تعبیر خواب ازدواج – ازدواج کردن در خواب چه تعبیری دارد؟

من نامزدمو دو هفته پیش از دست دادم فوت کردن خیلی همدیگه رو دوست داشتیم حالا خواب دیدم مراسم عروسیم بود همه واسم خوشحال بودن اما من هیچ حسی نداشتم و نمیخواستم ازدواج کنم داماد هم ناشناخته بود اصا ندیدمش بعد یهو نامزد مرحومم و دیدم که بم گفت دلم خیلی برات تنگ شده بود رفتم و بغلش کردم…

سلام من خواب دیدم با پسری که دوسش دارم داریم ازدواج میکنیم لباس عروس تنم بود داشتیم عکس میگرفتیم که دیدم خالم که چن ساله ازدواج کرده اونم داره همزمان باما عروسی میکنه بعده مراسم همش به این پسری ک باهاش ازدواج کردم میگفتم چرا خونوادت تو عروسی ما نیومدن حس میکردم اون مخفیانه با من ازدواج کرده بود بدون اطلاع خونوادش

من خواب دیدم کہ با یہ پسر غریبہ کہ نمی شناختمش عقد کردم و زیاد خوشحال نبودم

من مجردم و ۱۹ سالمه.خواب دیدم با یه زن ۴۰ ساله ازدواج کردم که خبرشو مادرم بهم گفت و بعد از شنیدن خبر از کرده خودم پشیمون شدم و بعد رفتم اتاق خواب چهره اون زن رو دیدم ولی نشناختمش.

سلام

خواب دیدم یه پیرزن میخواد ازدواج کنه و من تو مراسمش بودم ولی نمیشناختم کیه. فقط حضور داشتم

لطف میکنید تعبیرشو بگید

من خواب دیدم دارم تو خواب با مردی که یکی دو جلسه باهم صحبت کردیم قراره عقد کنم، خیلی راضی نبودم، همه چی هول هولکی داشت برگزار میشد من تند تند دنبال وسایلم بودم یه جوراب سفید که حاشیه قهوه ای داشت و کشش شل شده بود پوشیدم با یه کفش کرم بدون پاشنه که وقتی خواستم کفش رو پام کنم قسمت داخلی کفش دیدم تکه تکه شده اما ظاهرش نشون نمیداد، دنبال لوازم ارایش بودم که ارایش کنم، اما برای چشمم چیزی پیدا نمیکردم که بزنم، هی میگفتم عقد موقت بکنیم بعدش که اوکی بود عقد دائم اما عاقد میگفت به هیچکس نمیشه اعتماد کرد.بقیه خوابم رو دیگه بخاطر نمیارم

سلام من خواب دیدم ک با شوهر خواهرم می‌خوام ازدواج کنم البته خودم هم نمی‌خواستم و گریه میکردم و ناراحت بودم اما بهم میگفتن مردم فهمیدن باید ازدواج کنی ولی من رفتم ب خواهرم گفتم ک من نمی‌خوام باهاش ازدواج کنم و نمیتونم و بهش گفتم مطمئن باش من بهم میزنمش ی چیزی گفت درست یادم نیست ولی من بهش گفتم حتی اگه نشد خودمو میکشم اینا بعدش اون هم هیچی نگفت رفتم پیش خالم ک داشت ی چیزی رو گاز میپخت بهش گفتم گفت باید ازدواج کنی بعدش هم ی مردی مسنی اومد می شناختمش یکی از هم محلیامون بود یه سری چیا میخوند ولی من فقط ناراحت نشسته بودم بعدش نمی‌دونم چیشد ک از ی ماشینی پیاده شدیم یکی از دوستام و چند تا زن دیگه دستم رو گرفتن و تبریک گفتن منم جوابشونو دادم ولی وقتی اومدیم خونه پدربزرگم (خونه خودمون نبودیم) من رفتم ب شوهر خواهرم گفتم باید بهمش بزنم اینا ی کاری کن این ازدواج سر نگیره بعدش رفتیم تو ی جاده خاکی من بهش گفتم بنزین برداره و درختا و موتورش رو آتیش بزنه اونم بنزین ریخت ولی آتیش نزد بعدش زنگ زدم ب مامانش ک من باهاش ازدواج نمیکنم بعدش از خواب بلند شدم ( در حال حاضر خواهرم نامزد هستند)

ممنون میشم تعبیرشو بگید

سلام من خواب ديدم كه با پسر شاه عروسى ميكنم