انتخاب اسم مناسب برای فرزندان از وظایف مهم و در عین حال لذت بخش والدین است. اسم دختر با الف و یا بقیه حروف الفبا، اسامی هستند که بسیاری از والدین به دنبال آن هستند؛ چراکه گاهی برای تعیین اسم به دنبال تناسب اسامی خانواده هستیم تا همگی با یک حرف شروع شوند. شما میتوانید معنی و ریشه نام خود را نیز در میان اسامی سایت بیابید. اما پیش از آن چند نکته را در نظر داشته باشید:
- برخی از اسامی در هر دو گروه اسم دختر و پسر قرار دارند و برای هر دو گروه (امروزه یا در گذشته) استفاده میشوند.
- برخی از اسامی با یک شکل نوشتاری یکسان و با تلفظ متفاوت، معنای متفاوتی دارند.
- برخی از اسامی با شکل نوشتاری و تلفظ یکسان، در فرهنگ و ریشههای متفاوت دارای معنای متفاوتی هستند.
پیشنهاد ستاره برای اسم دختر با الف:
ارکیده | الیا | انوشا | اویسا | الیکا | الینا | الهه | الیسا | الناز | ارغنون | اقاقیا | النا | ادرینا
اسم دختر با الف فارسی
اخگر /axgar/
معنی: ۱- گُلِ آتش، پارهی آتش، شراره، خردهی آتش، جرقه؛ ۲- مجاز از آتش؛ ۳- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اردی /ordi/
معنی: ۱- مخفف اردیبهشت، نام ماه دوم سال شمسی؛ ۲- فرشتهی مدَبِر کوهها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در فرهنگ ایران قدیم فرشتهای که نمایندهی پاکی است و نگهبانی آتش با اوست
ارزنده /arzande/
معنی: دارای ارزش، ارزشمند، ارزمند، شایسته و لایق، مجاز از محترم، با شخصیت، مورد احترام، محترم، دارای احترام
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۱
ارزینه /arzine/
معنی: ارزنده، گرانبها
ارسا /orsā/
معنی: نام چند گونه سرو کوهی جزو تیرهی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمهی جنگلهای مرطوب پراکندهاند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ارشین /aršin/
معنی: دوستترین
فراوانی در ثبت احوال: ۹۶۵
پیشینه تاریخی: نام یکی از شاهدختهای هخامنشی است که در زمان خود به درایت و کاردانی مشهور بوده است.
ارغوان /arqavān/
معنی: مجاز از چهرهی زیبا و گلگون – درختی است زینتی از تیرهی پروانه واران با گلهایی به رنگ سرخ مایل به بنفش – گلی قرمز رنگ و چسبیده به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگها پدیدار میشود؛ ارغوان را در انگلیسی love tree و در عربی ارجوان و در فارسی درخت ارغوان و یا درخت گل ارغوان میگویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۵۴۵
ارکیا /arkiyā/
معنی: جوی آب – معنی دیگر: به نظر میرسد واژهای مرکب از ار= آر= آریایی + کیا= رئیس، بزرگ و روی هم به معنی «آریایی بزرگ» باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ارمیس /armis/
معنی: روشن و پاک، هرمس، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
ارمیندخت /armin doxt/
معنی: اَرمین = آرمین + دخت = دختر، دختری که از نژاد آرمین است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ارناز /arnāz/
معنی: از نامهای باستانی
ارنواز /arnavāz/
معنی: آن که سُخنش رحمت میآورد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۳
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) نام خواهر جمشید که ضحاک او را به همسری خود درآورد؛ ۳- (در اوستا) ارنوک.
ارنیکا /arnikā/
معنی: ۱- آریایی نیکو کردار، آریایی نیکو رفتار، ۲- آریایی خوب و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۷
اروشا /arušā/
معنی: ۱- سفید؛ ۲- مجاز از روشن.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۹
اروشه /aroše/
معنی: اروشا، به فتح الف، سفید، روشن، دختری با روی سپید
اریاک /ar(i)yāk/
معنی: اری = آری = آریا + ک (پسوند)، آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اریکا /erikā/
معنی: پوفل، درختی از تیره نخلها که در مناطق گرم آسیا می روید، نخل هندی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۹
اسپانتا /espāntā/
معنی: سپنتا، مقدس قابل ستایش
استاتیرا /estātirā/
معنی: نام زن داریوش سوم، نام دختر داریوش سوم (او با مادر خود همنام بود)، نام ملکه اردشیر، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸
استاره /estāre/
معنی: ستاره
استرا /esterā/
معنی: در گویش سمنان ستاره، نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است
اشک ناز /ašknāz/
معنی: مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
اشلی /ašli/
معنی: نام کوهی در مازندران
اطلسی /atlasi/
معنی: منسوب به اطلس، از جنس اطلس، اطلس، گلی شیپوری و خوشبو به رنگهای سفید، صورتی، ارغوانی، یا سرخ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افرا /afrā/
معنی: ۱- درختی از تیرهی افراها، اسپندان، اسفندان، بوسیاه؛ ۲- کلمه تحسین به معنی آفرین، مرحبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۵۹
افراخته /afrāxte/
معنی: صفت مفعولی از افراختن – افراشته، بالابرده، برپا شده، کشیده، برکشیده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افراز /afrāz/
معنی: ۱- بلندی، فراز، بالا و فراز؛ ۲- افراشتن و افروختن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افراشته /afrāšte/
معنی: بالا برده، بلند کرده، برافراشته
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افرند /afrand/
معنی: صورت کهنهی پرند به معنی ابریشم – فر و شکوه، حشمت، جمال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افروخته /afruxte/
معنی: ۱- روشن شده، درخشان شده؛ ۲- مجاز از برافروخته، سرخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افروز /afruz/
معنی: افروختن، افروزنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳۸۲
افروزان /afruzān/
معنی: افروزاندن، افروزانیدن، افروختن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افروزه /afruze/
معنی: آنچه بدان آتش گیرانند، آتش گیره، شهاب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۲
افروشه /afruše/
معنی: نوعی حلوا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افری /afri/
معنی: مخفف آفرین، کلمه تحسین و آفرین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افرینا /afrinā/
معنی: افرین = آفرین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آفرین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افسانه /afsāne/
معنی: ۱- سرگذشت، قصه، داستان، سرگذشت و حکایت گذشتگان؛ ۲- افسون، سحر؛ ۳- ترانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۲۷۷۱
افسرالملوک /afsar-ol-moluk/
معنی: تاج پادشاه
افسرخاتون /afsarxatun/
معنی: افسر (فارسی) + خاتون (فارسی)، تاج بانو، سر آمد همه زنان
افسردخت /afsardoxt/
معنی: افسر (تاج) + دخت (دختر) سرآمد همه دختران
افسون /afsun/
معنی: نیرنگ، حیله، مکر، سحرانگیزی، جاذبه، آنچه جادوگران برزبان میرانند، سخنی که برای فریب دادن و تحت تأثیر قرار دادنِ دیگران گفته میشود، مجاز از ویژگی دختری که به لحاظ زیبایی جاذبه دارد و دیگران را افسون میکند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۷۵
افشان /afšān/
معنی: افشاننده، پریشان، پراکنده، پاشان، ریزنده، آشفته و پریشان مانند زلف
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۲۴
افشانه /afšane/
معنی: افشاننده ناز و محبت و گیسو
الیزا /elizā/
معنی: مومن، باوفا، دیندار
الینا /elinā/
معنی: نیکویی و نعمت برای ما
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۷۱۰
امیتیس (امیتیس) /āmitis/
معنی: آمیتیس
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۵
پیشینه تاریخی: نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
امیده /om(m)ide/
معنی: امید + ه (پسوند نسبت) منسوب به امید
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۵
انار /anār/
معنی: میوهای خوراکی با دانههای قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۶۸
انارگل /anārgol/
معنی: گل انار
اندیشه /andiše/
معنی: ۱- آنچه از اندیشیدن حاصل میشود، فکر؛ ۲- (در قدیم) توجه، غمخواری.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۸
انگبین /angebin/
معنی: عسل
انگیزه /angize/
معنی: آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک
انوشا /anušā/
معنی: بیمرگ و جاویدان.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۲
انوشک /anušak/
معنی: نام زنی در زمان ساسانیان
انوشه /anuše/
معنی: ۱- جاوید، باقی، پایدار؛ ۲- (در حالت قیدی) به طور همیشگی، جاویدان، ابدی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۵
انوشین /anušin/
معنی: نوشین، جاودانه
انیژ /aniž/
معنی: نام گیاهی است، بومادران
اوران /orān/
معنی: در گویش سیستان
اوشین /ošin/
معنی: نوعی گیاه از تیره نعنایان
ایران /irān/
معنی: نام کشور ایران، در پهلوی اران گفته می شد
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۸۸۴
ایران بانو /irān banu/
معنی: بانوی ایران، کنایه از ملکه و شهبانو
ایران دخت /irān doxt/
معنی: دختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۶۴
ایران مهر /irān-mehr/
معنی: ایران + مهر = مهربانی و محبت، خورشید، ۱- نماد مهر و محبت ایرانی، خورشید ایرانی؛ ۲- مجاز از مهربان و زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایران ناز /iran nāz/
معنی: موجب فخر و مباهات ایران
ایرانا /irāna/
معنی: ایران + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۰
ایرانه /irāne/
معنی: منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی، منتسب به ایران زمین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۵۷
ایرن /iren/
معنی: گونهای دیگر از واژهی ایران، گ ایران.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۱
ایلیکا /ilikā/
معنی: الیکا، هل، گیاهی از تیره زنجبیلیان
ایواز /ivāz/
معنی: آراسته و پیراسته
اسم دختر با الف اوستایی
ارتا /artā/
معنی: ۱- مقدس، پاک؛ ۲- راستی، درستی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹
اروس /orus/
معنی: سفید، درخشان، زیبا
اسپاندا /espāndā/
معنی: اسپنتا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اسپنتا /espantā/
معنی: سپندینه، ورجاوند، پاک و مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اشا /ašā/
معنی: مقدس و پاک، راستی به تمام معنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اشک /ašk/
معنی: آبی که از چشم میریزد
افروغ /afruq/
معنی: تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، روشنایی و فروغ، از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
پیشینه تاریخی: نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان میزیسته است.
انارام /anārām/
معنی: روشنایی بی فروغ و بی پایان
اوتانا /otānā/
معنی: دارای اندام زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: هم پیمان داریوش اول
اویتا /avitā/
معنی: بی همتا، تک
اسم دختر با الف ترکی
ارتاش /artāš/
معنی: مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی)
ارمغان /armagān/
معنی: تحفهای که از جایی دیگر برند، سوغات، ره آورد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳۰
اسین /esin/
معنی: نسیم، الهام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الآی /elāy/
معنی: ماه ایل، مجاز از زیباروی ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۴۲
الدوز /oldoz/
معنی: ستاره، اختر، کوکب، نجم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۶
الزا /elzā/
معنی: فرزند ایل، زاییدهی ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
السا /elsā/
معنی: ال= ایل+ سا (پسوند شباهت) مثل ایل، همانند ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۷۷
السانا /elsānā/
معنی: مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۲۴
السای /elsāy/
معنی: مجاز از مورد پسند و احترام ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰
الشاد /elšād/
معنی: ال = ایل + شاد. مجاز از موجب شادی ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الکا /olkā/
معنی: سرزمین، ناحیه
الگا /olgā/
معنی: زمین، ناحیه، ایالت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۶
المیرا /elmirā/
معنی: ال = ایل + میرا – مجاز از فدائی ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۰۸۵
المینا /elminā/
معنی: شهری است در غانا (غنا) در ساحل غربی افریقا (خلیج گینه)
الناز /elnāz/
معنی: ۱- مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ ۲- موجب نعمت و رفاه و آسایش.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۳۶۲۱
النور /elnor/
معنی: نور، روشنایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴
الیانا /elyānā/
معنی: نیکی و هدیه، مجاز از به معنی مأنوس، دوست داشتن ایل، دوست مشوق ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۴۰
الیستر /elister/
معنی: کسی که تمام ایل خواهان اوست، مورد محبت ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الین /elin/
معنی: هم نژاد و هم خون
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۰۱
اماندا /amāndā/
معنی: در امان، در پناه تو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اولدوز /oldoz/
معنی: ستاره، اختر، کوکب، نجم.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۲
ایپک /ipak/
معنی: ابریشم، حریر، ابریشمی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۵
ایدا /iydā/
معنی: یاری نمودن.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۷
ایلآنا /il ānā/
معنی: مادر ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایلآی /il āy/
معنی: ۱- ماه ایل، ماه قبیله؛ ۲- مجاز از زیبارویی از ایل و قبیله.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۴
ایلدا /ildā/
معنی: ایل + دا= داده؛ مجاز از زاییدهی ایل، فرزند ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴
ایللار /illār/
معنی: ایلها، طایفهها، قبیلهها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایلماه /il māh/
معنی: ایل + ماه مجاز از زیباروی ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۸
ایلناز /il nāz/
معنی: ایل + ناز = افتخار، نوازش، زیبا، ۱- افتخار ایل؛ ۲- مورد نوازش ایل؛ ۳- نازنین ایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳۴
اسم دختر با الف عربی
ابتسام /ebtesām/
معنی: لبخند زدن، تبسم کردن
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۹۰
ابتهاج /ebtehāj/
معنی: ۱- شادن شدن، خوش و خرم؛ ۲- (در قدیم) شادمانی، خوشی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۹
ابتهال /ebtehāl/
معنی: با ناله و زاری دعا کردن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴
اجلال /ejlāl/
معنی: ۱- بزرگ داشتن، تجلیل؛ ۲- شوکت و جلال، بلندی مقام؛ ۳- کبریا و عظمت پروردگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۳
احترام /ehterām/
معنی: حرمت داشتن، محترم بودن، حرمت، پاس، بزرگداشت
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۹۱۱
احصا /ehsā/
معنی: شمردن، شمارش، آمارگیری، سرشماری.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
احلام /ahlām/
معنی: جمع حلم، بردباریها، وقارها، عقلها، جمع حلیم، بردباران
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۱۲
احیا /ahyā/
معنی: ۱- زندگان؛ ۲- زندگی؛ ۳- زندگی از نو؛ ۴-خاندانها، قبیلهها.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۵
اختر /axtar/
معنی: ۱- در نجوم به معنای جرم فلکی، ستاره، کوکب، نجم؛ ۲- نام نوعی گیاه است؛ ۳- در قدیم در باور قدما ستارهی بخت و اقبال؛ ۴ – پرچم، عَلَم، درفش.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۳۵۴
اخلاص /exlās/
معنی: ۱- دوستی خالص داشتن، خلوص نیت داشتن، عقیده داشتن، عقیده پاک داشتن، ارادت صادق داشتن؛ ۲- در تصوف به معنای یک سره روی کردن و پرداختن به خداوند؛ ۳- رها کردن، نجات دادن.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۷
پیشینه تاریخی: سورهی صد و دوازدهم از قرآن کریم دارای چهار آیه
ادنا /adnā/
معنی: ۱- از واژه های قرآنی؛ ۲- (در قدیم) کمترین، جزئی ترین؛ ۳- پایین تر؛ ۴- پایین ترین، نازل ترین.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۳
ادیبه /adibe/
معنی: مؤنث اسم ادیب و به معنای زیرک، نگهدارنده حد همه چیز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹۲
ارزین /arzin/
معنی: ۱- (منسوب به اَرز)، ارزشمند، ارجمند، دارای جاه و مقام، دارای حرمت و عزت و احترام؛ ۲- نگه دارندهی راستی و درستی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ارم /eram/
معنی: مجاز از دختر زیبا و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: باغی که بنا به روایات شدّاد ساخته بود و مَثَل و مظهر سرسبزی و خرّمی است
اروی /arva/
معنی: سپر ابتر، راوی تر، دختر عموی پیامبر
ارین /arin/
معنی: شادی، شادان شدن، وجد آمدن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲
ارینب /orayneb/
معنی: خرگوش کوچک ماده، در عرب کنایه، از زن زیبا و ظریف
ازل /azal/
معنی: ۱- ابتدا نداشتن، بیآغازی، قَدَم مقابلِ ابد، زمانی که از آن ابتدا نباشد؛ ۲- (در فلسفه) استمرار بینهایتِ زمان در گذشته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸
ازهار /ažār/
معنی: جمع زَهر، گلها، شکوفهها.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۳
اسده /asade/
معنی: شیر ماده
اسرا /esrā/
معنی: به شب راه رفتن، در شب سیر کردن، معراج پیغمبر اکرم (ص)، نام هفدهمین سوره قرآن کریم دارای صد و یازده آیه، در گویش سمنان اشک
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۰۸۴
اسرار /asrār/
معنی: رازها، جمع سر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱
اسمر /asmar/
معنی: گندمگون، سبزه
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۰۹
اسمره /asmare/
معنی: مونث اسمر، زن زیبای گندمگون
اسنا /asnā/
معنی: ارفع، بلندتر، عالیتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳۹
اشتیاق /eštiyāq/
معنی: ۱- رغبت بسیار، شوق، آرزومندی؛ ۲- (در تصوف) کشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اشجان /ašjān/
معنی: غمها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اشرف /ašraf/
معنی: گرانمایهتر، شریفتر، شریفترین، والاترین، بالاتر، نام پیشین شهر بهشهر در استان مازندران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۳۱۲
پیشینه تاریخی: نام پیشین شهر بهشهر در استان مازندران.
اشرف السادات /ašrafosādāt/
معنی: شریفترین در سادات
اشواق /ašvāq/
معنی: جمع شَوق، (در قدیم) شوق ها، آرزومندی ها.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۰
اصفیاء /asfiya/
معنی: پیامبران، رسولان، جمع صفی
اطرا /etrā/
معنی: بسیار ستودن، مدح و ستایش فراوان، مبالغه کردن در مدح کسی، درود گفتن زیاد و زیادهروی در ستایش کسی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اعراف /aerāf/
معنی: در اعتقاد برخی از مذاهب، جایی بین بهشت و دوزخ، برزخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: سوره ی هفتم از قرآن کریم دارای دویست و شش آیه
اعظم السادات /azam-ol-sādāt/
معنی: بزرگوارترین سادات
افتخار /eftexār/
معنی: فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۵۷
افتخارالسادات /eftexārosādāt/
معنی: سرافراز سادات
افتخارالملوک /eftexārolmoluk/
معنی: سرافراز پادشاهان
افخم /afxam/
معنی: بزرگ قدرتر، گرانمایه تر، بلند مرتبه تر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
افخم السادات /afxam-ol-sādāt/
معنی: بزرگوارترین سادات
افراح /efrāh/
معنی: شاد کردن.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۰
افق /ofoq/
معنی: ۱- خطی که به نظر میرسد در محل تقاطع زمین و آسمان وجود دارد؛ ۲- کنارهی آسمان؛ ۳- پهنه، گستره، ساحت (معمولاً در این معنی، جنبه ی مجازی دارد)؛ ۴- (درنجوم) صفحه ای که از مرکز زمین به موازات افق حسی رسم شود، افق آسمانی، افق حقیقی، افق هندسی؛ ۵- (در قدیم) مجاز از سرزمین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴
افنان /afnān/
معنی: شاخ درخت، شاخههای درخت، شاخسار، شاخهها.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۲
اقبال /eqbāl/
معنی: بخت و طالع، رویآوردن، سعادت، نیک بخت، خوشبختی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۱۴
اقدس /aqdas/
معنی: پاک تر، پاکیزه تر، مقدس تر، عنوانی احترام آمیز برای بزرگان یا مکانهای مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۲۹۴
اقدس السادات /aqdas-ol-sādāt/
معنی: پاکترین سادات
اقدم /aqdam/
معنی: پیشتر، مقدم تر، قدیمی تر
اکرم السادات /akram-ol-sādāt/
معنی: گرامی ترین سادات
التجا /eltejā/
معنی: پناه بردن، پناه جستن، پناه جوئی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
التفات /eltefāt/
معنی: توجه، نگرش، مهربانی، لطف
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۵۵
التیام /eltiyām/
معنی: ۱- به هم آوردن، سر به هم آوردن، پیوسته شدن، سازواری میان دو چیز؛ ۲- مجاز از صلح و آشتی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الحان /alhān/
معنی: آوازها، آهنگ ها، آوازهای خوش، نغمههای دلکش، صداهای موزون و خوشایندی که انسان یا بعضی پرندگان یا آلات موسیقی تولید میکنند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲
الفت /olfat/
معنی: خوگیری، انس، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همراه با دوست داشتن او (آن)
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۵
المیس /elmais/
معنی: درختی با پوست تنهی صاف به رنگ خاکستری تیره، برگهای بیضی نوک تیز و دندانه دار که روی آنها به رنگ سبز تیره است و زیر آنها کرکهای نرم خاکستری دارد. میوهی قهوهای رنگ آن، خوردنی است و از ریشهی آن در رنگرزی استفاده میشود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الها /elhā/
معنی: ۱- شادی آوردن؛ ۲-بسیار بخشش کردن؛ ۳- به شنیدن آواز مشغول شدن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الهام /elhām/
معنی: به دل افکندن، در دل انداختن؛ القاء معنی خاص در قلب به طریق فیض؛ رسیدن فکر به ذهن و در معارف اسلامی القای امری از سوی خداوند به دل کسی؛ دریافت و شعور غریزی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۱۶۰۷
الهه /elāhe/
معنی: ربالنوع، پرستش کردن، ماه نو، آفتاب، بتان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۱۹۴۵
الوان /alvān/
معنی: ۱- رنگها، نوعها، رنگارنگ، رنگین؛ ۲- گوناگون، گونهگون؛ ۳- اقسام، انواع
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۶
پیشینه تاریخی: نام شهری در شهرستان شوش در استان خوزستان.
الیسا /alisā/
معنی: دختری که مانند گل انار لطیف است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱۳۶
ام البنین /ommolbanin/
معنی: مادر پسران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹۰۰۶
پیشینه تاریخی: لقب فاطمهی کلابیه دومین همسر امیرالمؤمنین علی(ع) و مادر حضرت عباس(ع).
ام ایمن /ommeayman/
معنی: مادر ایمن، نام دایه پیامبر (ص)
ام سلمه /omme salame/
معنی: ۱) [حدود سال ۶۰ هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص)؛ ۲) کنیهی چند تن از دختران امامان معصوم.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۴۵
ام فروه /omme farve/
معنی: ۱) مادر امام جعفر صادق(ع)؛ ۲) نام دختر امام موسی بن جعفر(ع).
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۹
ام کلثوم /omme kolsum/
معنی: شیر ماده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۱۰۲
ام لیلا /ommeleylā/
معنی: شراب سیاهگون، نام همسر حضرت امام حسین
ام هانی /ommehāni/
معنی: مادر هانی، خدمتکار، نام خواهر امام علی
امامه /emāme/
معنی: دختر حمزه عموی پیامبر و نام همسر حضرت علی
امان /amān/
معنی: بی ترس، ایمن، حفاظت، عنایت، زنهار، پناه، ایمنی، آرامش
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰
امل /amal/
معنی: امید و آرزو.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۳۲
املح /amlah/
معنی: بانمک تر، زیباتر
امیمه /omaimah/
معنی: مادر کوچک و مهربان (مصغر اُم یا اُمَه)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵
پیشینه تاریخی: اُمَیمَه بنت رُقَیقَه، خواهر خدیجه اُم المؤمنین و خاله ی فاطمه الزهرا (س) است
امینه /amine/
معنی: مؤنث اسم امین، زن مورد اطمینان و درستکار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۱۶۰
امینه اقدس /amine aqdas/
معنی: امانت دار پاک، یکی از زنان ناصرالدین شاه
انتصار /entesār/
معنی: یاری دادن، کمک کردن، یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵۵
انسیه /ensiyye/
معنی: اِنس= انسان، بشر+ ایه (پسوند نسبت))، مربوط به انس، منسوب به انس، انسانی، آدمی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۷۸۵
انفال /anfāl/
معنی: ۱- سورهی هشتم از قرآن کریم دارای هفتاد و شش آیه؛ ۲- اموال عمومی.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۴
انهار /anhār/
معنی: جمع نَهر، جوی ها، یا جوی های بزرگ و پرآب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
انیس /anis/
معنی: انس گیرنده، همدم، مصاحب، همنشین، مجاز از محبوب و مطلوب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۲۳۴
انیسه /anise/
معنی: زن انس گیرنده و همدم، زن مصاحب و همنشین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳۶۷
اهتمام /ehtemām/
معنی: کوشش، همت، دل بستن، غمخواری
اهدا /ehdā/
معنی: دادن یا فرستادن چیزی به کسی به عنوان تحفه، هدیه دادن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸
ایتا /itā/
معنی: در قدیم به معنی دادن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایثار /isār/
معنی: ۱- برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن؛ ۲- نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح دادن، گذشت کردن از حق خود برای آن که دیگری یا دیگران به حق خود برسند، از خود گذشتگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایده /ide/
معنی: فکر و عقیده
ایشاع /ašā‛/
معنی: گل کردن درخت، شکوفه دار شدن درخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایفا /ifā/
معنی: ۱- انجام دادن، به جا آوردن؛ ۲- به پایان بردن وعده و پیمان، وفا کردن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایلاف /ilāf/
معنی: دوست کردن، سازواری دادن، خو گرفتن، در قرآن به معنای عهد و مانند و اجازه به امان است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹
ایما /imā/
معنی: ۱- چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ ۲- بیان موضوعی به طور رمز یا خلاصه.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۸
ایناس /inās/
معنی: انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۲۵
اینانا /inānā/
معنی: الهه عشق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در اساطیر سومری مهین بانوی آسمان و زمین، نماد مؤنث زایندگی و باروری و خدای بانوی شهر «اوروک»ourouk است.
ایوا /eivā/
معنی: پناه و جای دادن کسی را.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱
اسم دختر با الف فارسی – عربی
احسانه /ehsāne/
معنی: منسوب به احسان
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۹
ارونا /aronā/
معنی: ارون = شادمان، سرمست + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به ارون؛ ۲- مجاز از شاد و شادمان و سرمست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اصیلا /asilā/
معنی: اصیل + الف تانیس، منسوب به اصیل، با نوی با اصالت
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۰
اطهره /athare/
معنی: زن پاک تر، پاکیزه تر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱۹
الهه ناز elāhe-nāz/
معنی: الهه + ناز= زیبا و قشنگ ۱- الهه ی زیبا و قشنگ؛ ۲- مجاز از زیباروی قشنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
امیرا /amirā/
معنی: امیر + ا (پسوند نسبت)، منسوب به امیر، منتسب به پادشاه و حاکم و امیر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۵
امین دخت /amindoxt/
معنی: امین (عربی) + دخت (فارسی) دختر امین، دختر درستکار
انسی /ensi/
معنی: ۱- مربوط به انس، انسانی؛ ۲- (در قدیم) فردی از انس، انسان.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۰۷
انیسا /anisā/
معنی: منسوب به اَنیس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴۶
ایمانا /imānā/
معنی: منسوب به ایمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۷
ایمانه /imāne/
معنی: ایمان + ه (پسوند نسبت)، منسوب به ایمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵۵
اسم دختر با الف عبری
الارز /elaroz/
معنی: گل سرخ بسیار زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳
الیزابت /elizābet/
معنی: قول و وعده خدا، اصل آن الیصابات، خداوند او را قسم خورد
انوشکا /anuškā/
معنی: زیبا، خوش اندام، جذاب، این اسم در هندوستان نیز رایج است
ایزابل /izabel/
معنی: قول و وعده خداوند، طاهر، پاکیزه
ایزابلا /izabela/
معنی: ایزابل
ایلا /ilā/
معنی: ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۹
پیشینه تاریخی: نام شهری در ساحل شرقی خلیج بحر قلزم
اسم دختر با الف در سایر ریشه ها
ابحر /abhor/
معنی: دریاها
ریشه: قرآنی
ابریشم /abrišam/
معنی: رشتهای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۰۷
ابصار /absār/
معنی: دیدگان، چشم ها
ریشه: قرآنی
ابل /ebel/
معنی: شتر
ریشه: قرآنی
اتراب /atrāb/
معنی: همسال ها
ریشه: قرآنی
اثاره /asārah/
معنی: نشانه
ریشه: قرآنی
ارتاک /artāk/
معنی: سریع، تندرو
ریشه: پهلوی
ارکیده /orkide/
معنی: گلی با رنگهای درخشان که یک گل برگ آن از دو گل برگ دیگرش بزرگتر است
ریشه: فرانسوی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۸
اریسا /arisā/
معنی: هم معنی اسم ایرسا
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۴
اسرین /asrin/
معنی: اشک، سرشک
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۳۷
اسما /asmā/
معنی: نام ها، اسامی، معارف، حقایق، در تصوف به معنای معارف، حقایق و علوم آمده است
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۶۰۶
پیشینه تاریخی: ۱) نام همسر پیامبر اسلام(ص)؛ ۲) نام دختر امام موسی کاظم(ع)؛ ۳) نام همسر حضرت علی(ع
اسود /asvad/
معنی: سیاه، سیاه چرده
ریشه: قرآنی
اسوه /osveh/
معنی: پیشوا، رهبر، مقتدا، سرمشق، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۳
اشهر /ašhor/
معنی: ماهها
ریشه: قرآنی
اطلس /atlas/
معنی: ۱- پارچهی ابریشمی، پرنیان، دیبا، ابریشم گرانبها؛ ۲- (در نجوم) فلک نهم، فلک اطلس.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۱۱
اطهر /athar/
معنی: پاکیزه تر، پاکتر، طاهرتر
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰۳
اعجاز /ejāz/
معنی: ریشه ها
ریشه: قرآنی
اعصار /a’sār/
معنی: گردباد
ریشه: قرآنی
اعظم /aezam/
معنی: ۱- بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ ۲- از صفات خدوند.
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۴۸۳۴
اعلم /alam/
معنی: داناتر
ریشه: قرآنی
اقاقی /aqāqi/
معنی: اقاقیا، درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای و معطر دارد
ریشه: یونانی
اقاقیا /aqāqiyā/
معنی: درختی است از راستهی شبدرها که گلهای خوشهای سفید یا صورتی خوشبو دارد؛ آکاسیا.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اقلیما /eqlimā/
معنی: ماده ای که از گداختن برخی از فلزات مانند طلا و نقره به دست میآورند
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴۷
پیشینه تاریخی: نام دختر آدم (ع) که به نقل تاریخ در ازدواج هابیل بود.
اکرام /ekrām/
معنی: بزرگداشت، گرامی داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۲
اکرم /akram/
معنی: گرامی تر، آزادتر، بزرگ تر، بزرگوار، گرامی، از نام های خداوند
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۳۶۴۶
اکسیر /eksir/
معنی: کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر میدهد و کاملتر سازد.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
الماس /almās/
معنی: ۱- (در مواد) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده باشد. سختترین مادهی طبیعی است و کاربردهای تزیینی و صنعتی دارد؛ ۲- در قدیم مجاز از شمشیر.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۸۰
الماس خاتون /almāsxatun/
معنی: الماس (یونانی) + خاتون (فارسی) بانوی مانند الماس
ریشه: یونانی
النا /elenā/
معنی: هلن و هلنا
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۵۲۸
الیا /elyā/
معنی: ۱- گل خطمی صحرایی؛ ۲- در عربی شحمالمرج.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۹۹
الیزه /elize/
معنی: الیزه یا شانزلیزه مقر زیرزمینی اشباح متقی و بهشت یونانیان و رومیان است.
ریشه: فرانسوی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۳
پیشینه تاریخی: ۱)کاخ سلطنتی که در سال ۱۷۱۸ میلادی در پاریس ساخته شد و اینک مقرر رئیس جمهوری آن کشور است؛ ۲) نام روستایی در رودبار در استان گیلان.
الیکا /elikā/
معنی: هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلها
ریشه: سانسکریت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۰۱
الیما /elimā/
معنی: در زبان مازندرانی پیازچهی کوهی – در لری اقومی باستانی که در بختیاری می زیسته اند و پایتخت آنها ایاپیر ایذه بوده
ریشه: مازندرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۱
امانه /amāne/
معنی: اطمینان و آرامش قلب، امانت
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰
امیله /amila(e)/
معنی: نام درختی از تیره فریفون که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه یافت می شوند
ریشه: سانسکریت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
امیلی /emili/
معنی: روشنفکر، دانا
ریشه: انگلیسی
امیلیان /emiliyān/
معنی: روشنفکر، دانا
ریشه: انگلیسی
انوس /anus/
معنی: مثل باد، سریع
ریشه: لری
اودت /odet/
معنی: یک آبخوست کوچک پر درخت در تالاب چوک
ریشه: فرانسوی
اورنینا /urninā/
معنی: ربة النوع فراوانی نعمت
ریشه: یونانی
اوریسا /urisā/
معنی: نام یکی از ایالتهای هندوستان
ریشه: سانسکریت
اورینا /urinā/
معنی: یونانی در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی
ریشه: یونانی
اوین /avin/
معنی: هم معنی با آوین، آوردن.
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۶۸
پیشینه تاریخی: نام منطقهای در شمال غرب تهران، که پیشتر از روستاهای شمیران بود
اوینار /avinār/
معنی: عشق و دوست داشتن در حد کمال، عشق آتشین
ریشه: کردی
ایرسا /irsā/
معنی: زنبق سفید، سوسن، آیرس، نام بیخ سوسن آسمونگون.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰
ایساتیس /isātis/
معنی: مقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانی
ریشه: یونانی
ایل سیت میرا /eel’seet’mirā/
معنی: ایل برایت بمیرد
ریشه: لری
ایلدگز /ildogoz/
معنی: دختر ایل
ریشه: ترکمنی
ایلزا /ilzā/
معنی: محرف الیزا، باوفا، مومن
ریشه: فرانسوی
ایلسا /ilsā/
معنی: همانند ایل، شبیه ایل.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایلسانا /ilsānā /
معنی: هم معنی السانا
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایلنار /il nār/
معنی: ۱- آتش ایل؛ ۲- مجاز از موجب روشنایی و گرمای ایل؛ ۳- مجاز از زیباروی ایل.
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایلنور /il nur/
معنی: ۱- نورِ ایل، روشنایی ایل؛ ۲- مجاز از چشم و چراغ ایل.
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ایوان /ivān/
معنی: ایوان، تراس
ریشه: کردی
افسانه
سلام اسم با معنی میگید که به امیرعلی بیاد؟
بدون نام
اسم دختر ک ب امیرعباس بیاد
بدون نام
اسمی که به الهه و محمود بیاد چی پیشنهاد میکنید؟؟؟
کیانا
سلام،میشه یه اسم دختر و پسر بگید بهم که به کوروش،کیمیا،کیانا بیاد؟
خیلی ممنون
فریبا
سلام اسم دختر میخوام که به الینا والییا بخوره
بدون نام
اسم دخترانه که به امیر عباس بیاد
بدون نام
سلام من میخوام بگم که اسم اسم دختری که من میگم قشنگه یا نه ؟ دلوین میخوام برای دختر عمم بگیرم تازه داره به بدنیا میاد
ابولفضل
خواهش میکنم کمک کنین اسم دختر میخوام که به اسم پسرم ابولفضل بیاد
ابوالقاسم
ابوالقاسم
محمدی
اسم پسرم امیر محمد یه اسم دختر بگین تا به امیر محمد بخوره
رویا
آهار خیلی اسم قشنگیه به معنی گل کا به اسم پسرانه ی آهیر خیلی میاد
ناشناس
بهش نمیاد
بدون نام
اسم پسرم آرمین یه اسم دختربا آ بهش بیاد
ناشناس
آسنا
بدون نام
سلام من یک دختر دارم اسمش النا والان هم باردارم اسم این یکی دخترمو چی بزارم که به النا بیاد
ناشناس
الینا
بدون نام
سلام، اسمی دخترانه که به آریا بیاد
ناشناس
آرزو
فاطمه
اسم پسر که به فاطمه و اکبر بیاد
ناشناس
امیر علی
بدون نام
اسمی میخام که به حدیث و مهرداد بیاد
ناشناس
امیر ،عباس،
آسنا
س اسم دختر میخوام به آسنا بیاد
ناشناس
سدنا
اسما خالقی
ی اسم دختر به اسما و سدنا و صدرا بیاد
ممنون❤❤❤
ناشناس
ثریا
ms
اسم دختری که به احسان بیاد
ناشناس
رضوان
ستاره
من خیلی عصبیم اسم قشنگ واسه دخترم پیدا نمیکنم نمیدونم چیکارکنم ب اسم پسرم بخوره اسم پسرم آیهان هست میشه دوستان نظربدین ؟؟
سحر
آیسان 🙂
مریم
سلام اسم دختر که به امیرمهدی بیاد چی پیشنهاد میکنید؟؟