تعبیر خواب زندان | تعبیر زندانی شدن در خواب

خواب دیدم نمیدونم ب چ جرمی تو یکی اتاقای خونه مادر بزرگ پدریم زندانی شدم چند نفر دیگم بودن یکی دختر عمم بود. ما حق نداشتیم بیرون بیاییم برای دسشوویی و غذا و همونجا باید کارهامونو میکردیم من یواشکی درو باز کردم برم دسشویی اما مادر بزرگم دید و حسابی تحقیرم کرد ک برگرد ب سرجات خیلی تو خواب عذاب میکشیدم عدد هفت یادمه ب طور واضح ک گفتن باید هفت سال اینجا باشی بعد ازاد میشی و من تحت فشار زیادی قرار گرفتم ک هفت ساااال سخته اینجا و ب هرطریقی دنبال ازادی بودم و اجازه دادن شامو بیرون بیام بخورم با خانواده اما باز برگردم سرجام

از پنجره بیرون رو نگاه گردم دیدم هوا پر از گازه به نظرم 3 ساعت مونده بود به غروب خورشید ، داشتم به خورشید نگاه میکردم دیدم خورشید داره میره پایین و به مدت 3 ثانیه غروب کرد و شب شد ، من داشتم از خدا به خاطر نمازهای نخوانده توبه میکردم و سجده میکردم می نشستم ، تو دلم گفتم خدا منو میبخشه ، گفتم لااقل این همه مدت نماز نخوندم این چند دقیقه پایانی یه نماز بخونم شاید خدا نمازهای نخوانده قبلیم رو بخشید به همه که توی خونه بودن گفتم وضو بگیریم تا با وضو بمیریم ، وضو گرفتیم من از صدا (ادامه داره)

سلام
من خواب دیدم که ی پسری که میشناسمش باهاش ازدواج کرده بودم بعد انداخته بودنش زندان و بین خانواده ها درگیری شده بود خانواده ام میخواستن ازش طلاق بگیرم و من همش سعی میکردم طرف رو سر به راهش کنم
و انگار زیر چشم راستم رو پوستش شکاف باز شده بود و نیاز ب جراحی داشت و خانواده خودشم از پسرشون بیزار بودن این خواب چ معنی ای داره میشه تعبیرشو بگین ممنون ازتون

ادامه خواب : من چون فکر میکردم اونجا یعنی در قسمت زندان حبس ابدی ها آدمای خطرناکی هستن ، جرئت نکردم نزدیکشون بشم و ببینمشون .من جزو اونا نبودم. در عین حال یک دفعه سریع خودمو دیدم که نزدیک خونه مادربزرگم دارم ماشینی که دوست دارم و اونجا پارک شده بود و مال من بود رو سوارش میشم و باهاش رانندگی کردم و به جای تفریحی شهرمون رفتم . این رو هم بگم که من تو زندان حس تعلق نداشتم یعنی انگار اونجا برام گذرا بود و حس کردم چند دقیقه بیشتر اونجا نبودم . مثل یک بازدید بود.ممنون میشم تعبیرش رو بگید.خدا خیرتون بده

سلام خواهش میکنم پاسخ من رو بدید
پدرم حدود یکساله فوت شده
خواب دیدم درون یه سلول انفرادی زندان هستش و بسیار تو فکر بود و با حسرت نگاهم میکرد
تعبیرش چی‌هستش

با سلام .من خواب دیدم یه جایی مثل سالن هست و بزرگه ولی زندانی ها رو میبینم که جلوی من هستند نمیدونم اصن من چرا اونجا بودم.وقت غذا شده بود حتی سر سفره نشستم منم بعد یکی بود که شبیه این زندان بان ها بود لباسهاش رو یادم نمیاد ولی این جوری احساس میکردم که زندانی نیست و پلیسی چیزیه بعد اون غدا میاورد برا من نیاورده بودن بهش گفتم من چی بعد رفت بیاره برای منم اگه اشتباه نکنم یکم از غذا خوردم و بعد با صدای اذان بیدار شدم .

با سلام خواب دیدم توی زندان بزرگ با چند نفر دیگه زندانیم و بقیه انگار برای کاری به من کمک می کنند.(درست یادم نیست مثل لباس پوشیدن یا دوش گرفتن)

با سلام و احترام بنده دیشب خواب دیدم درحالی که کاملا احساس بی گناهی میکردم به یک زندان عمومی که شبیه حیاط یا محوطه بزرگی بود انداخته بودنم و دلیلش را دقیق خاطرم نیست فقط یادم است که بقدری احساس بی گناهی میکردم که سرشار از خشم بودم و در همین حال یکی دیگر از زندانیان مرا آزار می‌داد و من با همان خشم درصدد تلافی کردن بودم که متوجه شدم او قلدرترین و یاغی ترین زندانی است و اگر با او طرف شوم با تمام تیم چاپلوسان اطرافیانش به سراغم خواهد آمد در همین حال بودم که اعلام شد وقت نماز است و همه باید همین الان نماز بخوانند و من که از طرفی احساس مظلوم واقع شدن در افتادن به زندان و از طرفی آزار قلدر زندان و حالا هم اجبار دیگری سرشار از حس نفرت شده بودم بدون وضو البته مانند بسیاری از دیگر افراد کنارم ظاهراً و با حفظ تمام و کمال آداب مشغول اقامه نماز شدم ولی بجای حمد و سوره و ذکر رکوع و سجود زیرلب فقط به بخت خودم دنیا روزگار و حتی ادیان و اعوذ بالله خدا هم ناسزا میگفتم و در همین حال احساس کردم دونفر از پشت آمده و به شانه ام زده گفتند با آنها بروم و من که فکر میکردم آنها از طریقی متوجه نحوه اقامه نماز من شده و برای تنبیه دارند میبرند مرا لذا به التماس افتاده دائم میگفتم ولم کنید و با من چکار دارید ولی آنها در جواب میگفتند باهات کارهای خوبی یا خبرهای خوبی داریم ولی من باور نکرده باز التماس میکردم تا اینکه بزور مرا تا دفتر فرمانده یا رئیس بردند و من درحالی که با ترس و بدنی خیس از عرق و لرزان منتظر بودم تا فردی که بنظرم رئیس بود از راه رسید و من تنها بودم و از ترس در حالی نزدیک شد حالت سلام نظامی کرده و پاکوبیده خبردار ایستادم و او با خواندن پرونده ام چند سوال ازم کرد و کم کم من احساس کردم که گویا به بی گناهی ام پی بردند یا شاید قصد دارند تبرئه ام کنند یا بنحوی از دلم دربیاورند لذا کمی آسوده خاطر شدم و در همین حال از خواب بیدار شدم . ممنون میشوم تعبیرش را بفرمایید . باتشکر.