تعبیر خواب خواستگاری | تعبیر خواب خواستگار آمدن

سلام وقت به خیر
طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق
من در خواب دیدم که عید نوروز ، گذشته است و هنوز سفره هفت سین خانه ما پهن است. همانطور طبق واقعیت هیچ کدام از موارد موجود بر روی سفره تغییری نکرده بودند . به کنار سفره رفتم و به آن نگاه کردم اما وقتی متوجه نبود خاک متبرک درون شیشه شدم (خاک شلمچه ، بسیار برایم ارزشمند میباشد) از اهل خانه پرسیدم خاک درون شیشه کجاست و چرا خالی است در جواب متوجه شدم که مادرم نیمی از خاک را در غذا ریخته و میخواهد که همگی از ان خاک متبرکه بخوریم همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد و از خواب بلند شدم.
میشه بگید که تعبیر این خواب چی هست ؟
ممنون

یک هفته پیش مادرم خواب دیده بیرون توی جنگلی که یه سمتش منتهی به خونه مونه داشته میرفته که یه پسری که خواستگارمه جلوی راهش رو میگیره که اجازه بخواد بیان خونه مون خواستگاری.(پسره ناشناس بوده و توی واقعیت وجود نداره) یه پسر قدبلند خوش قیافه با پوست گندمی.
توی خواب مادرم این اولین بار نبوده که سر راهش سبز میشه قبلا هم تلاش کرده که مامانمو ببینه باهاش حرف بزنه اما مامانم قبول نکرده بیان خواستگاری چون انگار قبلا اومدن و مادر پسره رضایت نداشته. دلیل مخالفت مامانم هم همین نارضایتی مادر پسره بوده. من مجردم و خودم و مامانم چند وقته از این قبیل خواب ها می بینیم.

سلام من مجردم و دیشب مادرم خواب دیده که من با یه پسر قدبلند خوش تیپ که خیلی پسر خوبی هم هست و باب میل منه نامزد کردم و نشستیم یه جایی خانوادگی میگیم میخندیم. البته کسایی هم بودن که نمیشناخته.

سلام خسته نباشید ببخشید من خواب دیدم پسری که درواقعیت خاستگارم هست ولی من جواب منفنی بهش دادم دوباره باخانوادش اومده خاستگاریم و من درخواب هم بهش جواب منفی دادم ولی درخواب همش نگران بودم البته من مجردهستم

سلام خسته نباشید.
من خواب دیدم که چهار خواستگار دارم که به خونه ما اومده بودن
و سه تا از آنها غریبه و یکی شون پسر عموم بود که چهارده سال توی خواب ازم بزرگ تر بود(توی دنیای واقعی همچین پسر عمویی ندارم) و بعد مادرم اومد پیش من و راجب اینکه به کدوم یکی از خواستگار هام بله رو بگم حرف زدیم بهش گفتم که اختلاف سنی همشون زیاد و از نه تا چهارده سال فقط یکی از خواستگار هام بیستو چهار سالش بود و من بخاطر اختلاف سنی کم اونو قبول کردم و هیچ کدوم از خواستگار هامو توی خواب ندیدم جز پسر عموم که با مادرش اومدن پیشم و سر اینکه چرا رد کردم پسر عمومو باهام حرف زدن منم گفتم سنش زیاد بود (میتونستم همه پسرا رو رد کنم اما خودم دلم میخاست با یکیشون ازدواج کنم) ممنون از سایت خوبتون

سلام
من ۳۴ سالم و مجرد هستم.
دیشب خواب دیدم یکی از دوستان آقام که الان دوست نیستیم .من و خونش دعوت کرد و من وقتی رفتم متوجه شدم خواهر و برادارش اونجاهستن( خونه اش و خانوادش به لحاظ ظاهر با واقعیت فرق داشتن )خیلی تعجب کردم ، اونام نمی دونستن من دعوت شدم و غافلگیر شدن ،من به عنوان دوست معرفی شدم و استقبال خیلی خوبی ازم شد . و من تنها نشستم و هندزفری تو گوشم گذاشتم و همچنان متعجب.
بعداز یه سری پچ پچ هایی که بین خودشون انجام شد و صحبت هایی که با من کردن متوجه شدم انگار قضیه جدی هستش
خواهرهاش از من یه خداحافظی گرم گرفتن و به پیشنهاد برادرش گفتن تنهاتون میزاریم و رفتن طبقه بالا.
بعد م میثم کار داشت و همش‌ بیرون بود انگار تو خیابون با همسایه ها کاری پیش اومده بود .
وقتی وارد خونه شد جلوی پام زانو زد و بایه دسته گل بزرگ و خوشگل ازم خواستگاری کرد و خواب‌م تموم شد .
تمام احساسم تو خواب همش متعحب بودن از همه اتفاقات بود . حتی لحظه خواستگاری