تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

خواب عجیبی دیدم، خواب مسجدی رو که دارند خراب میکنند اما دارند یه مسجد بزرگتر میسازند. مسجد خیلی بزرگ و زیبا شده بود و با عظمت توی صف نماز جماعت شرکت کردم یک دفعه دیدم توی صحن حرم امام رضا ع هستم و دارم نماز میخونم سوره حمد رو که در نماز میخوندم حالت عجیبی برایم پیش اومد انگار ارتباط عمیقی با خدا برقرار کرده بودم از نظر روحی و یکی از عرفا منو نگاه میکرد. از اونجا که اومدم بیرون دیدم یه خونه چند طبقه رو برای ما دارن آماده میکنند که توی یه فضای سبز و پارک قرار داره وی کوچه جشن و شادی یه عروسی بود و شکوفه ها و گلهای صورتی رنگ و زیبایی رو میدیدم توی خواب. توی پارک داشتم قدم میزدم که به سمت خونه تازه درست شده برم که خانواده اونجا بودند. عشقم رو دیدم با مادرش ( خیلی وقته ندیدمش و الان اروپا زندگی میکنه) من حواسم نبود که مادرش با لبخند گفت مهمون نمیخوای که چشمم افتاد بهشون تمام وجودم پر شادی و شعف شد و اشک شوق از چشمام جاری شد. بهشون گفتم بریم با هم توی رستوران صحبت کنیم که مادرم هی تماس میگرفت که زودتر بیا خونه نهار………..
بعد خواب خیلی احساس سبکی و شعف داشتم

سلام خسته نباشید. من فکر کنم ساعت ۵ صبح بود که خوابم برد و خیلی دیر بیدار شدم. یه خواب فوق العاده عجیب دیدم. خواب دیدم که داشتم گوشت اطراف ناخن هام رو فکر کنم با ناخن گیر میکندم… حتی یه ذره هم خون نمیومد. گوشت اطراف ناخن هام رو کندم و باهاش واسه خونوادم شام درست کردم. اونا ازم تشکر کردن. ولی خب نمیدونم اصلا واسه چی باید چنین خوابی ببینم؟ خیلی حال به هم زن بود! خیلییی!

سلام
من خواب دیدم که تو اتاق خونمون یه خفاش سیاه رنگ بهم حمله کرده و من با دستم میخواستم از خودم دور کنم و البته ترسیده بودم که گازم نگیره.
اگر امکان داره خواب منو تعبیر کنید ممنون

درود بر شما یاران همیشگی در رویای خود که به تازگی اتفاق افتاده برام گویا آنقدر خوابم سنگین نشده بود که زمزمه ی دعای تحویل سال نو را شنیدم گویی با گوشهای شنوا نه در
حالت خواب چون متکلم فقط صوت بود و تصویری نداشت و زمانیکه چشمانم باز شد در گوشم حول حالنا الی احسن الحال طنین انداخته شده بود ممکن محبت کنید و تعبیرش رو بفرمایید.

سلام من خواب دیدم میرم پیش دوتا از دوستام که قبلا دعوا کرده بودیم و من قهر کرده بودم باهاشون البته الان چند وقته اشتی کردیم و من یکی از اون دوتا خیلی برام عزیز بود و دوست صمیمیم بود و اون یکی قبلا با حرفاش دل منو شکسته بود و الان زیاد ازش خوشم نمیاد
تو خواب دیدم پیش اون یکی دوستشه و اون خونشونه منم رفتم پیش دوست صمیمیم گفتم پس چرا به من نگفتی بیام پیشت اونم گقت خودش اومد من نگفتم منم به نشانه ناراحتی از اتاق رفتم بیرون و تویه راهروی بزرگ از دستش دویدم نمیدونم الکی گریه میکردم که تبدیل به واقعیت شد و گریه کردم کمی برگشتم هنگام دوییدن دیدم دوستم داره دنبالم میاد بعد یه مسیر دیدم دیگه دنبالم نمیاد یه چمدون بزرگم دستم بود داشتم میدویدم دیدم یکی دیگه از دوستام جدا از این دوتا داره میاد دنبالم و من از دستش دارم میدوام از ناراحتی اونم میگه وایستا مهدیه (تو واقعیت وقتی اون دوتا اذیتم کردن این دوستم پیشم بود) منم به حرفش گوش کردم و وایستادم منو بغل گرفت مثل همیشه که وقتی اونا اذیتم میکردن بغلم میکرد گفت بیا بریم خونه ما منم قبول کردم تصمیم گرفتم برم اون اتاق ببینم اون دوستم که ازش فرار میکردم چه میکنه که دیدم دراز کشیده و عین خیالشم نیس منم به شوخی میگم برو باباعه
بعد میرم از اتاق باز بیرون که انگار یکی از فامیلشون که بچه داشتو میاره میزاره بغل من انگار میخواد از دلم دربیاره

سلام وقت‌ بخیر.من خواب دیدم که معده‌‌‌‌ام درد میکنه و مجبور میشم استفراغ کنم و بعدش حالم بهتر میشه ولی وقتی به محتویاتش نگاه میکنم متوجه میشم که مار استفراغ کردم. یک مار بزرگ بود و کنارش یک مار کوچک که هردو زنده بودند و تکون میخوردند.من تو خواب تعجب کردم که چطور این مارها تو‌ معده من بودند و با خودم گفتم به همین خاطر بود که معده درد داشتم.و بعدش به مادرم گفتم که مارها رو بُکشه.ممنون میشم خوابم رو تعبیر کنید.

میخاستم کمکش کنم ولی نمیشد همه جا تاریک بود و نور کمی بود اون مرده ک ماسک قورباغه داشت ک مارو میترسوند اونجا بود من خیلی ترسیده بودم و یه دفعه داد وحشتناکی زدم گفتم صیر کنین بزارین مادرمو کمک کنم مادرمم همینجوری دستو پا میزد همین که داد زدم مرده با سرعت دویید طرفم خیلی ترسیدم داشت خفم میکرد من میگفتم بسه نمیتونم نفس بکشم همین ک اومد طرفمون دستوپا زدن مادرم بیشتر شد خیلی بد بود ومن هی میگفتم مادر نمیتونم نفس بکشم اون مرده حرفامو با لحن مسخره ایی تکرار میکرد تا جیغ زدم و چاقوشو دراورد همش میزد به سینه من و در خابم هی میگفتم پاشو این خواب خواب خوبی نیست به خودم میگفتم پاشو انگار میتونستم خابمو کنترول کنم ای وقتی اون چاقو میزد به خودم میگفتم پاشو از خواب ممنون میشم تعبیر کنین

سلام من خواب دیدم که با مادرم رفته بودیم اتاق فرار بد روی یه صندلی نشسته بودم مادرمم روی پاهام نشسته بود بد یه مرده ماسک قورباغه داشت خیلی عجیب بود بد مارو ترسوند مادر من تعادلش رو از دست داد داشت از روی صندلی میوفتاد و جفت دستای من زیر مادرم گیر کرد خی مادرم دستو پا میزد من خی میخاستم کمکش کنم ولی نمیشد همه جا تاریک بود و نور کمی بود اون مرده ک ماسک قورباغه داشت ک مارو میترسوند اونجا بود من خیلی ترسیده بودم و یه دفعه داد وحشتناکی زدم گفتم صیر کنین بزارین مادرمو کمک کنم مادرمم همینجوری دستو پا میزد همین که داد زدم مرده با سرعت دویید طرفم خیلی ترسیدم داشت خفم میکرد من میگفتم بسه نمیتونم نفس بکشم همین ک اومد طرفمون دستوپا زدن مادرم بیشتر شد خیلی بد بود ومن هی میگفتم مادر نمیتونم نفس بکشم اون مرده حرفامو با لحن مسخره ایی تکرار میکرد تا جیغ زدم و چاقوشو دراورد همش میزد به سینه من و در خابم هی میگفتم پاشو این خواب خواب خوبی نیست به خودم میگفتم پاشو انگار میتونستم خابمو کنترول کنم ای وقتی اون چاقو میزد به خودم میگفتم پاشو از خواب ممنون میشم تعبیر کنین

سلام وقت بخیر و تشکر بابت پاسخگویی.

من خواب دیدم شخصی که دوستش دارم با مامانش اومده بودن خونه ما که با مامان آشنا بشین.
مادرها یکم باهم صحبت کردن بعد مادر خواستگارم بلند شد رفت تو اتاق که ببینه وضعیت تمیزی ما چطوری هست، منم رفتم تو اتاق ازشون عذرخواهی کردم که شلوغ بود آخه خونه تکانی داشتیم.
گفت اشکالی نداره بعد کلی هدیه آورده بود.
یک پایه مهر برای نماز و قرآن آورده بود. یک لباس حالت شنل بود سفید و یک صورتی.

آقای خواستکار شنل صورتی را برداشت و تن من کرد.
بعد مامانم اومد تو اتاق و کادوها رو دید گفت نه ما کادو قبول نمیکنیم مادر خواستگار گفت ما رسم داریم موقع خواستگاری کادو ببریم.

بیرون از خونه یکجایی بود نمیدونم چی بود یک تلفن بود زنگ خورد جواب دادم آیت الله خامنه‌ای تماس گرفته بودن بامن حرف زدن که حرفهاشون یادم نیست.

بعد مادر اون آقا رفت سمت تلفن که امام خامنه ای تماس بگیرن و ازشون بخوان خطبه عقد رو ایشان برای ما بخونن.

ممنون میشم این خواب رو تعبیر کنین

سلام خواب دیدم توی یک دشت خییییلی وسیع هستم با چند یه مرد و یک بچه که گمان کنم دختربچه بود،توی اون دشت فکر میکنم محصولی داشتن که یادم نیس چی بود،دشت جوری بود که از جایی که ایستاده بودم میشد دوردست را تا حدودی دید یعنی شبیه بیابون نبود ولی درخت و این چیزا نداشت ک جلوی دید را بگیرد،یهو دیدم در دوردست رعدوبرق زده شد و بارون از همون دوردست شروع به بارش کرد و قشنگ دیدم که بارون در اسمان پیشروی و به نقطه ای که ما بودیم رسید مرده بچه را روی دوشش انداخت و شروع به دویدن کرد و منم به دنبالشون ،داشتیم میرفتیم به یه جایی شبیه کمپ که چندین نفر اونجازندگی میکردن،همینطور که توی دشت میدویدیم میدیدم سر راهم چاله های کوچک و گودی قرار داره که از بارون داره پر از اب میشه و من حواسم بود و چشمم به زمین بود که درحین دویدن توی چاله ها نیفتم و به اون مردهم گفتم حواسش باشه،رسیدیم به کمپ و از بدو ورود دنبال دختربچه ای میگشتم که یه جورایی غریب اشنا بود برام اخر پیداش کردم و دیدم کنار دونفر از اقوامم نشسته و باهاشون حرف میزنه ولی حرفهایادم نمیاد لطفا زودتر تعبیرش را بگین.