تعبیر خواب | تعبیر خواب کامل و دقیق به صورت آنلاین

سلام وقت بخیر
ساعت 5 یا 6صبح تقریبا خواب دیدم برادرم که چند سالی میشه ازم خیلی دورعه، مرده و نمیدونم چجوری که همه فکر میکنند من باعث مرگ برادرم شدم و از طرفی خودم تو خواب بشدت بابت مرگش ناراحت بودم و از طرفی بقیه خیلی بد باهام رفتار میکردند. ممنون میشم تعبیر کنید

سلام من خواب دیدم دنیا یطوری شده یه بادهای عجیبی میاد و یه اتفاقاتی میفته بعد یکی از دوستای قبلنم که الان دیگه دوست نیستیم و ارتباط نداریم بهم پیام میده و خیلی خوب برخورد میکنه و خیلی خوش اخلاقه و انگار دوست صمیمی هستیم بعد وقتی میخوام جواب پیامهاش رو بدم انگار گوشی هنگ میکنه و میبینم که خودبخود جوابشو میده قبل از اینکه من جواب بدم. بعد همین دوستم میگه که روح پدرم که مرده رو احضار کردم و..
بعد تو خواب یه مردی رو میبینم انگار شیطانه و کارای شیطانی انجام میده و قبل از پیام دوستم هم تو یجایی شبیه قبرستون یا خیابون (دقیق یادم نمیاد) با یکی از دوستام داشتیم رد میشدیم ک مرده رو دیدیم بعد دوستم ک باهام بود ی پارچه سیاه انداخت رو سرش و وقتی مرده از پشت درخت رد شد دوبازه مثل قبل شد.. چاق و عجیب غریب.. و همونو تو خونه ام دیدم وقتیکه دوست قبلنم گفت باباشو احضار کرده.. درضمن پدرشون زنده هست.. اما تو خواب مرده بود و انگار به جای پدرش شیطان رو احضار کرده بود و نمیدونست و یه اتفاقات عجیبی میفتاد

سلام و خسته نباشید
من همیشه و همیشه این روز ها هر خوابی که میبینم یک ببر رو داخلش میبینم که با گربم با هم بازی میکنن و خواب دیدم منو دوستم بالای سقف نشستیم و داریم ماه ها رو نگاه میکنیم که تو خوابم سه تا ماه یک ماه بزرگ ،متوسط و کوچک که ناگهان یک مرد منحرف با تفنگ میاد بالای خونمون ما سعی میکنیم فرار کنیم اما با تنفگ سمت ما نشونه میگیره و میگه اگر تکون بخورین میمیرن داد زدم به خانواده م که بگم بیرون نیاین اما اون مرد مارو برد تو خونه و هیچ خبری از خانوادم نبود و فقط چند تا بچه دیگه هم با ما بودن به یک بهانه دیدن تفنگ اون مرد رو میارم بیرن و تفنگش رو خالی میکنم و وقتی میره خونه از فرصت استفاده میکنم و میرم خونه همسایه و به پلیس زنگ میزنم و بعد از چند دقیقه فقط سه تا زن پلیس میان که لباساشون ابی هست و هیچ اقدام خاصی نمیکنن
خواب دیگه هم که دیدم این بود که داشتم مثل این که از سفر قطبی بر میگشتم و وارد خونه که شدم همه فامیل های مادری و پدری خونمون بودن اما هیچ بزرگ سالی تو خونه نبود رفتم اتاقم تا لباس عوض کنم و اتاق رو مرتب کنم که نصف بچه ها ریختن اتاقم و به وسایل هام دست میزدن با عصبانیت داد زدم برین بیرون چند تابی رفتن اما بازم بودن اون ها رو هر کاری کردم نرفتم تا جایی تونستم اون ها رو کتک زدم تا بتونم از حریم شخصی خودم محافظت کنم
ممنون بابت تعبیر

با سلام.نزدیکای ظهر بود.خواب بودم،خواب دیدم توسط موجود ترسناک و عجیبی احاطه شده ام و هرچه تلاش میکردم،خلاصی نداشتم.ناگهان به یاد حضرت اباالفضل افتادم و گفتم یا اباالفضل نجاتم بده که یک مرتبه دیدم دست بریده ای این موجود را از من جدا کرد و با انگشتش مستطیلی جلویش کشید که دیدم آن مستطیل مثل یک قفس شد و آن موجود عجیب داخل آن گیر افتاد و من نجات پیدا کردم.تعبیر این خواب چیست؟ ممنون میشم اگه پاسخ رو به ایمیلم بفرستید

سلام بابام خواب دیده من بی حجاب شدم
و توی کوچه با بی حجابی راه میرفتم و بابام به شدت دعوام کرده

سلام خواب دیدم که داخل اتاق هستم و یک جورایی قدرت ماورایی داشتم ۴رکانس اون قدرت یک جورایی رنگ خاطی برام داشت رنگ بنفش بود شبیه به رنگ فرا بنفش بود که فقط من میتونستم باهاش اشیاء خاص یا اشیاء مدنظرم رو به صورت بنفش و جدا از هر وسیله دیگه ای ببینم یا برای مثال میتونستم یک بادکنک رو پر باد و کم باد کنم و یا اجسام رو به طرف اسمان یا به حرکت در بیارم
ممنون از پاسخ گویی

سلام
من خواب دیدم یه مارکوچیک و سفید رنگ میخواد منو نیش بزنه و هی سعی میکنم از خودم دورش کنم و ازش نجات پیدا کنم و اون تلاش میکنه به من نزدیک بشه بلاخره از دستش فرار میکنم بعد میبینم تبدیل شده به یه مار سیاه بزرگ عین اژدها اما اروم دور خودش بود بعد عموم آتیش روشن کرد و آتیشش زدیم

سلام
دوستی خواب بنده و مامانم رو دیده که اومده دیدنم ، دخترم به دنیا اومده و میگم اسمش رو میخوام بذارم رقیه ولی همه میگن قدیمیه
ایشون میگه: ولی الان زیاد شده، خوب حالا رقیه صداش کن ولی شناسنامه چیز دیگری بذار
من میگم : نه شناسنامه‌اش رو که رقیه گرفتم
میگه : خب پس دیگه صداش هم بکن رقیه دیگه!!
تعبیرش رو میفرمایین؟

سلام بیشتر از ۳ باره دارم دیگاه مینویسم چرا براتون نمیاد ددددددددد من خواب دیدم که همسایمون داشتن خونشونو میبردن به خونه ای که تازه خری ه بودن و بعد داشتن با حمسایه ها خداحافظی میکردن که یهو از خواب پریدم ترو خدا تعبیرش بگین

خواب دیدم پدرم زمینی خرید که بهش خبر دادند که شرکایش که چهارنفره همگی تصادف کردن و دکترا گفتن که احتمالا فوت کنن و پدرم که به خانه بر میگردد می گوید ان زمین شوم است و از پله ها پایین میروم و به همراه سه دختر از کوچه ی خود و دختر عمه و چند دختر دیگه از وسط کوچه شروع به دویدن به سمت بالای کوچه و سپس به سمت پایین کوچه چهار دور دویدیم در حالی که در دست هر کس دسته گلی کوچک و بزرگ بود و در دستان من دسته بزرگی خوشه ی گندم به صورت دسته گل در دستانم دارم و میدون تا اینکه دوباره همگی در وسط کوچه می ایستیم مردی می اید به همه شکلات میدهد اما به من نمیدهد سپس زنی می آید به همه شکلات میدهد و در نهایت که میخواهد به من شکلات دهد دختر عمه ام نمیگذارد که ان زن میگوید عه دختر چکار می‌کنی و کیسه ی شکلات را به من می دهد که درونش دو شکلات بود انها را در دست میگیرم و وقتی همه می روند به جز دو دختر از کوچه ی خودمان مشتم را که نگاه میکنم پر از شکلات است و ما داخل ماشین یکی از ان دو دختریم که ناگهان تعداد زیادی ماشین از پایین کوچه با سرعت به سمت ماشین ما می آیند و شروع به چرخیدن به دور ماشین ما می‌کنند که ان دختر در یکی از این چرخش ها ماشین را از حلقه ی ایجاد شده خارج می کند و به سمت بیرون کوچه با سرعت میراند و به سمت میدان می رود وارد خیابان درختی محله می سود دورش می زند و وارد خیابانی می شود که یک طرف ان باغ و طرف دیگرش بیابان است و از انجا وارد یک دوراهی دوطرف می شود و برای انکه ماشین ها گممان کنند وارد یکی از دوراهی ها و لاین مخالف میشود و در تمام مدت رانندگی او من در تلاشم که به پدرم زنگ بزنم اما شماره ی او را نمی توانم پیدا کنم و تمام این اتفاق ها از ساعت نه شب تا بعد از دوازده شب افتاده بود و در تمام خوابم هوا تاریک بود