تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سلام دیشب خوابی دیدم که همراه دو نفر از دوستام در خیابانی که میشناسم وارد مغازه ای میشیم خوش حال هستیم و حالمون خوبه مغازه بدلیجات فروشی هست یکی از دوستام در حال خرید و من و دوست دیگر ام فقط در حال نگاه کردن و ته دلم با خودم گفتم ذاتا پول خریدن اینارو هم ندارم ولی وقتی از مغازه بیرون رفتیم قسمت عجیب خوابم شروع شد هوا تاریک شده بود و شهر پر از هرج و مرج شده بود آدم ها به سگ تبدیل میشدن و احساس میکردم آخر زمان شده من و دوستم که داخل مغازه بودیم و فقط نگا میکردیم به جنس ها ،مستقیم از در مغازه وارد ماشین برادر دوستم شدیم( دوستم در واقعیت برادر ندارد ) و حس میکردیم که نجات پیدا کردیم و دوستی که در حال خرید بود داخل مغازه ماند یه جورایی برای نجات ما اومده بود داخل ماشین به ما گفت که امام خ ا م ن ه ای فوت کردن و امروز پنجشنبه ایشونه و شب اش این اتفاق ها افتاده و انسان ها دارن سگ میشن ( آدم مذهبی ای نیستم ) بعدش از خواب بیدار شدم و چیزی که باعث شد اینجا بنویسم اینکه امروز به طور اتفاقی در آن خیابون یه کاری پیش اومد و دقیقا مثل خوابم سگی در آنجا دیدم و چند دقیقه بعد مادر دوستم که در خوابم داخل مغازه مانده بود. لطفا تعبیر خوابم رو بفرمایید خیلی ممنونم

سلام من خواب دیدم یه یاکریم و دو تا بچش اومدن توی تختم لونه کرده بودن و من در تلاش بودم با کاغذ و مقوا کنار تختم یه لونه براشون بسازم و بفرستمشون اونجا که بتونم بیام توی تختم. لطفا تعبیرشو بگید. یه بار دیگم پرسیدم اما پیداش نکردم

سلام من خواب دیدم که دوست پسرسابقم دریک جایی باهم بودیم من درخواب فکرمیکردم که اومی گویددوباره میخواهد بیاید پیش من درعین حال پاهایم برهنه بودند همینطور که میگشتم همسرش رادیدم وبه اونگاه کردم وچهره اش رادیدم .تعبیرش چیست

سلام من توی خواب چند تا پرنده رنگی به شدت زیبا دیدم بعد اول خواستم برم اما یه پرنده تقریبا بنفش و دیدم خیلی قشنگ بود و خیره شدم بهشون از زیبایی نتونستم برم بعد از چند لحظه یهو یکی از پرنده ها که سفید بود خواست بیاد بیرون از داخل یه چیزی مثل تور بود که برام آشنا هم بود اونجا ولی قشنگ حس میکردم که داخلش زندانی نیستن و راحت میتونن برن بیرون و بیان داخل بعد اون سفیده که اومد بیرون تقریبا از طرفی که من بودم اومد بیرون و نزدیک من شد ناخوداگاه با یه سنگ سفیده رو زدم افتاد رو زمین اومدم برش دارم اما پرواز کرد باز هیچ خونی ازش نریخته بود اما شکل بال زدنش تغییر کرد خیلی سریع تر بال میزد.

با سلام.من خواب دیدم مهمان هایی داریم و توی کمد اشپزخونه پره از شیرینی و نان هایی که از قبل اماده شده و عمم مباد تو اشپزخونه منم میخوام بهش شیرینی بدم میبینم که خیلی هاش کپک کردن و مونده هستن بعد چشمم میخوره به شیرینی های توی کابینت دیگه و از اون بهش میدم و قبلشم کیک کپک زده رو نشونش میدم بو میکنه و میگم کپک زده و میزاردش سر جاش بعد یه مدت اشپزخونه تقریبا پر میشه و من تا میخام یه شیرینی بخورم یکی میاد و شیرینی رو میدم به اون بعد یکی هم خودم میخورم شیرینی کمی داغ بود انگار تازه پخته بود و خوشمزه بود .ممنون میشم تعبیر کنید

با سلام من ۱۴۰۲/۰۶/۰۱ یعنی سه چهار روز دیگه اعزام به خدمتم پذیرش کردم شهر خودمون و جای خوبیم هست اموزشیم خیالم راحت بود تا اینکه اما دو روز پیش خواب دیدم اون جایی که قراره خدمت کنم اموزشیم نیوفتاده و ناراحتم و همش اونجا دعوا رخ میده و سربازای اونجا همه مواد میکشیدن تعبیرش چیست؟

سلام وعرض ادب ی خواب دیدم خیلی ذهنم درگیر مطمئنم ی معنی داره.لطفا توضیح بدهید.
خواب دیدم دو عدد در خت که نمیدانستم درخت چیست در کره ماه کاشته بودم.و دو ماهواره که دور ماه میچرخید.ساخته ودر مدار ماه گذاشته بودم.وخودم در زمین نگران آن دو درخت و دو ماهواره بودم.

سلام خسته نباشید،دخترم و مجردم
خواب دیدم با شخص مورد علاقم تو ی اتاقیم و مثل اینکه حجله بود،با هم یکی شدیم و مادربزگش هم روی صندلی نشسته بود و شاهد،بعد از اتمام اون رفت

سلام خواب دیدم شخصی که دوستش دارم به خواستگاریم اومده با پدر مادر و خواهر برادرش من با مادرش حرف میزدم تو خواب و بعد پدرم بهش جواب رد داد تو خواستگاری چون سنمون کم بود تعبیرش چیه
تو واقعیت ما هردو همو دوس داریم و از علاقه هم خبر داریم اما نمیتونیم بهم نزدیک شیم دورادور رابطه رو حفظ میکنیم

سلام
راستش من خواب دیدم که توی خونه قدیمی مون هستیم یه تابوت آوردن گذاشتن کنار من نه از این تابوت های فیلم های خارجی مثل همون هایی که شبیه اونو توی بهشت زهرا داریم روش ترمه کشیده بودن اول فکر کردم که این تابوت مال یه بچه کوچیکه چون کوچیک بود جنازه انگار پرسیدم از پدرم که این جنازه دختر کوچولوی که توی بستگان من هستش و من اونو دوستش دارم گفتن نه اسم یه دختر جوان توی فامیل رو آوردن که من اونو می شناسم خیلی توی خواب احساس غم و ناراحتی داشتم همسرم هم به شدت بهم ریخته بود و یه جورایی انگار منو مقصر می دونست توی حیاط بود و آشفته حال با خودش حرف می زد و راه می رفت تشییع جنازه نرفتم اما ختم اون جوان رفتم یهو حال برادر اون دختر بد شد آوردنش وسط جمع اون گریه می کرد و می گفت خواهرش خیلی دوست داشت که منو همسرم از هم جدا نشیم می گفت اون ما دو تا رو خیلی دوست داشت همسرم هاج و واج نگاه می کرد این پسر رو و من رفتم و برای تسلاش کنارش چادرمو روش کشیدم تا راحت گریه کنه و خودم هم پا به پاش گریه کردم