تفسیر و تعبیر خواب خانه خریدن

سلام من خواب دیدم یه خانه ای تازه دارم وقتی وارد خونه میشم حال خانه معمولی ولی یکی از اتاقاش بزرگه ک انگار وارد یه خونه دیگه ای میشی ومن خوشحال از خونه جدید هستم

سلام. خواب دیدم خانه ای ویلایی با حیاط بسیار بزرگ در محله ای ثروتمند نشین دارم میخرم. قیمت خانه 8 میلیارد و من کلا 700 میلیون دارم و به خودم میگم بقیه پول رو از صاحب کارم میگیرم که در حال حاضر ورشکسته شده!! در خواب بسیار خوشحالم و دارم حساب کتاب میکنم ک چطوری میخوام پول خانه رو بدم! در حالی که میخوام خانه رو با خانه کناری شریک بشم و چندینو چند آپارتمان ازش دربیارم و در خواب حسابی خوشحالو شادم ک چنین بردی دارم میکنم.

با سلام و دعای خیر
یکی از همکاران خواب من را دیده که یک منزل جدید خریده ام و به آن با خوشحالی و شادی نقل مکان کرده ام و همچنین دو یا سه فرزند در کنار من نشسته و از خریدن این خانه به همراه من شادی میکنند در صورتیکه در زندگی واقعی فقط یک فرزند دختر دارم.
لطفا راهنمایی کنید . ممنونم

سلام من خواب دیدم پدرو مادرم خواستن یه خونه بخرن خونه تقریبا بزرگ اما قدیمی بود و تصمیمشون این بود که خونه رو بخرن بعد خودشون بازسازی کنن تغییرش بدن مخصوصا اشپزخونه اش ،اما پول کم داشتن و مامانم از صاحب خونه مهلت خواست که بقیه پولو جور کنه ولی بازم سر خرید خونه دو دل بودن اما من خیلی دلم میخواست بخرنش و یه خونه دیگه دیووار ب دیوار خونه ای بود ک ما میخواستیم بخریم و همش ب این فکرمیکردیم که باید دیوار بکشیم ک دیگه ملا نتونن به ما نزدیک شنوما درواقعیت مستاجریم

سلام من خواب دیدم موقع سال تحویل بود و من خونه خودمون نبودم و رفته بودم خونه دوست پسرم و اون هفت سین انداخته بود و بعد سر یک حرف ساده یادم نیست چه حرفی فکر کنم بهش گفتم بی جنبه ای منو از خونه بیرون کرد تعبیرش چیه؟

خواب دیدم دارم جایی میرم که تو راه یکی از همکارهای قدیمیم که اذیتم میکرد وقتی از کنارم رد میشه مثل پسرها سوت میزنه و رد میشه که من تعجب میکنم که سوتش واسه چی بوده و وقتی واسه دوستم تعریف میکنم میگم نمیدونم اصلا از کجا منو شناخت من که عینک آفتابی داشتم و اینکه بخاطر اینکه لاغر کردم و خوش هیکل شدم سوت زد یا تیپم که تو ذهنم یادم میاد که کفشهای اسپرت سفید و مانتو رنگ روشن پوشیدم و خودم خودمو تو ذهنم تحسین میکنم.نمیدونم تو کلاسم هستم انگار که با دوستم حرف میزنم اما شاگردهام نیومدن ولی یه دختر هست که اومده تو کلاسم و روی تخته هی مطالب بیخود مینویسه و حرف میزنه که به دوستم میگم بیا بریم الان منشی اینجا فکر میکنه با منه این دختره.

میبینم که سوار ماشینم شدیم با دوستم(تو واقعیت ماشین و گواهی نامه ندارم)و بهش میگم میخوام واسه خودم کار کنم حتی حاضرم ماشینمم اگه نیاز باشه بفروشم بابتش و دوستم میگه با اینکه تازه خریدی دلت میاد؟میگم آره کار میکنم خیلی زود یه بهترش رو میخرم بعد میبینم مامانمم تو ماشینم نشسته و من برای اینکه ترافیکه از کوچه پس کوچه میرم که مامانم میگه e آزمایشگاه فلان که میگفتن اینجا بوده نمیدونستیم.

بعدش میبینم که مامانم به داداشم میگه که شبها برو پیش خواهرت(من منظورشه)بمون تنها نباشه که اونم میگه باشه شبها موقع خواب مشکلی ندارم روزهایی که بتونم میرم(انگار من تازه خونه خریدم یا اجاره کردم و این حرفها رو پیش من نمیزنه و من خونشون که نیستم زده میشه)

من که اومدم خونه و میبینم یه مردی بچشو میده بغل من یا من ازش میگیرم بعد بچه شروع میکنه به خندیدن و شیطنت تو بغل من که پدرش میگه عجیبه این بچه بغل هیچ کس نمیره و اصلا خنده و شیطنت نداره اما تو بغل شما هم آرومه و هم میخنده تازه شیطنت هم میکنه تو همون زمان متوجه میشم چندتا پسربچه که انگار بچه های دیگه اون مرد هستن رفتن تو اتاق داداشم و دارن با کلکسین ماشینهای کوچیک داداشم آسیب میزنن(واقعیت کلکسیونی ندارم داداشم)که میگم برین بیرون که داداشم رو این ماشینهاش حساسه و میبرمشون از اتاق بیرون

خواب دیدم دارم جایی میرم که تو راه یکی از همکارهای قدیمیم که اذیتم میکرد وقتی از کنارم رد میشه مثل پسرها سوت میزنه و رد میشه که من تعجب میکنم که سوتش واسه چی بوده و وقتی واسه دوستم تعریف میکنم میگم نمیدونم اصلا از کجا منو شناخت من که عینک آفتابی داشتم و اینکه بخاطر اینکه لاغر کردم و خوش هیکل شدم سوت زد یا تیپم که تو ذهنم یادم میاد که کفشهای اسپرت سفید و مانتو رنگ روشن پوشیدم و خودم خودمو تو ذهنم تحسین میکنم.نمیدونم تو کلاسم هستم انگار که با دوستم حرف میزنم اما شاگردهام نیومدن ولی یه دختر هست که اومده تو کلاسم و روی تخته هی مطالب بیخود مینویسه و حرف میزنه که به دوستم میگم بیا بریم الان منشی اینجا فکر میکنه با منه این دختره.

میبینم که سوار ماشینم شدیم با دوستم(تو واقعیت ماشین و گواهی نامه ندارم)و بهش میگم میخوام واسه خودم کار کنم حتی حاضرم ماشینمم اگه نیاز باشه بفروشم بابتش و دوستم میگه با اینکه تازه خریدی دلت میاد؟میگم آره کار میکنم خیلی زود یه بهترش رو میخرم بعد میبینم مامانمم تو ماشینم نشسته و من برای اینکه ترافیکه از کوچه پس کوچه میرم که مامانم میگه e آزمایشگاه فلان که میگفتن اینجا بوده نمیدونستیم.

بعدش میبینم اومدم خونه و میبینم یه مردی بچشو میده بغل من یا من ازش میگیرم بعد بچه شروع میکنه به خندیدن و شیطنت تو بغل من که پدرش میگه عجیبه این بچه بغل هیچ کس نمیره و اصلا خنده و شیطنت نداره اما تو بغل شما هم آرومه و هم میخنده تازه شیطنت هم میکنه تو همون زمان متوجه میشم چندتا پسربچه که انگار بچه های دیگه اون مرد هستن رفتن تو اتاق داداشم و دارن با کلکسین ماشینهای کوچیک داداشم آسیب میزنن(واقعیت کلکسیونی ندارم داداشم)که میگم برین بیرون که داداشم رو این ماشینهاش حساسه.