تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سرمو برگردوندم یه گوسفند قهوه ایی دیدم سین.ه های خیلی بزرگی داشت خیلی بزرگ بود و شبیه به سین.ه خانوم ها بود به نظر میرسید که مرده باشه گوسفنده و بدش دیگه از خواب بلند شدم ممنون میشم تعبیرش کنین

یه جای سرسبزی بود ما هی داد زدیم راننده نگه داره نگه نداش من گفتم باید بپریم معلوم نیست این کجا وایسه و دوستمم قبول کرد پریدیم من روی قسمت علف ها افتادم و چیزیم نشد اما دوستم افتاد روی خاکی بدنش درد گرفته بود من تا دیدم دوستم حالش بده همه وسیله هامو پرت کردم رفتم طرفش ببینم خوبه یا نه یه پیرمرده هم اونجا بود هی زیر لب یه چیزایی میگفت من توجه نکردم هی حال دوستمو میپرسیدم اون میگفت من خوبم ولی از رفتارش معلوم بود حالش خوب نیست و من هی کمکش میکردم خاکارو از تنش تکوندم و سرمو برگردوندم یه گوسفند قهوه ایی دیدم سین.ه های خیلی بزرگی داشت خیلی بزرگ بود و شبیه به سین.ه خانوم ها بود به نظر میرسید که مرده باشه گوسفنده و بدش دیگه از خواب بلند شدم ممنون میشم تعبیرش کنین

سلام وقت شما بخیر مرسی از پاسخگویی شما!
من دیشب خواب دیدم که مادر پسری که قبلا باهاش در رابطه بودم داره با من قدم میزنه و دستمو گرفته و از من میپرسه چقدر میخوای پسر منو معطل خودت نگهداری الان۱۶ سال کذشته( در حالی که در واقعیت اینقدر نمیگذره) و من هم گفتم کسی که طالب باشه خودش راهشو پیدا میکنه و همش اصرار داشت که تکلیف بچه منو مشخص کن. حالا من با اون پسر سالهاست ارتباطی ندارم ولی مدام بهش فکر میکنم ممکنه به این خاطر باشه که خواب مرتبط باهاشو دیدم. میخواستم تعبیر خوابمو در صورت امکان بدونم

سلام من خواب دیدم که از دبیرستانی که قبلا درس میخوندم اومدم بیرون و توی کوچه و خیابون پر ازدختر و پسر جوون بود که سروصدا میکردند و من با اونها دعوا و صحبت کردم و اونهارو ساکت کردم توی خیابون مغازه اقایی که دوسش دارم هست و توی مغازه پر از دختر بود اما وقتی من رفتم هیچکسی نبود و توی مغازه یک بچه بود که اون آقا میگفت این بچه رو اوردن دم در مغازه گذاشتند و اون بچه رو اورده بود داخل دم در بعد من گفتم چرا بچه رو دم در گذاشتی و بعد بچه رو بغل کردم و بعد اون گریه میکرد و من با شیشه بهش شیر دادم و اون ساکت شد و توی بغلم بود و بعد اونو روی پام گذاشتم و خوابوندم که در اخر مادر اون بچه که انگار یکی از اقوام بود پیدا شد اما من و اون آقا دلمون نمیومد که بچه رو بدیم و دادن بچه ناراحت شدیم اگه میشه تعبی خوابمو بگید

سلام ور ادامه از کوه رفتیم بالا که ماشین بهمون نزنه چون خیلی سرعت ماشینا بالا بود از کوه که رفتیم بالا یه مکانی بود عین باشگاه بدن سازی من بود با همون خانوم ها با همون منشی ولی برای یه کار دیگه بود انگار که یه دکمه اونجا بود که هرکی ماشینش خراب میشد اون دکمه رو میزد تا هرکی شرایطشو داشت اونارو سوار کنه ما یواشکی دکمه رو زدیم فرار کردیم ب طرف کوه راه میرفتیم تا ببینیم کی برای ما نگه میداره هی وایسادیم کسی نیومد تا ی کامیون اومد منو دوستم دیدیم ماشین نمیاد مارو سوار کنه تصمیم گرفتیم بپریم توی کامیون پریدیم چیزیمون نشد و بیرونو نگاه میکردیم یکم‌گذشت یه جارو دیدیم همه ماشینا وایساده بودن یه جای سرسبزی بود ما هی داد زدیم راننده نگه داره نگه نداش من گفتم باید بپریم معلوم نیست این کجا وایسه و دوستمم قبول کرد پریدیم من روی قسمت علف ها افتادم و چیزیم نشد اما دوستم افتاد روی خاکی بدنش درد گرفته بود من تا دیدم دوستم حالش بده همه وسیله هامو پرت کردم رفتم طرفش ببینم خوبه یا نه یه پیرمرده هم اونجا بود هی زیر لب یه چیزایی میگفت من توجه نکردم هی حال دوستمو میپرسیدم اون میگفت من خوبم ولی از رفتارش معلوم بود حالش خوب نیست و من هی کمکش میکردم خاکارو از تنش تکوندم و سرمو برگردوندم یه گوسفند قهوه ایی دیدم سین.ه های خیلی بزرگی داشت خیلی بزرگ بود و شبیه به سین.ه خانوم ها بود به نظر میرسید که مرده باشه گوسفنده و بدش دیگه از خواب بلند شدم ممنون میشم تعبیرش کنین

سلام
من دیشب خواب دیدم پدرم داره تو باغچه ی خونمون یه درختی که سه شاخه ی نازک داشت ولی ریشه ی پهناور و بزرگ و قویی داشت رو از خاک در میاورد تا جای دیگه بکاره درخت رو منتهی حین دراوردن درخت سه شاخه( ریشه کاملا در خاک موند ) و پدرم اصرار داشت که اگر اون سه شاخه رو داخل خاک بزاره ریشه میشه و جون میگیره و من نگران بودم و میخواستم ریشه رو دربیارم بزارم تویه خاک دیگه که شاید شاخ و برگ بده…ممنونم از سایت خوبتون

سلام من خواب دیدم که داخل یه مشپا یه چند تا برگه نوشته شده ریاضی هست فرمول هستن و داخلش گونیا و وسیالات مهندسی بود به پدرم زل زدم ( پدرم خیلی وقت پیش می‌رفت دانشگاه ولی دیگه قطع کرد دقیقا همین رشته رو میخوند قل داد که دیگه نره دانشگاه ) و گفتم باز میری دانشگاه؟
نه این وسایلات
خواست ادامه بده بیدار شدم اخواب
میشه تعبیر کنید تشکر از شما

سلام.خواب دیدم یکی از اشناهام اومده خونمون و می خواد چند روزی اینجا بمونه و ما هم بهش گفتیم تو اتاق من بمونه.رفت حموم و اب رو که باز کرد داغ بود گفت بیاید درسش کنید من رفتم کردم اما بعدش گفت اب و داغ تر کنید مامانم با اب گرم کن داغترش کرد بعد از حموم اومد رفت تو اتاقم می خواست بخوابه که داداشم خیلی سر و صدا می کرد با یه وسیله ای من اون وسیله رو برداشتم اروم گذاشتم تو اتاقم بعد پسر خالم می خواست بره تو اتاقم که گفتم نه و یکم بحثمون شد بعدش که با اشنامون حرف زد و اومد گفت ۲۳ یا ۲۱ روز می مونه اینجا (دقیق یادم نیست چند روز و گفته بود)منم تو‌ دلم گفتم به همسرش نگفته که اینجا می مونه.انگار یه کاری داشت یادم نیست که بعد از۲۱یا۲۳روز کارش و انجام میده یا وقتی که خونه ما هست.

سلام،من تو خواب کوتاه روزانه،خواب میبینم دوست پسرم اومده خونه ما،بعد یه مکالمه کوتاه تصمیم میگره بره،از تراس که به رفتنش نگاه میکنم میبینم با ماشین مامانم داره میره و یهو هوا شروع به بارش بارون با دونه های درشت میکنه و میبینم گوشیش رو تراس جامونده،صداش میکنم و اون تو پیچ حیاط با ماشین سر میخوره و موفته تو باغچه،تابرم پایین دیدم از سقف خونه آب میچکه،نه زلال نه تیره اماهمه پله ها پر آب بود.رسیدم بیرون دیدم ماشینو جابجا کرد و گفت خیلی داغون شده نمیشه سوارش شد و میبینم یه خرس سفید خونگی داریم که میدوئه سمتمون و دوست پسرم با چوب میزنتش،اومد که پیاده بره میبینم بارون بند اومده و پدربزرگم با چندتا آشنای دور دارن میان سمتم میخوان بیان تو خونه،بهشون اجازه ورود ندادم دوست پسرم هم پشت در قایم شده بود و مجبورشون کردم حرفشونو دم در بزنن که گفتن پدر و مادرت تو تصادف مردن،منم تو خواب شروع میکنم به گریه و مویه که من چطوری از پس این غم بربیام و چطوری خواهرماو تنهایی بزرگ کنم؟ و رو زمین نشستم،کم کم سعی کردم برم بالا همه مردم پشت در خونه بودن و کسیو داخل خونا راه ندادم، که دیدم خبر دادن میخوان جنازه مامان بابامو بیارن داشتم فکر میکردم آیا من پاکی لازم برای بغل کردن جنازه دارم؟،پشت سرمو میبینم،میبینم دوتا نوزاد بغل یه خانومه یکی دختر یکی هم پسر قراره بدش من جای جنازه پدر مادرم که من از وحشت تو خواب از خواب بیدار میشم و میبینم خوابی که دیدم داره واقعی میشه،دنبال مادرم میگشتم که با وحشت پریدم از خواب.

سلام.خواب دیدم با مامانم می خواستیم‌بریم بیرون‌تو راه یر کوچمون‌سه تا پسر و دیدم که‌تفنگ‌داشتن تو راه زنداییم و دیدم که با دوتا از دوستاش بود رفتیم پیششون اما من اذیت شدم‌چایی که ایستاده بودم تنگ بود از چند تا مغازه کناری یه پسر اسمم و صدا کرد و من ومامانم رفتیم ببینیم چیکارمون داره تو راه یه پسر دیگه گفت یرگه و خودکار داری اما من گیج شده بودم‌گفتم نه رسیدیم به مغازه‌اونجا دو تا پسر بود‌اما من نمیدونم کیا بودن‌یکی دیگشون گفت اینجا چند تا برگه است که سفید بودن و بینشون تو یه برگه یچیزی نوشته مامانم گفت اگه شماره باشه زنگ نمیزنه منم گفتم چون تابسونه و کاری ندارم باشه اما شماره باشه زنگ نمیزنم بعدش تو راه دوباره زنداییم و همونجا دیدیم اما انگار از تو یه سوراخی داشت ما رو میدید منم یه چیزی گفتم که مامانم بهم نگاه کرد و علامت داد و گفت منتظرمون بود تا بیایم خدافظی کردیم و داشتیم می رفتیم پارک که تو راه تو یه خاکی چند تا گلوله و یه برگه دیدیم مامانم دید تو برگه نوشته هست گفت برش دار منم برداشتم و رفتیم پارک اونجا نشستیم رو زمین من اون بین اون برگه ها شماره پیدا کردم دادم مامانم سیوش کرد تو واتس اپ دید عکس پروفایلش دختره بهش پیام داد شما؟ اما دختره خوند و جواب نداد بعد دو سه تا از دخترا اومدن کنارمون من نمی شناختمشون اما دوستای خودم بودن با هم حرف زدیم و منم باهاشون خوب بودم بعد من و مامانم رفتیم رو یه صندلی که خالمو دختر خالم که تو یه شهر دیگه هستن و ما باهاشون ارتباطمون قطع کردبم دیدیم من داشتم راه میرفتم مامانم رو صندلی بود صندلی پشت سرشم خالی بود خالم و دخترخالم اول رفتن سمت صندلی خالی اما انگار دختر خالم می خواست بره پیش مامانم اما بعد راهشونو کج کردن رفتن پیش مامانم دختر خالم نشست اما خالم می خواست بره رو اون صندلی پشت سری دختر خالم دستش و‌گرفت و نشوندش منم رفتم پیششون خالم باهام خوب بود بهم میوه داد اما لِه بود ولی من گرفتم ازش اما خالم و مامانم باهم حرف نمیزدن فردا صبح رفتم مدرسه با یه کلاس کوچیکتر از خودم بحثم شد اما من سعی می کردم باهاش خوب رفتار کنم اما یکی از کادر دفتر اومد بهش گفتم ولی اون اصن یه حرف بی ربط زد منم ناراحت شدم اما بعد رفتم بهش گفتم می تونستید طرف منو بگیرید که واقعا خودمم بی تقصیر بودم