تعبیر خواب جن و پری چیست؟

سلام من خواب دیدم یه موجود سیاه بزرگ وارد اتاقم شد خیلی ترسیدم من نشسته بودم روی زمین میخواستم بلند بشم اما نمیتونستم میخواستم داد بزنم اما نمی تونستم فقط نشسته عقب رفتم و مرتب و چندین بار بسم الله الرحمن الرحیم گفتم اما اون موجود جلو اومد و نشست روبروم دستهام رو گرفت و من نمیتونستم دستهام رو بیرون بیارم انگار که لبخند زده بود

-ادامه کامنت قبلی..نمیدونم دلیل این اتفاقات چیه و تعبیر خواب هام.من پانزده ساله هستم و تنها چیزی که در زندگی میخوام هدفمه که خیلی بزرگه و سخته و فکر میکنم پاکه

سلام من دیشب خواب دیدم یک جن مؤنث توخونمونه اولش فک کنم توقالب گربه بود بعد تبدیل ب یک دختر شد ومن دیدمش بعداون جن همش میخندیدومیرقصید و منم انگار باهاش یکمی خصومت داشتم و دراخر درحالیکه بمن نگاه میکرد میخندیدو رقصون ازخونمون بیرون رف

سلام.خواب دیدیم که با یک جن جوان من 50 سالمه-اون 25 سالش بود در زیر دوش شبیح خونه خودمون درگیر هستیم و با دست محکم دور کردنش قلاب کردم و بعد کشمکشی با هم او را رها کردم و او در حال رفتن گفت که هر زمان کاری با من داری اسم منو صدا بزن که اسمشو به من گفت و رفت.ممنون از پاسخ شما .سپاس

سلام
من خواب دیدم برای عیددیدنی به خونه یکی از اشنا هایمان میرم و چند روزی اونجا میمونم وقتی توی خونه داشتم با پسر اونه همصحبتی میکردم کم کم متوجه میشم توی خونه شون اتفاقات غیر عادی میفته مثل وجود جن و در ها باز میشن وخودشونم اگاه بودن خیلی میترسیدن
دست تو دست پسر خانواده دنبال اتفاقات میریم و ترس تمام وجود من و توی خواب برداشته توی محوطه بیرونی خونه به سگی سیاه که توی دیواری دارای میله های قفس حبس شده و به سمت ما خیلی وحشیانه پارس میکنه و سعی داره مارو بگیره و ما با تمام وجود فرار میکردیم که1

سلام
من مدت زیادی هست که خواب جن میبینم و اکثرا شبیه اطرافیانم هستن اما من در خواب میدونم اونها جن هستن و من همیشه در حال فرارم، گاهی دست و پام و میبندن و گاهی انگار چیزی می‌خوان بهم بگن. خیلی زیاد می‌ترسم و اینقدر در خواب داد میزنم که اطرافیانم بیدارم میکنن. دیشب باز هم همون خوابها و اینبار بین خودشون هی میگفتن بهش بگو بهش بگو انگار می‌خواستن من و از چیزی مطلع کنن، تعبیر و علت این خوابها چی میتونه باشه؟

سلام من خواب دیدم عاشق یه جن شدم که انگار اونم عاشقم بود انگار تو خواب نمی ترسیدم ازش راهش میدادم یواشکی خونمون از خانواده مخفی میکردمش بعد یه مدت شدن ۲که من عاشق ۲ امیه نبودم ولی راهش میدادم خونمون خانوادم ۲امیو دیدن توی اتاقم ولی به چشم یه آدم ولی اولیو بهش میگفتم قایم شه تا اونا میومدن یه چیزی زیر زبون میگفت قائم میشد بعد انگارتوی اون لحظه به ازدواج با کسیکه ادم بود فکر کردم که انگار متوجه شد عصبانی شد گف باید با من ازدواج میکردی یهو ب خودم اومدم متوجه شدم ترسیدم توی اتاقم بودن از اتاق دوییدم بیرون پیش مادرم فقط داد میزدم ترسیده بودم میخواستم زنگ بزنم به دعا نویس

سلام من خواب دیدم خواهرم که مجرد است انگار که حامله بود و بچه ی او به دنیا اومد ولی این بچه چشم های عچیبی داشت پلک او به شکل دیگه ای باز و بسته میشد و من حس کردم که اون بچه پری هست و رشد غیرطبیعی داشت در همون یک روز این بچه بزرگ و بزرگ تر میشد به حدی که چهاردستو پا راه رفت من احساس کردم که این دشمنه و باید نابود بشه چیزی به سمتش پرتش کردم ولی بهش اصابت نکرد! و از خواب پریدم. لطفا راهنماییم کنید

سلام وقت بخیر
من خواب دیدم در یک مکان ناآشنا بودم که تعداد زیادی صندلی داشت. مثل رستوران. اما صندلی ها به طرز خاصی چیده شده بودن. مثل صف پشت سر هم بودن.
تو خواب احساس کردم اونجا مکان زندگی ما هست. من تو پذیرایی داشتم قرآن میخوندم که یه لحظه برای انجام کاری بلند شدم و رفتم و چند دقیقه بعد برگشتم و دیدم قرآنم نیست.با خودم گفتم حتما جن برداشته
رفتم اتاقم دیدم سرجاش هست همون جایی که همیشه میذارم.
خیلی تعجب کردم و رفتم تو پذیرایی و به مامانم گفتم. گفت حتما خودت گذاشتی اونجا اما من گفتم نه من مطمئنم که گذاشته بودم تو پذیرایی.
بعد دیدم یه جن داره می‌ره تو اتاقم. خیلی ترسیدم. مامانم پشتش بهش بود و ندید منم دست مامانمو گرفتم و بردمش اتاقم تا نشونش بدم.
وارد اتاق خواب که شدیم همون جلوی در وایسادیم. یه آینه روبه رومون بود از تو آینه جن رو دیدیم که دقیقا همون جا وایساده بود. اما خودش رو نمیدیدیم و فقط تو آینه دیده میشد. انگار ما روی سر اون وایساده بودیم و اونم خیلی اذیت میشد و تکون تکون میخورد تا له نشه.
نمی‌دونم مسلمون بود یا کافر. لباس خاصی هم نداشت. مثل آدمی که پارچه سفید انداخته باشه رو سرش. ولی پارچه نبود. خیلی نور داشت انگار لباسش از جنس نور بود. ترسناک هم نبود اما من خیلی ترسیدم
ممنون میشم تعبیرش رو بگید

سلام، خسته نباشید
خواب دیدم رفتم نشتم خونه و رفتم سراغ گوشی که اتفاقی دیدم اینستاگرامم رو و واقعا وحشت کردم که این پست ها چی‌ان من اینارو نزاشتم که پست هاعکس روح و جن و چیز های ترسناک و مخوف بودن رفتم سراق کامپیوترم و گوگل سرچ کردم که جن ها کردن و اینا
صبحش رفتم مدرسه و موقعه درس فقط نگران بودم دوستام بیینن و ابروم بره برگشتنی از داخل یه کلینیک بعد چسبیده به مدرسه بیرون رفتم با یه ادمیایی که ظاهرن اشنا بودن رو دیدم که با هم کلکل میکردن در نهایت l به sکمک کرد و رفت منم به در خروجی نزدیک بودم که بابام رو دیدم که یه ابنبات چوبی قرمز رنگ سراقم اومده بعد هر چی هم به در خروجی نزدیک تر میشدم تعداد دانش اموزا به شدت کم میشد در حدی که یه ذره صداشون اومد و بعد انگار فقط من بودم بابامم که فقط منو صدا میزد که ابنبات رو بگیرم ولی من سرعتمو زیاد میکردم تا بهم نرسه که همون s برای من اشنا و برای پدرم غریبه ماشینشو نگه میداره و با بابام مشغول حرف زدن میشه منم سرعتمو زیاد کردم که زودی برسم خونه ولی بیشتر صدام میکرد و مجبور شدم با اونا یواش یواش بیام اون وسط هم ابنبات رو له و لورده کرد بابام مدام ازش میپرسید که عاشق شدم چه جوری ابراز کنم و اینا و بابام هم راهنماییش میکرد که من از نصیحت های تکراری مغزم رفت که یادم افتاد پست مونده و باید پاکش کنم الان دوستام میبینن که شروع به دوییدن کردم که به سه راهی نزدیک خونمون رسیدم ولی کوچه خودمون تاریک تاریک بود و منم به شدت لرزیدم و شاک کردم