تعبیر خواب عزاداری برای مرده

سلام
مادرم خواب مادرشونو دیدن که خیلی وقته فوت شدن، ایشون تو خواب یه چادر مشکی به مادرم میدن و میگن ما میرویم مراسم ختم مادر شوهرت تو هم بیا.
مادرشوهرشون هم فوت شدن
چند روز بعد مادرم پدرشونو از دست میدن و ایشون متاسفانه فوت میشن.این قسمت خواب که میگن ما میرویم تو هم بیا معنی بدی نامیده ممنون میشم زود جواب بدین.۰۰۰

سلام خواب دیدم توی مراسم ختم کسیم ک اورا نمیشناسم ولی با کسایی ک اونجا بودن حرف میزدیم ک انهاهم نمیشناختم

سلام من خواب دیدم هف یا هش نفر دقیق نمدونم از اقواممون بر اثر تصادف حالشون وخیمه تهش باخبر میشم از این هفتا سه تا چارتاشون ک همه از ی خانوادن فوت شدن ی زنوشوهر با دوتا بچه کوچیک ک همشونو میشناسم منتها توی زندگی واقعی ایشون از اقوام دورمون هستن و من میدونم ی بچه دارن اما از اینکه بچه دومی هم دارن یا ن بیخبرم بعد فقط تصویری ک دیدم این بود که اینارو داخل همون گونی سیاه رنگی ک مرده هارو توش میکنن مادرو پدر و دختر اولو توی همونا گذاشت بودن و منو مادرمو خواهرم رفتیم مراسم عزاشون و فقطم من گریه میکردم

با سلام بنده دیشب خواب دیدم مادرم که تازه فوت شده در خیابان خانه قدیمی‌مان هستیم و همه اقوام هستن و مراسم ختمش هست به یکواره خودش را دیدم که حضور پیدا کرد با گریه رفتم پیشش گفتم اینجا چیکار میکنی گفت آمدم مراسم ختم خودم و بعد رفتیم جلو در خانه‌مان نشستیم و من گریه میکردم و میگفتم چرا رفتی او هم من و دلداری میداد و گریه میکرد وبعد همدیگرو چند مرتبه گریه کردیم.

سلام وقتتون بخیر..ما یه همسایه داریم که یه پسر هم سن و سال من داشتن و ما تقریبا از بچگی تا یه سنی با هم دوست بودیم و بازی میکردیم پسرشون تقریبا 5 ماه پیش تو سن 20 سالگی فوت شدن..من خواب خانواده ایشون رو دیدم که سیاه پوشیده بودن و من با خواهرشون و مادرشون صحبت میکردم تو کوچمون..بعد رفتیم تو یه تالار عروسی که همه سیاه پوشیده بودن و انگار که مراسم عزاداری برای ایشون داشتن اما تو اون مراسم پدر و مادرشون تو جایگاه عروس و داماد نشسته بودن و انگار که داشتن لوازمی رو که قرار بود برای عروسی ایشون کنار بذارن رو نشون بقیه میدادن و ابراز ناراحتی میکردن منم کنار مادرشون بودم.. بعدش خانواده ی طرف مادری من اومدن داخل و اونا هم عین همون وسایل رو اوردن و تو خواب من خیلی متعجب بودم که چرا همه ی وسایلمون عین هم هستش..بین اون وسایلی که تو جعبه ها بودش یه زنجیر بلند بود که پلاک مربعی خیلی درشتی به رنگ کبود داشت که حاله های سبز داخلش بود و پدر و مادرش اون رو با ناراحتی در اوردن و یکم نگاش کردنو از لحظه ایی که اون زنجیر رو دراوردن من گریم گرفت اونا هم با من گریشون گرفت و اون زنجیر رو به من دادن و اون لحظه تو خواب حس خیلی عجیبی داشتم و هم گردنبند ایشون و خودم رو بردم و از اون مکان بیرون اومدم و به شدت گریه و احساس ناراحتی میکردم تو خواب..ممنون میشم اگه تعبیر کنید.