تعبیر خواب سفر کردن (مسافرت)

سلام

ادامه ی خوابم ‌بعد از اینکه من رو بغل کرد و بوسید ندیدمش و‌انگار که بعد از مدتی با یکی دیگه قرار میزاشتم و زندگی خوبی دارم

سلام من خواب دیدم که جایی مثل فرودگاهم،بعد یهو تصمیم گرفتم که برم خارج، بدو بدو از روی پله برقی دیویدم سمت یک مرد 50 ساله،گفتم شمام دارین میرین خارج اقا؟ ،گفت اره دستتو بده به من باید سریع حرکت کنیم. بعد هردو شروع کردیم به دویدن، من یکجاهایی نمیتونستم تند تر برم اما اون کمک میکرد و دستمو بیشتر میکشید تا جا نمونم.حدود 200 متر دویدیم تو سالن. بعد اخر سالن که شد باید میرفتیم بیرون و اونجا مثلا یه کشور دیگه ای بود. بهش گفتم اینجا کجاست؟ گفت فلان کشور (یادم نیست اسمشو)بیرون که رسیدیم، دیدم یه دریای خیلی خیلی روشن و خوشگل هست که موج میزنه و من تند تند عکس میگرفتم از این دریا. دوباره یه کم دویدیم رسیدیم یه جای دیگه و من رفتم پیش خانواده‌ام

با سلام و خسته نباشید، من خواب دیدم که می خوام به کشوری سفر کنم که شخصی که دوسش دارم اونجا زندگی می کنه در حال حاضر،فکر کنم از طرف مدرسه بورس شده بودم نمی دونم دقیق،بعد دویدم سمت مدرسه و کسی که دوسش داشتم با داداشش اونجا بودن، عجله داشتم فکر کنم برا پرواز، بلند گفتم، میشه کمکم کنی لباسامو از کیفم که بالا ست بردارم می خوام بیام پیشت، اونم ذوق زده شد و دوید از پله ها بالا رفت و دنبال کیفم گشت لباسمو بهم داد و به سمت راه پله دوید با خنده، بهش گفتم، لباسم قشنگ بود؟،گفت خیلی قشنگه بعدشم یهو از خواب بیدار شدم.

سلام‌ وقت بخیر من خواب دیدم دارم تنهایی میرم سفر به تهران و هم من و هم خانوادم خیلی خوشحالیم اما من اونجا که رفتم کمی از دلتنگی گریه کردم اما بازم خوشحال بودم که تنها رفتم تهران خوشحالیم بخاطر این بود هم مستقل شدم هم اینکه تهرانو‌ خیلی دوست دارم من‌ تعبیرش چیه؟

ممنون

دیدم برادر بزرگم که در واقعیت ازش بدم‌میاد و قهرم.اومد و یه چیزی شبیه شمش طلای اب شده دستش بود میخواست بده من پول بگیره که من تحویلش نگرفتم و اون برگشت و باسن منو از پشت گرفت که من از دستش فرار کردم .

با سلام و وقت بخیر

پیشاپیش عذر خواهی میکنم از طولانی بودن خواب و ممنون میشم از تعبیرش

خواب دیدم ک ک با خانوادم و خالم و بچه هاش توی ماشین نشستیم ک ی دوری بزنیم و من ب بابام گفتم بریم جهرم و قبول کرد و رفتیم وقتی موقع حرکت کردنمون و کل اتفاق های این خواب توی شب بود و هوا تاریک بود

اول ب ی پارک رفتیم ک جز ما ی خانواده دیگ بودن بعد از این که دست و رو مون رو شستیم هر دو خانواده حرکت

کردیم و رفتیم و ما ب ی جای شبیه روستا رسیدیم و نشستیم و انگار ک خانواده داییم هم بهمون اصاف شده باشه

ک من چندتا دوچرخه دیدم و از بابام خواستم ک سوار شیم ک گفت صاحبش اجازه نمیده اما بعد رفت و اجازشو گرفت و صاحبش ی پیرزن بود و ما ب جای دو چرخه سوار موتور شدیم موتور ها ب شکل های متفاوتی بود ک همه زودتر از من سوار شدن و من سوار موتوری شدم ک دوسش نداشتم و اون پیرزن موتور دیگه ای رو بهم پیشنهاد داد و من سوار شدم و رفتم بیرون از اونجا ی پیست موتور سواری بود ک رفتیم اکنجا و مسابقه دادیم و من دور اخر همه رو ب شوخی داخل حوضی ک انگار کنار استخر بود انداختم و بعد رفتیم و موتور ها رو تحویل دادییم

اما دوباره از بابام خواستم ک خودمون دوتا تنها سوار دوچرخه بشیم ک قبول نکرد و همزمان دیدم ک ی پیرزن داره توی پیست پیاده روی میکنه ب قصد اذیت کردنش رفتم تا باهاش حرف بزنم و بعدش امد و کنار جمع ما نسشت و بزرگتدا باهاش وارد صحبت شدند و موقع رفتن ب بقیه گفته بود ک من باطنم کثیفه یا ی همچین چیزای و وقتی اینو بهم گفتن شروع کردم ب گریه کردن و توی سر و صورت خودم میزدم و همه خواستن ک ارومم کنن ,خالم خم بهم گفت خوب ب منه گفته فقط نباید ی کاری رو انجام بدیم ولی من خمچنان داشتم گریه میکردم و بعد ب مامانم و بقیه گفته بود ک من ادامه دفتر زندگیم خوبه و روشن و پاک هست و شب همونجا میوندیم واسه خوابیدن انگار ک ی اتاق رو اجاره کردهباشیم و من داشتم با زنداییم ک کل خانواده باهاش قهرن حرف میزدم انگار ک همه باهاش خوب بودن و اصرار داشتم شب کنار اون بخوابم

ممنون مبشم از تعبیرتون ,ان شاالله ک همسه سالم و سلامت باشید

باسلام

من چندین بار خواب دیدم میخوام برم مشهد برای تحصیل، وقتی میرم بلیط قطار بگیرم، تعلل میکنم نمیدونم چرا ولی یکدفعه به خودم میام میبینم هنوز بلیط نگرفتم، میرم جایگاه برای خرید بلیط باخودم میگم حتما بلیط تموم شده، ولی فروشنده بهم بلیط رو میده، با اینکه ساعت حرکت قطار نزدیکه بلیط رو برام نگه داشته، اگه تعبیری داره لطفا بگید

یک جا هم رفتیم که فروشنده ان اشنا بود بهمون ماسک داد من ماسک رو صورتم رو بهش دادم تا برام اتوش کنه وقتی انجام داد ازم پول گرفت و کنار اون بهم روپوش صورتی بیمترستانی داد و موقع رفتن هم صدام کرد و یک مقنعه سفید گل گلی بهم داد که روش یه لکه بزرگ تیره بود بعد از اونجا همراه یکی از دوستانم رفتیم تو باژار و مشغول خردید شدیم یک کوله پشتی داشتم که پر شده بود یه جا رفتیم اسباب باری بخریم بعد برسی یه توپ بادی خریدم ساعت نزدیک ۱۰ صبح بوذ گفته بودن تا این زمان برگردین که ماشینا حزکت میکنن من خیلی سریع پولمو دادم دوستم زودتر بی خبر رفته بود من بدو بدو رفتم همراه منم یه چند نفری میدویدن ولی یادم نیست به ماشینا رسیدن یا نه دوستتمم تو راه که می دوید میدیدم و خیلیای دیگه که برام اشنا بودن

سلام

من خواب دیدم که در حال ساختن جاده های مختلف هستم (البته نگاه خواب از بالا بود و من با یک دست در حال ساختن و صاف کردن جاده ها بودم) و سپس ناگهان دیدم که در حال سفر کردن هستم و به قطب به همراه خانواده ام سفر کردم ولی آنجا را به اسم خاصی می شناختند که اسمش را یادم نمی آید و آنجا پر از یخ بود که در حال آب شدن بودند و من به خودم می گفتم که درست است که می گویند زمین دارد گرم می شود چون دیگر کوه های یخی رو نمی دیدم (مشخص بود که قبلا هم آنجا بوده بودم) سپس در صدد خرید ملکی در آنجا شدم و شروع به قیمت کردن ملک ها که به صورت کانتینر های مختلف بودند شدم، سپس خودم و همسرم را در ماشینی دیدم که در آن جاده ها در حال حرکت هستیم که البته همه یخ زده بودند و به همسرم که رانندگی می کرد گفتم حواست به یخ زدگی جاده باشد ولی ناگهان از او خواستم که ترمز رو امتحان کند و ماشین ما شروع به لیز خوردن کرد ولی به جایی بر خورد نکردیم و با سرعت بسیار زیاد از جاده ها گذشتیم و به خانه برگشتیم. سپس شروع به تعریف سفر خود برای خانواده کردیم و از قیمت ها و زبان خاص آن منطقه صحبت کردیم!

سلام من خواب دیدم که وارد جایی شدم که یکی دو نفر داشتن دف میزدن انگار یه جشن عروسی بود منم یکی از دف هارو برداشتم و زدم و بعد دیدم داماد رو آوردن و جمعیت زیادتر هم شد یه اقا بمن علاقع داره و من هم به اون یه لحظه دیدم اون وسط جمعیت داره خیلی عصبانی و ناراحت بمن نگا میکنه بعدش از داخل جمعیت رفت بیرون و منم دنبالش رفتم بیرون رسیدم پیشش وقتی منو دید خیلی آروم پیش خودش گفت نازنین ترینم ولی منم شنیدم این گفته شو بعد سیگار کشید اما این اقا تا حالا درست حسابی بمن ابراز علاقع نکرده یکم باهم حرف زدیم بعد معشوقه من یه بسته خرما خرید و بمن هم گفت بخور یه دونه برداشتم خوردم روبروی ما هم پارک سرسبز بود بعدش ما رفتیم سمت کوه وارد جایی شدیم که اتاقک های زیادی بود و ما راه رو گم کردیم و نمیتونستیم از اونجا بیاییم بیرون در این لحظه از خواب بیدار شدم …ممنونم از تفسیرای خوب شما