تعبیر خواب عروسی – عروس شدن در خواب چه تعبیری دارد؟

سلام من خواب ديدم كه تو دهمون عروسي كردم و عروس رو ديدم و نشناختم و بعد از مجلس رفتم من اين خواب و ساعت ٣:٣٠ظهر ديدم

سلام من دوروزه خواب میبینم که دارم داماد میشم ولی عروس رو نمیشناسم دفعه دومم که نواب دیدم عروس رو دیدم ولی نشناختم

سلام خواب دیدم با کسی عروسی کردم و فک کنم داماد هم میشناختم و توی مراسم عروسی بودیم ولی داخل مراسم هی با مشکل بر میخوردیم مثلا شام نبود یا لباس عروسی مشکل داشت و ما داشتیم بحث میکردیم سر این موضوع ها در آخر هم جلو مهمونا گفتیم مراسم کنسله ک بیدار شدم و حدودا خواب رو صبح دیدم

سلام من خودم تو دنياي واقعى متاهلم

ولي توى خوابم ديدم كه عروسي خودم بود با همون لباسو همون مهمونا ولي كمى بعدش ديواراى تالار ميريزه رو مهمونا درواقع فاميلامون همشون ميميرن فقط چندنفر زنده ميمونن

خيلى گريه و ناراحتى كردم تو خواب بعدش كه بيدارشدم و خوابيدم دوباره ادامشو ديدم ولى دقيق يادم نمياد كه چى بوده

لطفا تعبيرشو بگيد خيلي نگرانم كرده

سلام من خواب دیدم عروسی مادرمه و بدون اینکه از پدرم جدا بشه بایه مرد دیگه ازدواج کرده و همه هم داشتیم می رفتیم باغ برای مراسم و مامانم خیلی خوش حال بود و من انگار یادم رفته بود که امشب عروسیه و بابام هم همش کنار وایمیستاد و ناراحت بود، میشه تعبیرشو بگین

سلام من خواب دیدم که روز عروسیمه منو پسر عموم ولی پسر عموم روز عروسی فرار کرد و منو مجبور کردن با بردار کوچیکترش ازدواج کنم ازدواج کردم ولی من هیچ جوره گریگ بند نیومد و تو روز عروسیم خیلی ناراحت بود و روز بعدش بستریم کردن بیمارستان میشه بگین تعبیرش چیه

سلام

من خواب دیدم که عروسی دختر عمم هستش و اون داره با شخصی که دوستش داره ازدواج میکنه و داره و بالباس عروس من رو علاوه بر عروسیش به نامزدیش هم دعوت میکنه و من هم‌متعجب بهش میگفتم که عروسیته؟! میگفت اره و تو علاوه بر عروسی نامزدی هم دعوتی و من هم با تعجب میگفتم‌ نامزدی هم دعوتم واون هم میگفت اره و باید هم بیای و من هم بهش جواب مسبت دادم

(باید هم اضافه کنم که من هم از ازدواج اون خوش حال بودم)

من خواب ديدم دوباره عروسي كردم و هي باخودم ميگم چرا دوباره بايد لباس قبلي رو بپوشم در روز عروسي هي دنبال لباس جديد ميگشتم كلا سر درگم بودم دير رسيدم برا عروسيم

و اينكه بعدش تو عروسي يك نفر ديگه دعوت شدم نشسته بودم و نگا ميكردم و اينكه داشتم غذا اماده ميكردم برا عروسي خيلي عجيب بود