تعبیر خواب امانت فروشی

سلام
من خواب دیدم کتابی دستم هست که حس می کردم کتاب معروفیه و کسی به من به امانت داده تا بخونم و یک سال هست که کتاب دستمه ولی حس میکردم تو این مدت فرصت خوندن کتاب رو نداشتم.. و خاطرم نبود که چه کسی کتاب رو به من داده.. داشتم فکر میکردم که باید کتاب رو به صاحبش برگردونم ولی اصلا یادم نمی امد صاحب کتاب چه کسی بوده.. روی کتاب رو نگاه کردم و دیدم نوشته کتابخانه ی ارین … پیش خودم گفتم باید کتاب رو ببرم که فردی که کتاب رو امانت گرفته جریمه نشه و برای این یک سالی که کتاب پیش من بوده اگر جریمه ای داره خودم بپردازم.. با همسرم سوار مترو شدیم ولی کابین مترو مثل اتاق بود.. من رو صندلی نشستم و همسرم به جای دیگه ای رفت انگار که کار داشته و رفت تو کابین دیگه ای.. دیدم پیرمرد ژولیده و چاقی سرپا ایستاده جای خودم رو به پیرمرد دادم همراه پیرمرد یه پسر بچه بود.. مثل پسر بچه های دست فروش.. یک دفعه پسر بچه دست کرد تو ساکی که همراهم بود و میخواست چیپسی که تو ساک داشتم رو برداره.. نگاهش کردم و گفتم وقتی چیزی که دست کسی هست رو میخوای از خودش بخواه که بهت بده درست نیست دست کنی تو کیف کسی.. چیپس رو بهش دادم و برای اینکه راحت باشه و معذب نشه رفتم واگن دیگه ای.. توی واگنی که رفته بودم مردای غریبه ی زیادی بودن انگار همسرم هم اونجا بود ولی بعد رفت بیرون.. کنارم کسی نشسته بود که حس میکردم قبلا باهاش دوست بودم.. داشت بهم نگاه میکرد و اسمم رو صدا کرد ولی من خودم رو زدم به اینکه نمی شناسمت و بجا نمیارم… وقتی رسیدم به کتابخونه و میخواستم کتاب روتحویل بدم انگار یادم اومده بود کی این کتاب رو اولین بار از کتابخونه گرفته.. یه اقایی بود که یه تبلیغ تلویزیونی بهم نشون داده بود در مورد پوشک بچه بود.. ولی توی تبلیغ داشت میگفت این پوشک ایرانی رو نخرید چون به پوست بچه اسیب می زنه وقتی کار بی کیفیت میخرید به خودتون توهین میکنید و سودش فقط میره تو جیب تولید کننده.. و من داشتم فکر میکردم کسی که کتاب رو از کتابخونه گرفته خودش این تبلیغ رو ساخته وگرنه تو تلویزیون هیچ وقت همچین چیزی نشون نمیدن.. و داشتم به تولید داخلی و حمایت از هموطن فکر میکردم و در کنارش به کیفیت کار ایرانی که از خواب بیدار شدم

سلام

خواب دیدم با اتومبیل سوپراسپرت داشتم نوی پیست مسابقه شبیه اتوبان با سرعت رانندگی میکردم وگاهی هم خودم پیاده میشدم وبه سرعت میدویدم وماشین وحول میدادم.بعد رسیدم به جایی شبیه شهر که همهجاش تخم شترمرغ ومرغ زیاد بود..یه عالمه بود..روی درختا..درو دیوارا ..تخم مرغای سفید ودرشت وقهوه ای وسیاه ..سیاهش یکدون بود اما بیشترشون سفیدرنگ بود که رسیدم به یه دسشویی عمومی که مردم توش دست وصورت میشستن ومن رفتم داخل وقراربود با ترامپ رعیس جمهورآمریکا از در اونطرفیش خارج بشیم وعلفای هرز وبسوزونیم-من ماشینم وبه یک دختر بچه زیبا دادم وگفتم این وببر بده به کسی که قابل اعتمادته امانت نگهداره برام. بعد شلوار روییم ودراوردم تا بریم برای آتش زدن علفای هرز وزیرش یه شلوار راحتی گرمکن پام بود

یهوخودمو آویزون دیوار دسشویی عمومی دیدم که آهسته ازدیوارگرفتم وبا احتیاط اومدم پایین وافرادی هم کمکم کردن تا زمین نیوفتم..تخم مرغهایی هم از روی دیوار برمیداشتم وبهافرادی که کمکم میکردن پایین بیام ازدیوار میدادم که یه قهوه ای از دستم افتاد وگویا شکست اما یه کسی گفت مهم نیست توش کاه گل بود.آروم ازدیوار پایین اومدم ویه بچه رو دیدم کهبا بچه ای دیگه بازی میکرد واسم من وصدا میزد من گفتم چیه وبچه گفت با دوستمم نه شما هردوشونم کودک بودن من گفتم منم اسم وفامیلم همینه وازون بچه که هم اسم وفامیلم بود خدافظی کردم

تعبیرش چی میشه .کمک کنیدلطفا..به ایمیلمم میتونین جوابش وبفرستین خواهشا