تعبیر خواب چادر | تعبیر چادر مشکی و سفید در خواب

سلام
با دختری به اسم ستایش به بازار رفتم
چادر مشکی با ست هدبند و لباس و کیف گلگلی صورتی ( در واقع ست هاش گلگلی صورتی بود اما خود چادر مشکی بود )
من چادر رو پوشیدم و جلوی آینه به خودم نگاه کردم
بر خلاف واقعیت ، در خواب خیلی خوشم اومد و حس خوبی داشتم
پولی همراه نداشتم پس از ستایش خواستم و او هزینه چادر را پرداخت کرد و من به او بدهکار شدم و گفتم بعدا بهت پولش رو میدم

با همان چادری که بر تنم پوشیده بودم
پیاده به سمت مسجد رفتم
وارد مسجد شدم خیلی بزرگ بود
مادرم را آنجا پیدا کردم و کنارش نشستم

تعبیرش ؟ ممنونم

سلام وقت بخیر
خواب دیدم فردی که من می‌شناسمش یه عالمه چادر مشکی خریده و داره به دختر ها چادر هدیه میده من هم یکی از آن چادر ها گرفتم و سرم کردم
میشه بگیر تعبیرش چیه ممنون

سلام صبح بخیر
خواب میدیدم که با تعدادی از دوستان آشنا و غریبه از یک مکانی مثل مسجد چادر مشکی به سر بیرون اومدیم و می خواستیم سوار ماشین بشیم که می گفتند اگر می خوای سوار این ماشین بشی باید کفش ت رو در بیاری
منم یه کفش پاشنه باند مشکی پام بود و با اینکه پای راست م رو کمی اذیت می کرد ترجیح دادم با کفش باشم
ممنون میشم تعبیرش رو بفرمایید

سلام
خواب دیدم در یک جمعیتی هستم که همه دختر خانما چادر پوشیده بودن.من هم چادر مشکی پوشیده بودم .
تعبیرش چیه؟

سلام
خواب دیدم که با یک زن با حجاب و چادر مشکی دوست بودم و خیلی به هم علاقه داشتیم تعبیرش چیه؟

سلام خدمت شما، من خواب دیدم دوتا زن با قدهای بلندتر از انسان ها و چادر هایی کاملا مشکی که حتی صورتشونم پوشونده بود چند بار به بقیه حمله میکردن، که البته توی خواب هنوز ندیده بودمشون، انگار برای انجام کاری به یه ساختمان شبیه اداره رفتم و از بالا ساختمان که خواستم بیام برم بیرون یجورایی شبیه سرسره سنگی شده بود که من از روش سر خوردم ولی انگار کلی مدارک روی این سرسره بود که انگار مرتب شده بودن منم برای این که بهم نخورن اینارو همونطوری که سر میخوردم جمع میکردم که به مردم کمتر خسارت وارد بشه، انتهای سرسره رسیدم به یه جمع که انگار رئیس و کارفرما این چیزا بودن، یکم رئیس بهم حرف زد ولی یکی از کارمندا هوامو داشت و این بارو ندید گرفتن، بهرحال از ساختمان اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم برم تو راه یهو همون دوتا زن چادری عجیب رو دیدم، (انگار بارها توی رویا یعنی خواب های قبلیم اینارو دیده بودم برای همین تنم مور مور میشه)، این دوتا سوار اسکیت بودن و با سرعتی تقریبا برابر با سرعت خودرو داشتن میرفتن، من که خواستم از کنارشون برم یهو بوق زدم که یموقع برخورد نکنیم که بعدش متجه شدم اینا عجیبن، با این حال بیخیال رفتم یکم که ازشون جلوتر رفتم این دوتا بطرز خیلی عجیبی انگار حالت روح مانند داشتن، یجورایی از بدنه وارد ماشین شدن و تمام استخوان های بدنمو شکوندن حتی گردن و کمر ، ولی من هیچ دردی نداشتم و فقط چشمام انگار میخواست بسته بشه با این حال با یه دستم فقط فرمون رو یطوری بزور کنترل میکردم که ماشین چپ نشه چون انگار همسرم کنارم بود، بعد همینطور که بزور نگاه میکردم جلو رو انگار دنیا عوض شد و یجای جنگ زده وارد شدم، وسط خیابون یه دانیاسور بود که همه چیو نابود میکرد و وقتی نزدیکش شدم ماشین منو زد ترکوند، از اینجا که انگار مردم، رفتم یجای دیگه ولی هنوزم اون زن های چادری عجیب بودن، بقیه مردم رو میکشتن ولی انگار یکی بهم گفت باید خودتو به خواب بزنی کارت نداشته باشن، اونا که حمله کردن من خودمو به خواب زدم و یهو از اون مکان به جای دیگه ای رفته بودم، یا شایدم زمان عقب جلو شده بود، ممنون میشم تعبیرشو بگین، تشکر از سایت خوبتون