تعبیر خواب جنگ – جنگ کردن در خواب چه مفهومی دارد؟

سلام رفته بودم مدرسه کنار مدرسه یه خرابه بود و بغلش پارک بود منو دوستام قایمکی رفته بودیم اونجا من داشتم سیگار میکشیدم موقع رفتن به مدرسه انکار داشتن به مدرسه حمله میکردن جنگ شده بود بمب باران شده بود تیر میزدن من خیلی ترسیده بودم همش به دوستام میگفتم از سمت پارک نرین اونجا خیلی خطرناکه باید با من بیاین سر کوچه ولی گوش نمیکردن حتی وقتی میرفتیم چند تا مرد رو میدیدیم میترسیدیم که شاید بخوان مارو بکشن من از رو زمین اسلحه پیدا کردم یک نفر هم به قتل رسوندم تا یهو دوستام غیب شدن پدرم اومد دنبالم

ضمن عرض سلام خواب دیدم که من و خانمم و دوتا خواهرای خانمم و باجناقم که اسمش سجاد هست در یک میدان جنگ هستیم من در لشکری که بودم خانمم و خواهرای خانمم و باجناقم هم بودند ولی من برای لشکر مقابل جاسوسی میکردم توسط خواهر سجاد و زنش که خواهر خانمم بود لو رفتم و من دستگیر شدم تصمیم گرفته شد منو در میدان تیرباران کنند منو به یک میله بستند و در حالی که خانمم و دوتا خواهراش و سجاد هم بودند منو جلوشون تیرباران کردندودرحالی که از جاهای که تیر خورده بودم خون میومد خانمم هم با یک کلت یک تیر هم وسط پیشونیم زد

با سلام و خسته نباشید
خواب دیدم منو خانوادم و خانواده اقواممون یه جایی هستیم ک جلمون آب هست پسرداییمون می‌ره داخل آب (عمقش کم در حد زانو) و راه می‌ره یهو یه اختاپوس بزرگو خیلی سریع میاد میگیرتش میبرتش ب قسمتای پرعمق تر همه حراسان و نمیتونست کسی کاری کنه بعد من رفتم داخل آب پسرداییمو کشیدم بیرون و رفتم مبارزه با اختاپوس فقط با یه چاقو غذاخوری و روی بدنش کشیدم و چندبار اینکارو کردم چشماش عجیب گرد شده بود و خونی ک بیرون میومد کرمی زرد رنگ بود (در حین مبارزه و وقتی داشت میمرد خیلی کوچیکتر میشد)

سلام وقت بخیر
من خواب دیدم داخل مکانی هستیم به یکباره میگن بین ارمنستان و ترکیه جنگ شده و من بیرون نگاه میکنم میبینم تو فاصله دور کلی دود حاصل انفجار دیده میشه و میام بیرون میبینم یگلدله خم به زمین می‌افتد و به همراهان که فقط یکیشون یادمه که عمه ام بود میگم بخوابیم زمین گلوله های اشتباهی به ما نخوره و میبینم داخل اون اتاق شیشه ها از شدت انفجار همه زمین میریزن و می‌شنوم که میگن که ترکیه ارمنستان از بین برد

سلام وقتتون بخیر
من دیشب (پنج شنبه شب) خواب دیدم که من و خواهر کوچیکم با خانواده داییم(داییم زنداییم خواهر زنداییم و پسر داییم )رفتیم کنار دریا(خونه ما و اونا روبروی دریاس) ما خوشحال بودیم اما تو یک لحظه جت های جنگی از طرف دریا(جنوب) اومدن و داشتن مارو تیر بارون میکردن که من خواهرمو بغل کردم و فرار کردیم من همین که میخواستم برم زیر یه درخت(خونه پسر عمه مامانم)که قایم بشم تیر خورد تو پام و مجروح شدم و هیچ کس مجروح نشد جز من
بعدش من بیدار شدم و دوباره خوابیدم
باز خواب خانواده داییمو دیدم اما یادم نمیاد که چی بود
لازم به ذکره که یه چند ماهی هست که پدر زنداییمو جلوی مسجد نزدیک خونمون کشتن

سلام روز خوش
من خواب دیدم که در حالیکه در حال شوخی و بازی با بچه های خواهرم و بچه های دیگه بودم همونها علیه من شدن و یدفعه یه جنگ بزرگی پیش اومد(همون بچه ها علیه من) و تو نیروهای اونها حیوانات ۴ پا و اینطور چیزها هم بود . من و چند آدم دیگه مشغول مقاومت و جنگ کردن بودیم ولی من برای مبارزه فقط یه بالشت مانند سفت داشتم !! با همون هی بقیه رو میزدم . تا اینکه حیوان بزرگ سپاه مقابل افتاده بود تو قفس و میشه گفت اکثر سپاهشون . اون حیوونه بزرگ سعی داشت با خرطوم مانندش در قفسو از جا بکنه . من هی از توی قفس میزدمش با همون بالشته ولی وقتی دیدم الان در قفس میکنه من فرار کردم دویدم تو اتاقم و درو قفل کردم اخه جنگ توی خونمون اتفاق افتاده بود اما افراد ناشناس هم حضور داشتن . دیگه بیدار شدم نفهمیدم کی پیروز شد ولی مطمئن بودم که قصد کشتن من رو دارن .
راستی این خواب رو من بعد از اذان صبح دیدم . مثل اینکه از این خواب ها فقط یک عده کمیشون تعبیر میشن در واقعیت .
تعبیر من چیست؟

سلام وقت بخیر
من خواب میدیدم تو کشور جنگ شده ولی صحنه خوابم تو خونه خودمون بود فقط خودم و خانوادم بودیم و فقط من و داییم اسلحه داشتیم و قرار بود بجنگیم
بعدش یهو موقعیت خوابم رفت یه جایی که نمیدونم چی بود ولی دریا رو میدیم بعد یهو همه جا میلرزید بهشون میگفتم این یعنی میخوان حمله کنن ولی کسی گوش نمیکرد تا اماده بشه
من رفتم یه مقداری مهمات برداشتم اندفعه که دوباره اون لرزش اتفاق افتاد یه بچه اومد گفت اونا نشونه جنگ و گذاشتن و اعلام جنگ کردن بعدش من تیر هارو دادم به داییم و اون رفت ولی من و گذاشتن مراقب باشم بعدش فکر کنم رفتم که منم شرکت کنم ولی از خواب بیدار شدم و نفهمیدم ما پیروز شدیم یا دشمن
کسی که باهاش میجنگیدیم هم اسرائیل بود فکر کنم و من میگفتم اینا به ما رحمی ندارن
تعبیرش چیه؟

باسلام و عرض ادب در خواب دیدم در جنگی میجنگم پوتین به پا دارم و لباس رزمندگان من خانم هستم وبعد هر عملیات به محلی می یایم که صلاح عوض کنیم و آبی بنوشیم که که وقتی این بار برگشتم پسری قد بلند چهار شانه دیدم که گفتن حضرت علی اصغر است وومظلومانه وارد شد که صورتش رابشورد من که اورا دیدم فقط گریه میکردم و یادنوزاد خودم افتادم که در بارداری به دلیل افسردگی ودر ماه محرم سقطش کردم یکی از اقوام ما باردار بود او هم آنجا بود کمی اورا در آغوش گرفتم وروی بغلم خواباندم تا آرام گیرد ونوازشش کردم ولی مادرم بسیار بد مارا نگا میکرد ومن بلن شدم تا به خط جنگ برگردم پوتینی بلندپوشیده بودم اما رنگش صورتی بود و یکیش بندش خراب شده بود ان را با کش درست کردم ووارد میدان جنگ شدم دیدن حضرت علی اصغر شجاعت و غیرت زیادی داد بهم که هنگام رفتن آینه ای بود صورتم رادیدم از فرط تشنگی لبهایم خشک شده بود ولی نوری هم در صورتم بود ممنون وسپاس از شما

سلام

من خواب دیدم شهر من درگیر جنگ شده، و طوریه که انگار آغازگر جنگ ما هستیم و دارن تدارکات لازم رو میبینن که تازه جنگ داره شروع میشه و پدر و برادر من هم رفتن،بعد به همه مردم میگن که باید شهر تخلیه بشه،همه میرن ولی ما می‌مونیم تا با آخرین نفرات…بعدش پدرم زنگ میزنه میگه شروع شد و اوضاع خوب نیست شما هم برید،بعد یدفه انگار از همه جا صدای موسیقی غمگین محلیمون پخش شد

سلام من خواب دختری و دیدم که ما دنباله باهم وچند تا از همراهامو می گشتیم من هیچ کدوم از اون افرادو نمی شناسم ولی در خواب انگار که همه رو می شناختم. دختره موی سفیدی داشت و چشای ابی و خیلی زیبا و انگار که عاشق هم بودیم و وقتی که به چشای من نگاه می کرد احساس ارامش می کرد . نمی دونم دنبال چه چیزی می گشتیم ولی چیز خیلی مهمی بود