۳۰۰ اسم دختر بدون نقطه در زبان فارسی، عربی، ترکی و سایر ریشه ها

در این مقاله مجموعه کاملی از اسم دختر بدون نقطه در زبان فارسی، عربی، اوستایی، ترکی، کردی، لری، مجموعه اسم دختر بدون نقطه در قرآن و سایر ریشه ها را گرداوری کرده‌ایم.

اسم دختر بدون نقطه
برای آشنایی با دیگر اسامی دخترانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

زبان فارسی دارای حروف نقطه دار زیاد است. بطور کلی ۱۷ حرف از کل حروف الفبا دارای نقطه می‌باشد. با این حال اگر شما به هر دلیلی از جمله برای بازی اسم فامیل، انتخاب اسم و… به دنبال اسم دختر بدون نقطه هستید ما در این مقاله ۳۰۰ اسم دختر که دارای این ویژگی باشد را بر اساس ریشه آن گرداوری کرده‌ایم. با ما همراه باشید.

 

اسم دختر بدون نقطه فارسی

ارسا /orsā/
معنی: نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره‌ی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه‌ی جنگل‌های مرطوب پراکنده‌اند.


آدا /ādā/
معنی: پاداش مینوی، فرشته توانگری


آرا /ārā/
معنی: مخفف آراینده، ۱- آراستن؛ زیور، زینت و آرایش؛ ۲- آرایشکننده، آراینده. این واژه با واژه‌ی عربی آرا (آراء) به معنی رأی‌ها، نظرها و عقیده‌ها هم آوا و هم نویسه می‌باشد.


آراگل /ārāgol/
معنی: آراینده گل ها، زیبا کننده گل ها


آرام /ārām/
معنی: ۱- سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت؛ ۲-(در قدیم) مایه‌ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش.


آرامدل /ārāmdel/
معنی: مایه تسلی خاطر، مایه امید، معشوق، معشوقه


آرامه /ārāme/
معنی: منسوب به آرام


آسا /āsā/
معنی: ۱- آسودن ۲- آسایش دهنده ۳- وقار، ثبات ۴- آراینده ۵- (در قدیم) شکل و شمایل.


آسودا /āsudā/
معنی: راحت و آرام، آسوده


آسوده /āsude/
معنی: صفت فاعلی از آسودن، استراحت یافته، راحت کرده، آرام گرفته، ساکن، فارغ، خوش، مسرور، بی‌رنج.


آلاله /ālāle/
معنی: گیاهی است از تیره‌ی آلاله‌ها، شقایق، لاله‌ی نعمان، لاله‌ی قرمز.


آلاوه /ālāve/
معنی: آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می‌کنند


آهار /āhār/
معنی: گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد


آهو /āhu/
معنی: غزال، غزاله، مجاز از معشوق زیبا، (در قدیم) مجاز از چشم زیبا


آوا /āvā/
معنی: ۱- آواز، بانگ، صوت؛ ۲- عقیده، رأی؛ ۳- صدایی که به آواز خوانده می‌شود یا از آلات موسیقی به گوش می‌رسد؛ ۴- (در قدیم) شهرت، آوازه.


دارگل /dār gol/
معنی: ۱- درختِ گل؛ ۲- مجاز از زیبارو؛ ۳- نوعی درخت که در سرزمین هندوستان روییده است.


دل آسا /delāsā/
معنی: موجب تسکین و آسایش دل


دلارام /delārām/
معنی: مجاز از موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.


دلآرا /del ārā/
معنی: ۱- موجب آرامش و شادی دیگران؛ ۲- در قدیم به معنی محبوب، معشوق


دلآسا /del āsā/
معنی: مجاز از آسایش دهنده‌ی دل، آرامش دهنده‌ی خاطر.


دلآگاه /del āgāh/
معنی: مجاز از دارای معرفت، هشیار، دانا.


دلدار /del dār/
معنی: مجاز از ۱- معشوق و محبوب؛ ۲- در قدیم به معنی مهربان، با محبت؛ ۳- در تصوف به معنی حق، خداوند.


دلرام /del rām/
معنی: دلارام


دلسا /delsā/
معنی: دل + سا (پسوند شباهت)، ۱- همچو دل که جایگاه عواطف و احساسات در انسان است. مثل قلب؛ ۲- مجاز از دارای احساس، دارای عاطفه.


دلگرم /delgarm/
معنی: خشنود، امیدوار


رادا /rādā/
معنی: مونث راد، بانوی بخشنده، دختر جوانمرد


رامه /rāme/
معنی: ۱- یاقوت؛ ۲- مراد، مقصود.


رها /rahā/
معنی: نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی.


روا /ravā/
معنی: جایز، لایق، سزاوار، شایسته؛ اگر به کسر «ر» (رِوا) خوانده شود به معنی بارداری، برومندی، فراوانی و بسیاری می‌باشد؛ این کلمه در عربی نیز با واژه‌ی «رُوا»/rovā/ به معنی چهره‌ی زیبا، زیبایی و جمال هم نویسه است.


سارگل /sār gol/
معنی: گل زرد.


سامه /sāme/
معنی:  عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن


سرگل /sargol/
معنی: اولین گل، بهترین از هر چیز


سرمه /sorme/
معنی: ۱- در قدیم مجاز از سیاهی، تاریکی ۲- مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده می‌شود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی به دست می آورند]


سرو /sarv/
معنی: ۱- مجاز از شاداب و با طراوت ۲- هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطیان که همیشه سبز است


سروا /sarvā/
معنی: ۱- شعر، سرود ۲- در قدیم به معنی افسانه، داستان


سروگل /sarvar-gol/
معنی: سرو = درخت سرو + گل، مجاز از زیبا و با طراوت و شاداب.


سور /sur/
معنی: ۱- درختی همیشه سبز از خانواده‌ی سرو با برگ‌های سوزنی، پوست قرمز و تنه‌ی خمره‌ای شکل؛ ۲- اسم مصدر خوشی و شادمانی، سُرور. این واژه با کلمه‌ی سُوَر جمع سوره (سوره‌های قرآن) هم نویسه است.


سورا /surā/
معنی: ۱- سود دهنده؛ ۲- توانا، نیرومند


سوما /sumā/
معنی: ۱- ماه، نور ماه؛ ۲- مجاز از زیبا؛ نهر آب و مجرای قنات.


کادوسا /kādusā/
معنی: کادوس = نام قوم قدیم ساکن گیلان و شمال شرقی آذربایجان + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به کادوس ۲- مجاز از از نژاد کادوس.


کامدل /kāmdel/
معنی: مراد و مقصود دل


کامه /kāme/
معنی: خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش


کرا /kerā/
معنی: اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی


کلاله /kolāle/
معنی: ۱- بالاترین بخش مادگی گل که برای جذب دانه‌های گَرده، نگه‌داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است؛ ۲- مجاز از زلف، کاکل به ویژه زلف تاب دار و مجعد.


کهسار /kohsār/
معنی: کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است


گل آرا /gol ārā/
معنی: آن که حرفه‌اش گل آرایی است، آن که هنر چیدن و آرایش گل‌ها در یک مجموعه یا قرار دادن آنها در کنار شاخ و برگ و مانند آن به جهت جلوه و زیبایی بیشتر دارد


گل آسا /gol āsā/
معنی: گل + آسا (پسوند شباهت)، ۱- چون گل؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف و خوشبو.


گل آور /gol āvar/
معنی: گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، ۱- گل آورنده، گل‌دارنده؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.


گل طلا /gol talā/
معنی: گلزر


گلاسا  /golāsā/
معنی: مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت


گلاله /golāle/
معنی: کُلاله ۱- مو و کاکل مجعد و پیچیده؛ در عربی نوعی پیراهن، قمیص


گلدار /gol dār/
معنی: گل+ دار = جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «دارنده» یا « نگه‌دارنده و محافظ»، ۱- آن که دارای صفات گل است؛ ۲- مجاز از لطیف و زیبارو.


گلرام /gol rām/
معنی: گل+ رام = مأنوس، خوگیر، الفت گرفته، موافق، سازگار، شاد، خوشحال ۱- آن که با گل مأنوس شده و الفت گرفته است ۲- آن که دارای طبعی موافق و سازگار با گل است ۳- گل شاد و خوشحال؛ ۴- مجاز از زیباروی شاد و با طراوت.


گلرو /gol ru/
معنی: مجاز از گلرخ


گلسا /golsā/
معنی: گل + سا (پسوند شباهت)، ۱- چون گل، مانند گل؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.


گلسار /golsār/
معنی: گل + سار (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به گل؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.


گلسر /golsar/
معنی: آن که سر و رویی چون گل دارد


گلسور /gol sur/
معنی: گلِ درختِ سور. [سور درختی همیشه سبز از خانواده‌ی سرو با برگ‌های سوزنی، پوست قرمز و تنه‌ی خمره‌ای شکل است].


گلمر /gol mor/
معنی: گل + مُر = گیاهی درختچه‌ای، گرمسیری از خانواده‌ی سماق، ۱- گلِ گیاه یا درختچه‌ی مُر؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف.


گلمهر /gol mehr/
معنی: گل + مهر = خورشید، مجاز از آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتاب‌گردان


گلمو /gol mu/
معنی: گل + مُو = گیسو، ۱- ویژگی آن که گیسوانش آراسته به گل شده است، گل گیسو؛ ۲- مجاز از زیبا و جذاب.


گلوار /golvār/
معنی: گل + وار (پسوند شباهت)، ۱- چون گل، مانند گل؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.


گلور /golvar/
معنی: گل + وَر (پسوند دارندگی)، ۱- دارنده‌ی گل یا دارنده‌ی صفات گل؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.


گهر /gohar/
معنی: گوهربار، گوهرافشان ۱- مجاز از اشک بار، گریان؛ ۲- در قدیم مجاز از شیوا و رسا.


گوهر /go(w)har/
معنی: ۱- هر کدام از سنگ‌های قیمتی مانند الماس، زمرد و یاقوت، مروارید؛ ۲- مجاز از اصل و نسب، نژاد؛ ۳- مجاز از نهاد و سرشت؛ ۴- مجاز از هر شخص یا چیز و والا و نفیس؛ ۵- مجاز از اشک؛ ۶- در قدیم مجاز از هر یک از چهار عنصر آب، خاک، باد، آتش؛ ۷-در عرفان به معنی روح، نفس ناطقه، حقیقت انسان کامل و معانی و صفات را گویند.


گوهره /gohare/
معنی: نام روستایی در نزدیکی کرمانشاهان


لاله /lāle/
معنی: گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون


لاله رو /lāleru/
معنی: لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد


لعل /la’al/
معنی:  معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه


مامک /māmak/
معنی: مام= مادر+ ک/ ak -/ (پسوند تحبیب)، ۱- در قدیم به معنی مادر؛ ۲- خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ ۳- زن پیر؛ ۴- مادرک (مهربان).


ماه /māh/
معنی: ۱- در علم نجوم جِرم آسمانی نسبتاً بزرگی است که شب‌ها به صورت لکه‌ی روشن بزرگی از زمین دیده می‌شود و هر ۲۹ تا ۳۰ شبانه روز یک بار دور زمین می‌گردد؛ ۲- قمر؛ ۳- در گفتگو مجاز از بسیار خوب و دوست داشتنی؛ ۴- مجاز از زیبا و قشنگ؛ ۵- مجاز از به صورت دلنشین و زیبا؛ ۶- در قدیم مجاز از دختر و زن زیباروی؛ ۷- در قدیم مجاز از چهره‌ی زیبا.


ماه رو /māh-ru/
معنی: آنکه چهره‌ای همچون ماه دارد،‌ زیبارو


ماه سا /māh-sā/
معنی: ماه + سا (پسوند شباهت) ۱- چون ماه، به سان ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


ماه گل /māh-gol/
معنی: ۱- گلِ ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو


ماه ملک /mahmalek/
معنی: پادشاه زیبارویان


ماها /māhā/
معنی: ماه + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ماه، م ماه.


ماهک /māhak/
معنی: ماه+ ک/-ak/ (پسوند تصغیر و تحبیب) ۱- خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی و زیباروی محبوب.


ماهو /māhu/
معنی: زینت، آرایش


ماهور /māhvar/
معنی: ماه + وَر (پسوند دارندگی)، ۱- دارای ویژگی و صفت ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مرمر /marmar/
معنی: ۱- در علوم زمین نوعی سنگ دگرگون شده‌ی آهکی است که به علت زیبایی در کارهای مجسمه سازی و نماسازی ساختمان‌ها به کار می‌رود؛ ۲- مجاز از سفید چهره و زیبا.


مروا /morvā/
معنی: فال خوب در مقابلِ مرغوا.


مروه /moravah/
معنی: به معنی مُرَوَح است که بسیار خوشبو و معطر کننده است، خوشبوی شده، بوی عطر گرفته.


ملدا /melda/
معنی: جوان


ملوسک /malusak/
معنی: ملوس+ ک/ ak-/ (پسوند تحبیب)، ۱- در خطاب به کودک به ویژه دختر بچه برای بیان زیبایی و ظرافت او گفته می‌شود، ملوس؛ ۲- در گفتگو به معنی دارای زیبایی و جذابیت، ملیح و دوست داشتنی.


مه آرا /mah ārā/
معنی: ۱- آراینده‌ی ماه، زیب و زینت ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مه آسا /mah āsā/
معنی: مَه = ماه + آسا (پسوند شباهت)، ۱- همانند ماه، شبیه به ماه؛ ۲- مجاز از زیباروی.


مها /mehā/
معنی: بزرگ، بزرگتر. چنانچه این کلمه مَها /mahā/ تلفظ شود منسوب به ماه است؛ مجاز از زیبارو.


مهر آرا /mehr-ārā/
معنی: مهر = مهربانی و محبت + آرا = مخفف آراینده، آراینده، آراستن، زینت و آرایش، ۱- ویژگی آن که به مهربانی و محبت آرایش شده، آراسته به مهربانی؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.


مهر سا /mehr-sā/
معنی: مهر = خورشید + سا (پسوند شباهت)، ۱- مثل خورشید؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مهر گل /mehr-gol/
معنی: مهر = خورشید + گل، ۱- گل آفتاب، گل آفتاب گردان؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف.


مهرا /mehrā/
معنی: مهر+ ا (پسوند نسبت)، منسوب به مِهر


مهرا /mehrā/
معنی: مهر+ ا (پسوند نسبت)، منسوب به مِهر، مِهر


مهرآسا /mehrāsā/
معنی: مهر + آسا (پسوند شباهت)، ۱- مثل خورشید، مانند خورشید؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مهرآور /mehrāvar/
معنی: دوستی ورزنده، ابراز محبت کننده


مهرآوه /mehrāve/
معنی: مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + اوه (پسوند شباهت)


مهرک /mehrak/
معنی: مِهر = خورشید + ک/ ak ـ/ (پسوند شباهت)، ۱- شبیه به خورشید؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مهرو /mah ru/
معنی: ماه رو، مجاز از زیبا رو


مهسا /mahsā/
معنی: مه = ماه + سا (پسوند شباهت)، ۱- مثل ماه، مانند ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مهسارا /mahsārā/
معنی: مَه = ماه + سارا، مرکب از نام‌های ماه و سارا.


مهکام /meh kām/
معنی: مِه = مهتر، بزرگتر + کام = (در قدیم) مجاز از آن که وصالش مورد آرزوست، معشوق، ۱- معشوقِ مهتر و بزرگتر؛ ۲- ویژگی آن که دارای ارزش و اعتبار است و دیگران آرزومند اویند.


مهکامه /mah kāme/
معنی: مَهکام + ه (پسوندنسبت)، ۱- منسوب به مهکام؛ ۲- مجاز از آرزوی زیبای روی.


مهگل /mah gol/
معنی: مَه = ماه + گل، ۱- گلِ ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


مهلار /mahlār/
معنی: نام رای هند در کتاب طوطی نامه


مهوار /mahvār/
معنی: مانند ماه زیبا


هلسا /helsā/
معنی: هِل + سا (پسوند شباهت) ۱- مانند هِل، بهسان هِل؛ ۲- مجاز از خوشبو و معطر.


هما /homā/
معنی: ۱- فرخنده؛ ۲- پرنده‌ای با جثه‌ای نسبتاً درشت از خانواده‌ی لاشخورها، دارای بال‌های بلند، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار. [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می‌پنداشتند سایه‌اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می‌رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] ۳- (همای) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است.


همدم /hamdam/
معنی: مجاز از همنشین، مونس.


همگام /hamgām/
معنی: همراه، همسفر


هودا /hudā/
معنی: ۱- نیک اندیش، نیک خواه؛ ۲- دانا، بخرد.


هوده /hude/
معنی: راست، درست


هورآسا /hur āsā/
معنی: هور = خورشید + آسا(پسوند شباهت) ۱- خورشید آسا، مثل خورشید؛ ۲- مجاز از زیبارو.


هورسا /hursā/
معنی: هورآسا


هورمهر /hurmehr/
معنی: هور = خورشید + مهر= خورشید، مهربانی، محبت و دوستی ۱- ویژگی کسی که مثل خورشید زیبا، درخشان و مهربان است؛ ۲- مجاز از زیباروی مهربان.


هوگل /hu gol/
معنی: هو = خوب + گل ۱- گلِ خوب، گلِ نیک؛ ۲- مجاز از باطراوت و زیبا.


وردآور /vardāvar/
معنی: مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)


وردگل /vard gol/
معنی: گل وَرد، گلِ سرخ.


وهرو /vahru/
معنی: خوب روی

 

اسم دختر بدون نقطه عربی

احصا /ehsā/
معنی: شمردن، شمارش، آمارگیری، سرشماری.


احلام /ahlām/
معنی: جمع حلم، بردباری‌ها، وقارها، عقل‌ها، جمع حلیم، بردباران


ارم /eram/
معنی: مجاز از دختر زیبا و با طراوت.


اسده /asade/
معنی: شیر ماده


اسرا /esrā/
معنی: به شب راه رفتن، در شب سیر کردن، معراج پیغمبر اکرم (ص)، نام هفدهمین سوره قرآن کریم دارای صد و یازده آیه، در گویش سمنان اشک


اسرار /asrār/
معنی: رازها، جمع سر


اسمر /asmar/
معنی: گندمگون، سبزه


اسمره /asmare/
معنی: مونث اسمر، زن زیبای گندمگون


اطرا /etrā/
معنی: بسیار ستودن، مدح و ستایش فراوان، مبالغه کردن در مدح کسی، درود گفتن زیاد و زیاده‌روی در ستایش کسی.


الها /elhā/
معنی: ۱- شادی آوردن؛ ۲-بسیار بخشش کردن؛ ۳- به شنیدن آواز مشغول شدن.


الهام /elhām/
معنی: به دل افکندن، در دل انداختن؛ القاء معنی خاص در قلب به طریق فیض؛ رسیدن فکر به ذهن و در معارف اسلامی القای امری از سوی خداوند به دل کسی؛ دریافت و شعور غریزی.


الهه /elāhe/
معنی: رب‌النوع، پرستش کردن، ماه نو، آفتاب، بتان


ام سلمه /omme salame/
معنی: ۱) [حدود سال ۶۰ هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص)؛ ۲) کنیه‌ی چند تن از دختران امامان معصوم.


امامه /emāme/
معنی: دختر حمزه عموی پیامبر و نام همسر حضرت علی


امل /amal/
معنی: امید و آرزو.


اهدا /ehdā/
معنی: دادن یا فرستادن چیزی به کسی به عنوان تحفه، هدیه دادن.


آلاء /ālā’/
معنی: ۱- نعمت‌ها، نیکی‌ها، نیکویی‌ها؛ ۲- از واژه‌های قرآنی.


آمال /āmāl/
معنی: جمع امل، امیدها، آرزوها.


حامده /hāmede/
معنی: مؤنث حامد، سپاسگزار


حره /horre/
معنی:  دختر آزاده، از اسامی حضرت زهرا، از القاب بانوان اشرافی


حلما /holmā/
معنی: جمع حَلیم، بردباران، صبوران.


حلوه /helvā/
معنی: شیرین، کنایه از زن زیبا و شیرین


حماسه /hamāse/
معنی: کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی، کاری افتخارآفرین که از سر شجاعت و دلاوری یا مهارت انجام شده باشد


حمامه /hamāme/
معنی: کبوتر، هر پرنده طوقدار، مانند فاخته


حمده /hamde/
معنی: سپاس و شکرگزاری


حمرا /hamrā/
معنی: سرخ رنگ


حوا /havā/
معنی: ۱- نخستین انسان ماده در مذاهب سامی ۲- در نجوم صورت فلکی بزرگی در آسمان نیمکره‌ی جنوبی، که آن را به صورت مارگیری مجسم می کنند که ماری را با دو دست گرفته است


حور /hur/
معنی:  زن زیبای بهشتی


حورا /ho(w)rā/
معنی: حور، زن زیبای بهشتی، زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی


دائمه /dā’me/
معنی: مؤنث دائم و به معنی همیشگی، جاویدان.


دعا /doeā/
معنی: ۱- درخواست کردن چیزی از خداوند یا بزرگان دین هنگام نیاز، اضطرار، آمرزش خواستن و مانند آنها؛ ۲- هر یک از مجموعه سخنانی که معمولاً به زبان عربی است و از قرآن یا سخنان امامان و بزرگان دین گرفته شده است.


راحل /rāhel/
معنی: کوچ فرما، کوچ کننده


راحله /rāhele/
معنی: مؤنث راحل، کوچ فرما، کوچ کننده


راحمه /rāheme/
معنی: مؤنث راحم، به معنی رحمت آورنده و دل سوزاننده.


راکعه /rāke‛e/
معنی: مؤنث راکع، دختر رکوع کننده.


رائده /rā’de/
معنی: مونث راید، پیام آور، جوبنده، جوینده


رحمه /rahme/
معنی: نام همسر ایوب (ع)


روحا /ruhā/
معنی: ۱- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ ۲- گوشه‌ای در موسیقی ایرانی.


ساحره /sāhere/
معنی: زن جادوگر و افسونگر، کنایه از زنی که چشمانی جذاب دارد


ساحل /sāhel/
معنی: زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع شده است، مرزبین آب و خشکی،کرانه.


ساطعه /sātee/
معنی: مؤنث ساطع


ساعده /sā‛ede/
معنی: ۱- مفرد سواعد، شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا می‌ریزد؛ ۲- مجاری شیر در پستان؛ ۳- (اسم) ساعد بند آهنی یا طلایی.


سالمه /sāleme/
معنی: بدون عیب، در کمال سلامت


سامره /sāmereh/
معنی: نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است


ساهره /sāhere/
معنی: ۱- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدداً پیدا سازد؛ ۲- در قدیم و در ادیان مجاز از زمین روز رستاخیز؛ ۳- چشمه روان؛ ۴-ماه، غلاف ماه.


سحر /sahar/
معنی: ۱- زمان قبل از سپیده‌دم؛ ۲- در ماه رمضان زمانی است از نیمه شب تا اذان صبح؛ ۳- صبح.


سعاد /soeād/
معنی: نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقه‌ای در عرب.


سعاده /saeāde/
معنی: ۱- نیک بختی، خوشبختی؛ ۲- در احکام نجوم سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسان ها.


سلاله /solāle/
معنی: ۱- نسل؛ ۲- فرزند، نطفه.


سلامه /salāme/
معنی: سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).


سلما /selmā/
معنی: ۱- نام درختی؛ ۲- در عربی (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.


سلوا /selvā/
معنی: ۱- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ ۲- هر چیز که تسلّی دهد؛ ۳- انگبین، عسل.


سلوه /salve/
معنی: فرحبخش


سما /samā/
معنی: آسمان، سقف خانه یا چادر


سماح /samāh/
معنی: بخشندگی، سخاوت، مهربانی؛ ۲- آزادمنشی، بزرگ منشی؛ ۳- گذشت، بردباری، تسامح، بخشش.


سماحه /samāhe/
معنی: ۱- بزرگواری؛ ۲- بخشندگی، سخاوت، بخشش، کرم، گذشت؛ ۳- بردباری؛ ۴- تسامح، چشم پوشی.


سمر /samar/
معنی: ۱- حکایت، افسانه، داستان؛ ۲- مجاز از مشهور و گفتار و سخن.


سمرا /samrā/
معنی: زن گندمگون


سها /sohā/
معنی: ستاره‌ی کم نوری در کنار ستاره‌ی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوّت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند.


سهاد /sohād/
معنی: بیداری، شب زنده داری.


سودا /so(w)dā/
معنی: ۱- مجاز از فکر، خیال، شور و شوق؛ ۲- مجاز از علاقه‌ی شدید به کسی یا چیزی، عشق.


سوده /sude/
معنی: ساییده، ساییده شده


سوره /sure/
معنی: هر یک از بخش های صد و چهارده گانه ی قرآن که خود شامل چند آیه است


صالحه /sālehe/
معنی: مؤنث صالح، دختر و زن نیکوکار


صائمه /sā’eme/
معنی: مؤنث صائم، در قدیم به معنی آنکه روزه می‌گیرد، روزه‌گیر، روزه‌دار.


صحرا /sahrā/
معنی: ۱- بیابان؛ ۲- محلی خارج از منطقه ی مسکونی، که دارای پوشش گیاهی است؛ ۳- در قدیم مجاز از میدان جنگ


صدا /sedā/
معنی: انعکاس صوت، پژواک


صدر /sadr/
معنی: ۱- جایی در مجلس که مخصوص نشستن بزرگان است و معمولاً روبروی درِ ورودی قرار دارد، طرف بالای مجلس؛ ۲- مجاز از اشخاص برتر و دارای مقام بالاتر؛ ۳- مجاز از مهتر و رئیس؛ ۴- در قدیم به معنی سینه؛ ۵- مجاز از باطن و ذهن؛ ۶- درعلم نجوم ستاره‌ی آلفا در صورت فلکیِ ذات‌الکرسی؛ ۷- در عرفان صدر، روح انسان را به اعتبار وجه «یلی‌البدنی» و از آن جهت که مصدر انوار است گویند.


صعوه /save/
معنی: پرنده ای کوچک و ; خوش آواز به اندازه گنجشک


صلا /salā/
معنی: ۱- عوت کردن از کسی یا کسانی برای انجام کاری یا برای غذا خوردن؛ ۲- نماز.


طاهره /tāhere/
معنی: مؤنث طاهر، زن پاک از پلیدی و عیوب


طاووس /tāvus/
معنی: ۱- پرنده‌ای از خانواده‌ی کبک که پرهای رنگارنگ و زیبا دارد؛ ۲- در علم نجوم یکی از صورت‌های فلکی در نیمکره‌ی جنوبی آسمان، میان صورتهای اُکتان، تلسکوپ و هندی.


طلا /talā/
معنی: ۱- زر، فلزی زرد رنگ و قیمتی؛ ۲- در گفتگو مجاز از هر شیئی یا هر شخص بسیار ارزشمند؛ ۳- مجاز از آب طلا.


طلوع /tolue/
معنی: ۱- دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ ۲- مجاز از ابتدای روز؛ ۳- مجاز از آغاز پیدایش چیزی؛ ۴-در نجوم به معنی پیدایی و آشکار شدن ستاره هنگامی که تحت‌الشعاع خورشید نباشد، مقابلِ غروب.


طهورا /tahurā/
معنی: ۱- از واژه‌های قرآنی (و انزلنا من السماء ماء طهورا) به معنی پاک کننده، تطهیر کننده؛ ۲- مجاز از پاک و پاکیزه.


طوعه /tuee/
معنی: اطاعت، فرمانبری


عادله /ādele/
معنی: مؤنث عادل، زن عادل و دادگر


عاصمه /āseme/
معنی: مؤنث عاصِم


عالم /ālam/
معنی: ۱- کیهان، پهنه‌ی کره‌ی زمین و آنچه در آن است، جهان؛ ۲- مجاز از حالت و وضعیت.


عالمه /āleme/
معنی: مؤنث عالم، بانوی دانشمند، فرزانه، زن آگاه.


عسل /asal/
معنی: ۱- انگبین، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور عسل تولید میکند؛ ۲- در گفتگو مجاز از بسیار شیرین و خوش مزه و همینطور بسیار دوست داشتنی و مطلوب.


عطرا /a(e)trā/
معنی: عطرآگین و خوش بو.


علامه /alāme/
معنی: بسیار دانا


کامله /kāmele/
معنی: مؤنث کامل، زن کامل


ماهده /māhede/
معنی: مؤنث ماهِد، گسترنده، گستراننده


ماهره /māhere/
معنی: مؤنث ماهر، آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست.


ماوا /ma’vā/
معنی: ۱- مکان ماندن، مسکن، خانه، مقر؛ ۲- جای امن، پناهگاه.


مائده /mā’ede/
معنی: مؤنث مائد ۱- خوردنی، طعام؛ ۲- سفره‌ای که بر آن غذا می‌گذارند


محرم /mahram/
معنی: خویشاوند، آشنا، همسر


محلا /mohallā/
معنی: آراسته، مزین.


محموده /mahmude/
معنی: ۱- مؤنث محمود ۲-نام یک نوع گیاه که سقمونیا نیز نامیده می‌شود.


مرام /marām/
معنی: ۱- ایدئولوژی؛ روش اخلاقی، مسلک؛ ۲- مراد، مقصود، خواست.


مرسا /morsā/
معنی: استوار گشتن، واقع شدن و ثابت گردیدن.


مرصع /morassae/
معنی: ۱- آنچه با جواهر تزئین شده باشد، جواهر نشان؛ ۲- در ادبیات به معنی ویژگی شعری که آرایه‌ی ترصیع در آن بهکار رفته باشد؛ ۳- در خوش‌نویسی یکی از انواع خطوط عربی.


مسرور /masrur/
معنی: خوشحال، شادمان


مسعوده /maseude/
معنی: مؤنث مسعود، در قدیم به معنی خجسته، مبارک


معصومه /maesume/
معنی: معصومه: از معصوم به معنی بی گناه و مصونیت یافته و نگاهداشته شده از گناه است همچنین معصوم به کسی گفته می‌شود که دارای ملکه عصمت باشد.


معطر /moeattar/
معنی: ۱- خوشبو؛ ۲- آغشته به چیزی خوشبو؛ ۳- در شیمی آروماتیک، نوع خاص از ترکیب‌های آلی که بسیاری از نمونه‌های طبیعی آنها بویی خوش دارند.


مکرمه /mokarrame/
معنی: مؤنث مُکَرم، زن گرامی و عزیز کرده.


ملائک /malā’ek/
معنی: جمعِ مَلَک و مَـلأک ۱-فرشتگان؛ ۲- در گفتگو مجاز از فرشته


ملوس /malus/
معنی: قشنگ، دلربا، دلپذیر


ملوک /moluk/
معنی: جمعِ مِلَک، پادشاهان


مهاد /mehād/
معنی: گهواره، مهد.


مهام /mahām/
معنی: جمعِ مُهِم، امور مهم و بزرگ، مهم و با اهمیت.


مهدا /mahdā/
معنی: اول شب، پاسی از شب، آرامش شب.


مهلا /mahlā/
معنی: آهسته، بی شتاب


موحده /movahhede/
معنی: مؤنث موحد


مولود /mo(w)lud/
معنی: ۱- آن که به دنیا آمده، زاده شده، فرزند؛ ۲- تولد، میلاد؛ ۳- مجاز از نتیجه، حاصل؛ ۴- زمان تولد.


مولوده /mo(w)lude/
معنی: مونث مولود


هلما /helmā/
معنی: معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور


همراه /hamrāh/
معنی: ۱- آنکه در کنار دیگری راهی را طی میکند؛ ۲- مجاز از آن که با دیگران توافق و سازگاری دارد، سازگار، موافق؛ ۳- مجاز از همدم، مونس، قرین؛ ۴- مجاز از آنکه در انجام کاری یا رسیدن به مقصودی به کسی یاری می‌رسانَد، یار، یاور.


واحده /vāhede/
معنی: مؤنث واحد


واحه /vāhe/
معنی: ۱- در جغرافیا مکانی سرسبز و پر آب و گیاه در وسط بیابان؛ ۲- منطقه‌ی آبادی که در میان کویر قرار دارد.


واله /vāleh/
معنی: ۱- عاشق بی قرار، شیفته و مفتون؛ ۲- حیران، سرگشته، مبهوت؛ ۳- در حالت قیدی به معنی در حال شیفتگی


ورده /varde/
معنی: مونث ورد زنی که مانند گل سرخ است


وسمه /vasme/
معنی: ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می‌آید


ولا /valā/
معنی: دوستی، محبت

 

اسم دختر بدون نقطه در ریشه اوستایی

ساما /sāmā/
معنی: سام، سیاه، منسوب به سام


گوارا /govārā/
معنی: ۱- ویژگی آنچه به ذائقه خوش می‌آید و خوردنش لذت بخش است؛ ۲- مجاز از خوشایند، دل چسب، لذت بخش و مطبوع.


ماهوار /māhvār/
معنی: ماه + وار (پسوند شباهت)، ۱- مانند ماه، شبیه به ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


هور /hur/
معنی: خورشید، مهر، خور.

 

اسم دختر بدون نقطه ترکی

السا /elsā/
معنی: ال= ایل+ سا (پسوند شباهت) مثل ایل، همانند ایل.


الکا /olkā/
معنی: سرزمین، ناحیه


الگا /olgā/
معنی: زمین، ناحیه، ایالت


آلما /ālmā/
معنی: ۱- درخت سیب جنگلی؛ ۲- در ترکی به معنای سیب


ساوا /sāvā/
معنی: ساو = خالص، ناب، طلای خالص + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به خالص، ناب و طلای خالص؛ ۲- مجاز از خالص و ناب؛ ۳- زر و سیم براده شده.


سلدا /soldā/
معنی: حامی، یاور


سوگل /so(w)gol/
معنی: مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب


سولار /sulār/
معنی: سو = آب + لار (پسوند جمع در ترکی)، آبها.


مارال /mārāl/
معنی: ۱- مرال، گوزن، آهو؛ ۲- مجاز از زیبا و خوش اندام.


مرال /merāl/
معنی: مارال

 

اسم دختر بدون نقطه کردی

آروا /ārvā/
معنی: نام فرشته‌ای در آیین زرتشت


آسو /āsu/
معنی: ۱- به معنی افق طلایی؛ ۲- در اوستایی آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است.


سارال /sārāl/
معنی: نام بخشی در شهرستان دیواندره در استان کردستان.


سروه /sarve/
معنی: نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز


گلاره /gelāre/
معنی: ۱- مردمک چشم؛ ۲- حبه‌ی انگور.


هلاله /helāleh/
معنی:  گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن


هوما /humā/
معنی: مرغ سعادت، فرخنده


وهار /vahār/
معنی: فصل بهار

 

اسم دختر بدون نقطه لری

آساره /āsāre/
معنی: نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی ستاره.


داگل /dāgol/
معنی: مادر گل


گلاکو /golāku/
معنی: دختری که مانند گل است


گوطلا /gutalā/
معنی: با ارزش مثل طلا، آنچه یا آنکه به زیبایی طلا باشد


هرسام /harsām/
معنی: اشک هام، کنیه از عزیزم (لری بختیاری)

 

اسم دختر بدون نقطه در قرآن

اسما /asmā/
معنی: نام ها، اسامی، معارف، حقایق، در تصوف به معنای معارف، حقایق و علوم آمده است


اسوه /osveh/
معنی: پیشوا، رهبر، مقتدا، سرمشق، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد


اکرم /akram/
معنی: گرامی تر، آزادتر، بزرگ تر، بزرگوار، گرامی، از نام های خداوند


مطهر /motahhar/
معنی: ۱- پاک و مقدس؛ ۲- منزه.


مطهره /motahhare/
معنی: مؤنث مطهّر

 

اسم دختر بدون نقطه در سایر ریشه ها

اطلس /atlas/

ریشه: یونانی
معنی: ۱- پارچه‌ی ابریشمی، پرنیان، دیبا، ابریشم گران‌بها؛ ۲- (در نجوم) فلک نهم، فلک اطلس.


اطهره /athare/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: زن پاک تر، پاکیزه تر


الماس /almās/

ریشه: یونانی
معنی: ۱- (در مواد) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده باشد. سخت‌ترین ماده‌ی طبیعی است و کاربردهای تزیینی و صنعتی دارد؛ ۲- در قدیم مجاز از شمشیر.


آلا /ālā/

ریشه: پهلوی
معنی: سرخ، سرخکم‌رنگ.


آلاگل /ālāgol/

ریشه: فارسی – ترکی
معنی: آلا (ترکی) + گل (فارسی) = گل رنگی


حورآسا /ho(w)rāsā/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: حور (عربی) + آسا (فارسی) آن که چون حور زیباست


درا /dor(r)ā/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: دُر = مروارید، لؤلؤ + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به دُر؛ ۲- مجاز از قیمتی و گران قیمت.


درسا /dorsā/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، ۱- شبیه به دُر؛ ۲- مجاز از گران قیمت و ارزشمند.


درگل /dorgol/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: در (عربی) + گل (فارسی) مروارید گلها


راما /rāmā/

ریشه: سانسکریت
معنی: رام + ا (پسوند نسبت)، منسوب به رام


راوک /rāvak/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: ۱- مجاز از راوق، صافی، پالونه، جام شراب؛ ۲- مجاز از شراب صاف و زلال؛ ۳- مجاز از صاف، زلال.


رودا /rudā/

ریشه: عبری
معنی: رود= نغمه، سرود، فرزند+ ا (پسوند نسبت) ۱- منسوب به رود؛ ۲- مجاز از نغمه، آهنگ، سرود؛ ۳- فرزند.


ساحله /sāhele/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: ساحل + ه (پسوند نسبت)، منسوب به ساحل


سارا /sārā/

ریشه: عبری
معنی: خالص، بی‌آمیختگی


سارمه /sārme/

ریشه: گیلکی
معنی: نام روستایی در شهرستان فومن در استان گیلان.


ساره /sāre/

ریشه: عبری
معنی: سارا، سارای، ۱- امیره‌ی من؛ ۲- در هندی به معنی شاره یا نوعی لباس محلیِ زنان هند و پاکستان که به صورت پارچه‌ای سبک و بلند است و یک سر آن را به دور کمر می‌پیچند و سر دیگر آن را بر روی شانه یا سر می‌اندازند، پرده.


سالسا /sālsā/

ریشه: لاتین
معنی: تند و تیز، نوعی سس اسپانیایی


سالومه /sālume/

ریشه: عبری
معنی: زوجه‌ی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.


سحرگل /sahar-gol/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: گل سپیده دم، مجاز از زیبا و با طراوت


سدا /sadā/

ریشه: ارمنی
معنی: نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی


کاس /kās/

ریشه: گیلکی
معنی: اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی


کلارا /kelārā/

ریشه: فرانسوی
معنی: نام راهبه ای ایتالیایی


گلال /golāl/

ریشه: هندی
معنی: عبیر سرخ


گوهرملک /goharmalek/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: گوهر (فارسی) + ملک (عربی) پادشاه زاده


لورا /lorā/

ریشه: عبری
معنی: نام سازی است، چنگ، نام یکی از صورت های فلکی شمالی


لئا /leā/

ریشه: عبری
معنی: به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد


مرسده /mersede/

ریشه: انگلیسی
معنی: مِرس = نام درختی، راش (فاگوس سیلواتیکا) + ده (پسوند مکان)، ۱- جنگل راش، جای روئیدن راش؛ ۲-مجاز از زیبا، با طراوت و خرم


مهادا /mehādā/

ریشه: فارسی – عربی
معنی: مهاد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به مِهاد


مهسو /mah su/

ریشه: فارسی – ترکی
معنی: مه = ماه + سو = روشنی، روشنایی، ۱- روشنی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.


هارا /hārā/

ریشه: عبری
معنی:  کوهستان


هاله /hāle/

ریشه: یونانی
معنی: ۱- در نجوم حلقه‌ی نورانی سفید یا رنگی است که گاهی گِردِ قرص ماه یا خورشید دیده می‌شود؛ ۲- حلقه یا حاشیه‌ی تابناکی که در اطراف چیزی به ویژه در اطراف سر مقدسین در نقاشی‌ها دیده می‌شود؛ ۳- مجاز از آنچه گرداگرد چیزی یا جایی را فرا می‌گیرد.


هدسه /hadse/

ریشه: عبری
معنی: همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است


هرا /herā/

ریشه: یونانی
معنی: رب النوع زمین، بزرگترین ملکه خدایان یونانی، نگهبان زنان


هورا /hurā/

ریشه: سانسکریت
معنی: ۱- سورا (هورا) یک قسم شربت است که در بند چهار آفرینگان گهنبار از آن یاد شده و توصیه شده که آن را به نیکان بدهند؛ ۲- در کردی هورا به معنی غوغا است؛ ۳- در اوستایی مستی آور، نوشیدنی مست کننده، آشام مستی آور.


وردد /vardad/

ریشه: آشوری
معنی: گل سرخ


ولگا /valgā/

ریشه: روسی
معنی: بلندترین رود اروپا

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید