تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سلام
ممنون از زحمات شما
من دیشب خواب دیدم رفتم دانشگاه محل کارم همه با مقنعه بودند من با روسری خجالت میکشیدم گفتم خونمون نزدیکه برمیگردم عوضش کنم مقنعه بزارم دیدم همینکه خواستم برگردم پرت میشم و جایی هستم که سقوط میکنم که با وحشت از خواب پریدم

سلام عمه دخترم در خواب دید که دخترم توی یه اتاق بسیار داغ شبیه جهنم گیر کرده و اون یه فرش سر راهش گذاشت و بیرونش آورد تعبیرش چیه نگران شدم ممنون میشم راهنماییم کنید

سلام وقتتون بخیر ممنون میشم تعبیر این خواب را بگید.
دیدم چادر نماز پوشیدم بابام سر سجاده نشسته بودند رفتم پیششون مامانم داخل اتاق بودند چراغش هم روشن بود. یک دفعه شروع کردم از ناراحتی قلبی مامانم به بابام گفتم که باید میبردیم دکتر و حرص میخوردم برای مامانم و این صحبت‌ها که بابام با تسبیح به سمتم ضربه زدند و لبخند میزدند. خیلی دردش کم بود. هر بار دور تر میشدم که نتونند بزنند باز می اومدند نزدیک تر و باز میزدند

سلام توی خواب دیدم که انگار یکمی نگرانم و از یچیزی ترسیدم و بعد ی نفر ک یادم نمیاد کی بود بهم گفت فرض کن کسیو بغل کردی که دوستش داری.. تعبیرش چیه؟

سلام و عرض ادب احترام
من یکی از دوستان خواب دیده بود که بچه اش از خونه میره بیرون گم میشه میره دنبالش بیرون میگرده ولی پیداش نمیکنه. و میگه توی خواب خیلی گریه کرده بود، خیلی هم‌ترسیده بود ولی یهو از خواب ک‌بلند شد صبح بود، بهش گفتن این خوابا دمه سحر دیدی گفت اره، این خوابا یکی از دوستام که یه‌دختر ۱۶ ساله هست دیده بود. لطفا تعبیرش را بگید خیلی ممنون

سلام عصرتون بخیر
من صبح خواب دیدم که به خونه ی عمه ام اینا در شمال رفتیم که یک اپارتمان است و من به شدن از این موضوع ناراضی بود وقتی پدرو برادرم و شوهر عمه ام و دامادهایش از خانه بیرون رفتند بی توجه به اعتراض مادربزرگ و مادرم و عمه ام از خوانه بیرون زدم و به بازار شمال رفتم . این راهم بگویم که من پارسال یک سال در شمال زندگی کردم.
خواب دیدم از شخصی پرسیدم انتهای این کوچه از بازار کفش فروشی است که اوهم گفت بله رفتم اما وارد ساحل شدم به قدم زدن ادامه دادم تا اینکه به خیابانی معمولی که دو طرفش خانه های ویلایی و پر از درخت بود رسیدم و هم کلاسی ام را دیدم که دارد با دو زن که دیوانه هستند و در خواب میگویم پارسال همسایه امان بودند می پرند و بازی میکند و دوستم چادر مشکی در سر داشت او را صدا زدم و دویدم به سمتش و بغلش کردم بعد با هم قدم زنان به سمت خونشون رفتیم که وقتی رسیدیم و ایفون رو زد مادرش جواب داد و بهم اشاره کرد که حرف نزنم وگرنه مادرش دعوایش خواهد کرد و من رفتم و از طریق همان کوچه که وارد ساخل شدم به بازار برگشتم اقایی ازم پرسید اینجا کفش فروشی هست که گفتم خیر و به من هم به دروغ گفتن هست ولی ساحل بود و سپس برگشتم و به سمت خانه ی عمه ام رفتم وخیابان را پیدا کردم شب شده بود که قدم زنان از در خیابان به سوی خانه رفتم و زمانی که به ساختمان رسیدم رو به تراس طبقه چهارم که بزرگ بود و نزدیک درخت گفتم حالا باید به پدرم چه بگویم رفتم داخل که داماد بزرگ عمه ام گفت نمیومدی سپس پدرم پرسید تا الان کجا بودم که داماد کوچک عمه ام گفت پی هرزگی که با لگد زدم به دهنش و گفتم خفه شو از بس زنای دور برت هرزن همه رو مثل اونا میبینی که شوهر عمه ام گفت حواست له حرفات باشه منم بی توجه شروع کردم تعریف اینکه چکارهایی کرده بودم

سلام خواب دیدم زنگ زدم به یکی که کم میشناسش گفتم کسیو کشتم گفت صبر کن بندازش بیرون کفن شده بود ۱روز نگهش داشتم فرداش بردم انداختمش تو سطل آشغال همون موقع که داشتم مینداختمش تو سطل تو کل کوچه مامور بود وسط کوچه آخر کوچه اول کوچه منم انداختمش برگشتم کسی ام هیچی نفهمید خیالم راحت شد . قرار بود بعدش با اونی که بهم گفت اینکارو بکنم
برم بیرون بعدش ولی نیومد کلا گذاشت رفت بعد از خواب بیدار شدم .

سلام
خواب دیدم رفتم تو حیاط درختارو آب بدم چندتا دونه کاشته بودم اونارو آب دادم بقیه پاشون آب بود شیر آبو بستم برم بالا روی پله ها یهو دیدم یه منظره خیلی قشنگ اومد کوه بود با غروب آفتاب عکس گرفتمو با دوستم رفتیم بالا اول داییم رو دیدم که چند وقتی نبود بعد رفتم داخل یک زنو مردی از فامیلو دیدم خانومه لباس راحتی تنش بود آقا هم تازه از کربلا اومده بودن بچه هاشونم مسافرت بودن که اونا هم اومده بودن
رفتم اون سمت دیدم یه ماشینه خاوره به خواهرم گفتم دارم خواب میبینم چون از پله ها که نمیشد ماشین آورد بالا گفت نه
غذا هم کله پاچه بود و مردا بیرون نشسته بودن

با سلام خواهر شوهر من چند سال پیش به خاطر بیماری از دنیا رفتن و الان من خواب ایشان رو دیدم که در خواب بیمار بودن از من خواستن قران روی کمد رابه ایشان بدهم تا چیزی به من نشان دهد کتاب قران را با ایشان دادم نگاهی کردندو کنار گذاشتن واز من خواستن که با فرزندانشان درست رفتار کنیم ؟😔😔

سلام وقتتون بخیر. میشم میشم تعبیر این خواب را بگید و یه سوال داشتم. بعد از اذان صبح مجدد خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم خورشید طلوع کرده بود با توجه به زمان خواب که در این بازه بوده آیا اصلا تعبیر داره؟
خواب دیدم رفتم جایی اتاق دل بازی بود که پرده های زرشکی و قرمز بزرگی داشت. کسی داخل نبود. پدرم از پشت در تلاش میکردند هر طور شده وارد اتاق بشن من در را هل میدادم که مانع بشم ولی بعد که دیدم همچنان تلاش میکنند برای ورود، رفتم کنار تا امدند داخل..بعد از مدتی از حضور پدر حس نا امنی بهم دست داد پشت در چند نفر بودند. در را باز کردم و اونها هم وارد اتاق شدند. آقایی همراه پدر بزرگم که چند سالی از فوتشون میگذره وارد شدند از دیدن پدر بزرگ تعجب کردم. من پدر بزرگ را فقط همون لحظه ورود دیدم.. انگار میخواستند ببینند وارد چجور محیطی شدند دور و اطراف را نگاه میکردند و به من توجه نمیکردند فقط من نگاهشون میکردم. صحبت هم با همدیگه نکردیم..بعد از اونها چند خانم جوان هم آمدند که گویا همکار های جدید بودند اونجا بود که متوجه شدم اونجا محل کارم باید باشه..اونجا چند میز و صندلی و کامپیوتر هم بود. آقایی که داخل اتاق امد رفت سر میز من.. وسایل همکار روبه رویی من که خانم جوانی بود را بررسی کرد فکر میکردم دنبال مدرک علیه او هست از خودم هم سوالی در مورد اون خانم پرسید که جوابش را نمیدونستم و گفتم نمیدونم. اما بعدش اون خانمهای همکار درموردش به من گفتند که چه خدماتی انجام داده اون خانم و…داشتند. یه جورایی شغل جدیدم را تشریح میکردند و شرایط را میگفتند اون لحظه فقط خانمهای همکارم را داخل اتاق میدیدم