تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سلام
من و همسرم در حال جدایی هستیم وجدا از هم زندگی میکنیم این چند وقت خیلی ناراحت هستم ونگران آیندم هستم مخصوصا از لحاظ مالی یه جا هم سرمایه گذاری کردم، خواب دیدم رفتم یک جای معروف صبحانه بخورم حلیم میخوام برام تو بشقاب سه تا نخود با یک تیکه گوشت استخوان دار میارن بعد که میخوام برم تو پاهام یه یه جفت صندل تابستونی نو و قشنگ میبینم که یکیش مشکی یکی دیگه مادونی بین قهوه ای و قرمز ولی مدلش یکی فقط رنگ هاش فرق میکنه پیش خودم میگم حتما الان این جوری مد شده پاهام قشنگ شده و میگم چه خوب که اشانتیون بهم دادن اینا رو کفش تابستونی نداشتم.در ضمن به قیمت غذا هم اشاره میشه من فکر میکردم 30 تومنه ولی 17 تومن اعلام میکنن.
این چند ماه خیلی ناراحتم و غصه میخورم خیلی در حال گریه کردنم
چند وقت پیش هم خواب دیدم یه جایی مثل راه پله نشستم که دید نداره حالت پرده مانند آویزونه میخوام مخفیانه ادرار کنم و احساس میکردم ادرارم کمه ولی وقتی ادرار میکنم شدتش زیاد به صورتی که از پله ها به پایین میریزه و ریختنشو میبینم. خواهش می کنم تعبیر خوابمو برام بگین خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم

سلام خسته نباشید..من با پدر و مادرم در حال رفتن به پارک بودیم وسط راه یک درخت خشکیده دیدیم و یکی از اقوام مونم اونجا بود من در واقعیت با این اقوام معاشرتی ندارم و بینمون کدورت هست و در خواب هم کلا با هم صحبتی نکردیم..و اینک من متاهل هستم نامزدم پیشم نبود پدر و مادرم فقط در کنارم بودن..میخواستیم به درخت خشکیده اب بدیم بالای درخت چشمه بود و از اون اب میجوشید بالاتر چشمه یک کوزه پر از طلای اب شده بود که پای همین درخت خشکیده میرفت من میخواستم به کوزه ی پر از طلا دست بزنم ولی پدرم نذاشت گفت این طلا هر کس بهش دست بزنه براش خوب نیست این طلا نفرین شده ست حق نداره کسی دست بزنه و به خاطر همینه که این درخت خشک شده و منم ترسیدم دست نزدم تعبیر خوابم رو میخواستم.. با تموم جزئیات هم براتون تعریف کردم ممنونم…

سلام وقتتون بخیروخسته نباشین
من خواب دیدم اولش سرسفره نشسته بودیم دوتاپسرغریبه یکیش کوچیک بودویکیش کوچیک ودرکنارشون هم دخترخاله ام بادخترش توخونه مابودن سرسفره غذامی خوردیم واون پسرکوچیک که برادرپسربزرگه بودگفت برادرم عکست دیده وحالاعاشق چشمات وچهره معصومت شده وبعدانگارمثلاعصرش بوداونابازاومدن خونه ماوخواستگارم بودانگارومنوداده بودن وتوخواب فهمیدم که خیلی شخص پولداری بودولی ساده پوش بودمثلاباهمون لباس ساده اش اومده بود وبعدش عموم اینااومدن خونه ماوپسرعموم درحالی که ازورودی خونه می اومدحلوهمه گفت میدونین برلچی دادن برای پول دادن وگرنه زیادآدم بااصل ونصبی نیستن معمولی بودن یعنی ازلحاظ اصل ونسب مثل خونواده مانبودن ولی انگارخیلی پولداربودن و۷وداون شخص که خواستگارم بودحرف زد و همین شددیگه منودادن به اون اصلابدون اینکه مشورتی بینمون باشه یعنی به طورسنتی

با سلام این هم ادامه.. باز جاروبرقی میکشید و هیچی نمیگفت منم هی صحبت میکردم تا قانع شه محروم نکنه مریمو رفتم ت اتاق دیدم مریم اونجاس بش گفتم پاشه بره خونه داییش تا اون موقع یکی از دوستاش اومد با دوستشم حرف زدم ک کاری نکنه ناراحت شه بهش خوش بگذره تا داییش اومد رفتم با داییش هم حرف زدم اونجا پر خروسو مرغ بود ک بعضی از خروس ها سیاه بودن بد مریم سعی داشت برام جبران کنه میخاست برام ی چیزی بخره منم هی میکفتم لازم نیست اونم ازم تشکر میکرد پایان.
و یک سوال داشتم یعنی این خوابم میتونه راجب رابطه منو مریم باشه؟یعنی باز باهم دوست میشیم؟

.پنج یا شش شبه پی یا پی یک خواب را با همان جزئیات میبینم وهمان آدم های قبل
میبینم که همسرم با دوست صمیمی اش به من خیانت کردن و دوستش او را تشویق میکند و همسرم با پروویی و وقاحت به من می‌گوید ک من را نمی‌خواهند و از کارم راضی هستم و من به اطرافیانم میخواهم بفهمانیم ک او به من خیانت کرده و پای یک نفر دیگر درمیان است ولی کسی گوش نمیدهد

سلام من خواب دیدم با یکی از نزدیکانم تو خیابون هستم ک اکثر اونایی هم ک توخیابون بودن ادمای بودن ک از گذشته میشناختم و ک اونی ک از نزدیکانم بود گفت آسمون نگاه سه تا نشان تو آسمون ک یکی خورشید بود و یکی ام نشان خروس ولی سومین نشان یادم نمیاد ک وقتی ام از خواب بیدارم کردن حس کردم اصلا تو این دنیا نبودم ی حس عجیبی داشتم واسع ی لحظه فک کردم هیچی از این دنیا رو ب یاد ندارم تعبیری داره

سلام من خواب دیدم من و دو تا از دوستام سوار تاکسی بودیم تو راه با یکیشون دعوامون شد که این اتفاق دیشب هم در واقعیت برام افتاد و من با اون یکی دوستم صمیمی شدم. با اونی ک دعوامون شد اون وسط راه از تاکسی پیاده شد و رفت. من موندم و دوست صمیمیم. ما می‌خواستیم بریم خونه دوستم اینجور که معلوم بود . رسیدیم خونشون و چند دقیقه نشستیم که بعد پدر و مادر دوستم با هم دعواشون شد و رفتن تو حیاط جر و بحث. دوستم خجالت زده بود و منم طوری رفتار کردم که اشکال نداره و برای همه پیش میاد. مامانش که برگشت از دعوا انگار نه انگار که دعوا شده بود و خیلی ریلکس وارد شد. بعد بازم دعوا شد و این بار پدر دوستم سیلی محکمی جلوی من زد توی صورت دوستم و من گریه کردم و دوستم رو تو آغوش گرفتم اونم گریه میکرد. توی خابم انگار که خانواده ی دوستم قاچاق اعضای صورت انجام میدادن. اون موقع که دوستم رو تو بغل گرفته بودم بهش گفتم بیا فرار کنیم و بریم. دم در پذیرایی بودیم که دختر عموی دوستم به بابای دوستم با قیافه ای سو استفاده گر گفت عمو جان دخترت هیچوقت اعضای صورتش رشد نمیکنه پس باید دخترت رو بیخیال شی. دوستم هم با گریه از خونه زد بیرون و منم همراش رفتم. تو خونه ک بودیم از دور میدیدیم ک یه خونه داره اتیش میگیره. سوار تاکسی شدیم و تقریبا از اون خونه ای که داشت اتیش میگرفت رد شدیم. بعد رفتیم به یه جای متروکه و من اونجا فهمیدم که دوستم که خیلی باهاش صمیمی بودم میخاد از من سو استفاده کنه و با پدرش هم دسته.
ممنون میشم تعبیرش رو بگید.

سلام وقت بخیر
خواب دیدم کنار یکی از دوستانم وایستاده بودم داشتیم حرف میزدیم یه دفعه دوستم یه صد متری از من دور شداز دور دیدم یک مار بزرگی گرفته ومن چون ازش دور بودم فقط اونو میدیدم ومار رو با دست گرفته وچون من از مار می ترسم حتی نخواستم از فاصله دور ان راببینم به همی خاطر سزیع از همان موقعیت قبلیم باسرعت دور شدم وسرعتم را بیشتر کردم که دیدم ان مار را پرتاب کردبه بالابا وجودی که خیلی فاصله داشتم هرچه دورتر میشدم اون مار به طرف من می یومد از اسمان که به من بخورد چیزعجیبی بافاصله زیاد وشتاب زیادی که من داشتم برای دویدن واسمان را نگاه می کردم یه لحظه احساس کردم از بالای یقه ام افتاد داخل پیراهنم از پشت کمرمویه دفعه بیدار شدم

سلام
من خواب دیدم برادر زن بابام با زنش که من خیلی باهاش خوب هستم باهم تو خیابون دعوا میکنند و دوست یکی از فامیل های ما زن برادر اون را وارداتوبوس میکنند و دعوایی هم بین دوست ما و برادر ان اتفاق میوفتد و اونابا اتوبوس به خانه عمه زن بابام رفتند ولی کسی ان جا نبود و یک دفعه برادر زن بابام به داخل اومد همه ظرف هارا شکست و هی داد میزد من هی بهش میگفتم نکن ولی اون باز کار خودش را میکرد و هی کفش هایم اذیت هم میکرد و من بادوستمان رفتیم طبقه بالا جایی که مادر ان اونجا بود مادرش پاهایش فلج بود و جلو در هی قربان صدقه دوستمان میرفت و من گریه ام گرفت و رفنت دوستمان بغلش کرد و مادرش من را هم بغل کرد دلم برای مادرش خیلی سوخت

سلام.مادربزرگ من خواب دیده که قراره چهار نفری(من و مادرم و پدربزرگ و مادربزرگم) بریم مشهد حرم امام رضا و بلیط هم گرفته اما من خیلی مخالفت میکنم و حاضر نیستم باهاشون بیام و پدربزرگم وقتی مخالفت منو میبینه میگه من هم نمیام و پیشش میمونم.همون لحظه یه رعد و برق شدیدی میزنه و بارون میگیره و مادربزرگم میگه انگار قسمت نیست بریم.تعبیرش چیه؟