تعبیر خواب سفره و سفره انداختن

سلام من تو خواب دیدم که تو خونه عموم هستم و سفره پهن کردن و همه دور سفره نشسته بودیم بابای خدا بیامرز منم سر اون سفره بود و مشغول خوردن غذا بودیم

سلام و درود مادرم خواب دیده که خونه مادر بزرگم جمع بودیم و خانوادش از حج برگشته بودن و سفره بزرگ غذا بوده با کلی مهمان اشنا ها البته پدربزرگم فوت شده ولی همه توی خوابش بودن و جشن برگشت خانوادش از حج بوده با سفره بزرگ و غذا از دخت عمه اش هم لوازم ارایش میگیره تو اتاق اماده میشه میره سر سفره پیش خانوادش که تازه اومدن

سلام من خواب یک سفره دیدم که بی نظم و بهم ریخته بود و روش پر از غذاهای نصف و نیمه خورده شده بود از شوهرم پرسیدم چیشده گفت ورشکست شدم سرم کلاه گذاشتن اگر منو نمیخوای دیگه برو خونه بابات!

سلام
دیدم همسرم سفره بزرگ تو حیاط خونه پهن کرده پر از غذا نگران شدم گفتم الان گربه غذاها رو می خورند رفتم دیدم بچه گربه هجوم اورده بسفره گرفتمش دورش کردم کمی غذا خودم براش ریختم تا بخوره بوته های فلفل پر از بوته های سبز براق دیدم شروع کردم به کندنشون بوته ها خار داشتن اما بی آزار بودند مهمان ها از خانواده همسرم بودند چند فلفل به پدرخانمم دادم دیدم خانمم صدام میزنه گفت برو تراس پشتی فلان خانم که قبلن باهاش ارتباط داشتم دلش برات تنگ شده تو اینه خودمو نگاه کردم جوان و زیبا بودم رفتم اما نبود
سپ

سلام وقت به خیر بعدازنمازصبح خواب دیدم کنار سفره ای هستم وفامیل دورسفره نشسته بودن خورشت گوشت وجوجه کباب وبرنج جلودست همه بود من هم نشستم منتظر غذابودم فقط یه بشقاب برنج جلودستم بود ولی غذابه من نرسید همسرم وپسرم هم بودن بهشون گفتم پس غذای من؟دیدم اونا وهمه غذاشونو خوردن وچیزی برای من نموند جز همون بشقاب برنج از برنج هم نخوردم
لطفا تعبیربفرمایید

سلام، خواب‌دیدم‌برای‌فرار‌ از عده‌ای برای اینکه منو نشناسن شروع به قیچی کردن موهام کردم، یه تیکه از موهام رو داخل جیبم گذاشتم تا به شخصی ک دوستش دارم بدم، بعد که به خونه رسیدم، دیدم مادرم از بالا تا پایین خونه سفره پهن کرده و مشغول اشپزیه، درون سفره ظروف سفید و تمیز بودن همگی ولی غذا هنوز آماده نشده بود، ازش پرسیدم کی قراره بیاد خونمون، که اسم یکی از اشناهامون رو گفت که باهاش قطع رابطه هستیم، بعد از اون من خودمو توو آیینه دیدم و مشغول دوباره قیچی کردن موهام شدم که مرتب‌شون کنم

سلام صبحتون به خیر وشادي خاب دیدم قبل عید بود من به عنوان نظافتچي داشتم دیوارهای یه اداره ای رو تمیز میکردم کاشی ها سفید وخيييلي کثیف بود ومن تمیز وسفيدشون کردم اما نتونستم آب بریزم دنبال یه ظرفی می گشتم که آب بریزم روشون بیشتر تمیز بشن بعد یه دفه خاله م رو دیدم که می خاست کارهای عيدشو بکنه یه گلدون گل شب و داشتم و اون گفت بکن بیار اینجا وديدم یه عالمه شمعدونیه داشت که گفت من اینا رو تمیز کردم نميخاد تميزشون کنی ومن با خودم می گفتم این گل رو دوباره بکارم توی گلدونش بعد دخترم رو توی خونمون

سلام خسته نباشید . قبل از شروع خوابم بگم که من ازدواج کردم .خواب دیدم برای آشنایی با یه پسر یه هفته رفته بودم خونه ش. پسره مریضی داشت .من با این پسره تو یه اتاق بودم میخواست من و ببوسه من نمیزاشتم اصلا ازش خوشم نمی امد ولی با این حال میگفتم میخوام باهات ازدواج کنم . بعد انگار یه روز بعدش بود درست همون اتاق ،میگفتم من پشیمونم نمیخوام باهات ازدواج کنم . پسره خیلی ناراحت میشد خیلی عذاب وجدان داشتم که ناراحتش کرده بودم.بعد ازاتاق که می امدم بیرون مامان بزرگم انجا بود می گفت مامان تو چه جوری حاضر شده تو رو به این پسره بده ،مریضه، اون بعضی وقتها مثل مردا نیست. بعد میرفتم آشپزخونه که به مادرش کمک کنم خیلی خانم انجا بودن که غذا میریختن .مامانش خیلی ناراحت بود. منم میخواستمیه غذارو وردارم ببرم رو سفره ،میدیدم تمام غذا تو دیس و کاسه بود فقط روش خیلی نامرتب بود .منم یه پیش دستی کوچک که روش یه تیکه مرغ کوچک بود ورمیداشتم با خودم میگفتم این همه مهمونه چرا سه تیکه مرغ ، بعد تو جواب خودم میگفتم حتما ته مانده غذای قبلیه دیگه غذا درست نکردن.وارد اتاقی میشدم یه سفره بزرگ انداخته بودند خیلی مرتب بود کل ظرفایی که رو سفره بود چینی بود. منم مرغ و رو سفره میزاشتم.میدیدم مامان بزرگ و خواهرم بالای سفره نشسته بودند منم می‌رفتم پیش خواهرم می نشستم خواهرم قیافه ش مثل دخترهای نوجوون شده بود ولی هرچی دقت می دادم مامان بزرگم و نمیدیدم فقط دخترهای کم سن و سال میدیدم .بعد پایین سفره رو نگاه میکردم میدیدم پسره نیومده بود منم با خودم میگفتم من قبلا همون جا پیشش می نشستم . ببخشید خیلی طولانی شد فقط خواستم با جزئیات براتون تعریف کنم .

سلام. خانواده ما در عالم واقع چند بار طلسم شده و یکیش رو هم پیداش کردیم توی خونمون. امروز صبح خواب دیدم که دارم به دنبال طلسم میگردم توی وسیله هام و یکی هم پیدا کردم. بعد دیدم که توی هال نشستم و یه سفره کوچیک صورتی رنگ جلوم پهن هست و روش ظرف و کاسه های خوشگل هست اما هیچی از غذا و خوراکی توشون نیست ولی من داشتم غذا می‌خوردم یعنی داشتم در بشقاب خالی قاشق میزدم و غذا می‌خوردم.کسی هم سر سفره نبود ولی احساس میکردم یه نفر که دیده نمیشه سمت چپ سفره نشسته. بعدش دوباره بلند شدم و دوباره دنبال طلسم گشتم و یکی دیگه هم پیدا کردم. من این خواب رو بین شش تا احتمالا ده صبح دیدم.تعبیر داره؟

سلام من خواب دیدم جلوی من سفره سفید و بزرگی و پر از غذا پهن کردندمن و دو تا از دوستانم کنار سفره نشستیم و مقدار مشخص غذا به من دادند که گفتند سهم تو همینقدر این من اول ناراحت شدم که چرا بهم کم داوود ولی وقتی غذا رو خوردم فوق العاده خوشمزه بود جوری که تابحال غذا به اون لذیذی نخورده بودم.