تعبیر خواب پول گرفتن از مرده – گرفتن پول از مرده در خواب چه تعبیری دارد؟

سلام. خواب دیدم به پدربزرگم که فوت شده اسکناس دادم و توی دلم گفتم به آشنا پول بدم بهتره تا غریبه
ولی پدربزرگم انگاری ناراحت بود
یا به من حالت قهر نگاه می‌کرد.

پول دادن به مرده میگن بد هست درسته؟

سلام. شب خوش . این خواب دایی من تعریف کرده میخواستم تعبیرشو بدونم .

خواب دیده که در سالن پذیرایی خونه خودش نشسته بوده که پدربزرگم که به تازگی فوت کردن از در خانه دایی وارده شده و کف اتاق پُر از دلار بوده و پدربزرگم به دایی گفته که این ثروت من هست برای شما . بعد از پله رفته طبقه بالا و همه کسانی که بالا بودن کف زدن و خوشحالی کردن و گفتن کف بزنید که حاج آقا اومد .
خونه دایی مستطیل شکل هست و در خواب کف خونه پُر دلار بوده .
پدربزرگم نمیتونستن از پله بالا برن وقتی زنده بودن اما در خواب خودش رفت بال

سلام مادر من خواب ديدن زنعموشون كه سال ها قبل فوت شدند براي مهماني به منزل ما آمده اند. ايشون قبل از فوت در ناحيه پا دچار مشكل بودند و نمي توانستند خوب راه بروند. اما در خواب سالم و خوشحال بودند. من هم در اشپزخانه در حال شستن ظرف بودم.ايشون بعد از وارد شدن يك بسته حاوي تراول که خیلی قشنگ بسته بندی شده بوده رو به عنوان هدیه به من دادند.و گفتن برای این که دست خالی نیان ان هدیه رو آوردند. ممنون میشم تعبیر این خواب رو بفر مایید.

سلام خسته نباشید
من خواب دیدم جایی رفتم که دست و صورتمو بشورم و بعد برگشتم پول تاکسی نداشتم که پولش رو بدم و برگزدم و از طرفی در موبایلم همراه کارتم غیر فعال بود که برای تاکسی کارت به کارت کنم یک دفعه خالم که فوت شده بود رو دیدم که روی نیمکتی نشسته و ۵۰۰۰تومان بهم داد سریع قبول کردم و بعد نگاش کردم دیدم خالمه بغلش کردم اما میترسیدم چون میدونستم مرده بهش گفتم میترسم همون طور در بغلش خیلی تنش داغ بود و انگار سوزناک و هوای سوزناکی داشت تنش اما من از اینکه یه مرده رو بغل کرده بودم میترسیدم و واسه همین بهش گفتم میترسم اون هم در جواب به من گفت من هم میترسم …میسوزم …میترسم از خشت ها و باقیش یادم نیست
منم اون موقع هی ترسم بیشتر میشد این خواب تعبیرش چیه؟

سلام
من خواب مادر بزرگ و زنداییم رو دیدم ک هر دو فوت شدند، و در خواب هم میدونستم که مردند و اگر چیزی از مرده بگیری خوبه. از مادر بزرگم سکه و از زنداییم نان گرفتم.

سلام مادر بزرگ من تازه فوت شده و خیلی آدم خیری بود و به نیازمندان کمک میکرد و واسشون جهیزیه و … تهیه میکرد من دیروز حدودا نزدیک ظهر بود که خواب ایشون رو دیدم که زنده شدن من ازشون پرسیدم عزیز شما چطوری زنده شدی؟ گفت من توی دنیا همه ی وظایفم رو انجام دادم اما یک وظیفه باقی مونده بود که درباره ی تو هست و مهلت نشد انجام بدم اومدم اینو انجام بدم و برم. گفتم چه وظیفه ای ؟ گفت با من بیا و منو برد یه جا که نزدیک جاده بود و یک کاخ سفید بزرگ که پله رو به بالا میخورد اون کاخ مال مادربزرگم بود جایی بود که انگار اونجا زندگی میکرد . گفت تو نمیتونی وارد کاخ شی صبر کن من برم و اون چیزی که میخوامو برات بیارم . من توی راه پله صبر کردم و مادربزرگم داخل کاخ شد و بعد از مدتی اومد و یک سکه ی طلایی اندازه کف دست بهم داد که مثل الماس میدرخشید و از الماس هم با ارزش تر و ماورایی بود بهم گفت این مال تو هست و این آخرین وظیفه ی من توی دنیا بود و الان باید برم. من گریه کردم و صورتش رو بوسیدم و مرا در آغوش کشید بعد روحش به سمت آسمون پرواز کرد و بدنش مثل جسدی که خیلی وقته مرده روی زمین افتاد . من هم از ترس اینکه کسی سکه رو ازم نگیره سریع دویدم و رفتم . بک پسر دیگه هم مثل من پدربزرگ یا پدرش به تازگی مرده بود و اومده بود که پدربزرگش چیزی بهش بده . وقتی اون چیز رو از پدر بزرگش گرفت جلو تر از من رفت من هم دنبالش رفتم و وارد یه مسجد شدم دیدم اون پسر هم اونجاست و من که توی زندگی عادی تقریبا بد حجاب هستم باحجاب شدم و پشیمون از بد حجاب بودنم شدم. اونجا با حجاب بودم و گریه میکردم و پسر هم تکیه داده بود به دیوار و ناراحت بود بعد حس کردم با اون پسر خیلی تفاهم داریم و اون منو درک میکنه و من به اون پیشنهاد ازدواج دادم . میشه بگید تعبیر این خواب چیه؟؟

سلام وقت بخیر
مادر بزرگ من خواب دیده که پدربزرگم که خیلی وقته فوت کرده اومده خونه و من و دختر عمم هم خونه بودیم
بعد به ما نفری ۲۵۰۰ تومن پول خورد میده(سکه های صد تومنی دویست تومنی )میده.
ممنون میشم بگید چه معنی میده .

با سلام چندوقت پیش بعد از طلوع آفتاب ساعت ۶:۳۰ صبح بود. خواب دیدم که مادربزرگم که چندین ساله فوت شدن. سره سجاده نمازه و و خواهرم و من و دختر عمم پشتش هستییم اونا دارن جوشن کبیر میخونن. که مادربزرگ سرشو برگردوند و بهم گفت دعا بخون چون دعا همه چیو عوض میکنه. بعد راجع به برادرم گفت یه دختری به اسم زهرا اونو دوست داره ( در صورتی که در واقعیت داداشم خودش ۳ ساله زن داره) و راجع به دختر عمم گفت که قسمتش با پسری به اسم هاکانه ( در صورتی که در واقعیت دخترعمم ۸ ساله با یه پسری به اسم حامد ازدواج کرده) بعد راجع به خودم ازش پرسیدم گفت انشالا خیره. بعد داشت از پنجره میرفت بیرون یهو برگشت گفت ۶ ۷ سال دیگه میای. من تو خواب ترسیدم و گریه کردم و از خواب پریدم..و از اونروز خوابم باعث استرسم شده