تعبیر خواب جنگ – جنگ کردن در خواب چه مفهومی دارد؟

صبح زود ساعت ۶ خواب میدیدم ایران جنگ شد و من خیلی میترسیدم خیلی آشفته بودم و از بالای سرمون با فاصله ی خیلی کم موشک بارون بود هواپیماهای جنگی رد میشد و من خیلی بیقرار بودم توی خوابم نمیدونستم کجا برم و در بیداری من توی شرایط بدی هستم مقروض هستم یه بدهی زیاد دارم و کارم رو دارم از دست میدم و با کسی که میخوام ازدواج کنم یهو تصمیم گرفتیم تا یکناه دیگه ازایران بریم یه کشور دیگه سیاه کار کنیم تا بتونیم پول ها رو بدهی ها رو صاف کنیم،خیلی اعصابم خورده رابطه عاطفیمون هم سر این همه بدبیاری بهم ریخته و دوست داشتن بینمون ته کشیده. واقعا تعبیرش چیه

سلام خسته نباشید من یه خواب دیگه میدیدم ولی برای چند لحظه بیدار شدم و دوباره خوابیدم و این بار خواب دیدم که جنگه و در یک خونه جدید با یکی از اقوام زندگی میکنم انگار ک دخترشونم واقعا ففط پدرم توی خواب پدر واقعی خودمه مادرم همون فامیل و سه تا بچه اش هم خواهر و برادرهامن و یکی از همکلاسی هامم با ما تو اون خونس فکر کنم اونم خواهرم بوده یا یه همچین چیزی بعد جنگ میشه که یکم شبیه به چهارشنبه سوریه ولی واقعا جنگه نظامی و حمله کشوری دیگست بعد از بیرون به خونه ها تیر میزنن و اتیش میندازن تو خونه ها وقتی دارم از پشت بوم نگاه میکنم یکیش میوفته تو شالم قسمتی که روی سینمه ولی من خاموشش میکنم میندازم اونور پناه میگیریم تو خونه ها چون جاییو نداریم من با فکر اینکه شیشه بشکنه و بریزه رو سرمون و بچه فامیلمون که تو خواب برادرمه همه شیشه های داخلی خونه رو میشکنم (پنجره هایی که به بیرون از خونه باز نمیشن و تو راهرو و اینجور جاها یا مثلا درهایی که قسمت بالایی شون شیشه ایه هستن)وخلاصه هرروز انگار اون سرباز ها میان و تیراندازی و اینا میکنن و میرن حس میکنم سرباز ها پسرهای مردمن یعنی ادمای عادی و هموطن مثل پسرهمسایه و…یعنی از خود مردمن یه جای خواب انگار که یکی به من میگه خوب شد جوونا رفتن جنگ یا یه همچین چیزی ولی من باهاش بحث میکنم ک نه اصلا خوب نشد اگه جنگ نمیشد اینا نمیرفتن میتونستن جامعه و کشورو بهتر بسازن جوونای خوبی بودن و اینجور حرفا یه جای دیگه هم دیدمانگار روز اول عید نوروزه و خیلی مردم شادن و دختر و پسرها لباس قرمز پوشیدن و در خیابان رقص گروهی دارن ولی جنگ اونجا ادامه داره و اونا ک با لبخند میرقصن انگار که سرباز ها دارن اتیش رو اونام میریزن البته صحنه اتیش گرفتنشونو ندیدم ولی دود و…و یه جای خواب وقتی که اولای جنگه میبینم که اون همکلاسیم داره وسایلشو جمع میکنه ک با یه خونواده دیگه ک پسر دارن بره و یجورایی انگار فرار کنه و من بهش میگم نره میگه ک میخوام واسه کنکورم خوب بخونم نمیخوام عمرم اینجا تباه شه(تو واقعیت هم ما واقعا سال بعد کنکور داریم)و میره یواشکی من هم میدوام میرم به همه میگم انگار ک دختر داییمه به داییم میگم ولی جلوشو نمیتونن بگیرن و تلاشی نمیکنن چون رفته!ولی بعدا اتفاقاتی میوفته و برمیگزده!خوابمو کم بد نوشتمش چون طولانی بود کوتاهش کردم ولی ممنون میشم تعبیرش کنید و اینم بگم اون خونه تو خوابم شبیه ب خونه مادر بزرگم بود

مرسی

سلام من خواب دیدم که با دونفر ناشناس میرم به ساختمان وزارت اطلاعات،ناگهان یک روحانی کله اش رو از ساختمون وزارتخانه همون جا میکنه بیرون بعد ما براش دست تکون دادیم اما محل نذاشت. وقتی میریم داخل، خانواده اطلاعاتی ها هم حضور داشتن یک بخش وزارتخانه هم بخش فرهنگی تفریحی برای خانواده اطلاعاتی ها بود. ما با آسانسور میریم طبقات بالا دو تا اطلاعاتی مثل غول بیابونی درشت می بینم. بعد جلو تر که میرم یک مرد به من شک میکنه فکر میکنه جاسوسم اما متوجه شدیم که خودش جاسوس بود گرفتیمش. بعد رفتیم غذا بخوریم اشتباهی حواسم نبود در حد یک قاشق از بشقاب یک مردی غذا خوردم که ازش معذرت خواهی کردم اونم گفت عیبی نداره اصلا غذا برا خودت.میدونم یه مقداری خوابم پیچیده است اما تعبیرش چیه؟

سلام . خسته نباشید من توی خواب دیدم به روستامون حمله کردن نمیدونستم کدوم کشور بود ما با دوستانمان از خودمان حفاظت میکردیم. ما جیم شده بودیم ک ناگهان از خواب بیدار شدم بعد نیم ساعت ک خوابیدم ادامشو دیدم ک مایی که جیم شده بودیم که ارتش که از اونجا رد میشد یک لحظه دوستمونو دید وهمه ارتش به طرف ما اومدند

تعبیرش چیه واقعا

وقت بخیر چند وقت است که هرشب خوابهایه آشفته میبینم و روزها ذهنم درگیر این بعد از بوجود آمدن یه مشکل بزرگ خانوادگی شروع شده چیکار کنم دوباره به آرامش برسم؟؟؟

من خواب ديدم كه تو يه كافي شاپي هستيم بعد با دوستم و دختر عموهاي دوستم قراره يه مراسميو انجام بديم بعد فقط و فقط دوتا پسر تو اون كافي شاپه هستن يكيش كسيه كيه دوتم عاشقشه ولي دوتم تو اين خوابه نبود با يه مرد ديگه بعد واسمون بيرونش چادر ميزنن ما ميريم اونجا بعد به همين پسره كه دوستم عاشقشه پيام ميديم اون تو يه چادر ديگه بود مياد بيرون باهم حرف ميزنيم يادمه كه تو خوابم ميخنديديم بعد داعش حمله ميكنه داعش ها هم زن بود و عبا و اينا تنشون بود بعد يكي از دوستام كه خيلي هم ترسو در واقعيت ولي داخل خوابم خيلي راحت و بدون هيچ نگراني بهم گفت نگران نباش هيچ كدوم ازينا اتفاقي نيست خدا حواسش بهمون هست مواظبمونه بعد دنبالمونن داعشيا من ميرم زير صندلي قايم ميشم يكي از اين زناي داعشي مياد پيدام ميكنه چاقو رو ميبره بالا كه بزنه به من يكي از پشت ميزنتش نميدونم كي بود و اينكه جاي تعجب واسم اين بود به غير از اون اقا كه دوستم دوسش داره و يه مرد ديگه هيچ مرد ديگه اي تبود و همه زن بودن تعبيرش چي ميشه