تعبیر خواب مرد مجرد و متاهل

سلام

خواب دیدم که دوست دخترم قیافش عوض شده و ترکیبی از صورت خودش و کسی که خیلی قبل ها دوسش داشتم ولی به من جواب رد داده بود شده

یعنی صورت خودش و اون شخص باهم ترکیب شده بود

توی خواب داشتم میبردمش خونشون اما خونه ایی که داشتم میبردم خونه مادر بزرگم بود ولی انگار که خونه ایناس

خلاصه من بردم و رسوندمش و وقتی که داشت میرفت سمت خونش دونفر آدم که قیافه خیلی خلافی داشتن رفتن توی خونه یکی از اون ها قد بلند و گردن کج داشت و صورت خیلی سیاه که انگار یه چشم داشت و لبو دهنش هم معلوم نبود و من به دوست دخترم گفتم اینا دیگه کین که اسمشو داخل خواب گفت ولی یادم نمیاد گفت مرد گردن کجه نمیدونم چی چی

که اصلا یادم نمیاد

خلاصه دوست دخترم رفت توی خونه و منم رفتم داخل خونه زیر پله شیر آب بود که خم شدم و آب خوردم و وقتی اومدم بیرون دیدم که اون مرد گردن کج که خیلی قیافه ترسناک داشت داره میاد به سمتم من سعی کردم سرعتمو زیاد کنم که زود برم و همین طور که داشتم میرفتم برگشتم عقبو دیدم که دیدم از پشت چسبیده به من یعنی خیلی نزدیک شده بود که اون لحظه متوجه شدم که منو کشت و از خواب بیدار شدم

سلام .وقت خوش

ببخشید من امروز ظهر خواب دیدم ک توی دانشگاه بودم و با همکلاسب ها در موردی بحث میکردیم ک یهو پسر یکی از اقوام ک در واقعیت هم همون دانشگاه درس میخونه امد و ی کتاب بهم داد و گفت پیداش کردم اسم تو روش نوشته برداشتم و ازش تشکر کردم و گفتم خوب این کتاب ک تو کمدم بوده گفت اره اتاقت رو ک داشتیم مرتب میکردیم پیدا کردم

منم تو خواب ب این فکر میکردم ک چرا برام اورده خوب تو کمدم بوده و اصلا ب اینکه چرا ب اتاق من رفته یا خواستن اونجا رو مرتب کنن فکر نمیکردم انگار ک قرار بوده باشه مامانم با کس دیگه ای اونجا رو تمیز کنه

و دنباله این خواب ,خواب دیدم ک با لباس مدرسه یا شاید دانشگاه هستم و با بابام و پسر یکی از اقوام هستیم ک انگار با کمک بابام میخواست موتور بخره و تمام مغازه ها رو دنبال موتور میگشتند و قیمت میگرفتن و دوباره ب همون مغازه اولی برگشتند و موتور خریدن

و در واقعیت هر دو این پسرا اقوام نزدیک هستن و خیلی قبل درخواست ازدواج داده بودن

سلام بنده خواب دیدم که در حال تمیز کردن ماهی پوست و استخونش رو جدا کردم و خام خوردم البته قورت ندادم و انگار مثل ابنبات تو دهانم نگه داشته بودم و کم کم میخوردم،داخل یه خونه بودیم که نمیدونم کجا بود مادرمو و مادربزرگ و خالم هم بودن تو همین حین یکی از همکارام که چندساله ندیدمش در زد و با هل دادن درو باز کرد و با روی خوش و خوشحالی گفت آبجی یه سوفنتانیل بهم میدی؟(سوفنتانیل داروی مخدر مسکن و بیهوشی هستش و ما کادر درمان هستیم،این آقا قبلا همکلاسی دانشگاهمم بوده ولی رابطه خاصی جز همکار و همکلاسی بودن بینمون نبوده و نیست)منم همونطور که ماهی داخل دهانم بود بلند شدم و یه لحظه انگار تو بیمارستان بودم از کمد داروهای مخدر یه سوفنتانیل برداشتم کشیدم داخل سرنگ پوکه آمپولو مث بیداری نگه داشتم ینی حواسم بود ک نباید پوکه رو بدم بهش،بعد سر سرنگ شکست مجبور شدم خالیش کنم داخل یه سرنگ دگ،بعد دوباره انگار همون خونه بودم رفتم تو حیاط ماهی رو ک فقط پوست و استخونش تو دهانم مونده بود از دهانم خالی کردم تو ی گوشه مث باغچه،بعد رفتم آمپولو بهش دادم مامانم اینا هم دم در نشسته بودن،برا اون آقا هم ترضیح دادم داشتم ماهی میخوردم سرنگ شکست و یرا همین دیر شد.بعدش دیدم دارم قهوه دم میکنم با شکر زدم و ریختم داخل یه ظرف کوچیک سفالی یکم پودر کاکائو هم ریختم توش درشو گذاشتم گذاشتمش رو گاز تا دم بکشه،که تو بیداری اصلا اینجوری درس نمیکنم.بازم بود ک بقیش یادم نیس

سلام

من خواب دیدم یه دوستم که باهام قهره و خیلی وقته باهم حرف نزدیم منو دزدکی توی شهر دنبال میکنه تا ببینه دارم چیکار میکنم…بعدش من با آبجیم میرم مغازه آرایش فروشی،من اونجا میخوام یه رژلب بخرم که فروشنده اونجا منو میشناسه در حالیکه من اصلا نمیشناسمش و یک پسر غریبست.. بهم میگه”عه شهلا تو این رژ لبو میخوای واسه خودت بخری؟”من مات میمونم که این پسره منو چجوری میشناسه و وقتی ازش میپرسم تو منو از کجا میشناسی؟میگه تو فیسبوک من دیدمت«درحالیکه تو زندگی واقعی چون تازه اکونت درست کردم،هیچ عکسی تو مجازی از خودم ننداختم»و من مات میمونم و از مغازه میام بیرون و آبجیم وسط راه بهم میگه میشه مبایلتو بدی میخوام چک کنم ببینم این پسره بی سر و پاهه یا درست و حسابیه،درحالیکه من اصلا اون پسره رو نمیشناختمش…بعد این موضوع من میرم خونه یکی از دوستام اونجا مهمونیه،میرم تو یک اتاق که یکی از دوستام اونجاست،وقتی منو میبینه زود بغلم میکنه و منو انداخت روی تخت و منو بوسید،دزدکی همو بوسیدیم که یهویی اونی که باهام قهره و توی خواب دزدکی دنبالم میکرد میاد توی اتاق و بهم میگه این چه عکساییه تو پست کردی فیسبوک و اینستا،بعد بهم نشون میده من موبایلشو میگیرم و میبینم عکسهایی از من پست شده که بقیه از من گرفته بودن و پست کردن اینستا،من دارم اون عکسارو نگاه میکنم که از خوابم بیدار شدم،میخواستم بدونم تعبیر خوابم چیه؟ممنون

ادامه بخش اول:”من مات میمونم که این پسره منو چجوری میشناسه و وقتی ازش میپرسم تو منو از کجا میشناسی؟میگه تو فیسبوک من دیدمت«درحالیکه تو زندگی واقعی چون تازه اکونت درست کردم،هیچ عکسی تو مجازی از خودم ننداختم»

ادامه،بخش سوم: میاد توی اتاق و بهم میگه این چه عکساییه تو پست کردی فیسبوک و اینستا،بعد بهم نشون میده من موبایلشو میگیرم و میبینم عکسهایی از من پست شده که بقیه از من گرفته بودن و پست کردن اینستا،من دارم اون عکسارو نگاه میکنم که از خوابم بیدار شدم…«من توی سه بخش به ترتیب از اول تا سوم خوابمو بخش بهش براتون فرستادم تا طولانی نشه،اما بخشه دوم ادامه ی بخش اوله،و ادامه بخش سوم ادامه بخش دوم هستش،ممنون میشم به ترتیب تعبیرشو بهم بگین،خیلی ممنون..

سلام وقتتون به خیر من دیشب خواب عجیبی دیدم خواب دیدم توی یه مجلس عجیب تو خونه بچگیام عموم و خانوادش رو که چندساله ندیدم نهار به خونمون دعوت کردیم و من بایه حالت عصبانی امدم و روی مبل نشستم اما یه آدم غرییه که فکر میکردم پسر عموم ولی از اون خوشگلتر و مهربونتر باهام حرف زد تا حالم بهتر بشه پدرومادرمم خیلی باهام مهربون شده بودن و یه صدایی که شبیه مادرم بود گفت این یک هفته قبل اینکه مرده بودیه و بعد از خواب پریدم دوروبر ساعت ۶صبح هم بودش آیا تعبیری بر مرگ زودهنگام من داره؟

سلام من یک خانم متاهل هستم خواب دیدم که با مردی که قبلا خواستگارم بود عروسی کردم لباس زیبایی به تن داشتم و بسیار زیبا شده بودم،پدر و مادرم هم خیلی خوشحال بودن،بعدش خواب دیدم که مردی غریبه کنار من نشسته و به من خیره شده

سلام من خواب دیدم که در یک خونه بزرگ که پراز زن با چادر های رنگی نشسته بودن و هر بار که رد میشم مورد توجه اونها قرار میگیرم و در یکی از اتاق ها پسری نشسته بود که انگار به من علاقه داشت و میخواهد به من چیزی بگه که من از خواب بیدار شدم

سلام خسته نباشید‌.من مجردم و تو زندگیم شکست عشقی دیدم و روح و روانم آشفته اس. توزندگیم بجز کسی که عاشقش بودم دلم برای هیچکسی نتپیده وحس علاقه ام مرده.دیشب تو خواب دیدم یه پسر با موهای یه کم کم پشت با پوست تیره و با ریش توومحل کارم هستش که بهم لبخند میزنه نمیدونم چرا ولی ازش خوشم می اومد. اونم مدام ازجلو اتاق کارم یا جایی که من رد میشدم رد میشد و یه لبخند عجیب و زیبایی میزد.حس میکردم بهم علاقمند شده ولی من سعی میکردم توجه نکنم. که وقتی تو اتاق محل کارم بودم اومد تو اتاق ومنم ناخودآگاه رفتم به سمتش تا باهم حرف بزنیم.اون اقا تو حرفاش میگف غصه نخور اجتماعی باش منزوی نباش‌. منم دیگه احساس کردم خیلی دوستش دارم. وقتی کم کم داشتم بیدار میشدم اصلا دلم نمیخواست اون خواب تموم شه تا بازم اون آقارو ببینم … امروز از صبح که بیدار شدم کل حواسم تو خوابمه آرزو میکردم کاش همچین کسی تو واقعیت باشه تا بتونم دوستش داشته باشم.ببخشید طولانی شد ممنون میشم تعبیرشو لطف بفرمایید