تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سلام خواب دیدم توی ی مراسم مجلل جوانان هستم بعد فک کنم چادر مشکیمو از سرم برداشتم رو شونم انداختم . نمیدونم واسه چی منو به دادگاه خوندن ک مثلا ی اشتباهی مرتکب شدم دلیلش واضح نبود اما در همین حین مجبور شدن ی عکس از اون مهمونی تهیه کنند ک تو دادگاه ارائه کنن . تو اون عکس من کاملا سر لخت بودم و یکی دیگ عکسم بود شالم ول بود رو سرم خیلی ناراحت شدم عکسو دیدم گفتم ینی من تا این حد جلو این پسرا بی حجاب بودم وای مامانم ببینه دعوام میکنه ازم ناامید میشه و خلاصه غیره البته تووخواب مامانم دعوام نکرد واسه دادگاه همراهیم کرد. دادگاهم اصلا نمیدونم چی چی بود دادگاه ک تموم شد یادمه باز تو خواب دیدم ک با ی وضع خیلی ناجور آرایش کرده بی حجاب و ی لباس کوتاه رفتم تو خیابون رد ک میشدم یکی از اشخاصی ک میشناسمو دیدم داشت میگف برین بهش بگین حجاب کنه و من سریع در رفتمو ی گوشه چادر و حجاب کردم بعدم ب راهم ادامه دادم . تعبیرش چیه ؟

سلام خسته نباشید.مادر من خواب دیده که تو جمع خانواده نشسته بوده بعد تلفن خونه زنگ میخوره ، یه پسر بچه بهش میگه به محمد بگو تو لپتابش اون بازی که زنای فاحشه و بدکاره داخلش عضون رو دیگه انجام نده. جالب اینه که این خواب تو فاصله زمانی دو بار تکرار شده. تعبیرش چی میتونه باشه؟.ممنون

باسلام توروخدا میشه خواب منم تعبیرکنید نگرانم
در خواب دیدم باردارم و با پدرم دعوا میکنم وبحث میکنم طوری که پدرم میخاد منو کتک بزنه ومن دستاشو میگیرم نمیذارم وازدستش فرار میکنم دراخر بحث و دعوا دیدم پدرم سکته کرد افتاد زمین مادرم هم کنارش بود ولی نزدیکش نمیشد مادرم هم میگفت بمیر …..
درواقعیت وبیداری پدرم دوبار سکته کرده الانم تو وضعیتی هست که با مادر و برادرم دعوا وقهر داره تو خونه زیاد مادرمو و برادرمو سیمجین میکنه و چون با برادر و مادرم قهر هستن نگرانم دیگه نمیدونم چون نگران بودم خاب رو دیدم یا اگه تعبیری داره برام بگین خاهش میکنم

سلام
۶ماه پیش ،من برخلاف عادت ظهر ساعت ۳:۱۵بعدظهر توی اتاق پدر و مادرم خوابیدم
(کم پیش میاد ظهرها بخوابم) و زمانی که بیدار شدم ساعت۳:۳۰ دقیقه بود با این تفاوت که من توی اتاق خودم و روی تخت خودم بیدار شدم و هوا تاریک بود و بعد اومدم توی خونه چرخ زدم و دیدم هوا تاریک و همه خوابن و تعجب کردم که من تا ساعت ۳:۳۰صبح خوابیدم ،و دوباره برگشتم بخوابم ، وقتی بیدار شدم زیر یک سقف خونه خرابه ای بیدار شدم و به شدت بارون شدید میومد و این خواب کاملا سیاه و سفید بود و بارونی پوشیده بودم و کلاه سرم بود و هوا بشدت سرد بود من به عنوان سوم شخص داشتم خودم رو از بیرون میدیدم یک دوچرخه ای همراه من بود که اون رو از زیر سقف به سختی بیرون اوردم و اصلا سوارش نشدم فقط داشتم حرکتش میدادم چون من در واقعیت اصلا دوچرخه سواری بلد نیستم توی سطح شهری که نمی‌شناختم راه میرفتم و از یه پیرمردی که پشت سرش رو دیدم که کلاه سرش بود چیزی پرسیدم ولی یادم نمیاد فقط یادمه بهم گفت نمیترسی تنهایی، حواست باشه و به راهم ادامه دادم و یه دفعه ای شروع به دویدن و فرار کردن کردم و همچنان در اون حالت دوچرخه رو دنبال خودم میکشوندم سوارش نمیشدم فقط میکشوندمش و دوباره یه جایی پناه بردم و شروع کردم به گریه کردن و صبح شدن رو توی خواب دیدم و خوابیدم وقتی بیدار شدم باز هم دیدم توی تخت خودمم و ساعت هم ۳:۳۰ظهر باز هم تعجب کردم که من اینجا نخوابیده بودم و بلند شدم به زندگی روزمره ۲۴ساعت یک روز عادی رو گذروندم و خوابیدم و وقتی بیدار شدم با این تفاوت این سری توی تخت پدر و مادر و توی اتاق اونها بیدار شدم که باعث شد بفهمم توی واقعیتم و خواب نیست ولی همچنان شک داشتم انقدر شوکه شده بودم و نمیدونستم الان توی واقعیتم یا خواب با خودم تکرار میکردم الان خوابم یا بیدار
ساعت رو چک کردم دیدم ساعت ۳:۳۰بعدظهر و من توی ۱۵دقیقه سه تا خواب دیدم ، با اینکه داره ۶ماه ازش میگذره ولی من هنوزم هم کنجکاوم که چرا این اتفاق برام افتاد، مخصوصا خواب دوم پشدت برام عجیب بود

سلام من خواب دیدم کبوتر اومد رودستم من کف دستم دون ریختم نوک میزد اینبار تا دون بریزم کبوتر انقد نوک زد دستم درد گرفت

سلام خسته نباشید.
خواب دیدم که بردارم و دوستش روی سقف یک خانه بودن و بیل های دسته هایشان آتش گرفته بود رو پرتاب میکردن

سلام خواب دیدم به یه مهمونی به خونه خالم دعوت بودیم سر پارک کردن ماشین با مامانم دعوامون شد نمیدونم همه فامیل باهام دعوا کردم آخر دست کاشینو تو کوچه بد جایی پارک دستیو انگار نکشیده بودن ماشین عقب عقب رفت در ماشین ضربه دید من بلند داد زدم تو کوچه دیدی دیدی گفتم چرا اینجا گذاشتی همه بهم چیزای بدی میگفتن و نفرینم میکردن حتی همه جا راه میرفتم داد میزدم هیچوقت هیچکی حرفای منو نمیشنوه و گریه میکردن خوابشو مطکئنم یه چی توش داره اگه میشه زودتر بگید تعبیرش چیه ؟

سلام،وقت بخیر
خواب دیدم با خواهرم و همسرش به بازار رفته بودیم و او خانواده شوهرش را دیدم و مشغول احوالپرسی شدو بعد او را گم کردم و وارد خانه ای شدم که مانند خانه های قدیمی از چند اتاق به هم متصل تشکیل شده بود،اتاق اول همه افراد غریبه بودند و بسیار شلوغ بود به اتاق بعدی رفتم که در حال خواندن خطبه عقد برای زن و مرد دیگری دیگر بودند و در اتاق سوم فقط دو مرد مسن بودند از خانه به امید یافتن خاهرم خارج شدم ولی در کوچه یک عقرب را دیدم که میپرید و نیش میزد و آتش میگرفت و بزرگ میشد ولی به من اسیبی نزد و من اقدامی برای کشتنش نکردم،بعد در خواب کسی گفت تیر اندازی شده و من دنبال مادرم میگشتم و به خانه قدیمی برگشتم و اتاق به اتاق در بین جمعیت به دنبال مادرم میگشتم و در نهایت در اتاق اول او را دیدم که بی حال و در حالت نشسته است و فامیل های مادرم دورش نشسته اند و مادرم در قسمت کتف ساچمه خورده بود و کبود بود ولی اثری از خون و خونریزی نبود ولی سر کتفش یک حالتی شبیه پاک شدن یک قطره خون بود و فامیل هایمان خیلی ابراز ناراحتی میکردند ولی من میدانستم که اصلن اهمیتی نمیدهند و فقط تظاهر میکنند

سلام
خوابی که دیدم به این صورت بود که دیوار خونه مون ترک عمیقی خورده بود و کمی گچ دیوار ریخته بود
با تشکر از شما

سلام خسته نباشید.
قبل از تعریف خوابم، حس میکنم نیاز هست یه چیزی رو بگم. من از یکی از استان ها میترسم با اینکه تا بحال به اونجا نرفتم اما دلم نمیخواد هیچ وقت به اونجا برم.
من خواب دیدم که در مسجد روستای پدری خودم هستم البته ظاهر فضا شبیه اونجا نبود اما توی خواب انگار این موضوع رو میدونستم. یکی دوتا ماشین اومدن اونجا و انگار پدرشون فوت کرده بود و من پلاک ماشین رو دیدم برای همون استان بود. اما چیزی که عجیب و ترسناک بود برای من زنی بود که در خواب دیدم. انگار چادر سرش بود لباساش مشکی بود اما من روی قسمت پایینی چونه اش ریش دیدم دقیقا مثل ریش مردها اما بقیه چیزها شبیه زن ها بود.
یادمه که توی خواب انگار داشت از عقایدش حرف می‌زد و من میترسیدم. نمیدونم چی میگفت ولی واقعا انگار فقط شبیه مسلمان ها بود و چیزهایی که می‌گفت مغایرت داشت با اصول و این باعث ترسم شده بود. آخر خوابم برادر کوچکترم دوید اومد پیشم بغلم کرد و بعد من به اون زن نگاه نمیکردم اما انگار میدونستم که اخم کرده و عصبانیه و خیلی میترسیدم و برادرم رو محکم گرفتم که برم داخل مسجد (ما دم در مسجد بودیم و اون زن داخل نیومد). هیچ آشنایی هم ندیدم بجز برادرم که حضورشو حس کردم . بعدش بیدار شدم.
واقعا نگرانم و فکرم درگیره.
خوابم حدود طرفای 7،8 شب بود.