبری «پسر رنج من» معنا می‌دهد

 

فارسی-ترکی

بهتاش /behtāš/

معنی: به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش(ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک. ۱- به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو؛ ۲- ویژگی امیری که دارای اخلاق و رفتار نیکو باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۵

 

فارسی-عربی

بهتام /behtām/

معنی: به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تام (عربی) = آنچه به حد کمالِ خود رسیده باشد، کامل، ویژگی شخصِ خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که محاسن او به حد کمال رسیده باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

فرانسوی

برنادت /bernādet/

معنی: مصغر برنارد


بریژیت /berižit/

معنی: نیرومند، قوی

 

لاتین

برنارد /bernārd/

معنی: دلیر و شجاع مانند خرس


برید /barid/

معنی: ۱- پیک، چاپار، نامه‌بر؛ ۲- (در قدیم) اسگدار؛ ۳- (در احکام شرع) بزرگترین و یکی از مهمترین واحدهای اندازه گیری طول
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: قاسم بَرید مؤسس «بَرید شاهیان» سلسله‌ای از امیران ترک نژاد در دکن که از ۸۹۷ تا ۱۰۲۸ هجری در بَیدَر فرمانروایی داشتند.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید