خواب حقیقتی است که بشر از قرنها پیش با آن روبرو بوده است. نه میتوان آن را تکذیب کرد و نه میتوان به آن استناد کرد. باید خواب و رویا را پذیرفت چرا که همه انسانهای زمین از آدم تا آخر خواب خواهند دید. اما برخی از رویاها به صورت ویژه در کتب مذهبی آمدهاند. در این مطلب خوابهایی که در قرآن و در سورههای مختلف بیان شدهاند را ذکر خواهیم کرد.
خوابهایی که در قرآن آمده است
۱. خواب پیامبر اسلام در سوره فتح
قرآن مجید در سوره فتح، از یکی از رؤیاهاى صادقه پیامبر اکرم (ص) سخن مى گوید که در خواب دید به اتفاق یارانش براى انجام مناسک عمره و زیارت خانه خدا، وارد مکه شدند.
این خواب را براى یاران بیان کرد، همگى شاد گشتند، ولى در آغاز گمان مى کردند تعبیر این خواب در سال ششم هجرت که صلح حدیبیه در آن واقع شد صورت مى پذیرد، و صورت نپذیرفت؛ ولى پیامبر(ص) به آنها اطمینان داد که این رؤیاى صادقه بوده و حتماً تحقّق خواهد یافت.
قرآن در پاسخ کسانى که در این زمینه، تردید به خود راه داده بودند مى گوید: «لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَرِیباً»
(رؤیایى را که خداوند به پیامبرش نشان داد، راست است، مسلّماً همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام خواهید شد در حالى که در امنیّت هستید، سرهاى خود را [طبق مناسک عمره] تراشیده، و ناخن هاى خود را کوتاه کرده اید، و از هیچ کس ترس و وحشتى ندارید، خداوند چیزهایى را مى دانست که شما نمى دانستید و در این تأخیر، حکمتى است و قبل از آن فتح نزدیکى قرار دارد [که فتح دژهاى نیرومند خیبر یا صلح حدیبیه که خود یکى از فتح هاى بزرگ بود]).
این خواب با تمام خصوصیات اش در ذى القعده سال هفتم هجرت تحقّق یافت که در تاریخ اسلام به عنوان «عمره القضاء» معروف شده است. زیرا مسلمانان مى خواستند آن را در سال قبل بجا آورند و بر اثر ممانعت قریش تحقّق نیافت.
۲. خواب حضرت محمد در سوره اسراء
در سوره اسراء اشاره به رؤیاى دیگرى از پیامبر اکرم(ص) شده است. اشاره اى بسیار کوتاه و سربسته، مى فرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِى أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِى الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً»
(ما آن رویایى را که به تو نشان دادیم فقط براى آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه [درخت نفرین شده] را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آنها را تخویف و انذار مى کنیم، امّا جز بر طغیانشان افزوده نمى شود).
در حدیث معروفى که بسیارى از مفسّران شیعه و اهل سنّت نقل کرده اند، آمده است که پیامبر(ص) در خواب دید میمون هایى از منبر او پایین مى آیند و بالا مى روند. او بسیار از این مسأله غمگین شد، زیرا این خواب خبر از حوادث ناگوارى در رهبرى مسلمین بعد از شخص پیامبر(ص) مى داد.
(بسیارى این خواب را به حکومت بنى امیّه تفسیر کرده اند که یکى بعد از دیگرى بر جاى پیامبر نشستند و حکومت اسلامى و خلافت رسول خدا(ص) را به فساد کشیدند؛ آنها افرادى فاقد شخصیت بودند و از راه و رسم جاهلیّت تقلید مى کردند).
۳. خواب حضرت ابراهیم (ع) سوره صافات
رؤیاى صادقانه دیگر رؤیاى ابراهیم خلیل (ع) در مورد فرمان ذبح فرزندش اسماعیل (ع) است. او که در یک میدان آزمایش بزرگ به منظور رسیدن به مقام والاى امامت و رهبرى خلق گام نهاده بود و مأمور ذبح فرزند بسیار عزیزش اسماعیل شد؛ و عجب این که این مأموریت بزرگ و عجیب در عالم خواب به او داده شد، خوابى که همچون وحى براى او واقعیّت داشت و مسؤلیت آفرین بود.
چنانکه قرآن در سوره صافات مى گوید: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ یَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ الصَّابِرِینَ»
(هنگامى که [ابراهیم] با او [اسماعیل] به مقام سعى رسید گفت فرزندم من در خواب مى بینم که باید ترا ذبح کنم، ببین نظر تو چیست؟ گفتم: پدرم آنچه به تو دستور داده شده اجرا کن بخواست خدا مرا از صابران خواهى یافت).
۴. رویای صادقه حضرت یوسف (ع) در سوره یوسف
خواب یوسف(ع) در خانه پدر، یکى دیگر از رؤیاهاى صادقه بود که در آغاز سوره یوسف به آن اشاره شده است: «إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»
(بخاطر بیاور هنگامى را که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده مى کنند).
پدر با شنیدن این خواب حوادث آینده را پیش بینى کرد و به او بشارت داد که خدا مقام والایى به تو مى دهد و نعمت اش را بر تو و آل یعقوب تمام خواهد کرد.
۵ و ۶. خوابهای هم بندیهای حضرت یوسف (ع)
خواب هایى که هم بندهاى زندانى یوسف(ع) در آن هنگام که به جرم پاکدامنى در زندان عزیز مصر گرفتار بود دیدند. قرآن در همان سوره یوسف این معنا را چنین بازگو مى کند:
«وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّى أَرَانِى أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الاْخَرُ إِنِّى أَرَانِى أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِى خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»
(و [در این هنگام] دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ یکى از آن دو گفت: من در خواب دیدم که [انگور براى ساختن] شراب مى فشارم. و دیگرى گفت: من در خواب دیدم نان بر سرم حمل مى کنم که پرندگان از آن مى خورند؛ ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران مى بینیم).
یوسف(ع) نخست آنها را دعوت به توحید و پرستش خداوند یگانه کرد؛ سپس به تعبیر خواب آنها پرداخت. به آن کس که خواب دیده بود انگور براى شراب مى فشارد گفت: تو از زندان خلاص خواهى شد، ولى به نفر دوّم که خواب دیده بود نان بر سر دارد و پرندگان از آن مى خورند، گفت: تو محکوم به اعدام خواهى شد، و سرانجام هر دو تعبیر تحقّق یافت.
۷. رویاى سلطان مصر (فرعون)
در همین داستان یوسف(ع)، در قرآن مجید خواب دیگرى منعکس است که نمونه روشنى از رؤیاهاى صادقه است. فرعون در خواب مى بیند که: هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله کردند و آنها را خوردند، و هفت خوشه خشکیده برگرد هفت خوشه سبز پیچید و آنها را از میان برد. از این خواب در وحشت فرو رفت، و از اطرافیان خود تعبیر آن خواب را مطالبه کرد:
«وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّى أَرَى سَبْعَ بَقَرَات سِمَان یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاَت خُضْر وَأُخَرَ یَابِسَات یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِى فِى رُؤْیَاى إِنْ کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ»
(و [در این هنگام] پادشاه گفت: من درخواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را مى خورند؛ و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده؛ [که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند؛ و آنها را از بین بردند.] اى گروه اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر مى کنید).
از آنجا که اطرافیان او از تعبیر خواب آگاهى نداشتند به او گفتند: «اینها خوابهاى پریشانى است که قاعدتا تعبیرى ندارد، و ما نیز از تأویل خواب آگاه نیستیم». شاید مى خواستند با این سخن سلطان مصر را از نگرانى بیرون آورند.
ولى در این جا ساقى شاه که بعد از ماجراى خوابش از زندان آزاد شده بود به یاد یوسف صِدِّیق(ع) آن مرد آگاه و بیدار و راستگو افتاد، و ماجرا را به سلطان گفت. کسى را نزد یوسف(ع) فرستادند و خواب را چنین تعبیر کرد و گفت:
«گفت: هفت سال پى در پى زراعت مى کنید؛ و آنچه را درو کردید، جز کمى که مى خورید، در خوشه هاى خود باقى بگذارید [و ذخیره نمایید] ـ پس از آن، هفت سال سخت [قحطى و خشکسالى] مى آید، که آنچه را براى آن سالها اندوخته اید، مى خورند؛ جز کمى که [براى بذر] ذخیره خواهید کرد. سپس سالى فرا مى رسد که باران فراوان نصیب مردم مى شود؛ و در آن سال، مردم عصاره [میوه ها را] مى گیرند [و سال پربرکتى است].»