تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سلام خسته نباشید. یه خوابی هست که خیلی ذهنمو مشغول کرده لطف می‌کنید این رو هم تعبیر کنید؟
حقیقتا چند ماهی هست که با دوست صمیمیم قطع رابطه کردم خواب دیدم که بعد از اینکه رابطمون رو قطع کردیم یه دفترچه کوچیک بهم داد منتها من تا چند ماه بعد از قطع ارتباطاتمون حاضر نشدم که دفترچه رو باز کنم تا ببینم چی نوشته. یه روز تصمیم گرفتم که ببینم تو دفترچه چی نوشته ولی متوجه شدم که نوشته هاش خیلی نامفهومه جملاتی نوشته که هیچ ربطی به هم نداره و حتی تو بعضی صفحه هاش هیچی ننوشته ( فک میکنم که اون دفترچه خاطراتش بوده باشه) بعد از اون تصمیم گرفتم که باهاش درباره اون دفترچه صحبت کنم. وقتی تو مدرسه دیدمش دستشو کشیدم و ازش خواستم که با هم صحبت کنیم همه جا شلوغ و پر سر و صدا بود و نمیتونستم به راحتی باهاش حرف بزنم. چیزی که عجیب بود این بود که اون طوری رفتار می‌کرد که انگار ما اصلا باهم دعوا نداشتیم و همه چی عادیه. ازش درباره دفترچه و نوشته هاش پرسیدم که باعث شد ناراحت و غمگین بشه و از جواب دادن طفره بره. هر چی اصرار کردم میگفت نمیخواد در اون باره صحبت کنه

با سلام.
من دیشب خواب دیدم که نوعی گل که ساقه بسیار بلندی داره توی خونه عمه ام رشد کرده. مادرم به محض دیدن گل از عمه ام درخواست کرد که یک قلمه از اون رو به ما بده تا ما هم بکاریم. مادرم همون روز اون رو کاشت و فردا صبح ديديم که اون گل بسیار بلند شده و ارتفاعش اندازه ديوار حیاطمون شده.
میشه لطفا تعبیرش کنید

با سلام خدمت شما

من خواب دیدم که شب از اتاق خود ماندن ترس دارم و به اتاق مادر و پدرم میروم تا مادرم را بیدار کنم و موضوع را به او میگویم که نمی‌توانم تنها بخوابم پدرم می‌گوید همینجا بخواب و میخوابم صبح روز بعد انگار مهمانی یا یه جشن مذهبی در خانه ی یکی از آشنایان که رفت و آمد باهم داریم است و خانواده میرن و من می‌مانم تا کار های عقب مانده ام را انجام بدم بعد از انجام دادن اسنپ میگیرم و وقتی متوجه شدم اومد رفتم و سوار یک ماشین با راننده ی مردی با مشخصات موهای کم پشت ژل زده زنجیر به دور گردن و پیرهن مردانه مشکی انگار تو خواب حس عجیبی داشتم و حس کردم که اشتباه سوار شدم ولی خب حس بد را از خودم دور کردم تا به یک ساختمان که زیرش یک سوپر مارکت بود رسیدیم و توقف کرد فکر کردم کار داره ولی وقتی پرسیدم با لحن بی شرمانه گفت اتفاقا درست اومدیم طبقه ی ۳ واحد ۲ میریم حال کنیم منم اول ترسیدم و خودمو عقب کشیدم ولی بعدش به خودم جرعت دادم تا به سمتش حمله کنم و از خودم دفاع کنم و اونو بترسونم و سره عقل بیارم شروع کردم به چنگ زدن و کتک زدن اون مرد بعد احساس کردم باید داد بزنم بیرون و از بقیه کمک بخوام شروع کردم از پنجره ماشین داد زدن و فریاد زدن که این مرد قصد دست درازی به من داره کمک کنید و اینا ولی هیچکس توجه نمی‌کرد و بعضیا حتی به من میگفتن این کلمه ی زشت رو اینقدر به کار نبر منم از ترس و خشم که چرا مردم اینجوری برخورد میکنن پیاده شدم و بلند تر داد زدم که کمک کنید این مرد میخواد بهم دست درازی کنه و در اخر چند نفر به دورم جمع شدن و شروع کردن از ضعف جامعه ی خودمون حرف زدن که چرا پشت هم نیستیم یه خانوم هم از من دفاع کرد یادم نمیاد چجور ولی خودمو رسوندم اون خونه و داستان رو برای مادرم و هر کی اونجا بود تعریف کردم صاحب خونه ازم پرسید که احساس افسردگی یا حس بد اگر داری برو پیش دکتر روانشناس ولی مادرم گفت نه خوبی مگه نه منم واقعا حل خوبی نداشتم برای همین داد زدم نه دارم میمیرم و حالم خوب نیست تعبیرش چیه ؟

سلام وقت بخیر
من خواب دیدم برای اردتونسی دندانهام ب دکتر مراجعه کردم بدون اطلاع و از نتیجه ی بوجود اومده راضی بودم و حتی پیش ی نفر که میشناختمش تقریبا ازش پرسیدم که متوجه تغییرم شده یا نه

سلام من خواب دیدم با پسرداییم که کوچیکه بازی میکنم و بعدش اونو روی پا گذاشتم و خوابوندم لطفا تعبیر خوابم رو بگید

سلام
من خواب دیدم تولد پسر خالمه ،داخل حیاط خونشون نشستیم و دارم با مامانم حرف میزنم
بعد میرم،با تلفن یک گوشه با یک فرد که انگار بدقولی کرده (یک چیز ازش حریده بودیم و اون نفرستادش درست)بحث میکنم،و بعدش وارد مهمونی میشم به عموم و زن عموم که در بیداری باهاشون مشکل دارم سلام نمیکنم در حالی که به من زل زدن،بعد میخایم بریم به مامانم میگم چیزی نخوردیم که ،اونم میگه غذا و کیک اوروم تو خونه میخوریم

سلام خواب دیدم توی یه مکانی هستم با مادرم و داداشتم و خالم و دختر خالم‌کنار اون‌مکان‌چهاردیواری ‌بود که‌اینه های‌زیادی‌داشت ماهم‌بیروناون‌چهاردیواری‌نشسته‌بودیم‌یه‌خانمی‌اومد‌به‌حجابم‌گیر‌ داد اما حجابم‌خوب‌بود بعد یه اقایی‌که‌نمی‌شناختم‌اومد کنارمون‌نشست‌یکم‌حرف‌زد‌بعد‌من‌ خواستم‌برم‌تو اون چهار دیواری‌عکس بگیرم‌دخترخالمم‌گفت منم‌میام رفتیم و خواستم‌بگیرم‌دختر‌خالم‌گوشیم‌و گرفت گفت‌اینجوزی‌عکس می گیرین و یه عکس‌دوتایی‌گرفتیم‌اما من چهره ام خوب‌نیفتاد بعد گوشی‌و‌ گرفتم و‌ جلو اینه وایسادم‌و عکس گرفتم‌اما‌عکسم‌تاریک بود بعد رفتیم از اونجا‌بیرون خواستیم دیگه بریم خونه همه مون که مامانم درباره یکی از اشناهام گفت چقدر حلال زاده است و رفته انگار یه شهر دیگه‌پیش یکی‌از عمو های خودم و انگشترش و فروخته‌دستبند طلا خریده و گفت تو یه مغازه‌هم دیدمش منم تو دلم گفتم‌پس چرا من بیرون نمی بینمش و بعد دیگه سوار ماشین شدیم ورفتیم خونه

این دوتا یهو تبدیل به دوتا گرگ شدن یعنی خواهره ک بزرگترهست گرگ بالغ و برادره بچه گرگ میشه ،بعد خواهرم میگه که انگار علاوه بر افراد خانوادمون و این دوتا که چند لحظه گرگ شدن یه گله گوسفند هم مثل اینکه بوده ولی این دوتا گرگ میگه کاری به گله نداشتن ،لعد چند لحظه توی همون شب دوباره آدم میشن ،صب که میشه باما به خونمون میان و باهامون صبحانه میخورن و بعد اینارو به خونشون میبریم و تحویل مادرشون میدیم.گوسفندها رو میگه نمیدونم اخرش کجا بردیم،تعبیرش را دقیق میخام بدونم چون فک میکنم تعبیر خیلی خاصی داره.ممنونم از وقتی ک میگذارید استاد گرامی