اسم دختر با ب؛ فهرست کامل اسم دختر که با حرف ب شروع می‌شود

اسم دختر با ب؛ فهرست کامل نام‌ و اسم دختر اصیل که با حرف ب شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، ترکی، عبری و …).

اسم دختر با ب

لیست اسامی دخترانه

لیست اسامی پسرانه

در این مقاله فهرست کاملی از اسم دختر با ب به همراه ریشه و معنی نام ها را خواهید خواند. انتخاب اسم مناسب برای فرزندان از وظایف مهم و در عین حال لذت بخش والدین است. معنی و ریشه نام مورد نظر خود را نیز می‌توانید در میان اسامی سایت بیابید. پیش از آن چند نکته را در نظر داشته باشید:

  • برخی از اسامی در هر دو گروه اسم دختر و پسر قرار دارند و برای هر دو گروه (امروزه یا در گذشته) استفاده می‌شوند. 
  • برخی از اسامی با یک شکل نوشتاری یکسان و با تلفظ متفاوت معنای متفاوتی دارند.
  • برخی از اسامی با شکل نوشتاری و تلفظ یکسان، در فرهنگ و ریشه متفاوت دارای معنای متفاوتی هستند.

 

پیشنهاد ستاره برای اسم دختر با ب:

باران | بنیتا | بوستان | بهار | بهاران | بهارناز | بهناز | بهسا | بهشید | بهدیس | بهنوش | بیتا | باهره | بشرا | بارلی

 

اسم دختر با ب فارسی

باختر /bāxtar/

معنی: مغرب، (در پهلوی) ستاره
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۳


بادام /bādām/

معنی: نام میوه‌ای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است


بادامک /bādāmak/

معنی: بادام کوچک، نوعی درخت بادام


باران /bārān/

معنی: ۱- قطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود؛ ۲- در عرفان باران کنایه از فیض حق تعالی و رحمت شامله ‌اوست، که از عالم غیب بر ممکنات فایض گردد و ممکنات بر حسب مراتب استعداد، استفاضه نمایند. غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۱۰۳


بارانا /barana/

معنی: “باران شدید” یا “باران دیده”


بارانک /bārānak/

معنی: ۱- گیاهی درختی و جنگلی از خانواده‌ی گل سرخ؛ ۲- بارانی که قطره‌های آن کوچک است و به آرامی فرو می‌بارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بارانه /bārāne/

معنی: ۱- باران + ه (پسوند نسبت)، منسوب به باران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بارش /bāreš/

معنی: ۱- اسم مصدر از باریدن، عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ؛ ۲- باران، برف،و تگرگ؛ ۳- نزولات آسمانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بارنک /bārenak/

معنی: نام درختی است (بارانک)


باغداگل /bāqdāgol/

معنی: گلی در باغ، باغ گل، کنایه از دختر زیبا


بافرین /beāfarin/

معنی: بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین


بالان /bālān/

معنی: بالنده، رشد کننده، نمو کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بالنده /bālande/

معنی: ۱- ویژگی آنکه یا آن‌چه در حال رشد، افزایش یا ترقی است، یا توانایی آن را دارد؛ ۲- نمو کننده، رشد کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بالیده /bālide/

معنی: رشد و نمو کرده


بامک /bāmak/

معنی: بامداد، صبح


بانو /bānu/

معنی: خانم، کلمه احترام درباره بانوان


بانوگشسب /bānugašb/

معنی: نام دختر رستم زال، زن گیو و مادر بیژن


باور /bāvar/

معنی: ۱- مجموعه‌ی اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است؛ ۲- حالت یا عادتی ذهنی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می‌شود؛ ۳- قبول سخن، یقین، اعتقاد، عقیده، تصدیق سخن، قبول.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۰


بایسته /bāyeste/

معنی: ۱- لازم، ضروری، واجب؛ ۲- سزاوار، شایسته، مناسب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بت آرا /botārā/

معنی: آرایش دهنده بت، کنایه از زن زیباروی


بتیسا /betisa/

معنی: دختر زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱


بخت آفرید /baxtāfarid/

معنی: آفریده بخت و اقبال


بخشادخت /baxšādoxt/

معنی: دختر بخشنده


بخشنده /baxšande/

معنی: صفت فاعلی از بخشیدن به معنای آنکه چیزی را بی‌آنکه عوضی بخواهد می‌بخشد؛ عطا کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶


بدخشان /badaxšān/

معنی: یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت می‌شود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: بدخشان سرزمینی است در کشورِ افغانستان در قسمت شرقی آن و متصل به ترکستان شرقی، لعل بدخش یا بدخشان منسوب به این ناحیه است و از قدیم شهرت بسیار داشته است و مرکز آن فیض آباد است.


بدرالملوک /badrolmoluk/

معنی: ماه تمام و کامل پادشاهان


بدن گل /badangol/

معنی: آن که بدنی لطیف و زیبا


برجیس /berjis/

معنی: سیاره مشتری، چشمه آفتاب و زهره و ماه، هرمز، زئوس


برزآفرید /barzāfarid/

معنی: آفریده با شکوه، نام مادر فرود


برسادخت /barsādoxt/

معنی: دختر دلیر و نیرومند


برسومه /barsumeh/

معنی: برسم، شاخه‌های گیاه


برسین /barsin/

معنی: زاده خداوند ماه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲


برشید /baršid/

معنی: ۱- مرکب از بر به معنی قد و بالا و شید به معنی خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا چون آفتاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برفا /barfa/

معنی: بانوی سپیدی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳


برفین /barfin/

معنی: برف + ین (پسوند نسبت)، ۱- برفی، از جنس برف؛ ۲-سفید مانند برف؛ ۳- مجاز از زیبا چهره.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۳


برگ /borg/

معنی: ابرو


برنادخت /bornā doxt/

معنی: بُرنا + دخت = دختر، دختر جوان، ظریف، خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برهون /barhun/

معنی: هاله، خرمن ماه


بستانه /bostāne/

معنی: ۱- (بُستان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به بستان و باغ؛ ۲- مجاز از زیباروی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بلوران /bolurān/

معنی: بلور + ان (پسوند نسبت)، منسوب به بلور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بلورین /bolurin/

معنی: ۱- بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور؛ ۲- مجاز از شفاف و درخشان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بلوط /balut/

معنی: ۱- گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه‌ی آن خوراکی است، مازو، مازوج؛ ۲- میوه‌ی این درخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بمانی /bemāni/

معنی: نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند


بنفشه /banafše/

معنی: ۱- هر یک از گیاهانِ کوتاه دولپه‌ای که در اوایل بهار می‌رویند؛ ۲- مجاز از مو، زلف؛ ۳ در اصطلاح شاعرانه بنفشه یا دسته ی گل بنفشه تداعی کننده زلف آشفته یا مجعّد یا جعد گیسوی یار، نزد شاعران است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۲۴۱


بنیتا /benitā/

معنی: دختر بی همتای من


به آفرید /behāfarid/

معنی: خوب آفریده، خوش سیما، خوش منظر، در شاهنامه خواهر اسفندیار، که ارجاسپ تورانی او را زندانی کرده بود و اسفندیار آزادش کرد


به آفرین /beh āfarin/

معنی: ۱- خوب آفریده؛ ۲- خوش سیما، خوش منظر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۸
پیشینه تاریخی: در شاهنامه خواهر اسفندیار، که ارجاسپ تورانی او را زندانی کرده بود و اسفندیار آزادش کرد


به آیین /behāeen/

معنی: دارای آیین بهتر


به خاتون /behxātun/

معنی: بهترین بانو


به گل /behgol/

معنی: مرکب از به (زیباتر) + گل


بهار /bahār/

معنی: ۱- فصل اول سال؛ ۲- شکوفه درختان خانواده‌ی مرکبات؛ ۳- گیاهی زینتی؛ ۴- مجاز از دوره‌ی شادابی هر چیز؛ ۵- در قدیم مجاز از سبزه و علف؛ ۶- در قدیم و در موسیقی ایرانی یکی از دستگاه‌ها یا ادوار؛ ۷- در سنسکریت و در قدیم به معنای بتخانه و بتکده
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۱۳۱
پیشینه تاریخی: نام شهری در شمال غربی استان همدان.


بهار دخت /bahārdoxt/

معنی: دختر بهار


بهار ناز /bahār-nāz/

معنی: بهار + ناز= مجاز از زیبا و قشنگ ۱- بهار زیبا و قشنگ؛ ۲- مجاز از زیبا و با لطافت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۲


بهارا /bahārā/

معنی: بهار + ا (پسوند نسبت) منسوب به بهار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰


بهارام /behārām/

معنی: بِه = بهتر، + آرام، ۱- آرام بهتر، آرامش بهتر؛ ۲- مجاز از ویژگی دختری که وجودش موجب آرامش است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهاران /bahārān/

معنی: ۱- هنگام بهار، موسم بهار؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۷


بهاراندام /bahārandām/

معنی: خوش اندام، زیبا اندام، متناسب


بهارآفرین /bahārafarin/

معنی: آفریننده بهار


بهاربانو /bahārbānu/

معنی: بانوی جوان و زیبا


بهاردخت /bahār doxt/

معنی: بهار + دخت = دختر، مجاز از دختر زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهاررخ /bahārrox/

معنی: آن که چهره‌ای زیبا و شاداب چون بهار دارد


بهارسا /bahār sā/

معنی: بهار + سا (پسوند شباهت) ۱- مانند بهار، شبیه به بهار؛ ۲- مجاز از زیبا و لطیف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهارک /bahārak/

معنی: [بهار+ ک(اَک)/-ak/ (پسوند شباهت)] ۱- به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ ۲- مجاز از زیبا با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۵۴


بهارگل /bahārgol/

معنی: گلی که در بهار می‌روید


بهاره /bahāre/

معنی: ۱- مربوط به بهار؛ ۲- به عمل آمده در بهار؛ ۳- منسوب به بهار
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۱۴۲


بهارین /bahārin/

معنی: بهار + ین (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهار؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهان /behān/

معنی: ۱- منسوب به خوبی و نیکی؛ ۲- خوبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهاندخت /behān doxt/

معنی: بهان + دخت = دختر، دختر خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهانه /bahāne/

معنی: دلیل، علت


بهآذین /beh āzin/

معنی: به (صفت) = خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر؛ (اسم) شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + آذین (اسم) آنچه برای آرایش و زینت دادن به کار می‌بَرَند، زیور، زینت. روی هم رفته به معنی زیور و زینت خوب، بهتر، خوبتر و زیباتر؛ شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که آراسته به زیور و زینت است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهآفرید /beh āfarid/

معنی: ۱- نیکو آفریده، آفریده‌ی خوب؛ ۲- زیبا، خوش سیما
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام خواهر اسفندیار در روایات ملی


به‌آیین /behāein/

معنی: دارای آیین بهتر


بهتا /behtā/

معنی: به(صفت)= خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر + تا = نظیر، مانند، لنگه ۱- نظیر و مانند خوبترها و زیباترها؛ ۲- مجاز از ویژگی کسی که بهتر و خوبتر و زیباتر است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۲


بهتاب /behtāb/

معنی: ۱- خوش سیما؛ ۲- مجاز از زیبا و قشنگ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهترین /behtarin/

معنی: ۱- دارای بیشترین ارزش، خوبترین؛ ۲- زیباترین، قشنگ‌ترین؛ ۳- شایسته‌ترین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهثنا /beh sanā/

معنی: بهترین ستایش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهجت /be(a)hjat/

معنی: شادمانی، نشاط.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۷۲۰


بهدخت /beh doxt/

معنی: به + دخت = دختر، دختر نیک و خوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۸


بهدیس /behdis/

معنی: به + دیس (پسوند شباهت)، ۱- خوش رنگ؛ ۲- مانند خوبی و نیکی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳


بهرامه /bahrāme/

معنی: در قدیم به معنی ابریشم بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهرانه /behrāne/

معنی: مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت)


بهرخ /beh rox/

معنی: خوشگل و نیک منظر.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۴


بهرخسار /beh roxsār/

معنی: بهرخ، بهرخ.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهرو /beh ru/

معنی: ۱- خوبرو و نیک منظر؛ ۲- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهروزه /behruze/

معنی: بهروز + ه (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهروز ۲- بلور کبود و شفاف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهسا /behsā/

معنی: به + سا (پسوند شباهت)، نیک چون خوبان و نیکان.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۱


بهسان /behsān/

معنی: به + سان (پسوند شباهت)، چون خوب، به مانند نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهستا /beh setā/

معنی: بهترین ستایش کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهستان /behestān/

معنی: به + ستان (پسوند مکان)، جای خوبان و نیکان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: (بهستان = بیستون) کوهی در ۳۲ کیلومتری شرق کرمانشاه با سنگنبشته‌ها و حجاریهایی بر دیواره‌ی آن کوه از داریوش اول که اهمیت تاریخی ویژه‌ای دارد؛ همچنین بیستون نام شهری در شهرستان هرسین در استان کرماشاه است.


بهشت /behešt/

معنی: ۱- در ادیان جایی بسیار سرسبز و خرّم، با نعمت های فراوان که نیکوکاران پس از رستاخیز در آن زندگی جاوید خواهند داشت، جنت در مقابل دوزخ؛ ۲- مجاز از با صفاترین و بهترین جا؛ ۳- مجاز از دختر زیبا و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۳


بهشته /behešte/

معنی: بهشت + ه (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بهشت؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۲۴


بهشید /behšid/

معنی: تابناک و دارای فروغ و روشنایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۸


بهکامه /behkāme/

معنی: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)


بهگل /beh gol/

معنی: به (صفت) = خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر؛ (اسم) شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + گل ۱- شخص خوب، بهتر و زیباتر که چون گل زیبا و با طراوت است؛ ۲- شخص خوب و دارای اخلاق و رفتارِ نیکو که چون گل زیبا و با طراوت است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷


بهمن دخت /bahmandoxt/

معنی: دختری که در بهمن به دنیا آمده، دختر بهمن


بهناز /beh nāz/

معنی: خوش ناز و ادا.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۵۲۰


بهنگار /behnegār/

معنی: خوب چهره، نیکو صورت


بهنواز /behnavāz/

معنی: مهربان‌ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان است


بهنوش /behnuš/

معنی: گوارا، نیکوترین نوشیدنی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۷۸


بهی /behi/

معنی: ۱- خوبی، نیکی، نیکویی؛ ۲- تندرستی، سلامت؛ ۳- نیکبختی، سعادت. [این کلمه چنانچه بَهی /bahi/ تلفظ شود به معنی زیبا، نیکو و خوب است].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳


بهیدخت /behi doxt/

معنی: بهی + دخت = دختر، دختر نیک و خوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهین /behin/

معنی: صفت عالیِ واژه‌های بِه و بهتر، در قدیم به معنی بهترین، برگزیده‌ترین.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۷


بهین بانو /behinbānu/

معنی: مرکب از بهین (بهترین) + بانو


بهین دخت /behindoxt/

معنی: مرکب از بهین (بهترین) + دخت (دختر) نام دختر ایرانی


بهینا /behinā/

معنی: بهین + الف نسبت، منسوب به بهین
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۵


بهیندخت /behin doxt/

معنی: بهین + دخت = دختر، بهترین و برگزیده‌ترین دختر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهینه /behine/

معنی: ۱- در قدیم به معنی بهترین، خوبترین؛ ۲- در اقتصاد به معنی بهترین، خوبترین، مطلوب‌ترین وضعیت ممکن برای چیزی با در نظر گرفتن همه‌ی عوامل مثبت و منفی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بوته /buteh/

معنی: گیاه، ساقه جوان


بوختار /buxtār/

معنی: از نام های برگزیده


بوران /burān/

معنی: سرخ، گلگون، سرمای سخت، توفان به همراه باران


بوران دخت /burāndoxt/

معنی: دخترزیبای سرخ چهره، دختر خسرو پرویز، که به پادشاهی رسید


بوژنه /bužne/

معنی: شکوفه، غنچه اسم دختر


بوستان /bustān/

معنی: ۱- بُستان، باغ و گلزار؛ ۲- در ادبیات فارسی به معنی بوستان یا سعدی نامه، مثنوی اخلاقی و عرفانی به فارسی، مشتمل بر حکایت های کوتاه، از سعدی شیرازی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳


بوستانه /bustāne/

معنی: بوستان + ه (پسوند نسبت)، منسوب به بوستان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بویه /buieh/

معنی: آرزو


بیتا /bitā/

معنی: بی‌مانند، بی‌همتا، یکتا.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۳۴۸


بیتا دخت /bitā-doxt/

معنی: بیتا+ دخت = دختر، دختر بی‌مانند، دختر بی‌همتا و یکتا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بیدخت /bidoxt/

معنی: در نجوم زهره، ناهید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) زنی زیبا که هاروت و ماروت فریفته‌ی او شدند؛ ۲) شهری در شهرستان گناباد در استان خراسان رضوی. [نام بیدخت از صورت کهن «بغ دخت» (دختر بغ) است که به ستاره ی زهره گفته می شد].


بیدگل /bid gol/

معنی: نوعی گیاه – نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بیدمشک /mešk bid/

معنی: ۱- نوعی بید که گل‌های معطر آن در اواخر اسفندماه ظاهر می‌شوند؛ ۲- سنبله‌های نر و معطر این گیاه که مصرف دارویی هم دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بینا /binā/

معنی: مجاز از ۱- آن که توانایی پیش‌بینی و سنجش درستِ امور را دارد، بصیر؛ ۲- آن که می‌تواند ببیند.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۳


بینا دخت /binā-doxt/

معنی: بینا + دخت = دختر، دختر با بصیرت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بیوگ /biyug/

معنی: عروس، ویوگ

 

اسم دختر با ب اوستایی

بامی /bāmi/

معنی: ۱- درخشان
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۳
پیشینه تاریخی: ۱) لقب شهر بلخ؛ ۲) صفت شهر اوشیدر.


بامین /bāmin/

معنی: نام روستایی در نزدیکی هرات
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بخشایش /baxšāyeš/

معنی: اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن و به معنای گذشت و چشم‌‌پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱


برازا /barāzā/

معنی: ۱- برازنده، سزاوار، لایق، در خور، زیبنده؛ ۲- زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


برازک /barāzak/

معنی: براز + ک/ak-/ (پسوند نسبت)‌، ۱- منسوب به براز، منسوب شده به برازندگی، زیبایی و آراستگی؛ ۲- مجاز از زیبا و آراسته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم دختر با ب کردی

باروشه /bāroše/

معنی: بادبزن


بارین /bārin/

معنی: باریدن (باران)، بارنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۰۰


بالین /bālin/

معنی: کمکی دیوار و ستون، چوبی که ‏پشت در نهند، کلون


بانواز /bānavāz/

معنی: باخبر ساختن مردم با صدای بلند


باوان /bāvān/

معنی: ۱- خانه‌ی پدری؛ ۲- جگر گوشه و عزیز.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۲


بخشین /baxšin/

معنی: بخشیدن، آمرزیدن


بروسکه /boruske/

معنی: درخشش و روشنایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بریا /bariyā/

معنی: واژة ایکاش


بریتان /beritan/

معنی: دختر دلیر و شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴


بریوان /barivān/

معنی: شیردوش، زن یا دختری که در شیردوشگاه شیر گوسفندان را می‌دوشد


بژوین /bežvin/

معنی: ۱- زمین پرگیاه و علف؛ ۲- پاک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵


بلواژ /belvāž/

معنی: آبگینه


بنوشه /benuše/

معنی: اسم بنفشه در کردی و بعضی از گویشهای ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بنیا /baniyā/

معنی: ۱- بنیاد؛ ۲- بُنیه و توان؛ ۳- هنگامه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بوژانه /bužāne/

معنی: بوژان، گیاهی دارای برگ های ریز و ساقه های دراز و گل های بور رنگ که بوی تندی دارد و مگس از آن می گریزد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بیریوان /birivān/

معنی: شیردوش، زن یا دختری که در شیردوشگاه شیر گوسفندان را می‌دوشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۶


بیژه /biže/

معنی: ویژه، خالص


بیکژ /bikež/

معنی: هموار، صاف

 

اسم دختر با ب ترکی

بلْکا /belkā/

معنی: ۱- دانا، دانشمند، ؛ ۲- عاقل، خردمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بلگا /belgā/

معنی: حکیم و دانشمند


بی بی /bibi/

معنی: خانم خانه، خاتون، کدبانو، بانوی محترم


بیرسن /bir san/

معنی: یکدانه، یگانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم دختر با ب عربی

بارقه /bāreqe/

معنی: بارقَه، پرتو، نور، روشنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


باقیه /bāqiye/

معنی: مؤنث باقی، ۱- عمل صالح؛ ۲- آن که یا آنچه وجود دارد، موجود؛ ۳- پاینده، پایدار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷


بانیه /bāniye/

معنی: بنا کننده، مؤسس، بنیانگذار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


باهره /bāhere/

معنی: مؤنث باهر و به معنای درخشان، تابان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۹


بتول /batul/

معنی: ۱- کسی که از دنیا منقطع شده است و به خدا پیوسته است؛ ۲- زن بریده از دنیا برای خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۶۸۴۰
پیشینه تاریخی: لقب حضرت فاطمه(ع).


بثینه /bosainah/

معنی: ۱- به معنای مرغزار؛ ۲- زمین نرم و هموار؛ ۳- زن صاحب جمال و زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نام فرزند (دختر) امکلثوم دختر علی(ع)؛ ۲) نام زنی از قبیله‌ی عذره که شاعری فصیح بود و داستان عشق او با جمیل از همان قبیله مشهور است؛ ۳) نام یکی از زنان شاعر مشهور آندلس دختر معتمد ابن عباد امیر اشبیله.


بدرالجمال /badrojjamāl/

معنی: ۱- ماه‌رو، مه‌رو؛ ۲- مجاز از کسیکه زیبایی آن چون ماه است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بدرالزمان /badrozzamān/

معنی: ۱- ماه زمانه، ماه روی روزگار؛ ۲- مجاز از زیباروی زمانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۰


بدرالسادات /badrosādāt/

معنی: ماه تمام سادات


بدری /badri/

معنی: ۱- بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید؛ ۲- بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۶۳۶


بدریه /badriye/

معنی: بدر = ماهی که به صورت دایره‌ی کامل دیده می‌شود، ماه شب چهاردهم + ایه/iye-/ (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بدر یا ماه شب چهارده؛ ۲- مجاز از ماه مانند و زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۸۵۷


بدیعه /badiee/

معنی: مؤنث نام بدیع و به معنای نادر روزگار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۰۸


برکه /berke/

معنی: گودی کوچک و کم عمقی از زمین که در آن آب جمع شده باشد، استخر طبیعی، آب گیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بسامه /bassāme/

معنی: مؤنث اسم بَسام و به معنای بسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸


بسیمه /basime/

معنی: مونث بسیم


بشارت /bešārat/

معنی: ۱- خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ ۲- در ادبیات عرفانی به معنای بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۵


بشرا – بشری /bošra/

معنی: بشارت، مژده، مژدگانی، از واژه‌های قرآنی


بشری (بشرا) /bošrā/

معنی: ۱- بشارت، مژده، مژدگانی؛ ۲- از واژه‌های قرآنی (یونس: ۶۴).
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۸۸


بصیرت /basirat/

معنی: ۱- بینایی؛ ۲- مجاز از آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی؛ ۳- (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابد.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۶


بعثت /beesat/

معنی: ۱- برانگیختن و به کاری واداشتن، زنده کردن؛ ۲- انتصاب پیامبر اسلام(ص) به مقام نبوت از سوی خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بلیغه /baliqe/

معنی: زن زبان آور و چیره زبان


بنت الحسنی /bentolhosnā/

معنی: دختر زنِ نیکو، دختری که از زن نیکو متولد شده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بنت الهدی /bentolhodā/

معنی: دختر هدایت شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۵۶


بهنانه /behnāne/

معنی: زن خوشبو، نرم گفتار، خندان


بهیره /bahire/

معنی: ۱- شریف؛ ۲- زیبا؛ ۳- زن سنگین کفل، بزرگ سرین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهیه /behiye/

معنی: ۱- تابان، روشن؛ ۲- فاخر، شکوه‌مند.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۹۲۷


بیان /bayān/

معنی: ۱- سخن، گفتار؛ ۲- شرح و توضیح؛ ۳- زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت؛ ۴- مجاز از زبان؛ ۵- در اصطلاح علوم بلاغی علمی است که به یاری آن می‌توان یک معنا را به شیوه های گوناگون، با وضوح و خفای متفاوت ادا کرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۹۹


بیدا /beydā/

معنی: صحرا، بیابان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱

 

اسم دختر با ب فارسی عربی

بریدخت /bari doxt/

معنی: بَری = پاکیزه، مبرا + دخت = دختر، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بصیرا /basirā/

معنی: بصیر + ا (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بصیر؛ ۲- منتسب به دانایی؛ ۳- مجاز از دختری که بینا و دانا باشد
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۱


بهار زهرا /bahār-zahrā/

معنی: مرکب از نام‌های بهار و زهرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بهار فاطمه /bahār-fāteme/

معنی: مرکب از نام‌های بهار و فاطمه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بینظیر /bi nazir/

معنی: بی‌مانند، بی‌همتا.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۴

 

اسم دختر با ب در سایر ریشه ها

بارلی /bārli/

معنی: بار(فارسی) + لی (ترکی) = میوه دار، سودمند
ریشه: فارسی – ترکی


باستیان /bāstiān/

معنی: بردبار، شکیبا
ریشه: فرانسوی


بالی /bāli/

معنی: بال= عسل + ی (پسوند نسبت)، عسلی.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۹


بامیک /bāmik/

معنی: صورت پهلوی بامی و به معنای درخشان
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بامیکا /bāmikā/

معنی: [بامیک (پهلوی) = بامدادی، درخشان، باشکوه، زیبا، روشن + ا (پسوند نسبت)] ۱- منسوب به بامیک؛ ۲- مجاز از زیبا و با طراوت و درخشان.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بتسابه /betsābe/

معنی: دختر، سوگند، نام همسر داوود (ع) و مادر سلیمان (ع)
ریشه: عبری


بتی /beti/

معنی: مخفف الیزابت
ریشه: انگلیسی


بتیا /batiyā/

معنی: سینه، صدر.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بحیرا /bohayrā/

معنی: زاهدی که پیامبررا شناخت
ریشه: عبری


برفانک /barfānak/

معنی: پرنده کوچک صحرایی، برف بانو
ریشه: گیلکی


برگام /borgām/

معنی: ابروهایم
ریشه: لری


برلیان /bereliyān/

معنی: الماسی که برای درخشش و زیبایی بیشتر، همه‌ی ابعاد آن تراش داده شده باشد؛ الماس.
ریشه: فرانسوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


بسمه /basme/

معنی: نام دختر اسماعیل (ع)
ریشه: عبری


بلا /bellā/

معنی: زیبا
ریشه: ارمنی


بلقیس /belqis/

معنی: ملکه‌ی شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان(ع) است
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۲۰۲


بلور /bolur/

معنی: ۱- نوعی ماده‌ی معدنی جامد و شفاف مانند شیشه؛ ۲- آنچه از جنس شیشه‌ی شفاف خوب است.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۶۳


بی بی گل /bibigol/

معنی: بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده
ریشه: فارسی – ترکی


بی بی ماه /bibimāh/

معنی: بی بی (ترکی) + ماه (فارسی)
ریشه: فارسی – ترکی


بی بی ناز /bibināz/

معنی: بی بی (ترکی) + ناز (فارسی)
ریشه: فارسی – ترکی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید