تعبیر خواب اسارت (اسیر شدن)

سلام
من خواب دیدم که با حدود ۲۰ نفر(غریبه بودن) اسیر داعش بودیم بعد ی داعشی برایمان آب آورد بعد یک اتفاقی افتاد که من فارسی حرف زدم و داعشیه فهمید. بردم بیرون که بکشه منو. اون داعشیه خودش تنها بود و با هم درگیر شدیم و حسابی کتکش زدم و هیچکس از اون ۲۰ نفر هم کمکم نکرد.

سلام. روزتون بخیر
من عصر خوابیدم و خواب دیدم داییم که برام خیلییی عزیزه،با خانومش اسیر شدن دست اسرائیل!
انگار رفته بودن قدس شریف و اونجا چون ایرانی بودن گرفتنشون. و 20ساله از زندانی شدنشون میگذره!
انگار خالم هم اسیر بود.پنهونی بهم زنگ زد و میگفت من دیگه دووم نمیارم. منم بهش امید میدادم و میگفتم اینجا براتون هرکاری میکنیم تا بیاین!یک جایی انگار آزاد شده بودن، داییم تعریف میکرد که شکنجه هاشون چطوری بوده!

سلام خواب دیدم که من و خانمم به یه مجتمع تجاری بزرگ رفتیم ما در یک مغازه بودیم که خانمم رفت مغازه روبرو که یهو در مجتمع تجاری گروگانگیری شد منم که میخواستم برم مغازه که خانمم رفته که یهو چندتا ازاون افراد گروگانگیر منو دیدن و شروع به شلیک کردن و تیرها به سینه و شکمم می‌خورد و خانمم که دیده بود هی جیغ میزد و میخواست بیرون بیاد که مغازه دار نگذاشت در نهایت یک تیر وسط پیشونیم خورد و من در حالی که سینه و شکمم سوراخ سوراخ شده بود افتادم. مردم

سلام و درود بیکران
خواب دیدم با مادرم برای خرید چیزی به یک سیلوی بزرگ مثل کارگاه رفته بودیم . که چهارتا فروشنده با لباس های سیاه ایستاده بودن . یکیشون صدام زد که در رو ببند بیا تو .من کمی تعلل کردم که دیدم گفتند نترس بیا در رور ببند بیا تو….که من گفتم نمی ترسم چون همیشه چاقویی باهامه …همین حرفه من باعث شد منو مادرم رو بگیرن و بعد بردن یک پادگان و به کمک ما یک سرباز رو کشتن و اسلحه های پادگان رو خالی کردن … بعد مارو رها کردن .میشه لطف کنی تعبیر دقیقش رو بگی

سلام من خواب دیدم که در محوطه ساختمانی بزرگ و قدیمی هستم و مدام دارم از ی نفر فرار میکنم اونجا همه رو زمین افتاده بودن و حال خوبی نداشتن من هی دور ساختمون میدویدم از روی بقیه ک حالشون بد بود رد میشدم تا فرار کنم ولی اخرش گیر افتادم مثل جایی بود که راه فراری نداشتم بعدش یه نفر منو گرفت و چشمامو بست و یه نفر دیگه اومد دستامو باز کرده بودن و روی دست چپم اگر اشتباه نکنم با تیغ خط میکشیدن و خون زیادی ازش نمیومد بعد از اون صحنه رو زیاد یادم نیست ولی یادمه آخرش میخواستن منو به آتیش بکشن و اتیشم بزنن که همون کسی که گیرم انداخت موقعی که داشتم تو محوطه میدویدم اومد نجاتم داد و منو از اونجا برد هیچکس رو هم نمیشناختم اونجا

سلام من پدرم ده سال پیش فوت شدن الان ۴ بار ۴ روز متوالی پشت سرم ی خوابیو میبینم خواب اینکه بابام زنگ میزنه من دمیگم بابا دلم تنگ شده برات کی میای گریه میکنه سکوت میکنه احساس میکنم ی جا اسیره نمیزارن درست حرف بزنه مامانم میدونه چرا از قیافش توخواب میفهمم ولی رو خودش نمیرازه گفتم بابا ۴ ساله خونه نیمدی نوه ات ندیدی بیا گریه میکنه و سکوت میخام ببینم چ دلیلی داره ۴ بار من این خوبو ببینم چرا باید بابام اسی باشه لطفا بهم بگین

سلام من خواب دیدم که منو چند نفر از فامیلامون و چند شخص دیگه که نمیشناسم رو گروهی گرفتن که با گروهی دیگه جنگ دارن خانوم ها و اقایون رو از هم جدا میکنن بعضی از اقایون رو میکشن و بعضی هاشونم زنده میزارن ولی به خانوم ها کاری ندارن من و چند نفر دیگه رو انتخاب میکنن تا بریم توی جبهه دشمنشون و براشون اب بفروشیم و به ازای هر لیوان اب ۱۰ قرون یا ۱۰ تومن پول بگیریم اونجا تشنه زیاد بودن و برای خودمم سه نفری که همشون پسرای کوچک تر از خودم میان و ازم اب میگیرن منم اب میدم سه لیوان اب میدم اما به من ۵ قرون پول میدن منم دلم میسوزه و میگم اشکال نداره از اونجا دوباره مارو میارن جبهه خودشون و من میتونم داداشامو ببینم با اینکه اونا تو سالن اقایون بودن که خانوما حق ورود نداشتن میبینم که یکی از داداشام با گوشی بازی میکنه یکی دیگه بیکارع بعد ما با خبر میشیم که اونها با هم صلح کردن و ما خانوم ها رو میبرن طبقه دوم اونجا یه پنجرن بزرگ داشته که من وایمیستم اونجا و فضای روشن بیرون رو نگاه میکنم و گریع میکنم چون فک میکردم بابام رو کشتن خیلی گریه میکنم یه خانومی که نمیشناسم بهم دلداری میده بعد ما میایم پایین میبینیم که کشته ها رو اوردن بعد من دنبال بابام میگردم چون با پارچه پوشوندن کشته ها رو بعد من یکیو از روی دستش تشخیص میدم بابامه ولی بابام زنده میاد میگه نه این عمو شماس (توی واقعیت اون عموم خیلی ساله که فوت شده)منم یکم گریه میکنم و بابامم نماز میخونه بعد هم بیدار میشم

سلام میشه معنی اسن خااب منو بگین چون خیلی منو ترسونده. در ابتدای خواب همش طوفان بود و مرگ ولی منو مامانم زنده موندیم و بعد خواب دیدم داریم داریم از جایی دیدن میکنیم ک جنگ میشه و همه فرار میکنیم منو برادرم از مامانم جدا میفتی. تو خواب یه خانمی داد میزد ک گوشیاتونو ول کنین برن ولی منو داداشم این کارو نکردیم و فرار کردیم و سربازای دشمن مارو نگرفتن ولی امانم بز نگشت خونه. تو خوابم خیلی تلاش میکردم ردی ازش بگیرم ولی یه روز خودش در زد و اومد . سالم بود . معنیش چیه ؟ خیلی حالم بد شده.

در خواب دیدم همرا ه خانوادهام در یک صحرای بزرگی اسیر دست داعش شدیم عده بزرگی ازاد شدند ما ماندیم بعد من از اعضای خانواده یکی را سرزنش میکردم که چرا برای ازادی ما کوشش نکردی ناگهان تعدتدی فیل وجانور وحشی به ما حمله کردنو