تعبیر خواب خواهر و برادر و دیدن آن‌ها در خواب چیست؟

سلام. من خواب دیدم که بعد از مدت ها رفتم خونه و خانواده ام رو دیدم. چند روز ک گذشت از خواهرم ( خواهر واقعیم‌ک تو خوابم حضور داشت) پرسیدم مهشام کجاست ؟ ( مهشام انگار یه خواهر ۳-۴ ساله بود که من او خواب داشتم و کپی خودم بود همه چیزش و انگار بچگی های من بود ) و خواهرم گفت حالا پیداش میشه و اینا !! در واقع منو پیچوند . بعد از چمد ساعت بابامو دیدم و پرسیدم مهشام کجاست و بابام داستان رو لو داد و گفت خیلی وقته مهشام گم شده و ما پیداش نکردیم. و من تو خواب کلی گریه کردم و نگران مهشام شدم که الان کجاست و چه بلایی داره سرش میاد ، و با گریه از خواب بیدار شدم 🙁 تعبیرش چیه ؟

سلام وقت بخیر ببخشید من خواب دیدم زوری با برادر بزرگم ازدواج میکنم و کاملا تو خواب ترسیده بودم تعبیرش چیه ؟

سلام وقتتون بخیر ممنون بابت سایت خوبتون
من در واقعیت خواهری ندارم ولی در خوابم انگار خواهری داشتم که میدونستم در نوزادی به بیماری سختی دچار شده بوده و آن بیماری ظاهرا به همه بدنش سرایت کرده بوده و فوت شده و اینها همه در خواب در ذهنم بود و اصلا ندیدمش و صرفا یک فردی در خواب همش داشت تسلیت می گفت وهمش می گفت بمیرم براتون خیلی دلم سوخت برای خواهرت و از این حرفا که دقیق یادم نیست که بعد که این شخص این شکلی می گفت یادم آمد و بغض کرده بودم ، تعبیرش چی میتونه باشه؟ ممنون از شما

سلام. من تا الان چندبار خواب دیدم که مامانم ی دختر بدنیا آورده و همیشه خوابم با سری پیش فرق داره ینی درباره خواهرمه اما متفاوت با سری قبل(من همیشه خیلی دوست داشتم خواهر داشته باشم و توی همه‌ی خواب هام واقعا خواهرمو دوست دارم حتی وقتی بیدار میشم خیلی ناراحت میشم ک واقعیت نبوده)مثلا دیشب توی خوابم داشتم به مامانم میگفتم که من همیشه خوابشو میدیدم که بالاخره خواهر دار میشم و اینا و توی خواب با خودم فکر میکردم که این خوابه یا واقعیت و به این نتیجه رسیدم خب وقتی من یادمه که قبلاً خوابشو دیدم پس حتما واقعیته.تعبیری داره؟

با سلام
من دیشب خواب دیدم از سر خیابون خونمون دارم با مامان و خواهر دومم داریم میایم خونمون سر راه هم شلوغ بود مادرم یک پسری رو نشون داد و گفت خواستگارته به خواهرم من از پسره خوشم اومد و خواستم با اون ازدواج کنه ولی خواهزم چیزی نگفت یعد چند متر راه اومدن از سر یه خونه تا مسافت خیلی زیاد نشون داد و تو این محوطه هم یک پسر مو مشکی گفت اینم یه خواستگار دیگته که این وسعتم زمین و خونشه خانواده پسره هم اونجا بود من از خوانوادش خوشم نیومد ولی از پسره بدم نیومده بود و خواستم با اون ازدواج نکنه خواهرم گفت با این ازدواج میکنم رسیدیم خونمون بعد اینا خانواده دوماد اومد و شادی کردن و خواهرمو بهش دادن منم که متعجب بودم و باور نمیکردم رفتم ظرف ها رو شستم ولی از اینکه خواهرم ازدواج کرد خوشحال بودم ولی فک میکردم داماد که خواهرم باهاش ازدواج کرده میتونست خیلی بهتر باشه
اگه تعبیرش رو بگین خیلی ممنون میشمم از الان دستتون درد نکنه