تعبیر خواب ضریح و دیدن آن در خواب به چه معنایی است؟

سلام . من در خواب دیدم که همراه با دختر خاله ام بودم . که یک دفعه تصمیم گرفتیم به یک امامزاده برویم . که متوجه شدیم آن امامزاده داخل یک فرهنگسرا قرار دارد . بعد رفتیم برای من که ناشناس بود و اینکه غیر از من و دختر خاله ام هیچ کس اونجا نبود . اصلا هم هیچ نشان و اسمی نداشت. مشغول زیارت بودیم . یک دفعه در باز شد خانمی وارد شد از آشناهای دور ما بود . من به دختر خاله ام اشاره کردم تا به اون خانم سلام کنه و بعد خودم هم باهاش سلام و روبوسی کردم .

( در مورد این خانم باید بگم که حقیقتش با اینکه در زندگی بیداری از خودش و اطرافیانش بنا به دلیلی ناراحت و دلگیرم اما همیشه احترامشونو حفظ کردم . اون خانم و اطرافیانش هیچ وقت از کار بدی که کردن عذر خواهی نکردن ولی یه احساسی دارم که بهم میگه از قصد من رو ناراحت نکردن ولی با این وجود هنوز هم ازشون ناراحتم ) و حالا ادامه خوابم اینطور بود که من همش از دختر خاله ام میخواستم که از امامزاده برویم چون دائما نگران اومدن شخصی بودم( یادم نیست چه شخصی بود اما مطمئنم اون شخص مربوط به همون خانم بود که اول وارد امامزاده شد ) خودم تصمیم گرفتم که از امامزاده بروم . چون نگران بودم .یک دفعه جلوی ورودی دو تا از فرزندان همون خانم رو دیدم و تصمیم گرفتم برگردم و وارد امامزاده شدم که دیدم خاله و مادرم و چند نفر دیگه از اقوام اونجا هستند . نوه های همون خانم که آشنای ما هستند اونجا مشغول بازی کردن بودند با هم دیگه سفره انداختیم فکر کنم در جایی نزدیک همون امامزاده بود و همه مشغول غذا خوردن شدیم . (اون شخصی هم که نگران اومدنش بودم اون اصلا نیومد)

و من هم مشغول پذیرایی بودم . کل مدت با وجود ناراحتی ام به شدت خونسرد بودم و لبخند میزدم . خاله ام تعجب کرد و به من گفت : وای این رو ببین یعنی تو هیچی نمیخوای بهشون بگی ؟

یه لحظه اشتباه شنیدم حرفاشو رفتم جلو و با عصبانیت گفتم خاله چی میگی ؟خاله ام گفت : دارم میگم چرا هیچی به اینا ( منظورش کسایی که ناراحتم کردن) نمیگی؟

من سکوت کردم . خاله ام گفت : البته تو داری این کار رو با تعهد انجام میدی . این آخرین کاری بود که میتونستی برای اونا انجام بدی بابتش هم ازت ممنونم

من هم گفتم : خاله ببخشید یه لحظه عصبانی شدم فکر کنم گوشام چرک کرده بود درست نشنیدم . خاله ام گفت : اشکال نداره

بعد میخواستیم سفره جمع کنیم من شروع کردم به جمع کردن یک دفعه به جایی رسیدم که دیدم اون خانم (که آشنامون بود و بعد از من و دختر خاله ام وارد امامزاده شد ) و بچه هاش و نوه هاش نشسته اند . دیدم چادر و روسری سرم نیست و فقط مانتو داشتم . خیلی هول شدم که به طور ناگهانی چادر مشکی نزدیک خودم دیدم سریع سرم کردم و کش چادر رو روی سرم گذاشتم جوری بودکه سرم کاملا حجاب داشت . و شروع کردم بشقاب های کثیف رو از بچه های اون خانم میگرفتم و به آشپز خانه همون جا میبردم . اون خانم من رو دید و با لحن دوستی و صمیمیت گفت :دیوونه ای مگه ؟

همون مانتو کافی بود

من هم گفتم : نه خانم چادر هم لازمه

و بعد بیدار شدم

.

شرمنده که کامنتم طولانیه

اما فهمیدن تعبیراین خواب خیلی برام واجبه میشه لطف کنید به من اگر نتونستید در سایت تایید کنید جواب رو برام ایمیل بزنید ؟

سلام خسته نباشید

من خواب دیدم به زیارت امام رضا رفته بودم با مامانم وقتی وارد شدیم خلوت بود و چنتا خانوم دور ضریح نشسته بودن منم راحت رفتم ضریح امام رضا رو گرفتم و شروع کردم دعا کردن

ایشالا امام رضا منو بطلبه که دلم آشوبه

ممنون میشم تعبیرشو بفرمایید