اسم دختر با ز؛ فهرست کامل اسم دختر که با حرف ز شروع می‌شود

لیست کامل اسم دختر اصیل که با حرف ز شروع می‌شود (اسم دختر با ز) به همراه ریشه نام (فارسی، ترکی، کردی، عبری، فرانسه، عربی و …) به همراه معنی اسم

اسم دختر با ز

لیست اسامی دخترانه

لیست اسامی پسرانه

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسامی دخترانه است. در ادامه لیست کاملی از اسامی دخترانه به حرف ز را گرداوری کرده‌ایم. با ما همراه باشید.

 

پیشنهاد ستاره برای اسم دختر با ز:

زهیرا | زلال | زویا | زهراناز | زوفا | زلفا | زینا | زیبا

 

اسم دختر با ز فارسی

زانوس /zānus/

معنی:  نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس


زر بانو /zarbānu/

معنی: نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب


زر دخت /zardoxt/

معنی:  مرکب از زر(طلا) + دخت (دختر)


زرافشان /zar afšān/

معنی: ۱- ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده؛ ۲- زربافت؛ ۳- نثار کننده زر و سکه‌ی طلا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۹۱


زراندام /zarandām/

معنی: از نام های برگزیده


زرآسا /zar āsā/

معنی: زر + آسا (پسوند شباهت)، به معنی مثل طلا، مانند زر، زرین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زربار /zar bār/

معنی: آن که زر بارد، زربخش، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زربین /zarbin/

معنی: سرو کوهی


زرپری /zarpari/

معنی: آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست


زرتا /zartā/

معنی: همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا


زرتاج /zartāj/

معنی: زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج


زرخاتون /zarxātun/

معنی: زر (طلا) + خاتون (بانو)


زردخت /zar doxt/

معنی: زری دخت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زردیس /zar dis/

معنی: زر + دیس (پسوند شباهت)، ۱- مثل طلا و زر؛ ۲- مجاز از گران قیمت و پر بها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زردیس  /zardis/

معنی: به شکل زر


زرستان /zarestān/

معنی: نام دختر ارجاسب


زرشام /zaršām/

معنی: نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی


زرفام /zar fām/

معنی: زر + فام (پسوند)، به رنگ زر، طلایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زرکا /zarkā/

معنی: به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده


زرکام /zar kām/

معنی: خوشبخت، خوش اقبال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام دهی در شهرستان صومعه سرا


زرگل /zargol/

معنی: زرین گل


زرگیس  /zargis/

معنی: گیسو طلایی، مو طلایی


زرگیسو /zar gisu/

معنی: دارنده گیسوی طلایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زرمان /zarmān/

معنی: مانند زر، بسیار زیبا


زرناز /zarnāz/

معنی: مرکب از زر (طلا) + ناز (کرشمه)


زرنگیس  /zarangis/

معنی:  زرین گیس زرین گیس


زرنوش  /zarnuš/

معنی:  ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود


زرواندخت /zarvāndoxt/

معنی: مرکب از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)


زری /zari/

معنی: ۱- پارچه یا لباسی که در آن نخ‌های طلایی به کار رفته است؛ ۲- نخ طلا یا نقره یا گلابتون؛ ۳- طلایی؛ ۴- منسوب به زر.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۷۷۸


زری دخت /zari-doxt/

معنی: ۱- دختر زرین؛ ۲- مجاز از دختر گران قیمت، دختر قیمتی و پربها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زریران /zarirān/

معنی: منسوب به زریر


زرین /zarrin/

معنی: ۱- از جنس زر، به رنگ زر، طلایی؛ ۲- زیبا و آراسته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶۴۰


زرین بانو /zarrinbānu/

معنی: بانوی طلایی، طلا خانم


زرین تاج /zarrintāj/

معنی:  زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد


زرین دخت /zarrin-doxt/

معنی:  مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۶


زرین گل /zaringol/

معنی: آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است


زرین گیس /zaringis/

معنی: آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین


زرین گیس  /zarringis/

معنی:  آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین


زرین مهر /zarin-mehr/

معنی: زرین + مهر = خورشید، ۱- خورشید طلایی (رنگ)؛ ۲- مجاز از زیباروی آفتاب چهره.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زرین نرگسه /zarinnargese/

معنی: ستاره های آسمان


زرین نگار /zarinnegār/

معنی: آراسته شده با زر


زرین همای /zarinhomāy/

معنی: همای زرین، آفتاب


زرین هور /zarinhur/

معنی: خورشید طلایی


زرینار /zari-nār/

معنی: انار طلایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زرینه /zarrine/

معنی: زرین
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۹۸


زعلیه /zaeliye/

معنی: با نشاط
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زکیا /zakiyā/

معنی: ۱- هزوارش سگینا و سکینا و تصحیف شده‌ی سکینا (زکینا)؛ ۲- در پهلوی به معنی کارت (کارد).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زگما /zegmā/

معنی: نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می کرد


زلفا /zolfā/

معنی: زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف‌ (پسوند نسبت)‌، ۱-منسوب به زلف؛ ۲- مجاز از زیبایی زلف معشوق؛ ۳- در عربی (زلفی) به معنی نزدیکی و منزلت و قربَت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۳۳


زمانه /zamāne/

معنی: ۱- روزگار، دوره، دور، عهد؛ ۲- در قدیم به معنی مدت زندگی، عمر.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۰۸


زمزمه /zemzemeh/

معنی:  صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته


زنبق /zanbaq/

معنی:  گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد


زنگنه /zangane/

معنی: نام تیره ای از کردهای ایران


زهراناز /zahrānāz/

معنی: درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا


زویا /zoiā/

معنی: زندگی، زنده، دوست داشتنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲


زیبا /zibā/

معنی: ۱- ویژگی آنکه دیدنش لذت بخش و چشم‌ نواز است، جمیل؛ ۲- دلنشین، مطبوع، خوشایند؛ ۳- در قدیم به معنی زیبنده، شایسته، لایق، در خور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۵۶۱


زیباچهر /zibāčehr/

معنی:  آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا


زیبادخت /zibādoxt/

معنی: دختر زیبا و قشنگ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زیبارخ /zibārox/

معنی: آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا


زیبارو /zibā-ru/

معنی: دارای چهره‌ی زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زیباروی /zibārui/

معنی: گلرخ


زیبالنساء  /zibāonesā/

معنی: بهترین زنان، زیباترین زنان


زیبان /zibān/

معنی: زیبا و خوشایند، آراسته و پیراسته، خوش نما.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زیبنده /zibande/

معنی: ۱- در خور، سزاوار، شایسته؛ ۲- آراسته، زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۳۸


زیلان /ze(a)ylān/

معنی: اَرجی، دِسیس، نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غده‌دار و چسبناک از تیره‌ی اسفناج.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶۴


زیور /zivar/

معنی: آنچه با آن چیزی یا کسی را آرایش کنند، پیرایه.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۳۶۱


زیورتاج /zivartāj/

معنی: آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد


زیوردخت /zivar-doxt/

معنی: دختر آرایش شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم دختر با ز عربی

زاکیه /zākiye/

معنی: نیکو، پاکیزه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲


زامیر /zāmir/

معنی: آواز


زاهده /zāhede/

معنی: زن زاهد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۲۵
پیشینه تاریخی: زاهده خاتون بانویی عارف، که در زمان خود به عقل و تدبیر و سیاست پردازی آوازه داشت. او در جوانی به عقد اتابک بزایه، حاکم فارس در آمد او نه تنها در اداره ی امور آن خطه دخالت مستقیم داشت بلکه به سبب عشق به دانش به ساختن مدرسه نیز توجه زیادی نشان می داد.


زاهره /zāhere/

معنی: مونث زاهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۲


زائره /zā’ere/

معنی: مؤنث زائر یا زایر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زبیده /zobeyda(e)/

معنی: زبیدة، نام گیاهی همیشه بهار
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۹۸۳
پیشینه تاریخی: دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.


زحل /zohal/

معنی: کیوان، دومین سیاره‌ی بزرگ منظومه شمسی و ششمین سیاره از لحاظ دوری از خورشید، که یک رشته حلقه‌ی نورانی گرداگرد آن را فراگرفته است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۶


زراختر /zar axtar/

معنی: ستاره‌ی طلایی، ستاره‌ی زرین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زعفران /zaferān/

معنی: گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد


زعیله /zaeele/

معنی: بانشاط، خوشحال


زکیه /zakiye/

معنی: پاک، پاکیزه، زَکی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۲۱۳
پیشینه تاریخی: نام دیگر حضرت فاطمه(س).


زلال /zolāl/

معنی: ۱- صاف و شفاف؛ ۲- مجاز از آب صاف و گوارا.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۳


زلیخا /zoleyxā/

معنی: مؤنث ازلخ، ۱- جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد)
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۷۶۲
پیشینه تاریخی: در روایت‌های اسلامی و یهودی، همسرعزیز مصر(وزیر یا پیشکار فرعون مصر) که عاشق یوسف(ع)شد و چون یوسف(ع) به عشق او سر فرود نیاورد، به او تهمت زد و موجب شد تا زندانی شود.


زمزم /zamzam/

معنی: «آهسته آهسته»، چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی کعبه، که زائران آب آن را متبرک می‌دانند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۲۹
پیشینه تاریخی: نام کتابی از مصنفات زرتشت؛ دعایی که پیروان زرتشت هنگام عبادت یا غذا خوردن آهسته زیر لب می‌خوانند.


زهرا /zahrā/

معنی: مؤنث «ازهر» به معنای روشن و درخشان است. همچنین زهراء مأخوذ از «زهره» به معنی سفید و نورانی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۹۷۹۶۳
پیشینه تاریخی: زهرا، لقب حضرت فاطمه سکینه (س) است. زیرا هر وقت آن حضرت در محراب خود به نماز قامت بر می افراشت نور او فضای عرش را روشن می کرد بطوریکه اهل آسمان نور مبارک او را تماشا می کردند. و آن حضرت حالات عجیبی داشت و در عبادت آنچنان غرق حق تعالی می شد که نور سفیدی تمام وجود او را فرا می گرفت و باعث حیرت عرشیان می شد.


زهراسادات /zahrāsādāt/

معنی: نورانی، بلند مرتبه


زهره /zohre/

معنی: ناهید، ونوس
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۰۶۴۱
پیشینه تاریخی: ۱) (در نجوم) دومین سیاره‌ی منظومه‌ی شمسی از لحاظ دوری از خورشید، میان عطارد و زمین، که از درخشنده‌ترین اجرام آسمانی است. [در نزد قدما زهره نماد نوازندگی و خنیاگری است]؛ ۲) زهره نام رودی در استانهای فارس، کهگیلویه و بویر احمد و خوزستان به طول ۴۹۰ کیلومتر، که از شمال غربی اردکان در فارس سرچشمه می‌گیرد.


زهیرا /zohayrā/

معنی: زهیر (در عربی) = شکوفه‌دار و درخت پرشکوفه + الف (پسوند نسبت ساز)]، ۱- منسوب به زُهیر، ۲- مجاز از زیبا، خرّم و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۵


زوفا /zofā/

معنی: گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع


زیتون /za(e)ytun/

معنی: ۱- میوه‌ی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازه‌ی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند و از آن روغن نیز می‌گیرند؛ ۲- درخت همیشه سبز این میوه که برگ و میوه‌ی آن مصرف دارویی دارد؛ ۳- از واژه‌های قرآنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۰۹


زیتون خاتون /zeitunxātun/

معنی: مرکب از زیتون + خاتون (بانو)، نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان که زنی بسیار خردمند و خیر بود


زیتونه /za(e)ytune/

معنی: یکدانه زیتون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زینب /zeynab/

معنی: در لغت به معنی زین، آراستن وآرایش و خوبی است و نیز به معنی درختی خوش منظره و زیباست
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۶۹۳۰
پیشینه تاریخی: زینب کبری نام دختر امیر المومنین علی (ع) و فاطمه زهرا (س) است که از زنان فاضل و عالم و مفسر قرآن کریم و عقیله بنی هاشم به حساب می آید.


زینت /zinat/

معنی:  آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۹۵۳


زینت السادات /zinatosādāt/

معنی: برگزیده و زینت و زیور سادات


زینت الشریعه /zinatoššariee/

معنی: موجب زیبایی و آراستگی دین، زینت شریعت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زینت النساء /zinatonesā/

معنی: زیور و زینت زنان

 

اسم دختر با ز در سایر ریشه ها

زریان /zeryān/

معنی: باد جنوب، باد دبور، باد سرد.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۴


زلاله /zolāle/

معنی: زلال + ه (نسبت)، منسوب به زلال
ریشه: فارسی – عربی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زمرد /zomorrod/

معنی: نام سنگی قیمتی به رنگ سبز
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۲۲


زمیرا /zamirā/

معنی:  بلبل
ریشه: عبری


زوشا /zušā/

معنی: زیبا، نیکو، دلربا.
ریشه: اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۰


زینا /zinā/

معنی:  نام دختر نوح نبی
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱


زینب گل /zeynab-gol/

معنی: ۱- مرکب از زینب و گل؛ ۲- زینبِ چون گل زیبا و لطیف.
ریشه: فارسی – عربی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


زیوین /zivin/

معنی: نقره‌ای، نقره گون
ریشه: کردی


زئوس /zeos/

معنی: آسمان، در دین یونان، خدای خدایان و نام پدر آپولون، آرتمیس و آتنه
ریشه: یونانی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید