تعبیر خواب نوزاد – دیدن نوزاد در خواب چه تعبیری دارد؟

سلام ؛ من خواب خیلی عجیبی دیدم ؛خواب دیدم که عمه و مادرم در ماشینی با هم ۳ نفری نشسته بودیم ؛ و من به خانه طبقه پایین مادرِ مادرم اشاره کردم و گفتم که میخواهم پیش زنی در آن خانه بروم که انگار اسراری یا چیزی را میگوید و فاش میکند که آن خانه ؛ خانه مادرِ پدرم بود و خیلی قدیمی بود و انگار آنها دیگر انجا زندگی نمیکردند (در واقعیت آن طبقه پایین خانه زن دایی من است که خیلی وقت است انجا زندگی نمیکنند ) بعد رو به عمه ام گفتم : برای رفتن به خانه و بیدار کردن آن زن نیاز به نشانی خاص دارم ) انگار قبلا هم پیش ان زن رفته بودم ) عمه ام چند تاج از کیفش درآورد و یکی را که مخصوص بود به من داد که تاج کوچکی بود که طرح ان طاووس نگین داری بود که سر تاج نگین صورتی بزرگی به شکل بادم داشت که انگار سر طاووس بود !! بعد من خوشحال وارد خانه شدم خانه درازبود و خیلی قدیمی تار عنکبوت داشت و درش چونی و شکسته بود یک پرده پیدا کردم و ان را کنار زدم ؛ دیدم که زنی که انگار روحی بود و خیلی قیافه اش مشخص نبود اما پیر نبود با لباسی مثل لباس عروسی که پاره یا قدیمی باشد ؛ روی تختی بزرگ سال ها بود که خواب است اما وقتی تاج مرا دید بیدار شد و کمی بلند تر از زمین شد انگار کمی پرواز میکرد ؛ کاملا روح بود !! بعد بلافاصله لباس زیبا و تمیز سفیدی و طلایی به من داد که دارای خورشید زیبا و طلایی در وسط آن بود ؛ من خیلی تعجب کردم و گفتم : خیلی زشته من با این لباس جلوی بقیه تو کوچه راه برم که ! اما او تاکید میکرد که این لباس را همیشه به تن داشته باشم و رو به من خیلی واضح گفت : خیلی ها این لباس را دارند ! خیلی ها هم ندارند اما تو داری ؛ وقتی لباس را تنم کردم دیدم اصلا چیزی تنم نیست ! در واقع لباس نامرئی بود و پوشیدن با نپوشیدن ان هیج فرقی نداشت اما انگار با ان چیزی همراه من بود که ان زن سفید پوش به ان تاکیید داشت ! اما عجیب تر انکه مرا به وسط همان خانه که در آن بودیم برد ؛ اما خانه دیگر زشت نبود کاملا از سرانیک سفید بود و در آن گهواره ای خیلی بزرگ با میله های کوتاه نوزادی بود که زن به ان اشاره کرد و گفت که این من هستم ؛ من همانند عکس نوازدی های واقعی ام بودم و مثل چند روز اول یک نوازد که به هم میپیچد داشتم گریه میکردم اما احساس بدی از گریه ام نداشتم ؛ به خودم دقیق نگاه کردم ، ذوق کردم و تعجب کردم که خودم را میبینم ؛ بعد از آن در اتاقی را باز کرد و به من نشان داد که تقریبا بزرگ بود انسان هایی شبه به من داشتند لباس ها و ملافه های سفید در ماشین لباس شویی بزرگ میشستند و ملافه های سفید تمییز را پهن میکردند و حسابی مشغول کار بودند نا خودآگاه ان زن به من اینطور القا کرد که گویا اینها زحمات و فعالیتهای مغز تو هستند که دارند حسابی تلاش می‌کنند؛ من به آنها ابراز سلام و ادب کردم و انها هم با سر تکان دادن و لبخند پاسخ مرا دادند بعد ان زن دو یا چند در از چند اتاق را باز کرد که در آن پر دستشویی فرنگی بود که کنار هم به ردیف و مرتب چیده شده بودند ! من انتظار داشتم در انها کثافت یا چیز حال به هم زنی باشد ؛ اما ان زن کهنه پوش به من نشان داد که انها تمیز هستند من هم نیم نگاهی با سرک کشیدن کردم و فهمیدم نه انگار ان قدر ها هم که فکر میکردم کثیف نیستند !! تقریبا به من اینطور القا شد که انها بدی های من بودند و من انگار انتظار داشتم بد تر از چیزی که انها به من نشان دادند باشم ؛ اما دیدم که بیشتر تمیز هستند تا کثیف !! بعد از آن خانم خواستم که به من در مورد اثر و ماندگاری یکی از عادت های بدم بگوید که ان را ترک کرده ام ( انگار در خوابم هم نگران بودم که نکند دوباره به ان عادت دچار شوم ) و دوم خواستم به من درمورد آینده ام بگوید که ان خانم به من گفت و وعده داد که بعدا به من خواهد گفت … بعدا دیدم که ناگهان پیش عمه ام و مادرم که در ماشین نشسته بودیم برگشتم و خییییییییلی از اینکه پیش ان زن رفته بودم نارحت بودم و عذاب وجدان داشتم انگار فال گیر یا جادوگر بود ! نمیتوانم بگویم روح بدی بود چون با من بد رفتاری نکرد ؛ عجیب بود و ماموریتی داشت اما وجه مثبتی هم نداشت و من از اینکه به اومراجعه کردم در نهایت خرسند نشدم …

ادامه خوابم 》》انسان هایی شبه به من داشتند لباس ها و ملافه های سفید در ماشین لباس شویی بزرگ میشستند و ملافه های سفید تمییز را پهن میکردند و حسابی مشغول کار بودند نا خودآگاه ان زن به من اینطور القا کرد که گویا اینها زحمات و فعالیتهای مغز تو هستند که دارند حسابی تلاش می‌کنند؛ من به آنها ابراز سلام و ادب کردم و انها هم با سر تکان دادن و لبخند پاسخ مرا دادند بعد ان زن دو یا چند در از چند اتاق را باز کرد که در آن پر دستشویی فرنگی بود که کنار هم به ردیف و مرتب چیده شده بودند ! من انتظار داشتم در انها کثافت یا چیز حال به هم زنی باشد ؛ اما ان زن کهنه پوش به من نشان داد که انها تمیز هستند من هم نیم نگاهی با سرک کشیدن کردم و فهمیدم نه انگار ان قدر ها هم که فکر میکردم کثیف نیستند !! تقریبا به من اینطور القا شد که انها بدی های من بودند و من انگار انتظار داشتم بد تر از چیزی که انها به من نشان دادند باشم ؛ اما دیدم که بیشتر تمیز هستند تا کثیف !! بعد از آن خانم خواستم که به من در مورد اثر و ماندگاری یکی از عادت های بدم بگوید که ان را ترک کرده ام ( انگار در خوابم هم نگران بودم که نکند دوباره به ان عادت دچار شوم ) و دوم خواستم به من درمورد آینده ام بگوید که ان خانم به من گفت و وعده داد که بعدا به من خواهد گفت … بعدا دیدم که ناگهان پیش عمه ام و مادرم که در ماشین نشسته بودیم برگشتم و خییییییییلی از اینکه پیش ان زن رفته بودم نارحت بودم و عذاب وجدان داشتم انگار فال گیر یا جادوگر بود ! نمیتوانم بگویم روح بدی بود چون با من بد رفتاری نکرد ؛ عجیب بود و ماموریتی داشت اما وجه مثبتی هم نداشت و من از اینکه به اومراجعه کردم در نهایت خرسند نشدم …

سلام

خواب دیدم یه دختر بچه ک لباس صورتی تنش بود و خیلی خوشگل و سفید بود رو دارم نگه داری میکنم بعدش شنیدم ک میگفتن میبینید با اینکه دکترا میگفتم بخاطر مشکل عالم جاش زنده نمیمونه اما اصلن هیچ اتفاقی براش نیفتاد و سالم و سرحال هستش (مشکلشو دقیق نمیدونم ولی انگار یکی از عضو های بدنش برعکس بود یا یه همچین چیزی) بعد پدرم بهم گفت از خوب خوب مراقبت کن منم میگفتم ک تو مادرشو میشناسی؟میگف من از کجا بشناسم تو فقط ازش خوب مراقبت کن خیلی بچه خوبیه .

سلام خسته نباشید من خواب میدیدم که بچه دار شدیم یک پسر تپل و سفید بغلش کرده بودم و داشت انگشت،و دستش رو میخورد منم با شوق و ذوق تمام میبوسیدمش و شوهرم میخواست،بچمون رو بده به یکی دیگه و هر چی من خواهش و تمنا میکردم فایده نداشت میشه لطفا تعبیرش رو بگید

سلام من دختر مجرد ۳۱ ساله هستم،بدون دیدن بارداری و زایمان دیدم یک بچه دارم ک گویا پسر بود اما من چیزی دلیل بر پسر بودنش ندیدم فقط تو خواب میگفتیم پسره،وقتی کمی از جزئیات خواب گذشت دیدم دیگه تو قنداق نیست و انگار یکم رشد کرده و زبونش وا شده و تیکه تیکه داره حرف میزنه و من تو خواب خیییلی متعجبم و ب خانواده م میگم ببینید جای اینکه تو قنداق باشه داره کلمه ها رو تکرار میکنه اما کسی اهمیت نمیده

راستش تعبیرای زیادی خوندم اما هرجا یچیز میگفت یحا میگفت غم یجا میگفتن خیر یجا حتی گفتن مرگ نمیدونم لطفا کمکم کنید

با سلام .من خواب دیدم با یه بچه خوشگل و تپل دارم بازی میکنم و انگاری بهم گفته بودن یه دستگاه ماساژور ک برای بچه ها بود دو به سرش وصل کنم همونجوری در حال بازی کردن میخندید ک یهو دیدم عکس العملی نشون نمیده سرش رو اوردم بالا دیدم برق گرفتتش و به اصطلاح خشک شده و کم کم از از اون چهره اش تبدیل شد به چهره ی یه جنین ۶ ماهه و گریه میکردم از ترس. تعبیرش چیه؟

سلام خسته نباشید …

این خواب رو یکی از دوستانم دیده … خواستم بدونم آیا تعبیری داره؟

نقل قول : خواب دیدم یه نوزاد برای شماست من میارمش میدم به شما میگم بچه تونو امانت دادید بگیریدش من دیگه نمیتونم نگهش دارم بچه مادر نداشت انگار شما جداشده بودید دنبال کسی بودید هم بچه تونو نگه دار هم خونه و ماشین داشته باشه و خرج شما ام بده …

سلام من هنوز ازدواج نکردم و مجرد هستم اما مدتی هست که همش خواب میبینم یه بچه دارم دفعه اول خواب دیدم که توی خونه قدیمی خودمون یه بچه حدودا یک ساله خوشگل و تپل دارم که نشسته و داره بازی میکنه دفعه دوم خواب دیدم که توی خونه بابابزرگم هستم و یه بچه کوچیک بازم حدودا یک ساله و خیلی خوشگل و تپل توی بغلم هست و یه مرد که انگار تو خواب مشناختمش اون و ازم گرفت همین که داشتن باهاش بازی میکردن نمیدونم چی شد سر بچم از تنش قط شد و کلی تو خواب براش گریه کردم دفعه سومم خواب دیدم که توی حیاط داییم هستم یه بچه حدودا ۴ یا ۵ ساله دارم اما شوهرم که دوست پسر قبلیم هست و زن داییم مارو باهم اشنا کرده بود و درحال حاضر هم داره با کس دیگه ایی ازدواج میکنه ازم گرفتش و نمیزاره ببینمش منم به پاش افتاده بودم و التماسش میکردم که بزاره بچمو ببینم توی هیچ کدوم از خواب هام جنسیت بچم یادم نمیاد و فقط توی همین خواب اخریم پدر بچم مشخص بود میشه لطفا تعبیرشو بهم بگید

سلام ادامه خوابم است که گفته بودید از بعد از این که خیلی ترسیده بودم بفرستم.

من خیلی ترسیده بودم ودوستم بچه را از من گرفت وگفت گرسنه است وشروع کرد به شیر دادن بچه دوستم گفت اِ بچه ساکت شد وشیر هم نخورد تا درش آورد بچه کبود شده بود وگردنش هم افتاده بود وآنجا بود که فهمیدم همان موقع گردن بچه شکسته بوده وبچه مرد من خیلی خیلی حالم بد شده بود وشوکه شده بودم ودر حال برگشت به خانه بودم که از خواب پریدم .ممنون میشم هرچه زود تر تعببیر خوابم را بفرستید .

سپاس از 

سلام من دیشب خواب دیدم که یه نوزاد دختری تو بغلم هست(من مجردم) ، من اونو جوری تو بغلم نگه داشتم که صورتش به طرف خودم بود و من داشتم باهاش بازی میکردم و اونم میخندید و پوست روشن و چشمان درشت و مژه های بلندی داشت ، تو خواب اولش احساس میکردم که دختر خودمه ولی بعدش احساس میکردم که دختر یکی از فامیلا بود (که البته در واقعیت دختر ندارند و یه پسر دارن)،من و این بچه خیلی بهم دیگه وابسته شده بویم و تو خواب حس میکردم که خیلی دوسش دارم، بعدش که خواستم برم بیرون ، گفتم که بچه رو بذارم خونه و برم ، ولی از دلم نمیومد بذارمش زمین و از خودم جداش کنم ، حتی یه بار گذاشتمش زمین دیدم بچه دستاشو باز کرد و انگار میگفت که بغلم کن ، منم تا دیدم کم مونده گریه کنه بغلش کردم

ولی دیگه یادم نمیاد که بالاخره گذاشتمش زمین یا نه

ممنون میشم اگه تعبیر داره بفرمایید