تعبیر خواب عکس گرفتن

با سلام
در خواب دیدم که در طبیعتی هستم و اونجا پر از میمون های به سایز انسان هست.
اما هیچ کدوم باهام دشمنی نداشتند. یکیشون اومد جلو و از من عکس گرفت و من ژست لبخند زنان گرفتم و بعدش از خواب بیدار شدم.

سلام
من خواب دیدم با مادرم و یکی از پسر دایی هام داریم سلفی میگیریم بغل ی آبشار . پسر داییم هم خیلی خوشحاله و با من شوخی میکنه
یعنی بازتاب عکس رو میشد دید

سلام
من خواب دیدم ک یکی از دختر های آشنا مجرد تو یه جای نسبتا شلوغ بهم گفت میشه دوتا عکس با هم بگیریم من گفتم چرا میخوای عکس بگیریم بعد یکی دست دوتامون رو گرفت گذاشت تو دست هم بعد اون یه خواب دیگه ام دیدم ک تو محل زندگیشون تو باشگاهی ک تمرین میکنه دنبالش می گشتم اما پیداش نمیکردم

سلام
خواب دیدم با چند تا از دخترای فامیل بیرون و در جایی برای گردش هستیم.بعد چند تا عکس گرفتیم .بعد دیدم یکی از همین دخترا عکس هممون رو گذاشته پروفایل .و عکس به این شکل بود که من وسطشون بودم و اونا دورم بودم و با اشتیاق نگاهم میکردن.و انگار یکی از همون دخترا میخواست صورتم رو در عکس ببوسه.
این فقط یه قسمتی از خواب هست.
تعبیرش چیه؟

سلام خسته نباشید من خواب دیدم ک با مامان و داداشمدمیرفتیم یجایی من درحال رانندگی بودم ک مادرم گف بده من رانندگی کنم بعد جاب جا شدن از سربالایی میخواستیم بریم ک یه اقایی اومدن و خواستن عکسمونو بگیرن بعد گرفتن عکس توی دلم خندیدم گفتم نگا مثلا اومد ازمون دزدی کنه نمیدونه وقتی گوشوارمو برداشت منم از جیبش کش رفتم دوباره…بعد ک میخواستیم حرکو کنیم اقاهه گف عکستونو ببرید ک یه اقایی از اتاقک اومد بیرون و پا نداشتن وتو هوا پرواز میکردن اومد عکس دادن دیدم توی عکس سر من و مادرم نیست و فقط بدنمون هست ولی داداشم کامل توی عکس بود…بعد ک اعتراض کردیم عکس نگرفتیم و اقاهه بلند بلند خندید و گف عکس نخوایید من این عکسو ب این دیوار میزنم و شما یبار دیگه هم از اینجا رد میشید و عکسو میبینید بعد رفتیم و من از خواب بیدار شدم

سلام

من خواب دیدم که فردا روز درو کردن محصول هستن پنبه و گندم و… ایناست واسه همین شب زود خوابیدیم که فردا ش بریم صحرا
فردا که رفتیم صحرا بعضی از زمین ها هنوز سبز بودن (گندم سبز رو برداشت نمی کنند)
همه مردم اومده بودن که یا کمک کنند یا به جمع کردن محصول نگاه کنند پنبه ها رو که جمع کردن و گذاشتن توی یه زمین دیدم خیلیا دوربین دارند و دارن عکس می گیرن یکی از بچه ها دوربین ش رو داد به من از یه خونه که از دور پیدا بود عکس گرفتم خونه مثل خونه شبیه خونه های اروپایی و برج مانند بود
یکی دیگه پیشم بود(پسر سن ش تقریبا ۱۰) گفتم از اون عکس بگیر قشنگه یه دختر(سن ش بین ۷ تا ۹) هم اونجا بود که به من گفت ازش عکس بگیرم بعد جلو تر دیدم دارن از دو تا بچه عکس میندازن داداشم هم اونجا بود به پسره گفتم از منم عکس بندازه یه عکس ۵ نفره انداخت منو داداشم و اون دوتا و یه بچه ۴ ساله هم انگار لج کرده بود با مامان ش اومد تو عکس صاحب دوربین هم دوربین م رو ازم گرفت بعد یکم جلوتر دیدم قبرستانه مردم دارن خیرات میدن اونجا یه کاسه شله زرد برداشتم و یک قاشق خوردم