تعبیر خواب غذا خوردن با مرده | تعبیر خواب غذا دادن به مرده

سلام و وقت بخیر
خواب دیدم که داریم میریم کربلا با هواپیما و دیدم که برای پدرم که فوت شده چند ساله دارم غذا درست میکنم و مانتو مشکی پوشیده بودم و غذایی که درست کرده بودم رو دادم به پدر مرحومم
ممنون میشم تعبیر کنید

سلام وقت بخیر مادر بزرگ من یک ماهه به رحمت خدا رفتن . من خواب دیدم تو یه سفره ای که همه هستن غذا میخوریم و من یه تکه نان که خشکه به مادربزرگم دادم ایشون امتناع میکردن ولی بعدش گرفتن و یکم اب زدن بهش و خوردن تعبیرش
چی میتونه باشه؟ میگن چیزی دادن به مرده خوب نیست نگران کننده هست؟

سلام صبح قبل از بیدار شدنم خواب دیدم پدرم به منزلم آمده و من تدارک پذیراییی خوبی دیده بودم و پدرم کمی شیرینی از منزل ما خورد ( پدرم چند سال قبل فوت شده است)

سلام وقت شما بخیر.
مادربزرگ من سه سالی هست که فوت شدن. صبح خواب دیدم با ما سر سفره نشستن و من براشون یه مقدار پلو خالی کشیدم که بخورن و داشتن میخوردن و منم از خاطرات گذشته براشون تعریف میکردم

سلام خواب دیدم همراه پدر مرحومم دنبال خونه ای برای پدرم میگشتیم جایی که دنبال خونه بودیم خونه ها خراب و خالی از سکنه بود به پدرم گفتم اینجا خونه نگیر خوب نیست، رفتیم یه جایی مثل سالن بود و تخت هایی پشت سر هم قرار داشت که با پرده از هم جدا شده بودند و پدرم روی آخرین تخت ساکن شد و بعد مقداری غذا و نان بیرون آورد و به خانومی که در کنار تخت بغلی بود داد و از همان نان که چیزی شبیه به کره بادام زمینی روی آن بود به من داد و من خوردم خیلی خوشمزه بود و بعد بقیه کسانی که آنجا ساکن بودند جلو آمدند تا از آن نان بگیرند پدرم همه نان و کره ای که داشت برای آنها گذاشت و هر دو از آنجا رفتیم

سلام من خالم ۹ماه پیش فوت شدن خواب میدیدم تو یه باغ خانوادگی که سالها پیش داشتیم سفره انداختیم سر تا سر دوست مامانمم فسنجون پخته خالم با مادر بزرگم سر سفره نشسته بودن هی میگفتن به مسخره میخندیدن و خالم از دستپخت دویت مامانم تعریف میکرد.صدای خنده یادم نمیاد

سلام خواب داییم که 17 سال پیش در سن 37 سالگی فوت کرده رو دیدم ک مهمانی گرفته و برای هر مهمان یک پرس کامل چلو کباب و منم دعوتم،، سر سفره نشستم و غذا که خوردم یک پرس کامل هم جدا گونه هر مهمان میتونست ببره که همسرش فقط به من داد که با خودم ببرم. ممنون از سایت خوبتون

سلام خواب دیدم که پدربزرگم که فوت شده به خانه مان آمده و ما کمی پیش غذا خورده بودیم و مادرم خواست که سینی غذا را که در آن هم غذا برای پدربزرگم بود وهم برای خواهرم که کودک است را به آنها بدهم و سینی را خواهرم وپدربزرگم از دستم گرفتند و بر زمین گذاشتند .خیلی دوست داشتم که از آن غذا که در سینی هست بخورم ولی چون قبلش غذا خورده بودیم نتوانستم ‌. و آنها مشغول غذا خوردن شدند.