تعبیر خواب کشتن – تعبیر خواب کشته شدن

ما به تازگی عزیزی رو از دست دادیم (دخترخالم) درطول خواب من همه لباس مشکی به تن داشتن و شب بود . خواب دیدم مثل اینکه چند روزیه که دزدی توی جامعه زیاد شده . برا همین من در حال جمع کردن و جا دادن وسایل مهم مثل شماسنامه یا کارت ملی و پول و طلا توی جاهایی بودم که دسترسی بهشون سخته یا به قولی کسی عقلش نمیرسه ، تو همین احولات صدایی اومد که منرو کشوند به سمت در پشت بوم . یه پسربچه همراه پدرش میخواستن بیان دزدی از خونه ی ما … من وقتی اونارو پشت در دیدم داد زدم و از مامان بابام کمک خواستم که اونا اومدن و وقتی اون دزدا مامان بابامو دیدن رفتن . چندبار دین اتفاق افتاد ینی دزد اومد و من فریاد کشیدم و مامان و بابام اومدن و یه جیز خیلی عجیب این بود که یه بار یکی از دخترخاله هام اومده بود دزدی بعد ما علت رو ازش پرسیدیم و جواب قانع کننده ای بهمون نداد . از اون به بعد قریبا اکثر فامیل دور هم جمع شدیم و نمیدونم چیکار میکردیم انگار داشتیم وسایل جمع میکردیم که به مدت کوتاهی از اونما بریم و باز برگردیم . در این حین من یدونه پسر تقریبا نوجوون رو روی پشت بوم همسایمون دیدم البته انگار فاصلش ازمون خیلی دور بود؛ وقتی دیدمش فریاد کشیدم و گفتم دزد وقتی اینو گفتم اون پسر اسلحه ای دراورد و چند نفر رو کشت اما انگار از خانواده ما نبودن … اسلحه رو به سمت من گرفت و میخواست منم بکشه که گفتم من دیگه داد نمیزنم توهم منو نکش و قبول کرد . البته چندبار دیگه هم با اون اسلحه تحدیدم کرد ولی من بقیه ی خوابمو خوب یاد ندارم .

سلام، خواب دیدم فردی نا شناس به در خانه مراجعه میکند و از خواهرم میخواهد که از همسایه مقداری مواد غذایی برایش بگیرد ، این درخواست ، ذهن من و شوهر خواهرم را به این وا میدارد که فرد قصد خیانت دارد ، بلافاصله شوهر خواهرم باهاش دگیر می شود و من هم به ناچار با آن فرد درگیر میشویم در حین درگیری فرد دوتا چاقوی تیز و براق در میارد و هر دوی ما زخمی میشویم اما در نهایت شوهر خواهرم با همان چاقوها سر او را می برد ، بلافاصله دامادمون خون ها و آثار رو از بین میبرد و به کلانتری ماجرا رو تعریف میکند که بهش حق میدهد و خانواده مقتول اعلام میکنند جهت بخشش روح پسرمون ، میخواهم برای رضایت به خانواده شما مراجعه کنیم ، که در این بین به برادر بزرگترم میگم، من مطمعن نیستم که مقتول نیت بدی داشت ، این بدگمانی از طرف دامادمون بود ، و این خانواده مقتول شاید برای انتقام بیایند نه رضایت، اما برادرم نپذیرفت و گفت چرا مقتول نیت بد داشت.

سلام..من خواب دیدم یک نفر که غریبه بود و هیکل چاقی داشت را با شمشیر زدم به شکمش وقتی اومد بهم حمله کنه شمشیر خودمو انداختم فرار کردم و به چندتا کوچه اونطرف تر پناه بردم..یکی هی بهم میگف بیا مرده من میرفتم و میدیدم که او نشسته و حرف میزنه و من دوباره هی فرار میکردم.تعبیر این خواب چیه؟

سلام من یه چن ماهی هست که عاشق یه پسر شدم ولی اصلا نمیبینمش . دیشب خواب دیدم که من اونو کشتم و نصف بدنشو تویه کوله پشتیم گذاشتم و همش به این فکر میکنم کجا خاکش کنم ولی خیلی تو خوابم ناراحت و پشیمون بودم از کارم فک کنم عمدی نبود و از مرگش خیلی ناراحت و سرگردون بودم میشه تعبیرشو بگید لزفا ممنون

سلام

خواب من خواب عجیبی بود

ما تو عملیات بودیم و انتهای عملیات من یک نفر که چند سال می شناختمش مجبور شدم بکشم ناراحت هم بودم بعدش که عملیات تموم شد نشستیم که بررسی کنیم یکهو یک نفر از افراد عادی تفنگش رو درآورد و به سرم شلیک کرد همه چی واقعی بود حتی وقتی تیر خوردم حس کردم و چند ثانیه تونستم ببینم که کناریام شوکه شده بودند . اونجا به خودم آرامش دادم گفتم بالاخره تموم شد این دنیا و الان برزخ رو میبینی نگران نباش تو همین چند ثانیه منتظر بودم که برم جلوتر ازون مرحله ولی انگار از اونجا بیرونم کردن و از خواب بیدار شدم.

خیلی عجیب بود حس میکردم واقعیه .این حس رو نمی دونم می فهمید یا نه.

بیدار که شدم خواستم تعبیرش رو بدونم نتونستم پیدا کنم.

اگه میشه به ایمیلم ارسال کنین.

سلام من خاب دیدم که تو ی خرابه چند طبقه هستم شب بود تو ی هر طبقه که میرفتم اقواممو میدیدم بعد تو طبقه اخر زن عمومو دیدم که شبیه دیوونه ها افتاد دنبالمو میخاست منو بکشه منم ب سمت طبقه های بالا فرار میکردم و اخرش تونست منو بکشه بعد شوهرمو دیدم ازش کمک میخاستم ولی اون شوکه شده بود و اصلا به من توجه نمیکرد فقط پشت سرمو نگا میکرد و فرار میکرد بعد من پشت سرمو نگا کردم ی ادم وحشتناکو دیدم خیلی ترسیدم بعد از خاب پریدم قبلنم خاب اقواممو دیدم ولی مشکلی هم باهاشون ندارم و با زن عمومم ارتباطی ندارم

سلام

خواب دیدم وسط کوهستان جنگلی هستیم و داریم از کوه می ریم بالا. یکی از مردانی که همراهمون بود پاش رو یه سنگ بود مکث کرد و کمی فکر کرد بعد دیدم سنگ زیر پاش رو انداخت گفت شل بود یه موقع کسی پاشو می ذاشت. سنگ رفت پایین و منم داشتم نگاهش میکردم. بعد انگار به صورت به سوم شخص که داره یه ماجرایی رو نگاه میکنه دیدم سنگ رفت نزدیک یه نفر که قصد شکار خرس داشت. بعد دیدم تو خونه ی خودمونیم ودو تا آدم که یکی شدن همون شخص اول بود تو خونه است و خواهرم که انگار همون کسی بود که میخواست خرس شکار کنه هم هست بعد خواهرم با اسلحه اون دو نفر رو کشت.

دوباره دیدم تو خونه ایم من و خواهرم. من داشتم همه جا رزرو دنبال لکه های خون می گشتم که نمی دیدم فکر میکردم حتما جدا رو جایی ممخفی کرده. رفتم تو و داشتم حس میکردم میخواد منم بکشه. پدر و مادرم از در اومدن و قرار شد بریم. پدرم خیلی زود حاضر شد و رفت پایین ساختمون. مامانم داشت با تلفن صحبت میکرد و خواهرم تو سرویس بود. میخواستم در سرویس رو قفل کنم که نشد. داشتم به مامان می گفتم خواهرم قاتله و میخواد ما رو هم ز بکشه که از اومد بیرون. خیلی عصبانی و پرخاشگرانه. مامان رفت تو اتاق و منم دنبالش دیدم خواهرم تو سرویس نیست فکر کردم رفته سراغ بابا. با مامان جلوی در وردی بودیم در رو بستم که دیدیم تو آشپزخونه یه چاقوی بزرگ برداشته منم یه قیچی دستم بود. مامان همچنان با تلفن حرف میزد و متوجه عمق ماجرا نبود. در رو باز کردم و گفتم برو بیرون و خودمم پشتش رفتم

دیدم در خونه ی همسایه روبرویی بازه. رفتیم جلو در یه آقایی بود گفتیم خواهرم میخواد ما رو بکشه میشه بیایم تو. ولی تمام فکرم پیش بابا که چطوری بهش خبر بدیم که نیاد بالا. که از خواب بیدار شدم