تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

با سلام بنده متاهل هستم و یه فرزند پسر دارم
خواب دیدم ک خانمم باردار هست ستا تست بارداری دستشه ب من میگه برو به پدرت خبر بده من ب پدرم گفتم خانمم بارداره اما من کاری نکردم پدرم بهم گفت پسر ما ذاتمون همینه
خانمم وقت زایمانش رسید و یه بچه کپ پسرم داد بغلم گفتم چیه گفت دختره گفتم ای جونم ماهک من (اینم بگم ما همیشه گفتیم خدا ایشالله یه دختر بهمون بده اسمشو بزاریم ماهک)
شب بود ماه تو اسمون بود یهو ماه گرفتگی شد همه جا سیاه شد خیلی ترسیدم تو همین حال ک دخترم بغلم بود انگار ماه متولد شد تو اسمون قالب گرد ماه از پایین شروع کرد نقش بستن و بزرگ شد و به یکباره چنان نورانی شد که انگار اون ماه قبلی مرد و یه ماه دیگه متولد شد تعبیر این خپاب چیه

سلام وقتتون بخیر
دو بار به صورت مجزا یعنی با چند روز فاصله خواب دیدم که از گلوم چیزی کش دار خارج میشه که هرچه با دست میکشم بیرون بازم ادامه داره و مدام از حلقم این جسم کش دار بیرون میاد و تمومی نداره چون دو بار تکرار شده فکر میکنم چیز خاصی میخواد بهم بگه

سلام. در خواب پدرم رو که تازه فوت کرده دیدم. پشت فرمان نشسته بود و رانندگی می‌کرد. یکی از اقوام دور که مادرش اندکی قبل از پدرم فوت شده هم در صندلی کنار پدرم نشسته بود. من هم در صندلی عقبی درست پشت سر پدرم نشسته بودم. درب خودرو درآمده بود. همان درب راننده. پدرم درب رو گذاشته بود جلوی پاش و رانندگی می‌کرد. اون خویشاوند دور رو رسوندیم در خانه. پدرم هم پیاده شد و با آن خویشاوند صحبت می‌کرد که دستش خورد توی صورت من. شبیه سیلی

سلام
خواب دیدم رفتیم خونه پدربزرگم دوستمم باهام اومده تو حیاط عموم رو دیدم می‌خندید و مدام میگفت من دختر خوبیم و خلاصه ازم تعریف می‌کرد دوستم یکم ناراحت شد از اینکه انقد عموم باهام خوبه
بعد مامانم دراز بود بالا سرش یه حلزون خیلی بزرگ بود که از صدفش داشت میومد بیرون اول رفت روی صورتش و بعد افتاد کنارش

سلام وقتتون بخیر ممنون میشم تعبیر این خواب را بگید. دیدم بیرون بودم و پسر غریبه ای را اولین بار میدیدم موهای بوری داشت و کت و شلوار جین آبی روشن پوشیده بود. انگار برگشته بودم به دوران دبیرستان اما ظاهرم مثل همین الانم بود. یه بحثی بینمون پیش امد و دلخور شدم ازش تنهایی رفتم توی کلاس. چند دقیقه بعد او هم امد و نشست کنار من روی نیمکت و خیلی خوشحال شدم از اینکه امده دنبالم تا اونجا

سلام دوست عزیزخداقوت من به یکی از اقوام علاقه دارم که دوهفته اس فهمیدم قرار ازدواج کنه ونامزدکرده قبل تر ها خواب. دیدم که پدرمرحومش من رو تاییدکردن به عنوان خواستگار دخترش دیشب بازهم. خواب پدرشو دیدم اول سلام علیک کردیم بعدگریه بی صداکرد برای پسرش گف مشکلات مالی داره(در واقعیت اوضاع مالی شون خوبه)من به نشونه همدردی دستمو دو کرش گذاشتم بعدمن درمورد دخترش گفتم که تکلیفم چیه گفت که حتما راضی بوده که شوهرکرده ومتاسفانه نمی تونه کاری بکنه میشه خوابم. ر تعبیر کنید؟ ممنونم

با سلام و خسته نباشید
خواب دیدم که تو ماشین نشستیم
من سمت چپ عقب ماشینی نشستم، مادرم وسط بود و خواهرم سمت راست ماشین و پدرم هم جلو رو صندلی شاگرد نشسته بود
راننده رو خاطرم نیست کی بود،فکر نمیکنم تو خواب هم دیده بوده باشمش
نمی‌دونم ولی به گمانم به خواهرم کشیده ای زدم بخاطر چیزی که حس کردم و رو به پدرم گفتم که این جن داره
که همون لحظه یهو مادرم صورتش یه حالتی انگار تغییر چهره داد که من داشتم نگاهش میکردم
همونجا حس کردم که یکی ساعد دست راست من رو محکم گرفت و فشار میداد
که با خودم گفتم پس مامان جن داره که اون لحظه وحشت کرده بودم و بلند صلوات میفرستادم
تا اینکه یادمه تنها رفتم خونه لباس عوض کنم برم جایی ( تو خواب انگار خونه خودمون بود و حتی داخل خود خونه هم مثل خونه خودمون بود ولی با یه سری تغییرات )
و من این روندی که بخوام داخل خونه بیام رو تا حدودی بخاطرم هست، وحشتم تو راه پله ها و دوییدن هام
انگار که حس کنم باهام هستن
تو خونه خیلی وحشت داشتم و هی حیرون میچرخیدم و بلند بلند صلوات میفرستادم با این ذهنیت که اون جن بره، حس میکردم تو خونه س
اما چیز خاصی ندیده بودم اما اونقدر ترس داشتم که در خونه رو کامل تا آخر باز گذاشته بودم و بین چارچوب در، بین خونه و راه رو وایساده بودم و هی می‌رفتم داخل و میومدم و قصد داشتم که همونجا لباس عوض کنم که نمی‌دونستم پیراهنی چیزی درآوردم یا نه ولی میدونم که کلا نتونستم لباس عوض کنم، و منتظر بودم کسی بیاد بالا که تنها نباشم و بتونم به کارم ادامه بدم که خواهرم اومد بالا،حتی یادمه لحظه ورود ناگهانیش به خونه من یه لحظه ترسیدم که انگار کس دیگه ست. ولی ترس من یه مقدار کم شد، من تو خونه بلند هی صلوات میفرستادم با این حساب که جن خونه رو ترک کنه
با خواهرم وارد اتاق شدیم که من همچنان اون احساس وحشت باهام همراه بود
که چشمم خورد به قرآن خودم که انگار از بالای تختم با طاقچه که احتمال قوی تختم بود کج شده باشه یا افتاده بود، من قرآن رو برداشتم و پشت قرآن رو دیدم که یه وسیله سر خورده بود فک کنم یا شیشه بود یا آینه ( اصلا این قسمت رو یادم نیست ولی فک میکنم یه شی مربعی بود که تکیه داده بودم به اون دیوار یا چوبی که پشت قرآن بود و انگار که با سر خوردن این، قرآن رو هل داده باشه و انداخته باشه )
با خودم میگفتم یعنی این سر خورده ک قرآن افتاده؟ با خودم فکر میکردم که کار اون جن هستش؟ کی قرآن رو اینجوری کرده؟ کار کی بوده؟ قرآن رو برداشته بودم بلند بلند تو اتاق صلوات میفرستادم که ناگهانی دیدم خواهرم که در اتاق رو میخواد ببنده، در بسته نمیشه، یه چیز از پشت در اتاق داشت در رو هل میداد که بسته نشه، من هم رفتم کمک خواهرم و با هم در رو هل بدیم که فک کنم همون حین که در بسته نمیشد من در رو باز کردم یا اینکه در رو به زور بستیم و بعد من دوباره بازش کردم
ولی اینجا من داشتم در رو هل میدادم و اون جن هی سعی داشت در رو باز کنه و من باهاش داشتم دعوا میکردم که از بین در فک کنم دیدمش که انگار یه موجودی بود که تار شده باشه
اون موجود که همزمان در رو هم داشتم هل میدادم که بسته شه و داخل نیاد هی رو بهش بلند صلوات میفرستادم و قرآن هم اون یکی دستم بود، ولی هیچ تاثیری روش نمیذاشت و با خودم میگفتم که شاید جن مسلمونه
و این فکر رو داشتم که این اتاق احتمالا امن هست که برای ورود بهش داره تقلا میکنه، که این رو هم دقیق خاطرم نیست ولی فکر کنم یه کشیده ای خوردم ازش، که همونجا من و خواهرم دوباره با در و اون درگیر شدیم که نمی‌دونم ما داشتیم هل می‌دادیم یا سعی داشتیم باز کنیم ولی من این جمله رو گفتم که میرم پیش جن گیر یا دعانویس، که انگار اون موجود عصبانی بشه و نیروش دوبرابر بشه برداشت گفت اگر تا آخر تونستید از این اتاق برید بیرون..، برید. یه همچین چیزی
که منم اونجا وحشت کردم و از ترس انگار گفتم باشه که یهو در اتاق محکم رومون بسته شد و منم وحشت زده مستأصل بودم که در رو باز کنم یا نه.
و از خواب پریدم

سلام و خسته نباشید خدمت شما
من دیدم که با کراشم قرار دارم و آبرسان و رژلب و عطر به خودم میزنم وباهم به کلاس رانندگی و اینور اونور میرفتیم و بعد بهم زنگ زد و مامانم گوشی رو برداشت اول خودش صحبت کرد بعد داد به خواهرش بعد مامانم برگشت بهم گفت خیلی بی حیا شدیا با تاکسی میرفتی کلاس رانندگی چرا با اون رفتی و من یک خنده ی ملیحی کردم و جلوم یک بشقاب انگور بود که چند تا دونه ازش خوردم و شیرینی اون رو حس کردم در ضمن بگم که من با ۱۹ سال سن تا حالا دوست پسر نداشتم و در تعجب تعبیر این خوابم

سلام خواب دیدم مدرسه م دیر شده البته من درسم تموم شده بعد یه خواستگارم اومده بود رفتیم خونه قبلیمون اونجا زندگی می‌کردیم همه میگفتن این خوبه حتی یه چادر سفیدم سرم کرده بودم
با یه ماشین بزرگ که صندلی بیشتری داشت رفتیم جایی اونجا من داشتم پلاک هارو نگاه میکردم که با دوستم ست بخریم یهو دوستای قدیمیم با کیک اومدن و میگفتن تولدت مبارک

سلام وقت بخیر
با یکی از دوستای دوستم داشتم راه میرفتم دیرموقع بود میخاستم نون وایی نون بگیرم یارو نون واعه انگار دوست دوستم و میشناخت اونم همینطور میره ک نبینتش
ولی یارو میاد پشت سرم اخر میبینتش میدوعه دنبالش من موتور داشتم دوچرخمم کنار نونوایی گذاشتم موتور و برداشتم یه پسره کنارم بود بش گفتم بهش بگو بیاد در ورودی بعد موتور رو روشن کردم و رفتم تا ورودی ولی ازش خبری نشد بعدش من رفتم ک دوچرخمو بردارم و دوست دوستمو پیدا کنم رفتم داخل یه خونه کلی زن و بچه اونجا بود همش فکر میکردم کشتنش نونواییه بعد از کنار در یه دختره رو تو ماشین دیدم شبیه یکی از همکلاسی های دبیرستانم بود چندتا دختر بچه هم اومدن داخل انگار داشتن بازی میکردن یه مرده رو تخت بود بدنش خونی بود انکار خودکشی کرده بود از ترس همون یارو نونواییه
بعد ک از خونه زدم بیرون بابامو دیدم ک کنار خیابون نشسته بود میخاست منو پیدا کنه داشتم میرفتم سمتش نونواییه اومد بهش گفتم بابامه بزار برم ک بیدار شدم