نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسامی دخترانه است. در این مقاله مجموعه کاملی از اسم دختر با س را برای شما گرداوری کردهایم؛ با ما همراه باشید.
پیشنهاد ستاره برای اسم دختر با س:
سارینا | سانیا | ستاره | سروین | سالی | ساحل | ساغر | سما | سمیرا | سارا | ساناز | سمر | سوین
اسم دختر با س فارسی
سپیدخت /sepid doxt/
معنی: سپید + دخت = دختر، ۱- دختر سفید روی، دختر سفید چهره؛ ۲- مجاز از زیباروی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سپیدرو /sepid ru/
معنی: ۱- سفید رو(ی)؛ ۲- مجاز از زیبا رو(ی).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سپیده /sepide/
معنی: ۱- روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب؛ ۲- در قدیم به معنی سفیداب؛ ذره و برادهی قلع.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۱۰۹
سپیده گل /sepidegol/
معنی: گل سپید
سپیناز /sepināz/
معنی: مخفف سپید و ناز، ویژگی آن که دارای اندام (روی) سپید است و ناز و عشوه و کرشمه دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶
سپینود /sepinud/
معنی: در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۹
ستا /setā/
معنی: ۱- در موسیقی ایران از الحان قدیم ایرانی؛ ۲- نوعی ساز قدیمی شبیه سه تار؛ ۳- در آئین زرتشتی به معنی اوستا (کتاب مقدس زرتشتیان).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ستاتیرا /setātirā/
معنی: دختر داریوش سوم، زن اسکندر، زن اردشیر، مادر اردشیر سوم، دختر ارسان زن داریوش سوم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ستاره /setāre/
معنی: ۱- در نجوم هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شبها از زمین به صورت نقطههای نورانی چشمک زنِ نسبتاً ساکن دیده میشوند؛ اختر، نجم؛ ۲- مجاز از بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۶۷۳
ستاک /setāk/
معنی: شاخه تازه رسته و نازک
ستایا /setāyā/
معنی: ستایشگر همیشگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۹
ستایش /setāyeš/
معنی: ۱- حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ ۲- ستودن، مدح کردن، تعریف، مدح، تمجید؛ ۳- تعریف و تمجید شدن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳۶۴۳
ستوده /sotude/
معنی: آنکه او را ستودهاند، ستایش شده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۵
سحرآفرین /sehrāfarin/
معنی: جادوگر، افسونگر
سخن /soxan/
معنی: ۱- کلام، گفتار؛ ۲- مجاز از دانش ادبیات، ادب؛ ۳- در قدیم به معنی شعر، نظم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سداب /sedāb/
معنی: نام گیاهی است
سرافشان /sarafšān/
معنی: ۱- در قدیم به معنی جنبانندهی سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور؛ ۲- مجاز از ویژگی کسی که سر میدهد و فداکاری میکند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سرایه /sorāye/
معنی: آواز دسته جمعی، کُر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سرآویز /sarāviz/
معنی: آنچه به سر می آویزند
سرخوش /sarxoš/
معنی: شاد، خرسند، مسرور
سرگل /sargol/
معنی: اولین گل، بهترین از هر چیز
سرگلان /sargolān/
معنی: سَر = مجاز از برتر، بهتر، با ارزشترین بخش یا مهمترین فرد + گُلان؛ ۱- مجاز از بهترین از گلها؛ ۲- مجاز از با ارزشترین و مهمترین فرد در میان افراد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سرمه /sorme/
معنی: ۱- در قدیم مجاز از سیاهی، تاریکی ۲- مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده میشود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی به دست می آورند]
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۱
سرنا /sornā/
معنی: در موسیقی ایرانی نام نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره خانهها و روزهای جشن و سُرور نوازند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹
سرو /sarv/
معنی: ۱- مجاز از شاداب و با طراوت ۲- هر یک از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطیان که همیشه سبز است
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۲
سروا /sarvā/
معنی: ۱- شعر، سرود ۲- در قدیم به معنی افسانه، داستان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳
سروانه /sarvāne/
معنی: چون سرو، بلند قد و قامت، سرو قامت
سروبانو /sarvbānu/
معنی: بانوی بلند قامت مانند سرو
سرودخت /sarv-doxt/
معنی: سرو + دخت = دختر، ۱- دختر سرو قد، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت) را دارد؛ ۲- مجاز از خوش اندام، بلند قد، معشوق خوش قد و بالا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سروشه /soruše/
معنی: سروش + ه (پسوند نسبت)، منسوب به سروش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سروشیار /sorušyār/
معنی: یار و یاور سروش
سروگل /sarvar-gol/
معنی: سرو = درخت سرو + گل، مجاز از زیبا و با طراوت و شاداب.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۳۴
سروناز /sarv-nāz/
معنی: ۱- سرو نورسته، سروی که شاخههای آن به هر طرف مایل باشد؛ ۲- در موسیقی ایرانی نام نوایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۷۳۵
سروی /sarvi/
معنی: ۱- منسوب به سرو؛ ۲- نوعی از خطوط اسلامی؛ ۳- نخلی، شجری.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۸۵
سروین /sarvin/
معنی: ۱- شبیه سَرو؛ ۲-(در کردی) روسری و چارقد.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۸۰
سروینا /sarvinā/
معنی: سروین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سَروین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۵
سرویندخت /sarvin doxt/
معنی: سَروین + دخت = دختر، دختر سرو گونه، دختری که ویژگی سرو (شادابی و طراوت، بلند بالایی) را دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سروینه /sarvine/
معنی: سَروین + ه (پسوند نسبت)، منسوب به سَروین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سریرا /sarirā/
معنی: منسوب به سَریر(تخت پادشاهی)، زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰
سریره /sarire/
معنی: زیبا
سمانی /samāni/
معنی: آسمانی ۱- منسوب به آسمان، ن آسمان؛ ۲- به رنگ آسمان؛ ۳- مجاز از زیبا و قشنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن /saman/
معنی: ۱- یاسمن؛ ۲- مجاز از چهرهی سفید و لطیف و همینطور بوی خوش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۳۷
سمن بر /saman-bar/
معنی: مجاز از دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۶۵
سمن تا /saman-tā/
معنی: سَمن = یاسمن، مجاز از چهرهی سفید و لطیف، بوی خوش + تا = نظیر، مانند، لنگه ۱- نظیر و مانند سمن، لنگهی سمن؛ ۲- مجاز از زیبارو، لطیف و خوش بو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن چهر /saman-čehr/
معنی: سَمن + چهر = چهره، ۱- سمن چهره، سمن پیکر؛ ۲-مجاز از آنکه چهرهی سفید و لطیف دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن دخت /saman-doxt/
معنی: سَمن + دخت = دختر، ۱- دختر سفید چهره و لطیف؛ ۲- مجاز از زیبارو و سفید.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن رخ /saman-rox/
معنی: سمن چهر
فراوانی در ثبت احوال: ۸۸۳
سمن رو /saman-ru/
معنی: سمن چهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن سا /saman-sā/
معنی: سَمن + سا (پسوند شباهت)،آنکه شبیه سمن است و دارای چهرهای سفید و با طراوت و لطافت است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن عذار /saman-eezār/
معنی: سمن چهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمن گل /samangol/
معنی: گل یاسمن
سمن ناز /saman-nāz/
معنی: سَمن + ناز= کرشمه، ناز و غمزه، مجاز از زیباروی دارای ناز و کرشمه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۴
سمنبو /samanbo/
معنی: خوشبو، معطر
سنبل /sonbol/
معنی: ۱- گلِ خوشهای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل؛ ۲-مجاز از گیسو، زلف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲۱
سنبله /sonbole/
معنی: ۱- نوعی گل آذین که گلهای بدون دُمگل آن در اطراف یک محور جمع میشوند؛ ۲- خوشهی بعضی گیاهان مانند گندم و جو؛ ۳- در نجوم صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج، واقع در استوای سماوی، که به شکل دوشیزهای خوشهی سنبل به دست، تجسم شده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۴
سندس /sondos/
معنی: ۱- پارچهی ابریشمیِ لطیف و گرانبها؛ ۲- مجاز از گلهای ظریف و رنگارنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۰۶
سهندیس /sahandis/
معنی: مانند سهند محکم و پابرجا
سهی دخت /sahidoxt/
معنی: دختر راست قامت و بلند قد
سور /sur/
معنی: ۱- درختی همیشه سبز از خانوادهی سرو با برگهای سوزنی، پوست قرمز و تنهی خمرهای شکل؛ ۲- اسم مصدر خوشی و شادمانی، سُرور. این واژه با کلمهی سُوَر جمع سوره (سورههای قرآن) هم نویسه است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سورا /surā/
معنی: ۱- سود دهنده؛ ۲- توانا، نیرومند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۶
پیشینه تاریخی: نام شهر «شوراب» در نوشتههای رومی و یونانی که به گونهای سورا/ surāـ/ آمده است، شوراب (سورا) در مغرب رود فرات و در نزدیک دشت سروج (باتنه) و در شرق حلب قرار دارد.
سوری /suri/
معنی: گل محمدی، هرگل سرخ، شادی، خوشحالی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۴۴
سوری دخت /suri-doxt/
معنی: سوری + دخت = دختر، ۱- دختر سرخ رنگ، دختری که مثل گل سرخ است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سوریتا /suritā/
معنی: سوری = گل سرخ + تا = نظیر، مانند، لنگه، ۱- نظیر و مانند گل سرخ؛ ۲- لنگه ی گل سرخ؛ ۳- مجاز از سرخ گون؛ ۴- مجاز از زیبا و لطیف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سورینا /surinā/
معنی: سورین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سورین
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۸
سوزان /suzān/
معنی: ۱- دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد؛ ۲- در قدیم مجاز از سرشار از اندوه و اشتیاق.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۳۳
سوزانا /suzānā/
معنی: مرکب از سوزان + الف اسم ساز
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴
سوسن /susan/
معنی: گیاهی پیاز دار و تک لپهای، با برگهای باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد. گل این گیاه که معمولاً درشت، خوشهای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است، بعضی انواع آن خاصیت دارویی دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۸۰۶۵
سوسنبر /sosanbar/
معنی: گیاهی از تیره نعناعیان دارای ساقه خزنده با گلهای قرمز
سوسندخت /sosandoxt/
معنی: دختری که مانند گل سوسن است
سوگند /so(w)gand/
معنی: قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۶۱۸
سوما /sumā/
معنی: ۱- ماه، نور ماه؛ ۲- مجاز از زیبا؛ نهر آب و مجرای قنات.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۹۰
سومیا /sumiyā/
معنی: محبوب، دوست داشتنی
سومیتا /sumitā/
معنی: لطف و محبت، مهربانی
سیده بانو /sayedebānu/
معنی: بانوی بزرگ
سیگل /sigol/
معنی: سی عدد گل
سیم روی /simrui/
معنی: سپیدروی
سیمبر /simbar/
معنی: دارنده بدن سفید و نقره ای، سیمین بدن
سیمتن /simtan/
معنی: ۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیمدخت /simdoxt/
معنی: دختر سفید و نقره ای
سیمگون /simgun/
معنی: نقره فام
سیموش /simvaš/
معنی: مانند نقره سفید و زیبا
سیمیا /simiyā/
معنی: در باورِ قدما دانشی که بر مبنای آن می توان کارهای خارق العاده انجام داد، یکی از خفیه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیمین /simin/
معنی: سیم = نقره + ین (پسوند نسبت)، ۱- ساخته شده از نقره، نقرهای رنگ، سفید و درخشان؛ ۲- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۴۱۴
سیمین بانو /siminbānu/
معنی: بانو سفید و ظریف
سیمین بر /simin-bar/
معنی: ۱- مجاز از سیم اندام، دارای اندامی سفید؛ ۲- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵
سیمین چهر /simin-čehr/
معنی: سیمین + چهر = چهره، مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیمین دخت /simin-doxt/
معنی: سیمین + دخت = دختر، ۱- دختری که مانند نقره سفید و درخشان است؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۵۲
سیمین رخ /simin-rox/
معنی: مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۷
سیمین رو /simin-ru/
معنی: مجاز از داشتن چهره سفید و زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیمین زر /simin-zar/
معنی: سیمین = نقرهای + زر = طلا، ۱- ساخته شده از نقره و طلا؛ ۲- مجاز از ارزشمند، گرانبها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴۱
سیمین عذار /simin-eezār/
معنی: مجاز از دارای چهرهی سفید و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۲۷
سیمین فر /simin-far/
معنی: سیمین = نقرهای + فر = شکوه و جلال، مجاز از دارای شکوه و جلال و والا و ارزشمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیمینه /simine/
معنی: نقره گون، مانند نقره
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶
سینا دخت /sina-doxt/
معنی: دختر دانا و دانشمند، دختر با علم و دانش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیندخت /sindoxt/
معنی: دختر سین (سیمرغ)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۹
پیشینه تاریخی: در شاهنامه زن مهراب شاه کابل و مادر رودابه و مادر زن رستم دستان.
اسم دختر با س اوستایی
ساما /sāmā/
معنی: سام، سیاه، منسوب به سام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ساینا /sāynā/
معنی: ۱- نام خاندانی از موبدان زرتشتی؛ ۲- در طبری به معنی ساکت و بیصدا؛ ۳) سایهای که مشخص و قابل رؤیت باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۳۴۷
ستیا /setiyā/
معنی: گیتی، دنیا و روزگار
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۵۶
سروشا /sorušā/
معنی: سروش + الف (پسوند نسبت)، منسوب به سروش
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹
سوفیا /sufiyā/
معنی: ۱- صوفیه، پیروان تصوف؛ ۲- عاقل، خردمند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۳۶
پیشینه تاریخی: صوفیه پایتخت بلغارستان
اسم دختر با س کردی
سارال /sārāl/
معنی: نام بخشی در شهرستان دیواندره در استان کردستان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ساریژ /sāriž/
معنی: به هم پیوستگی زخم، بهبودی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰
ساریسا /sārisā/
معنی: کوشا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷
سانا /sānā/
معنی: آسان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱۳
سایان /sāyān/
معنی: سای = سایه + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به سایه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۵۴
پیشینه تاریخی: نام رشته کوهی در آسیای مرکزی، بیشتر در سیبری جنوبی، شامل سایان خاوری و سایان باختری.
سایدا /sāydā/
معنی: سایه مادر
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۵۶
سروه /sarve/
معنی: نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۴۸
سوژین /sužin/
معنی: سوختن، سوزان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۸۴
سولین /sulin/
معنی: غنچه تازه شکفته
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱
سیران /seyrān/
معنی: گردش و تفرج
فراوانی در ثبت احوال: ۹۳۳۴
اسم دختر با س ترکی
ساتگین /sātgin/
معنی: ۱- ساتکین، پیالهی بزرگی که با آن شراب میخوردهاند؛ ۲- مجاز از شراب، مطلوب، محبوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ساچلی /sāčli/
معنی: دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۴
ساغر /sāqar/
معنی: ۱- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ ۲- در قدیم مجاز از، شراب؛ ۳- در عرفان دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۹۷۱
ساناز /sānāz/
معنی: نام گلی کمیاب، نادره
فراوانی در ثبت احوال: ۷۴۳۸۸
سانلی /sānli/
معنی: نامدار، معروف، مشهور.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۹
ساوا /sāvā/
معنی: ساو = خالص، ناب، طلای خالص + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به خالص، ناب و طلای خالص؛ ۲- مجاز از خالص و ناب؛ ۳- زر و سیم براده شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سایا /sāyā/
معنی: ۱- یکرنگ، بیریا؛ ۲- در فارسی به معنی ساینده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۰
سایین /sāyin/
معنی: نگهبان و نگهدارنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: بخشی از نام قدیم شهرستان شاهین دژ (سایین دژ، صایین دژ، شاهین دژ) در جنوب شرقی استان آذربایجان غربی.
سلدا /soldā/
معنی: حامی، یاور
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۲۹
سلماز /solmāz/
معنی: زنی که پژمرده و پیر نمیشود
سلنا /selenā/
معنی: الهه ماه، خدای ماه، مجاز از ماه و دختر زیبارو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹
سلوانا /selvānā/
معنی: بخشی از شهرستان ارومیه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵
سلین /salin/
معنی: سیل مانند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۰۴
پیشینه تاریخی: نام رودخانهای در آذربایجان که از منطقه قره داغ سرچشمه میگیرد.
سنار /sonār/
معنی: ۱- زنِ پسر که عروس شده باشد؛ ۲- عروس؛ ۳- گلین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سنناز /san nāz/
معنی: ۱- سن = تو + ناز = قشنگ، تو نازی؛ ۲- مجاز از زیبا و قشنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶
سودی /sevdi/
معنی: عشق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سوگل /so(w)gol/
معنی: مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱۲۳
سوگلی /sogoli/
معنی: محبوب، برگزیده، معشوق
سولار /sulār/
معنی: سو = آب + لار (پسوند جمع در ترکی)، آبها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سولماز /solmāz/
معنی: ۱- پژمرده نشدنی، ۲- گلی که هرگز پژمرده نمیشود.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۳۳۰
سونا /sonā/
معنی: ۱- طلا؛ ۲) مرغابی، ۳) زیبا و قشنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۸۹
سونای /sonāy/
معنی: به معنی آخرین ماه، زیبا روی، ماه شب چهارده، قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۵
سویل /sevil/
معنی: لایق، دوست داشته شده
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۳۶
سویلآی(سویلای) /sevilāy/
معنی: ماه دوست داشتنی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۰
سویم /se(o)vim/
معنی: محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۶
سوین /se(o)vin/
معنی: شادباش، عشق، محبت، علاقه شدید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۸۷
سوینا /sevina/
معنی: بانوی عشق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲
سوینج /se(o)vinj/
معنی: شادی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۸
اسم دختر با س عبری
سارا /sārā/
معنی: خالص، بیآمیختگی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۲۵۴۰
پیشینه تاریخی: نام زن حضرت ابراهیم (ع) و مادر اسحاق (ع).
سارای /sārāy/
معنی: سارا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰۸
ساره /sāre/
معنی: سارا، سارای، ۱- امیرهی من؛ ۲- در هندی به معنی شاره یا نوعی لباس محلیِ زنان هند و پاکستان که به صورت پارچهای سبک و بلند است و یک سر آن را به دور کمر میپیچند و سر دیگر آن را بر روی شانه یا سر میاندازند، پرده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۴۱۰
پیشینه تاریخی: زوجهی ابراهیم خلیل(ع) که به روایت تورات در ۹۰ سالگی اسحاق را به دنیا آورد و در ۱۲۷ سالگی درگذشت
سالومه /sālume/
معنی: زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۳۷
سیمون /simon/
معنی: مطیع، فرمانبردار
اسم دختر با س عربی
ساجده /sājede/
معنی: دختر سجده کننده (عبادت کننده خدا)
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۱۳۹
ساجده زهرا /sājede-zahrā/
معنی: مرکب از نامهای ی ساجده و زهرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۰
ساحره /sāhere/
معنی: زن جادوگر و افسونگر، کنایه از زنی که چشمانی جذاب دارد
ساحل /sāhel/
معنی: زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع شده است، مرزبین آب و خشکی،کرانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۷۲۷
سادنه /sādene/
معنی: مؤنث سادن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۹
ساریه /sāriye/
معنی: ابری که در شب آید
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۲۷
پیشینه تاریخی: نام یکی از دختران امام موسی کاظم(ع).
ساطعه /sātee/
معنی: مؤنث ساطع
ساعده /sā‛ede/
معنی: ۱- مفرد سواعد، شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا میریزد؛ ۲- مجاری شیر در پستان؛ ۳- (اسم) ساعد بند آهنی یا طلایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۴
ساقه /sāqe/
معنی: ۱- بخشی از پیکر گیاهان که معمولاً بالای سطح زمین رشد میکند و برگ، گل و میوه را به وجود میآورد؛ ۲- بخشی از اندام تحتانی بین زانو و مچ پا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ساقی /sāqi/
معنی: ۱- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ ۲- در قدیم مجاز از معشوق؛ ۳- در قدیم و در ادبیات عرفانی نمادِ «خداوند» یا پیر است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۹۱
سالمه /sāleme/
معنی: بدون عیب، در کمال سلامت
سامره /sāmereh/
معنی: نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
سامیرا /sāmirā/
معنی: سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است
سامیه /sāmiye/
معنی: بانوی بلند مرتبه، از القاب حضرت زینب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۸۵
ساهره /sāhere/
معنی: ۱- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدداً پیدا سازد؛ ۲- در قدیم و در ادیان مجاز از زمین روز رستاخیز؛ ۳- چشمه روان؛ ۴-ماه، غلاف ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۸۴
سبا /sabā/
معنی: ۱- سباء، سورهی سی و چهارم از قرآن کریم؛ ۲) نام شهر بلقیس؛ ۳) مملکتی باستان در جنوب جزیره العرب در هزارهی اول پیش از میلاد ۲- در عبری به معنی انسان.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۸۹
سبیکه /sabike/
معنی: نام مادر گرامی امام محمدتقی (ع)، قطعه طلا و نقره گداخته شده
ست /set/
معنی: بانو، خادمه
ستی /set(t)i/
معنی: عنوانی احترام آمیز برای زنان (بانوی من)؛ ۲- مجاز از زن و دختر.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۸
ستیلا /setilā/
معنی: نام دختر حضرت موسی کاظم (ع)، نام حضرت مریم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵۰
سجا /sajā/
معنی: گیاهی که برگ آن مانند ترب است و گل آن سرخ و شبیه گلنار است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۷
سجایا /sajāyā/
معنی: خُلقها، خویها، خصلتها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰
سجیه /sajiye/
معنی: اخلاق خوب، خوی پسندیده
سحابه /sahābe/
معنی: یک تکه ابر
سحر /sahar/
معنی: ۱- زمان قبل از سپیدهدم؛ ۲- در ماه رمضان زمانی است از نیمه شب تا اذان صبح؛ ۳- صبح.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵۲۹۸
سدن /saden/
معنی: ۱- خدمتکردن کعبه را یا بتخانه را؛ ۲- فروهشتن جامه یا پرده را.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۸
سریر /sarir/
معنی: تخت پادشاهی، اورنگ؛ تخت، مسند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹
سعاد /soeād/
معنی: نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقهای در عرب.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۲۹
سعادت /saeādat/
معنی: ۱- خوشبختی؛ ۲- در احکام نجوم سعد بودنِ ستارهها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۴۸
سعاده /saeāde/
معنی: ۱- نیک بختی، خوشبختی؛ ۲- در احکام نجوم سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسان ها.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۳
سعدان /sadān/
معنی: گیاهی از تیره گل سرخ، دارای برگهای متناوب
سعدیه /saediye/
معنی: سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب)، ۱- منسوب به سعد، ۲- مجاز از سعادتمند و خوشبخت
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۶۳
پیشینه تاریخی: آرمگاه سعدی در شمال شرقی شهر شیراز در استان فارس.
سعیده /saeide/
معنی: مؤنث سعید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۲۵۳
پیشینه تاریخی: ۱) رودی از رشته کوه اطلس، در شمال غربی الجزایر به ارتفاع ۱۱۸۰ متر؛ ۲) نام استانی در شمال غربی الجزایر؛ ۳) نام شهری در مرکز استان سعیده در الجزایر، در کنار کوه سعیده.
سکینه /sakine/
معنی: آرامش خاطر، نام دختر امام حسین(ع)
سلاله /solāle/
معنی: ۱- نسل؛ ۲- فرزند، نطفه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۵
سلاله زهرا /salāleh-zahrā/
معنی: مرکب از نامهای سُلاله و زهرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سلامت /salāmat/
معنی: ۱- سالم، تندرستی، صحت؛ ۲- در حالت قیدی بطور سالم، در حال صحت؛ ۳- در قدیم به معنی امنیت و آرامش، رستگاری.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۴۲
سلامه /salāme/
معنی: سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۳
سلطانه /soltāne/
معنی: ملکه، شهبانو
سلطنت /saltanat/
معنی: فرمانروایی، حکومت
سلما /selmā/
معنی: ۱- نام درختی؛ ۲- در عربی (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۰۲
سلمی /salmi/
معنی: نام نوعی گیاه، زنی معشوقه در عرب و مجاز از هر معشوق را گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۷۹
سلوا /selvā/
معنی: ۱- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ ۲- هر چیز که تسلّی دهد؛ ۳- انگبین، عسل.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۸۱
سلوان /selvān/
معنی: سلوانا، این کلمه (در عربی) با سُلوان/solvān/ به معنی کشفِ غم و اندوه و از بین بردن آن هم نویسه است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سلوه /salve/
معنی: فرحبخش
سلیله /salile/
معنی: دختر، دخت، فرزندِ دختر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰
سلیمه /salime/
معنی: مؤنث سلیم
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۴۷۴
سما /samā/
معنی: آسمان، سقف خانه یا چادر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۳۳۷
سمات /samāt/
معنی: ۱- روشهای نیکو؛ ۲- نشانها، علامتها؛ ۳- نام دعایی مشهور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سماح /samāh/
معنی: بخشندگی، سخاوت، مهربانی؛ ۲- آزادمنشی، بزرگ منشی؛ ۳- گذشت، بردباری، تسامح، بخشش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سماحه /samāhe/
معنی: ۱- بزرگواری؛ ۲- بخشندگی، سخاوت، بخشش، کرم، گذشت؛ ۳- بردباری؛ ۴- تسامح، چشم پوشی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سمانه /samāne/
معنی: ۱- مخفف آسمان یعنی سقف خانه؛ ۲- نام پرندهای کوچک که به آن در ترکی بلدرچین میگویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۳۱۰۲
سمر /samar/
معنی: ۱- حکایت، افسانه، داستان؛ ۲- مجاز از مشهور و گفتار و سخن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۸
سمرا /samrā/
معنی: زن گندمگون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۸۰
سمیحه /samiheā/
معنی: مؤنث سمیح، بزرگوار، عظیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۰
سمیرا /samirā/
معنی: زن گندمگون، شمیرا. سمیرا ترجمهی «مهینبانو» است
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۳۳۹۶
پیشینه تاریخی: نام عمهی شیرین است در اشعار نظامی.
سمیره /samire/
معنی: سمیرا، زن گندمگون، داستانسرا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶۵۰
سمیعه /sami‛e/
معنی: گوش شنوا.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۶
سمینه /samineh/
معنی: پارچه نازک، زن فربه و چاق و خوش اندام
سمیه /somayye/
معنی: نام مادر عمار بن یاسر و اولین زن شهیده در صدر اسلام.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۵۴۰۹
سنا /sanā/
معنی: ۱- روشنایی؛ ۲- گروهی از گیاهان درخچهای یابوتهایِ گرمسیری و خودرو از خانواده گل ارغوان که برگچه و میوهی آنها مصرف دارویی دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۳۹۵
سنیه /saniy(y)e/
معنی: عالی، خوب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۰۰
سها /sohā/
معنی: ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوّت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۷۲
سهاد /sohād/
معنی: بیداری، شب زنده داری.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سهی /sohi/
معنی: مُمالِ سُها
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۳
سهیلا /soheylā/
معنی: ۱- نرم، ملایم؛ ۲- مؤنث سهیل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴۰۵۵
سودا /so(w)dā/
معنی: ۱- مجاز از فکر، خیال، شور و شوق؛ ۲- مجاز از علاقهی شدید به کسی یا چیزی، عشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۵۰۵
سوده /sude/
معنی: ساییده، ساییده شده
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۲۹
پیشینه تاریخی: نام دختر زمعه ابن قیس ابن عبد شمس، از همسران پیامبر اسلام(ص)، بیوهی یکی از مسلمانان نخستین به نام سکران.
سوره /sure/
معنی: هر یک از بخش های صد و چهارده گانه ی قرآن که خود شامل چند آیه است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۶۵
سویدا /soveydā/
معنی: در باور قدما، نقطه ای سیاه بر دل که مرکز عشق و دیگر احساسات و عواطف است، سویدای دل، سیاهی دل، نقطه ی سیاه دل.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۵
سیاره /sayyāre/
معنی: ۱- در نجوم هر جرم آسمانی که در منظومهای به دور ستارهای میگردد، به ویژه هر یک از نُه جِرم آسمانیِ غیر نورانی و بزرگ که به دور خورشید میگردند؛ ۲- کاروان، قافله.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۹۲
سیده بیگم /sayedebeygom/
معنی: بانوی بزرگ
سیده خاتون /sayedexātun/
معنی: بانوی بزرگ
سیرت /sirat/
معنی: ۱- شیوهی رفتار، خلق و خو؛ ۲- روش، طریقه، روش تفکر و نگرش فلسفی، مذهب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیما /simā/
معنی: ۱- چهره، صورت؛ ۲- نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۸۰۳۵
اسم دختر با س فارسی – عربی
ساحله /sāhele/
معنی: ساحل + ه (پسوند نسبت)، منسوب به ساحل
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۰
سادنا /sādenā/
معنی: سادن + ا (پسوند نسبت)ُ منسوب به سادن
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۸
سبو /so(a)bbu/
معنی: سبوح = پاک و منزه + ا (پسوند نسبت)،۱- منسوب به سبوح؛ ۲- مجاز از پاک و منزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سبوحا /so(a)bbuhā/
معنی: سبوح = پاک و منزه + ا (پسوند نسبت)،۱- منسوب به سبوح؛ ۲- مجاز از پاک و منزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ستایش زهرا /setāyeš- zahrā/
معنی: مرکب از نام های ستایش و زهرا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سحرگل /sahar-gol/
معنی: گل سپیده دم، مجاز از زیبا و با طراوت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹
سحرناز /sahar-nāz/
معنی: زیبایی سپیده دم، مجاز از زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۹۸
سحرنوش /saharnuš/
معنی: دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کننده
سدنا /sadenā/
معنی: سجده کننده به خانه خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۰۳۹
سروراعظم /sarvar-aezam/
معنی: مرکب از نامهای سرور و اعظم.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۵
سمن سیما /samansimā/
معنی: سمن (فارسی) + سیما (عربی)، سمن چهره
سهیدخت /sa(o)hi doxt/
معنی: سَهی = درست و راست، سُهی = سُها (ستاره) + دخت = دختر)، ۱- دختر درست و راست؛ ۲- مجاز از راست کردار و درست رفتار؛ ۳- دختری که چون ستارهی سُها است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سیما دخت /simā-doxt/
معنی: سیما+ دخت = دختر، مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اسم دختر با س در سایر ریشه ها
سَکینه /sakine/
معنی: سکینت، سکینه در لغت به معنی وقار و آرامش و هیبت است و نیز صفت مشبهه از ماده سکون است.
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۰۴۹۰
پیشینه تاریخی: [قرن ۱و ۲ هجری] دختر امام حسین(ع)، همسر مصعب ابن زّبیر. در مدینه وفات یافت.
سابرینا /sābrina/
معنی: مژده، بشارت
ریشه: آشوری
ساتی نیک /sātinik/
معنی: نام دخترپادشاه ترکان البان درسده ی دوم
ریشه: ارمنی
سارا دخت /sārā-doxt/
معنی: دختر خالص و پاک، دختر مبرا از گناه و پاکیزه.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سارمه /sārme/
معنی: نام روستایی در شهرستان فومن در استان گیلان.
ریشه: گیلکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
سالسا /sālsā/
معنی: تند و تیز، نوعی سس اسپانیایی
ریشه: لاتین
سانآی /sān āy/
معنی: سان = کیفیت، چگونگی + آی (ترکی) ماه، ۱- کیفیت و چگونگی ماه؛ ۲- مجاز از ماه گونه و ماهواره؛ ۳- در تداول عامه مثل ماه، مانند ماه. این کلمه میتواند ترکیبی از سان به معنی حصه و پاره + آی (ماه) باشد. روی هم به معنای پارهی ماه و مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۶
ساواش /sāvāš/
معنی: سایه همراه
ریشه: لری
سپند /sepand/
معنی: مقدس، ماه آخر شمسی، گیاهی خودرو و دارای دانه های سیاه که بر آتش می ریزند تا از بوی خوش آن بهره مند شوند و برای دفع چشم زخم به کار برده میشود، اسپند
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
ستین /setin/
معنی: عزیز، ستون (در حالت تحبیب اصطلاحاً به معنی ستون و تکیه گاه والدین گفته میشود)
ریشه: لری
سدا /sadā/
معنی: نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی
ریشه: ارمنی
سرژی /serži/
معنی: مصغر سرگیس، قوس و قزح کوچک
ریشه: ارمنی
سرگیس /sargis/
معنی: رنگین کمان
ریشه: آشوری
سلطان /soltān/
معنی: پادشاه، امیر، حجت، فرمانده
ریشه: قرآنی
سلوی /salvi/
معنی: ۱- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی نعناع با برگ های کرک دار و گل هایی به رنگ آبیِ مایل به بنفش و به ندرت سفید شهد دار. برگ ها و سرشاخه های آن معطر و دارویی است؛ ۲- مریم گلی
ریشه: لاتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۵
سلینا /salinā/
معنی: سَلین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سَلین
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۵۱
سوتیام /sutiyām/
معنی: (به کردی: سوختم!) نور چشمانم، مرکب از سو به معنای نور و روشنایی و تیام به معنای دو چشم است
ریشه: لری
سودابه /sudābe/
معنی: سوداوه – در پهلوی به معنی دارنده ی آب روشنی بخش
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۵۲۳
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) همسر کیکاووس که چون سیاوش عشق او را نپذیرفت، بر او بهتان زد و موجب آوارگی و کشته شدن وی شد. در نتیجه به کین خواهی سیاوش، به دست رستم کشته شد.
سوریا /suriyā/
معنی: سوری + الف (اسم ساز)
ریشه: سانسکریت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۹
سوژا /sužā/
معنی: ۱- سویا، گیاهی علفی یک ساله و کاشتنی؛ لوبیای روغنی، لوبیای چینی؛ ۲- در کردی سوزان.
ریشه: فرانسوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۳
سولینا /sulinā/
معنی: رسمی، مقدس، موقر، محترم
ریشه: فرانسوی
سونیا /suniyā/
معنی: سو = نور + نیا ۱- نورِ نیاکان، ۲- (در یونانی) خرد و عقل.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۶۰۶
سی بل /sibel/
معنی: نام ربة النوع خاک
ریشه: فرانسوی
سی ناز /sināz/
معنی: ناز کننده، برای ناز
ریشه: لری
سیتا /sitā/
معنی: جهان، گیتی
ریشه: هندی
سیدا /sidā/
معنی: سرپناه مادر
ریشه: لری
سیرا /sirā/
معنی: عشق
ریشه: ارمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام روستایی در شهرستان کرج در استان تهران.
سیرانوش /sirānuš/
معنی: سیر (در پهلوی) راضی و خشنود + انوش= جاویدان، خوشنودی و رضایتمندی جاودان.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۹
سیلویا /silviā/
معنی: مصغر سیلوانا، سیلوی، دخترک جنگل
ریشه: لاتین
سینره /sinere/
معنی: گیاهی زینتی و نیز دارویی با گل هایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا میشوند، پامچال فرنگی
ریشه: فرانسوی
سیوا /sivā/
معنی: سیو = سیب + الف (اسم ساز)، سیب.
ریشه: مازندرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
اسم دختر با س ایرانی اصیل
سابود، ساتیا، ساتین، سادرا، سارابانو، سارادخت، سارگل، سارنیا، سارونه، ساری، ساریان، سارینا، ساساندخت، سالی، سالینا، سامانه، سامدخت، سامینا، ساندخت، سانیا، ساویس، ساهویه، سبارو، سبزپری، سبزه، سپاسه، سپیدار، سپیده گل، ستاتیرا، ستیا، سحرآفرین، سرآویز، سرخوش، سرگل، سرنا، سرو، سروانه، سروبانو، سرودخت، سروشا، سروشه، سروشیار، سروگل، سروی، سروین، سروینه، سریرا، سریره، سمن چهر، سمن رخ، سمن سیما، سمن گل، سمنبو، سمندخت، سوری، سوسن، سوسنبر، سوسندخت، سومیا، سومیتا، سهندیس، سهی، سهی دخت، سیده بانو، سیمتن، سیمدخت، سیموش، سیمین بانو، سیمین دخت، سیمینه
لیلیا
سلام واسه سه قلو دوتا اسم دختر و یه پسر که شبیه هم باشه میشه بگیدبا س
سوین
سلام اسم من سوین هست که این اسم ریشه ترکی داره و به معنی( دوست داشتنی ) اما اینجا به اشتباه معنی شده کسی که ترکی رو از ریشه و با اصولش بدونه قطعا متوجه معنی این اسم میشه .
لطفا سوین رو به اشتباه معنی نکنید
معنی اصلی :دوست داشتنی
سارینا
اسم من سارینا هست سارینا به معنی
( پاک و خالس )
واقعا به اسم خودم افتخار میکنم🥰
سوگل
اسم دختر باس سدنا
پریا
ای قشنگ تر از پریا تنها تو کوچه نریا بچه های محل دزدند عشق منو میزدند
سارا
سنا هم میشه
Melina
اسم دختر که به مهرسام بیاد
راشل
مهسا
ناشناس
مهلا
بدون نام
البته تو عربی اسم به نام سعیده هم داریم
سمانه
سلام اسم من سمانه ست خیلی بنظرم اسم قشنگی هستش
它您
اسمی که به ثمین و ثنا وسلنا و سلینا و سروین بیاد برای دختر خاله هام که دوقلو هستن یه پسر یه دختر اسم میخوام که به اون اسم های بالا بخوره
اسم دختر که به ساسان بیاد و جدید باشه لطفا؟
لطفا بگید ممنون
ناشناس
سوسن
Rahil
سلام عزیزان
لطفا اسمی بگین ک به اسم محمدسبحان بیاد
ممنونم
مجتبی
محمد کیان
سعیده
سلام اسم دختری که به سپیده و ستایش بخوره فامیلشون هم سروش است
ناشناس
نیایش یا سعیده
علی
اسم دخترونه که ب سانیار بخوره؟؟
ناشناس
سروین
فاطۍ تتݪیتۍ
اسم دختر که به علی و فاطمه بیاد
ناشناس
فرحناز
فرحناز
هدفم پیشنهاد نام “سوفیا” به معنی دانایی برای نام دختر است. این واژه ریشه یونانی دارد که واژه ی “فیلسوف” به مفهوم “دوستدار دانش” از آن مشتق شده است.
البته واژه های فیلسوف و فلسفه در اکثر زبانها با همین ریشه و تلفظ کاربرد دارد.
شقایق
سلام اسم پسر و دختری که به سام بیاد
ناشناس
چایی سوفیا
بدون نام
سلام اسم دختر که به سودا بیاد
سپیده
سلدا
علی
با سلام
یه اسم می خوام هم ردیف و هم قافیه ثنا
ناشناس
آتنا.سما
فاطمه
سلام اسمی که به سحر بیاد ترکی هم باشه که چه بهتر ممنون
ناشناس
سروین
بدون نام
اسم دختر که به سامان بیاد
ناشناس
ثمین