تعبیر خواب جنگ – جنگ کردن در خواب چه مفهومی دارد؟

سلام من ديشب خواب ديدم كه توي دستشويي هستم بعد ميبينم زيره ميز توالت يه جنين افتاده ولي خوني نبود به رنگ بنفش و سفيد بود اونچيزي كه توش بود بعد يه جنين ١’٢ماه توش بود من ميگم اين از كجا اومده و افتاده و اينا بعد من مبگم من كه هنوز ازدواج نكردم بعني در واقعيت هم نكردم پس اين از كجا اومده

سلا من خواب ديدم توي يه برج هستيم و با دوستم داريم از اون ميريم بالا و دنبال يه چيزي هستيم كه يادم نمياد ولي خيلي براش مصمم بوديم با سرعت از پله ها ميرفتيم بالا دنبالش بوديم و يه جاييم يادمه يه پنجره خيلي بزرگ دور تا دور داشت كه من وا ميسم نگاه ميكنم ولي بازم ميدوم ميرم دنبال اون چيزي كه دنبالشم

سلام من خواب ديدم توي خوابم يه پسري بود همش ميخواست به من كمك كنه هرجا ميرفتم يهو ظاهر ميشد و يه گوشه واميستاد و با يه لبخند كج كنار لبش نگام مبكرد حتي يه جاييم بود من تو خونه بوده يه جنازه بود كه هرتيكه از گوشت بدنش يه جايي افتاده بود و حتي خونم بود بعضي از جاهاي خونه و تاريكم بود من داشتم دنبال به چيزي ميگشتم كه ميرسم به يا پاكن به فكر ميرم و پسر هم با لبخند نگام ميكنه!

سلام خدمت شما در خواب میدیدم پسری خیلی مواظب من است ما در میدان جنگی بودیم اصلحه نداشتیم.بر دشمنان غلبه کردم با ظرب چاقو او را تکه تکه کردم تلاش بر پنهان شدن داشتیم ولی پسر نبود که کمکمان کند پسر چهره ای نورانی داشت وقتی زخمی شدم بسیار مرا مراقبت کرد ولی این صحنه ها در خانه ما بود از فرار و گریز گرفته تا صحنه نبرد

اگر میتوانید در تعبیر خواب کمکم کنید❤

سلام من خواب ديدم كه توي مدرسه قبليم هستم بعد بايد توي يك سال دوتا كلاس و بخونم به فرض ميگم مثلا بايد توي يه سال بايد هم كلاس.نهم و بخونم هم كلاس هفتم چون رياضي كلاس هفتمم ١٣شده بود بايد ميخوندم كه نمرم ميومد بالا بعد من كلاس هفتمم و توي مدرسه قبليم ميخوندم و اينم بگم كه خيلي ازش بدم مياد توي كلاس بغض كرده بودم و السردگي گرفتم و گريه ميكردم ميگفتم توروخدا من اينجا نميتونم من اينجا افسردگي گرفتم اين تعبيره خاصي داره؟

سلام و عرض خسته نباشید . در خوابم فرمانده ارتشی بودم و به فرمانده ارتش دشمن با یک سلاح ( مانند شلاق ) ضربات سنگینی وارد کردم ولی در آخر ارتش من شکست خورد و فرمانده دشمن از من درخواست پیوستن به ارتشش رو داد و گفت که من مرد شجاع و قدرتمندی هستم من هم در جواب گفتم یا من را میکشی یا خودم را به داخل دریا می اندازم تا بمیرم وقتی داخل دریا رفتم برای گریز سرباز های دشمن من رو گرفتن و به یک استخر بردند در آنجا شنا و استراحت کردم سپس فرمانده دشمن با روی خوشی به سمتم آمد و من برایم عجیب که چگونه از اتفاقات رخ داده چشم پوشی کرده به من گفت که برای جنگ دیگه ای اینبار برای ارتش او آماده بشم . ممنون میشم برام تعبیر کنید .